TLogo


 

اپوزیسیون اسلامی و عارضه شکست

ثریا شهابی

Soraya_shahabi@yahoo.com

اگر قرار بود در عالم سیاست، المپیک شعبده بازی و تردستی برپا شود، بی تردید "اصلاح طلبان" و "سبز" های ایران شانس بسیار بالایی برای کسب مدال مقام اول داشتند. در میان خیل "سیاستمداران برجسته" جهان، در میان کسانی که با تردستی خاصی نام تخریب و بمباران هوایی شهر و مساکن مردم را "صلح" میگذارند و  محاصره و بستن راه آب و غذا بر روی کودکان را "تامین امنیت"، سران اپوزیسیون "اصلاح طلب" و "سبز" ایران در این نوع تردستی گوی سبقت و وقاحت را از همه ربوده اند. بعلاوه، اگر قرار بود در میان "آلزایمری های"  سیاسی و صف بازندگان جدال قدرت در جهان مسابقه ای برگزار کرد، باز هم بی تردید طیف رنگارنگ شخصیت های اپوزیسیون "اصلاح طلب" و "سبز"، شانس خوبی در احراز مقام اول در  جایگزن کردن اوهام و هذیانات خود با واقعیات داشتند.

باز در آستانه انتخابات مجلس، صف رنگارنگی از بازندگان جدال درون حکومتی، "شجاعانه" پلیدی ها و زشتی ها را به مصاف میطلبند! هر روز یکی دیگر از "پهلوان پنبه" های تا دیروز وزیر و وکیل و فرمانده حکومت و امروز "اصلاح طلب"، ظاهرا از سنگر دشمنی مردم پا به فرار میگذارد، یا علیرغم میل اش به بیرون پرتاب میشود، تا به قلعه پوشالی جنبش سبز، قلعه "ناجیان" مجرب و مدیر در حکومت مداری اسلامی، شرفیاب شود. و به این ترتیب شانس خود در انتخابات پیشآروی مجلس و متعاقبا ریاست جمهوری را، امتحان میکنند.

دیروز وزیر و مدیر مسئول و رئیس مجلس بود، امروز اپوزیسیون، سبز و اصلاح طلب و طرفدار کنار کشیدن یا محدود شدن اختیارات ولی فقیه،!  مضافا اینکه،  طی این مراسم شیفت کردن، خروارها نصایح بی مایه هم متصاعد میکنند.  در نکوهش "فساد و رشوه خواری" و سرزنش "شاعران که مجیز قدرت را نگویند"، سخنرانی ها و مصاحبه ها ترتیب میدهند. با هزار ایما و اشاره و نامه نگاری، پیام "ناخشنودی" از برخی زیاده رویها را از یک طرف به گوش مقام معظم رهبری و از طرف دیگر به گوش خیل دگراندیشان و راست و چپ ابن الوقت مستاصل، میرسانند. به امام دخیل میبندند، و نیروی فشار اپوزیسیون فرصت طلب، اپوزیسیون جبون و بی مایه برون حکومتی، کسانی که چشم به دهان این جماعیت دوخته اند را به رخ مقامات میکشند. مسئولین را نصیحت میکنند که بهتر است به برخی "خطاها و اشتباهات" اقرار کنند.  و بالاخره  شرایط انتخابات "آزاد"، آزاد از نوعی که زمان ریاست جمهوریهای خاتمی و رفسنجانی و موسوی بود، "آزادی" و  "خوشی" که در آن همه اعضا خانواده ارتجاع اسلامی سر سفره تشریف داشتند، را فراهم کنند! این طیف رنگارنگ از ورشکستگان سیاسی، این قافله عقب ماندگان ارتش ارتجاع که خود را به مقام "رهبر" اپوزیسیون منصوب کرده است، اخیرا "شجاعت"  به خرج داده و از زبان آقای خاتمی برای مردم "مجوز" به چالش کشیدن مقام معظم رهبری را هم صادر  کرده است. 

"اصلاح طلبان" و صف "رنگین کمان" جنبش سبز، نه سازمان است و نه حزب سیاسی، و البته این را "نقطه قدرت" خود میداند. چرا که لازم ندارد به کسی در مورد هیچ مطالبه معینی، جز شکوه از تنگ شدن میدان عمل اپوزیسیون درون حکومتی و  اعتراض به حصر خانگی رهبرانش، چیزی بگوید. این معجون، شبکه ای از بازندگان جدال جناحهای رژیم است که عضویت در آن برای اعضا انواع جنبش های ارتجاعی، "خشن یا نرم"، و این بار"هم غربی و هم شرقی"، باز است. هر حشره و جانوری که از امروز و پس از سالها "خدمتگذاری"، مرحمت نموده و مردم  ایران را "مفتخر" کند و به صف آنها بپیوندد، عضو این شبکه است. هر عنصری در هر مقامی و با هر پرونده سیاسی، اگر تصمیم بگیرد و از فردا به میدان "حکومت شوندگان" شیفت کند، هر عضوی از خانواده ارتجاع حاکم که با پشت کردن به ولی فقیه برای فردای خود "عافیت و عاقبتی" جستجو کند، عضو این شبکه است. هر چه این عناصر "خائن" به جمهوری اسلامی در بنیانگذاری خونین جمهوری اسلامی سهم بیشتری داشته باشند، شخصت مهمتری در رهبری سبز اند. هرچه میزان دخالت شان در سازماندهی به قدرت رسیدن و در قدرت ماندن حکومتی که به بهای یکی از عظیم ترین کشتارهای تاریخی شکل گرفت و حاکمیت اش دوام داشت بیشتر باشد، مقامشان در رهبری  این شبکه بالا تر است. تجربیات شان در "حکومت داری" اعتبار نامه  کسب کرسی و مقام و موقعیت بالاتری در جنبش سبز است. آخر نمی توان در سلسله مراتب سازمان جنبش سبز، موقعیت آقایان رفسنجانی و موسوی و خاتمی و خبرگانی از این نوع، که عمری در حکومت داری و سازماندهی اختناق قرون وسطایی "تجربه دارند"، را با موقعیت جوانان پرشور و انقلابی که تحت حاکمیت این جنابان از کودکی تا جوانی از کمترین امکان زندگی انسانی محروم شدند، یکی کرد. نمی توان مقام و منزلت شامخ این تفاله های دور ریخته شده جمهوری اسلامی را در این شبکه، ندیده گرفت. نمی توان آنها را در کنار نسل جوانان "بدون تجربه حکومت"، در یک موقعیت قرار داد. جوانانی که  در ترس و هراس از این آقایان و ماشین حکومتی آنها بزرگ شدند، جوانانی که امروز فریاد اعتراضشان به فقر و بیکاری و اختناق اسلامی بلند است، نسلی که نه تنها برای اسلام پشیزی ارزش قائل نیست که آن را مسبب همه ناکامی هایش در زندگی میداند، را نمی توان هم مقام و منزلت آقایان رفسنجانی و کروبی و یزدی دانست. برای آقای خامنه ای نامه مینویسند و از او نجات نظام و اصلاحات را طلب میکنند، و در عین حال زیر فرش را کنار میزنند و رندانه سرنوشت قذافی و شاه را به ولی فقیه نشان میدهند. تجربه لیبی، بنحو مشمئز کننده ای مشام این اپوزیسیون را تحریک کرده است. 

این صف در تند ترین التهابات و هذیانات سیاسی، در اوج فغان پشیمانی از گذشته و انتقاد به برخی زیاده رویها و کوفتن بر سر  و خنج کشیدن بر صورت خود، هرگز اما از خاطره بلند مدت خود کینه و دشمنی با کمونیسم و طبقه کارگر را فراموش نمی کند. در هر کلمه نصیحت باری که، مقامات سابق یکی از  مخوف ترین حکومت های ایدئولوژیک و ضدانسانی، نثار مقام معظم رهبری میکنند، صدبار کمونیسها و طبقه کارگر را تهدید میکنند. در هر قلمی که سران سبز و طیف نویسندگان و دگراندیشان نان به نرخ روز خودشان، امثال جناب سرکوهی و شرکا  بر کاغذ میگذارند، صدها بار کینه عمیق و آشتی ناپذیرشان با آمال و آرزوهای طبقه کارگر و کمونیسم را نشان میدهند. در مقام مضحک "مشتریهای ناراضی سیستم"، چنگ و دندان شان را رو به کمونیست ها و طبقه کارگری که سوسیالیسم  و انقلاب کارگری میخواهد نشان میدهند. این صف، در دشمنی با طبقه کارگر و جنبش کمونیستی، در هراس از شبح انقلاب کارگری، همان جمهوری اسلامی هیستریک سالهای ۶۰ و ۶۷، همان فرمان جهاد دهندگان و جانیان و شکنجه گران دانشجویان کمونیست در همین چند سال گذشته اند.

جنبش سبز، جریان درون حکومتی "اصلاحات"، اگر در شرایط عروج دوخرداد  و انتخابات سال ۸۸، شانسی برای عوامفریبی و نمایش ظرفیت کاتالیزوزی در دست بدست شدن قدرت را داشت، اگر در روزهای عروجشان برای تحمیل خود به رقبای درون خانوادگی شان از امکاناتی برخوردار بودند، امروز تماما ورشکسته است. این صنف در اوهام خود یک روز "انقلاب اسلامی دوم" را سازمان میدهد، روز دیگر بذر  "دولت سبز ملی" میکارد، و عجالتا  دست به زانو در انتظار سرانجام جدال در صف اصولگرایان، منتظر یارگیری است. سبز کانون ورشکستگانی است که تماما زنده به حیات و قدرت اصولگرایان اند. این بخش از جمهوری اسلامی، حتی اگر تماما به سرنگونی طلبی هم شیفت کند، زنده به حیات جمهوری اسلامی و فقر و اختناق آن است و با مرگ آن هم رفتنی است.

 ٣ نوامبر ۲۰۱۱