TLogo


درسها و دستاوردهای انقلابات تونس و مصر
گفتگویی با ریبوار احمد

ترجمه: سیف خدایاری


زمناکو عزیز: رسانه های حاکمیت کردی در بسیاری از موارد این سؤالات را مطرح می کنند: " چرا مردم کردستان راه مردم مصر و تونس را انتخاب کنند؟ مگر آنها چه چیزی بدست آورده ند؟ انقلاب این کشورها جز بیکاری بیشتر،گرانی، رکود اقتصادی و بدتر شدن زندگی حاصل دیگری نداشته است". نظر شما چیست؟ آیا می توان گفت که مردم این کشورها به اهداف خود رسیده اند؟


ریبوار احمد: تا پیش از ١٧ مارس رسانه های حاکمیت مرتب تکرار می کردند: شرایط کردستان مثل مصر و تونس نیست؛ در اینجا دموکراسی و حکومت برگزیده برقرار است و شرایط زندگی بهتر است و بهتر نیز خواهد شد و ...در نتیجه آنچه در آن کشورها روی داد،اینجا روی نمی دهد" و این مسأله را اشاعه می دادند. در آن دوران که چنین تبلیغاتی از سر گرفته بودند بدین سبب بود که می دانستند حاکمیت خودشان از حاکمیت بن علی و مبارک از نظر فساد و سرکوب و استثمار خیلی بهم شبیهند، لذا بیم آن داشتند که مردم در کردستان نیز مانند مردم مصر و تونس بکنند. اکنون پس از دو ماه به میدان آمدن مردم بر این تبلیغات خط بطلان کشیدند. آنها می خواهند با ارائه تحلیل های وارونه از انقلاب مصر و تونس، خاک در چشم مردمی بپاشند که برای دفاع از حقوق اولیه خود و در تقابل با حاکمیت فاسد آنها به میدان آمده اند. من در پاسخ [ به آنها] می گویم که مردم تونس و مصر دستاوردهای بسیاری داشته اندـ چیزی که می توان گفت در تاریخ گذشته این جوامع بی نظیر بوده است: قبل از هر چیز آزادی سیاسی که در این کشورها بدست آمده و تقریباً می توان آن را آزادی سیاسی بی قید و شرط نامید. سالیان دراز در این کشورها کارگران به خاطر اعتصاب و پیگیری مطالبات ابتدایی خود دستگیر، شکنجه و حتی اعدام شده اند و شهروندان این جوامع به خاطر داشتن افکار مخالف٬ یا فعالیت سیاسی محکوم به مرگ شده اند. بعد از سقوط رژیم مبارک هیچ قدرتی نتوانسته مانع هیچ فعالیت سیاسی شود؛ به موازات اعتراضات کارگری، مطالبات آنها ارتقا یافته است و اینها دستاوردهای بزرگی هستند. آزادی سیاسی مایه اصلی سایر تحولات در سایر ابعاد زندگی اجتماعی می باشد و طبقه کارگر و مردم ستمدیده اگر آزادی سیاسی داشته باشند، اگر اجازه تشکل داشته باشند، در مقابل اجحافات اقتصادی و اجتماعی و علیه ارتجاع ساکت نمی نشینند.چنانچه فقط همین آزادی سیاسی ادامه داشته باشد، در سایه آن مبارزه طبقاتی و آزادیخواهانه در هر ماه به اندازه چندین سال دوران استبداد شکوفا می شود. در سایه چنین فضای آزادی جریان انقلاب می تواند پیش برود و دستاوردهای بزرگتری داشته باشد.
یکی دیگر از دستاوردها٬ بازگشت اراده و اختیار و کرامت انسانی به مردم است: در جوامعی مانند مصر٬ کرامت انسانی را در پایین ترین سطح نگهداشته بودند، به طور مثال اگر پلیس می خواست به مردم بگوید "در صف بایستید" با باتوم و لگد به جان مردم می افتاد؛ دستگاه اداری برخوردی بدور از هتک حرمت شهروندان نداشت؛ مردم خود را چون بردگان دوران برده داری می دیدند که فاقد هر توان و اراده و اختیاری بودند. اراده و حرمت و غروری که اکنون در این کشورها دیده می شود، سنگ بنایی است تا در گامهای بعدی سرنوشت دیگری برای خود انتخاب کنند.امروزه می بینیم که بر اثر این انقلاب مردمی که قبلاً اراده از آنها گرفته شده بود، به منبع اراده و امید در سرتاسر جهان تبدیل شده اند. علاوه بر اینها قانون اساسی و کلیه ی قوانین این کشورها در جهت پافشاری مردم و آگاهی آنها بر خواسته هایشان درحال تغییر هستند. در این کشورها برای همیشه پرونده حکمیت ارثی و خانوادگی و فردی بسته شده و مردم از آن خلاص شده اند و حتی در کل منطقه عرصه را بروی حکومتهای ادواری تنگ کرده است. طالبانی و بارزانی که سالهای سال این برنامه را داشته اند که فرزندان و نوه های خود را برای جانشینی آماده کنند تا قدرت در دست خانواده خود بچرخد، هم اکنون بعد از انقلاب مصر و تونس، اگر دست از این برنامه نکشیده باشند اما حداقل می توانم با اطمینان خاطر بگویم که تردیدهای زیادی در این خصوص دارند.علاوه بر اینها یکی دیگر از دستاوردهای مردم مصر و تونس این است که با محاکمه سمبل های حاکمیت ستمگر و فساد گذشته، در حکومت آینده نیز عرصه بر ظلم و فساد حکومت تنگ میشود. تا بحال که هنوز این انقلابات به پایان نرسیده اند و می توان گفت هنوز در آغاز راه هستند تردیدی وجود ندارد که تحول در سطح معیشت کارگران و مردم محروم از نظر اقتصادی و اجتماعی بوجود خواهد آمد. تحول در زمینه سیاست می تواند تحول در زمینه اقتصادی و اجتماعی بدنبال داشته باشد.
گذشته از اینها هنوز قضاوت بر سر همه دستاوردهای انقلاب مصر زود است. تحولات انقلابی از طریق انقلاب در مفهوم کلی اش بسیار متفاوت از تحولاتی است که از بالا یا تحت تأثیر عوامل بیرونی تغییراتی در قدرت و سیستم سیاسی ایجاد می کنند.اینکه مردم به میدان آمدند و توانستند حکومت ستمگر و سرکوبگری چون مبارک را سرنگون کنند، به همین سادگی به خانه باز نمی گردد تا در انتظار باشد که بطور مثال احمد شفیق چگونه سیستم و آینده زندگی آنها را تعیین می کند. به همین علت بعد از دو هفته او را نیز خلع نمودند.حتی علیرغم اینکه سران ارتش قدرت را در چنگ گرفته اند، اما در شرایط کنونی اگر پا از گلیم خود دراز کنند، مورد هجوم مردم قرار می گیرند تا جایی که می توان گفت مسیر انقلاب آنها را نزد مبارک بفرستد. هنوز هم تحولات در راه است و جریان انقلاب می تواند ادامه داشته باشد و به نتایج دیگری برسد.
یکی از خصوصیات انقلاب این است که پروسه ای است که دنباله و تداوم دارد. چیزی که در تئوری مارکسیسم به آن "انقلاب مداوم" می گویند. این فرایندی است که می تواند ادامه یابد؛ می تواند گام بگام بیشتر پیشروی کند. از آغاز این انقلاب توده ای، تلاش و کوشش کارگران و مردم ستمدیده برای فراهم نمودن ضروریات تداوم جریان انقلاب شروع شده است. لذا هنوز می توان به دستاوردها و پیشروی انقلاب امیدوار بود. البته این قطعی نیست و مخاطرات جدی وجود دارد که بورژوازی این کشورها بتواند جریان پیشروی انقلاب را سد کند و حتی بدان عقب نشینی تحمیل کند. اما این یک جدال طبقاتی است که آینده و چگونگی پیشروی این جدال را تعین می کند. در جریان انقلاب و تحولات انقلابی،آمادگی طبقه کارگر و مردم ستمدیده بسیار سریع تر صورت می گیرد و مبارزه طبقاتی گسترده تر می شود. مبارزه طبقاتی بعد از سرنگونی رژیم مبارک برجسته تر، شفاف تر و پر دامنه تر گشته است. حسام الحملاوی که یکی از رهبران کارگری سوسیالیست است، بعد از سرنگونی مبارک در گفتگویی با بسام حداد می گوید: " جنگ تمام نشده است. نبرد اول انقلاب، خلع قدرت مبارک تمام شده، اما انقلاب در حال تکامل است؛ ما می گوییم که[تازه] قدم در راه انقلاب نهاده ایم".
حاکمیت رژیم سرکوبگر مورد نفرت مردم، علاوه بر فاکتور سرکوب به سادگی موجب می شود که اقشار متفاوت مردم زیر یک پرچم و تحت یک جنبش سرنگونی جمع گردند و بویژه در غیاب صف مستقل طبقه کارگر زمینه ساز چیرگی افق بورژوایی بر آنها گردد. اما درست بعد از این گام اول منافع طبقاتی متفاوت آشکارتر می شوند و جنبش های متعدد برای اهداف متفاوت به میدان می آیند.به طور مشخص اکنون در مصر و تونس جنبش کارگری حول مطالبات طبقاتی خود در حال نشو و نما هست؛ توازن قوا به نفع جنبش کارگری شکل گرفته و سطح مطالبات کارگران و مردم زحمتکش و آزادیخواه ارتقا یافته است و حتی دستاوردهایی هم داشته اند. از جمله قرارداد بین کارگر و کارفرما که پیشتر مدت قرارداد موقت سه سال بود و وزیر کار کابینه احمد نظیف تحت فشار کارگران در همان آغاز انقلاب آن را به دو سال کاهش داد، کارگران هنوز ناراضی بودند و در گام بعدی به یکسال کاهش دادند و هنوز هم راضی نیستند. دولت تعهد کرد که٬‌ دستمزدها نزدیک به صد درصد افزایش یابد٬ اما هنوز کارگران راضی نیستند. طبقه کارگر بسوی سطح بالاتری از سازمانیابی حرکت می کند و منافع طبقاتی خودش را روشنتر از قبل می شناسد. در هر دو کشور مصر و تونس خصوصا مسآله تشکل مستقل کارگری به سرعت در دستور کارگران قرار گرفته شده است. در هر دو کشور، کارگران خواهان لغو تشکلات دولتی هستند و در عوض اتحاد خود کارگران شکل گرفته است. در هر دو کشور مسأله ضرورت حزب کارگری برجسته شده و در دستور کار قرار گرفته است. به نظر من این وضعیت می تواند روند رو به رشدی داشته باشد، بویژه اگر کمونیسم پرولتری بتواند در این تحرکات جایگاه خود را پیدا کند، انقلاب می تواند به نتایج متفاوت از وضعیت فعلی برسد. انقلاب ١٩٧٩ ایران نمونه بارز این پدیده است: بر بستر زمینه های این انقلاب و در بطن این انقلاب، جنبش کارگری به طور کلی وارد مرحله بالاتری شد٬ علاوه بر این تحزب کمونیستی کارگری گام بلند تاریخی به جلویی برداشت. چنین پدیده ای در مصر و تونس و هر کشوری که چنین انقلاب هایی برپا می شود قابل انتظار است.


زمناکو عزیز: حاکمیت در کردستان مردم را می ترساند که مردم این کشورها نیز مانند مردم ایران پس از انقلاب ١٩٧٩ انگشت پشیمانی به دهان ببرند. می گویند در این کشورها جریانات اسلامی نیرویی چشمگیر در عرصه سیاست هستند و بیم آن می رود در انتخابات آینده مصر آرای بالا کسب کنند. اگر اسلامی ها به قدرت نزدیک شوند خطر خفه کردن آزادیها وجود دارد، نظر شما در این رابطه چیست؟


ریبوار احمد: در خصوص دور و نقش اسلام سیاسی فکر نمی کنم که به دلیل انقلاب مصر و تونس موقعیت اسلامی ها قویتر شده باشد٬ بلکه برعکس به نظر من و آنچه تاکنون شاهدش هستیم این است که موقعیت آنها در مقایسه با شرایط کنونی در حال افول است. نمی توانم بگویم که افول آنها اجتناب ناپذیر است اما اطمینان دارم که انقلاب و شرایط انقلابی در تضعیف نقش آنها نقش خواهد داشت. البته نمی توان گفت هیچ فاکتور دیگری در میان نیست یا در میان نخواهد بود که اسلامی ها بتوانند خود را با آن تقویت کنند. علیرغم تمام اینها تفاوت فاحشی بین جایگاه اسلام در دوران انقلاب ١٩٧٩ ایران و در مصر دوران انقلابی کنونی وجود دارد. البته انقلاب ایران از انقلاب مصر و تونس عمیق تر و رادیکال تر بود که توانست یک رژیم سلطنتی را با کل دم و دستگاهش در هم بشکند٬ نقش طبقه کارگر در آن برجسته تر بود. در حالیکه می توان گفت انقلاب مصر و تونس تنها کالبد رژیم بن علی و مبارک را سرنگون کرده اما ارکان آن هنوز پابرجا هستند.علاوه بر اینها موقعیت اسلام سیاسی به هنگام انقلاب ایران متفاوت از موقعیت آن در مصر امروز است. قبل از هر چیز غرب و بویژه فرانسه نقش بسیار مؤثر و همه جانبه ای داشتند تا جریان اسلام سیاسی را سوار بر موج انقلاب ١٩٧٩ ایران کنند. اما از اینها مهمتر این است که بر عکس اخوان المسلمین که‌ در روزهای بسیار حساس انقلاب مصر و سماجت مردم بر برکناری مبارک آنها با رژیم مبارک به مذاکره نشستند و بعداً با سرافکندگی به میان مردم برگشتند. در ایران به قول منصور حکمت یکی از نقاط قوت خمینی این بود که توانست خود را به‌ نماینده " نه" مردم به رژیم شاه تبدیل کند. با پافشاری بر این شعار سلبی، موقعیت این جریان اسلامی را در آن دوران از میدان سیاسی ایران بی رقیب گذاشت. از اینها گذشته جمهوری اسلامی در ایران نه به مثابه برایند انقلاب، بلکه در نتیجه شکست و سرکوب انقلاب توانست قدرت خود را مستحکم نماید. این رژیم در طول سه سال و با اعدام بیش از ١٥٠ هزار انسان و قتل عام و استبدادی بی حد و حصر٬ و بویژه هجوم وحشیانه و گسترده ٣٠ خرداد ١٣٦٠ به انقلاب و دستاوردهایش توانست انقلاب را سرکوب کند و قدرت خود را تثبیت کند. چنانچه اخوان المسلمین بتواند و توانایی سرکوب و کشتاری اینچنینی داشته باشد، می تواند به این نتیجه برسد. اما آیا این توانایی را دارد؟! به نظر من این امکان را ندارد و نخواهد داشت. تحلیلی که فکر کند اسلام در مصر کنونی می تواند از طریق پروسه انتخابات چنین جایگاهی بدست آورد که اسلام ١٩٧٩ و بعداً در ایران بدست آورد سخت در اشتباه است. چنین وضعیتی سرکوب و توانایی قتل عام و سرکوب بی حد و مرز می خواهد.
در خصوص نقش اسلام در انقلاب مصر و مقایسه آن با انقلاب ١٩٧٩" اولیویه روا" که استاد فرانسوی تئوریهای سیاسی ـ اجتماعی است در مقاله ای تحت عنوان "این یک انقلاب اسلامی نیست" که در نشریه "نیو استیتسمن" به زبان انگلیسی منتشر کرده و به زبانهای دیگر ترجمه شده است٬ نویسنده تحلیلی کرده که صرفنظر از اینکه شخصاً مخالف دیدگاه و نظرات فکری اش و نیز تحلیل او در مورد انقلاب ١٩٧٩ ایران که تحت نام انقلاب اسلامی از آن یاد می کند، می باشم، اما درباره موقعیت اسلام سیاسی در مصر امروزی و انقلاب مجموعه نکاتی قابل توجه دارد: او در چند جا از نوشته اش اینگونه اظهار نظر می کند:"بسیاری از تحلیلگران اروپایی برای ارزیابی این تحولات مانند انقلاب ١٩٧٩ اسلامی ایران عمل می کنند .... اما عصیان و قیام مردم مصر و تونس ثابت کرد علیرغم اینکه چارچوب اجتماعی اسلام در حال رشد است، اما از لحاظ سیاسی اکنون اسلام از گذشته ضعیف تر است ... گروههای اسلامی در این تحولات نقش چندانی ندارند. بطور مثال اخوان المسلمین در مصر از دخالت فعال و رسمی در این تحولات پرهیز می کند. با نگاهی به ترکیب گروهها و مردم در این انقلاب به خوبی می توان دید که با نسلی از ( پسا اسلام ) روبرو هستیم. برای این نسل اسلام سیاسی پدیده ای مرتبط با گذشته است و مسأله اصلی آنها نه الهام گرفتن سیاسی از دین بلکه مبارزه علیه دولتهای فاسد و دیکتاتور است.... این بدان معنی نیست که کلیه معترضین سکولار باشند اما برای آنها اولویت دارد که در فضایی سکولار مبارزه سیاسی خود را پیش ببرند و از دیدگاه آنها اسلام ایدئولوژیی نیست که بتوان بر مبنای آن دنیای بهتری بنیان نهاد .... این افراد ممکن است که در زندگی شخصی خود مذهبی باشند، اما در قالب یک جنبش غیر مذهبی عمل می کنند".
من بر این باورم که اسلام به مثابه عقایدی که انسان فاقد اراده را مجبور می کند به نیرویی ماورالطبیعه پناه ببرد تا به آرزوهای خود برسد، به‌ مثابه‌ یک جنبش سیاسی ارتجاعی و متضاد با امیال و آرزوهای مردم و چون بدیلی مدافع ستم و سرکوب و تبعیض طبقاتی و جنسی و ... نه در دوران انقلابی و در کوران انقلاب بلکه در دوران یأس و استیصال و فقدان اراده رشد می کند. علاوه بر این حاکمیت رژیم فاسد و مستبد مانند رژیم مبارک زمینه ای بود تا اخوان المسلمین چون اپوزیسیون چنین رژیم هایی رواج پیدا کند. سرنگونی این رژیم از طریق انقلاب و شرایط انقلابی و اعتماد بنفس مردم باید برعکس تأثیر آنها عمل کند. استبداد رژیم مبارک و سازشکاری آن رژیم با اسرائیل بر سر مسأله فلسطین دو عامل اصلی رواج یافتن اخوان المسلمین بودند. بهرحال من نمی خواهم موقعیت و نقش اسلامی ها را نادیده بگیرم. اما فکر می کنم این تحولات آنها را تقویت نمی کند بلکه آنها را تضعیف می کند. در خصوص دستاوردهای انقلاب همانطور که گفتم هنوز برای قضاوت نهایی زود است اما تابحال دستاوردهای زیادی داشته و همین دستاوردها زمینه ساز دستاوردهای بزرگتر اقتصادی و اجتماعی هستند. به همین سبب فکر می کنم چنانچه تجربه تونس و مصر و دستاوردهای این انقلابات را مدنظر قرار دهیم، جا دارد که مردم کردستان و عراق نه فقط دنبال آن بیفتند بلکه از تجارب و از نقاط قوت و ضعف آن درس بیاموزند تا مانند این کشورها کار را ناقص تمام نکنند. باید با آمادگی و تأمین ملزومات یک انقلاب سرتاسر رهایی بخش قدم در این راه بگذارند. در این کار نیز نقش طبقه کارگر سرنوشت ساز و تعیین کننده است. تشکل صفوف سازمان یافته و با نیروی طبقاتی کارگران حول افق و سیاست و برنامه کمونیستی تضمین کننده چنین امری است. به همین ترتیب برای حاکمان کردستان، برای طالبانی و بارزانی بهتر است به جای نصیحت مردم که دنبال مردم مصر و تونس راه نروند، بهتر است خود دنبال بن علی بروند و چون مبارک و قذافی و علی صالح و اسد پرونده خود را برای روز دادگاهی و حسابرسی سنگین تر نکنند.