حضور فعال یک آلترناتیو نیرومند کمونیستی و کارگری حیاتی تر از
همیشه است
گفتگو با فاتح شیخ درباره اوضاع سیاسی ایران
کمونیست: جمهوری اسلامی با بحران متولد شده است. بحران اقتصادی، سیاسی و
فرهنگی، اختلافات جناحی، تهدیدات و فشارهای بین المللی و غیره از جمله آنها
است. سی سال از حاکمیت جمهوری اسلامی میگذرد و امروز روایتهای متفاوتی از وضعیت
جمهوری اسلامی و معضلات آن وجود دارد. منجمله اینکه نجات جمهوری اسلامی یا حفظ
نظام از خطر خیزش توده ای محور اصلی تقابلهای امروز جمهوری اسلامی است. یا
اینکه بحران امروز جمهوری اسلامی به بحران لیبی، مصر و سوریه شبیه است. از نظر
شما فاکتورهای موثر در ارزیابی از وضعیت سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی کدامند؟
فاتح شیخ: هیچ چیز طبیعی تر از وجود روایتهای متفاوت از وضعیت جمهوری اسلامی و
معضلات آن نیست. راویان مختلف، از دیدگاههای طبقاتی جداگانه به این وضعیت چشم
میدوزند و روایت متفاوت میدهند. اما دو روایت بالا هیچیک تصویر جامعی به دست
نمیدهند. برعکس، تصویر جامع را از دید دور میکنند. امکان خیزش توده ای که
جمهوری اسلامی را به خطر بیندازد واقعی است. تا جمهوری اسلامی هست همیشه این
امکان هست. اینکه محور اصلی تقابلهای امروز جمهوری اسلامی نجات یا حفظ آن از
این خطر است هم امری واقعی است. اما این احکام چه چیزی را روشن میکند؟ اگر صحبت
از امروز است، در حال حاضر خیزش توده ای مشخصی که جمهوری اسلامی را به خطر
بیاندازد در میدان نیست، پس این حکم عام چه پیامی برای پراتیک سیاسی جدی دارد؟
این هم البته نوعی "سیاست کردن" است: نشستن و راجع به کشورها و نظامها نظر
دادن، بی آنکه نظرات داده شده به حلقه معینی از یک استراتژی سیاسی برای ایجاد
تغییر معین در جامعه مرتبط باشد. این آکادمیسم تیپیک است و رهنمودی به دخالتگری
سیاسی از آن در نمیآید.
روایت دوم هم یک قرینه سازی سطحی و دلبخواهی است. نظامهای حاکم لیبی و مصر و
سوریه که نه ماه پیش بحران خاصی نداشتند، امروز تا خرخره غرق جنگ و تلاطم
انقلابی و انقلابند! برعکس آنها، جمهوری اسلامی گرفتار بحران مرکب اقتصادی،
سیاسی و ایدئولوژیک- فرهنگی است که تمام عمر گریبانش را رها نکرده است. وجه
مشترک آن با نظامهای مصر و لیبی و سوریه استبداد سیاسی درازمدت است که آتشفشان
نفرت و خشم در اعماق جامعه انباشته کرده است. در عین حال تناقضات و بحرانهای
ویژه ای دارد که آنها نداشته اند. بحران جمهوری اسلامی از آنچه نظامهای تونس و
مصر و لیبی و سوریه را لرزاند عمیقتر و چندجانبه تر است، اینکه چرا هنوز به
تلاطمات انقلابی مشابهی نکشیده، چرا آتشفشان اعماق جامعه ایران دهان باز نکرده
است، جواب مشخص میخواهد. قرینه سازی جواب نیست. پرده سانتیمانتالی بر سیاست
انتظار است. قرینه سازی ورژن عامیانه تحلیل تطبیقی دقیق است؛ بویژه از بیخ و بن
با تحلیل سیاسی مشخص متفاوت است و راهگشای هیچ پراتیک سیاسی خاصی نیست.
این تیپ روایتها عموما دو نوع مشکل دارند: یا مانند اولی کلی و بیحاصلند، یا
نظیر دومی به رویدادهای روز خیره میشوند و روندهای پشت آنها را نمیبینند. این
روندها، یا به تعبیر بخش آخر سوال شما فاکتورهای موثر در ارزیابی از وضعیت
سیاسی و اقتصادی جمهوری اسلامی دو دسته اند: یک دسته ترندهای پایدار و بنیادی
حاکم بر حرکت و کارکرد سرمایه در ایران در ارتباط ناگزیر با سرمایه داری گلوبال
دهه دوم قرن ٢١، دسته دیگر مشخصات پایه ای جمهوری اسلامی در مقام یک دولت
بورژوائی معینِ مدافع و تضمین کننده بازتولید بنیادها، کارکردها و مکانیسمهای
سرمایه داری ایران، با امکانات و محدودیتهای ویژه خود در ظرفیت نماینده سیاسی
اقشار مختلف بورژوازی ایران است.
بطور ریزتر و مشخصتر، این فاکتورها و مولفه ها عبارتند از:
۱- مکان ایران در تقسیم کار اقتصادی جهان، آیا ایران در ردیف کشورهای پیشرفته
صادرکننده سرمایه است یا در حوزه متکی به نیروی کار ارزان و جلب سرمایه است؟
ویژگیهای مبارزه طبقاتی در ایران بر اساس این مکان معین در تقسیم کار اقتصادی
جهان.
٢- مکان ایران در تقسیم و تجدید تقسیم جهان به مناطق نفوذ بزرگترین قدرتهای
جهانی؛ آیا این مکان تغییر کرده است؟ رابطه اقتصاد ایران با بازارهای منطقه ای
و جهانی چگونه است؟
۳- رابطه اقتصاد با روبنای سیاسی و ایدئولوژیک در ایران زیر حاکمیت جمهوری
اسلامی. موقعیت جمهوری اسلامی بعنوان دولت بورژوایی در قبال جامعه بورژوایی و
در برابر مبارزه طبقاتی و جنبش مطالباتی طبقه کارگر.
۴- تاثیر بحران اقتصادی جهانی بر اقتصاد ایران و بر معیشت طبقه کارگر در ایران.
٥- موقعیت جمهوری اسلامی در معادلات جهانی و جدال قدرت دولتها و اتحادهای دولتی
بورژوایی خاورمیانه.
٦- تاثیر انقلابات و تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه بر موقعیت منطقه ای جمهوری
اسلامی و بر اوضاع سیاسی ایران.
بعلاوه شاخصهای اقتصادی نظیر اشتغال، دستمزد، تورم، جمعیت زیر خط فقر، تجارت
خارجی و همچنین جنبشهای اجتماعی: جنبش رهایی زن، جنبش خلاصی فرهنگی جوانان و
غیره هم فاکتورهایی هستند که در ارزیابی جامع از وضعیت سیاسی و اقتصادی جمهوری
اسلامی باید به حساب آورده شوند. واضح است که بررسی چنین لیست بلندی، نیازمند
یک بحث تئوریک تحلیلی کافی و وافی در حد رساله و کتاب است و از گنجایش این
مصاحبه خارج است. ناچار باید کوتاه به اهم آنها پرداخت و اشکالات یک برخورد
مختصر به ارزیابی از یک واقعیت متنوع و جامع را پذیرفت.
- مکان ایران در تقسیم کار اقتصادی جهان کدام است؟ تقسیم جهان به دو بخش متمایز
مرتبط با هم یک واقعیت سرمایه داری جهانی است که امروز هم معتبر است: بخش اول
کشورهای سرمایه داری پیشرفته صادر کننده سرمایه و بخش دوم کشورهای کمتر
پیشرفته، متکی به نیروی کار ارزان و حوزه صدور سرمایه از کشورهای اول. سرمایه
داری در ایران یک اقتصاد میانه حال است که در تقسیم کار سرمایه داری جهانی جزء
اقتصادهای متکی به نیروی کار ارزان و مقصد صدور سرمایه است. در این تقسیم کار
اقتصادی جهان، رکن اصلی و تعیین کننده، صدور سرمایه است. هدف از صدور سرمایه
تولید سود بالا از کانال استثمار نیروی کار ارزان و بیحقوق است. پارامترهای
تولید و بازتولید و انباشت سرمایه و نتیجتا رابطه کار و سرمایه و ویژگیهای
مبارزه طبقاتی در این دو بخش جهان با هم متفاوتند. ایران زیر حاکمیت نظام
جمهوری اسلامی با وجود یک جمعیت نسبتا زیاد برخوردار از سطح بالای آموزش و تخصص
و با وجود منابع طبیعی سرشار، هنوز نتوانسته در تقسیم کار جهانی از جرگه دومیها
خارج شود و به جرگه کشورهای پیشرفته سرمایه داری بپیوندد. بلوفهای سران جمهوری
اسلامی در این مورد توخالی و مسخره و پرتناقض است. از همه مسخره تر ادعای احمدی
نژاد در ٢٢ بهمن سال گذشته است که گفت: من اعلام میکنم که ایران یک ابرقدرت
است!
بر مبنای این مکان در تقسیم کار اقتصادی جهان، جمهوری اسلامی به عنوان یک دولت
بورژوائی، تنها با تامین ملزومات سیاسی و اقتصادی تولید و بازتولید نیروی کار
ارزان قادر است سطح معینی از سودآوری بالا را برای سرمایه تضمین کند. تحمیل
معیشت نازل و بیحقوقی کامل بر طبقه کارگر ازجمله در عرصه حیاتی تشکل، تحمیل
روبنای سیاسی استبداد و سرکوب و خفقان عریان بر جامعه و حاکم کردن عقب افتاده
ترین ایدئولوژی و آراء بر یک جامعه پرجمعیت مدرن و معاصر، در بند نگاهداشتن
زنان و جوانان توسط ضد انسانی ترین قوانین و عقبمانده ترین قیدوبندهای فرهنگی
مغایر با زندگی انسان قرن ٢۱، ارکان این نظام بورژوایی سراپا ارتجاعی و پوسیده
هستند.
جمهوری اسلامی نه فقط قادر به خارج کردن جامعه ایران از این مکان و موقعیت نیست
بلکه بقای حاکمیتش در گرو نگاهداشتن جامعه در همین جایگاه است. عامل تعیین
کننده چرخیدن جامعه ایران در این دایره باطل، خود جمهوری اسلامی است. بر مبنای
این مکان اقتصادی، هر دولت بورژوایی دیگر بعد از جمهوری اسلامی هم ناگزیر است
برای ابقای نیروی کار ارزان و استبداد سیاسی بازتولید کننده آن تلاش کند. هر
تابلوی فریبنده جناحهای مختلف بورژوازی ایران با وعده اینکه بعد از جمهوری
اسلامی دمکراسی و پلورالیسم به ارمغان میآورند تماما بی پایه است. ویژگیهای
مبارزه طبقاتی در ایران بر اساس این مکان اقتصادی، ایجاب میکند که برخلاف نقش و
موقعیت ارتجاعی همه جناحهای بورژوازی، تنها طبقه کارگر انقلابی و آگاه با اتکاء
بر موقعیت تعیین کننده خود در تولید اجتماعی و در عین حال با اتکاء بر استراتژی
انقلاب کارگری و سوسیالیستی خود میتواند پرچمدار سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی
و متعاقب آن تداوم انقلاب تا رهایی کل جامعه از مصائب و قیدوبندهای اقتصادی و
سیاسی و فرهنگی سرمایه داری باشد.
- ایران در جریان تجدید تقسیم جهان میان بزرگترین قدرتهای سرمایه در مقطع پس از
جنگ جهانی دوم جزء منطقه نفوذ غرب باقی ماند و پس از کودتای ۲۸ مرداد مشخصا زیر
سلطه برتر آمریکا قرار گرفت. از انقلاب ٥٧ و تا مقطع فروپاشی شوروی، به رغم
شعار "نه شرقی نه غربی" جمهوری اسلامی، مکان ایران در تقسیم جهان تغییری نکرد.
تلاش رفسنجانی و جناحش برای نزدیکی به غرب در دوره بعد از جنگ با عراق، بر این
زمینه تاریخی- جهانی متکی بود و عملا هم ممکن بود. در آن شرایط نقش میانجی
آلمان از هر دو نظر اقتصادی و سیاسی مهم بود و با سفر گشنر به ایران میرفت که
راهگشای این معضل جمهوری اسلامی شود. اما روند نزدیکی به غرب پیش نرفت و بویژه
با واقعه ترور میکونوس قیچی شد. بعدها در دوران خاتمی هم تلاشهایی در همین مسیر
صورت گرفت که به نتیجه نرسید.
در این دو دهه اما تغییرات معین دیگری انجام گرفته که فاکتور اصلی آن، رشد
مناسبات تجاری و نزدیکی سیاسی ایران با چین و روسیه است. از این مناسبات، چنین
تعبیر میشود که رژیم جمهوری اسلامی بی نیاز از کسب پذیرش غرب، عملا در بازار
جهانی انتگره شده است. این ارزیابی واقعی نیست. بازار چین و روسیه، بخشی از
بازار جهانی است نه کل آن، نتیجتا دسترسی ایران به این بازارها به معنی انتگره
شدن در بازار جهانی و مکانیسم دم و بازدم سرمایه داری گلوبال امروز نیست. چین و
روسیه مانند سی سال پیش قطبهای آلترناتیوی در جهان سرمایه داری نیستند و اساس
اطلاق ترم "قطب" بر آنها معتبر نیست. زمانی بلوکشان سرمایه داری دولتی، به
عنوان یک مدل اقتصادی دیگر در برابر بلوک غرب متکی بر بازار آزاد، و در دوره
معینی به عنوان یک مدل آلترناتیو رشد شتابان، تکیه گاه کشورهایی بود که تازه
وارد مناسبات سرمایه داری شده بودند. امروز دو دهه پس از سقوط آن نظام، چین و
روسیه هم به مدل بازار آزاد ملحق شده اند و جزئی از آن هستند اما هنوز جزء
غیرمسلط و غیرفرمانروا، و در کوتاه مدت در همین موقعیتند.
معضل انتگره شدن جمهوری اسلامی در بازار جهانی و دم و بازدم سرمایه جهانی
همچنان حل نشده باقی است. یک شاخص کنکرت، عضویت در سازمان تجارت جهانی WTO است.
با اینکه سال ۲٠٠٥ ایران بعنوان ناظر و عملا کاندید عضویت رسمی آن سازمان
پذیرفته شد اما پس از انتخاب احمدی نژاد، دقیقا به خاطر مخالفت دولتهای غربی
این روند قیچی شد.
موقعیت دشوار و پادرهوای ایران در تقسیم جهان و پذیرفته نشدن آن در بازار جهانی
یکی از مهمترین معضلات اقتصادی و سیاسی جمهوری اسلامی است. ایران سرمایه داری،
اقتصاد و سیاست آن، نمیتواند خارج از دایره گردش سرمایه جهانی به استقرار و رشد
متناسب با یک جامعه ٧٥ میلیونی دست پیدا کند. درجه ای از رشد اقتصاد سرمایه
داری امری طبیعی و ناگزیر است، اما این به خودی خود تناقضات ناشی از ناخوانائی
مقتضیات اقتصادی جامعه با روبنای سیاسی و ایدئولوژی و فرهنگی که جمهوری اسلامی
به زور سرنیزه و اختناق بر جامعه ایران تحمیل کرده است را نمیگشاید. برعکس، هر
درجه از رشد اقتصادی، این تناقضات را بیشتر و پیچیده تر میکند. این تنشی است که
همیشه همزاد جمهوری اسلامی بوده و تخفیف نیافته بلکه بیشتر شده و سرمنشا شکافها
و گسلهای درون بورژوازی ایران و همچنین مبنای گسل و جدال قدرت درونی جمهوری
اسلامی است.
سیاست طبقه کارگر در این زمینه تامین صف مستقل خود و تعقیب خط مشی و حرکت
طبقاتی خود مستقل از جناحبندیهای درون بورژوازی ایران و نظام حاکم است. از
زاویه منافع طبقه کارگر، سرمایه داری ایران صرفنظر از مکانش در تقسیم جهانی
سرمایه باید برچیده شود و با سوسیالیسم جایگزین گردد. جمهوری اسلامی هم دولتی
بورژوایی است و باید آن را بعنوان گام ضروری تصرف قدرت سیاسی توسط طبقه کارگر
سرنگون کرد.
- معضل دیگر اقتصاد ایران، محدودیت بسط تجارت خارجی آن در بازارهای منطقه و در
چارچوب رقابت با ترکیه و دولتهای خلیج است. محدودیتی که رو به کاهش ندارد بلکه
آشکارا رو به افزایش است. در پی فروپاشی شوروی و استقلال کشورهای قفقاز و آسیای
میانه، رقابت فشرده ای میان ترکیه و ایران بر سر نفوذ تجاری در بازار این
کشورها بالا گرفت که در آن ترکیه برنده شد. ترکیه در دو دهه گذشته، به رغم
اینکه در پی سقوط شوروی دیگر آن موقعیت سابق را در بلوک غرب نداشت، با رشد
اقتصادی سریع (مشخصا در رقابت منطقه ای با ایران) توانست موقعیتی بهتر از دوران
جهان دوقطبی کسب کند و امروز دارد ایران را در هر دو عرصه اقتصادی و سیاسی در
منطقه عقب میراند. موقعیت جمهوری اسلامی در معادلات جهانی و جدال قدرت دولتها و
اتحادهای دولتی بورژوایی خاورمیانه هرگز به اندازه امروز دشوار و زیر فشار
نبوده است.
- به فاکتور تاثیر بحران اقتصادی جهانی بر اقتصاد ایران و بر معیشت طبقه کارگر
در ایران هم باید اشاره کرد. گفته میشود اقتصاد ایران از بحران جاری جهانی لطمه
ندید. این امر نسبی است و ویژه ایران هم نیست. اما اگر بورژوازی ایران و
دولتشان در این عرصه هم خوش به حالشان باشد (که نیست)، عوارض این بحران بر تنزل
معیشت کل طبقه کارگر جهانی، دامن کارگران ایران را هم گرفته و ناگزیر به عامل
موثری در تشدید مبارزه طبقاتی بدل شده است. ازجمله: جمهوری اسلامی تنها به
افزایش ناچیزی در مورد دستمزد کارگران تن داد، یارانه ها را حذف کرد و مهار
گرانی کالاهای مورد نیاز معیشت طبقه کارگر و اقشار کم درآمد را رها کرد. کافی
نبودن تعویض ۴٥ هزار تومانی در مقابل گرانی سرسام آور حاصل از اثر مستقیم و
غیرمستقیم حذف یارانه ها بر هر کارگری روشن است.
در پی بحران، تضاد طبقاتی کار و سرمایه در ایران هم مانند بقیه جهان تشدید شده
و بیشتر هم میشود. و تشدید تضاد کار و سرمایه، ناگزیر به تشدید رقابت میان
اقشار مختلف سرمایه دامن میزند. تشدید جدال جناحها در صفوف بورژوازی و در درون
رژیم و نیز تشدید رقابت ناسیونالیستی بورژوازی و دولتهای ترکیه و اتحاد خلیج
علیه دولت و بورژوازی ایران بخشی از این بازتاب است. یک عرصه پرتنش تشدید تضاد
کار و سرمایه در ایران این است که همان دولتی که سوبسیدها را حذف میکند، از طرف
دیگر باید نیروی کار را همچنان ارزان نگاه دارد و در همانحال باید بتواند از
بروز طغیان و انقلاب کارگران و محرومان جامعه جلوگیری کند. این عرصه ای است که
رهبران و فعالین کارگری لازم است با هشیاری و کاردانی کامل و با کار خستگی
ناپذیر آگاهگرانه و سازمانگرانه خود، در آن فعالانه دخالت کنند.
- و بالاخره تاثیر فاکتور انقلابات و تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه بر موقعیت
منطقه ای جمهوری اسلامی و بر اوضاع سیاسی ایران را باید بررسی کرد: در نه ماه
گذشته موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه به طرز برگشت ناپذیری سقوط کرده است.
مقایسه هارت و پورت سران رژیم در هفته های اول پس از سقوط بن علی و مبارک بویژه
در قبال تحولات بحرین که مناسبات ایران و دولتهای خلیج را بحرانی کرد، با
موقعیت پرتناقض کنونی جمهوری اسلامی در قبال تحولات سوریه گویا است. چشم انداز
این موقعیت با تنگتر شدن عرصه بر دولت سوریه تیره تر هم میشود. در واقع به
موازات مصاف اردوگاه انقلاب و ضدانقلاب در پی پیشرویهای اولیه انقلابات تونس و
مصر، جدال قدرت جدیدی در خاورمیانه با محوریت ترکیه و مصر و مجلس تعاون خلیج در
یکسو و جمهوری اسلامی و سوریه و عراق در سوی دیگر دارد شکل میگیرد که حاصل آن
تشدید رقابتهای ناسیونالیستی در عرصه های اقتصادی و سیاسی در خاورمیانه و
انزوای روزافزون جمهوری اسلامی در سطح منطقه است. تنزل موقعیت منطقه ای جمهوری
اسلامی و سیر تحولات شمال آفریقا و خاورمیانه بی تردید بر اوضاع سیاسی ایران
تاثیر میگذارد. هشدار خامنه ای درباره به خطر افتادن امنیت رژیم در پروسه
انتخابات آتی مجلس اسلامی، فراتر از انتخابات، به هراس از این تاثیرات ربط
دارد.
صرفنظر از اشکال کنکرت تاثیر این تحولات که قابل پیش بینی نیست، نفس به میدان
آمدن اراده انقلابی کارگران و مردم بپاخاسته و منجر شدن آن به سقوط نظامهای
متکی بر تحمیل استبداد سیاسی و فلاکت اقتصادی، درسهای ارزنده ای برای فعالین و
رهبران کارگری ایران در راستای بالا بردن آمادگی صفوف خود برای رویاروئی با
تحولات و تلاطمات آتی در بر دارد. تجربه ایستادگی قهرمانانه طبقه کارگر مصر در
برابر گردنکشی ارتش و دولت و بورژوازی مصر، به دفاع از تداوم انقلاب و پافشاری
بر مطالبات خود، بی تردید برای رهبران طبقه کارگر در ایران الهامبخش است. امروز
به همت مبارزات متحدانه و متشکل کارگران مصر خواست کارگری تعیین حداقل دستمزدها
و حداکثر حقوقها به یک مطالبه عمومی اکثریت جامعه بدل شده است. این مهر طبقاتی
کارگران بر انقلاب در حال جریان مصر است که در دیگر جوامع خاورمیانه هم دارد به
یک خواست مشخص کارگران و جوانان انقلابی بدل میشود.
کمونیست: معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی، محور دیگر تحلیل جریانات راست و چپ در
بررسی وضعیت رژیم است. منجمله مسئله انزوای اقتصادی، بن بست اقتصادی، جنگ بخش
خصوصی و دولتی، اقتصاد نظامی و غیره طرح میشود. از نظر شما جمهوری اسلامی با چه
معضلات اقتصادی روبرو است؟
فاتح شیخ: معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی عمدتا حاصل مستقیم موقعیت واقعی اقتصاد
ایران به اضافه حاکمیت جمهوری اسلامی است که در جواب سوال اول شرح داده ام،
موارد بالا برای جمهوری اسلامی محوری نیستند. بطور مثال انزوای اقتصادی نسبی
است که باید هم از نسبت آن و هم از امکانات مانور جمهوری اسلامی در قبال آن
شناخت ابژکتیو داشت. اغراقهای سیاسی جریانات راست و چپ اپوزیسیون جمهوری اسلامی
در این زمینه پایه واقعی ندارد و پرده پوشش استراتژی انتظار است. معضلات
اقتصادی جمهوری اسلامی، از انزوای اقتصادی ماهویترند و از لحاظ قانونمندی درونی
دم و بازدم انباشت سرمایه در کارکرد متعارف آن، نسبت به عوامل خنثی کننده و
امکانات مانور در شکاف بازار جهانی، در سطوح عمیقتر و اساسی تری عمل میکنند و
نهایتا تاثیر خود را هر ازگاه به صورت تنشهای سیاسی در درون جمهوری اسلامی بروز
میدهند. این روند با تحولات منطقه خاورمیانه تشدید و تسریع شده است.
بن بست اقتصادی هم اساسا واقعیت ندارد یا به همان اندازه واقعی است که سرمایه
داری همه جا در حال و احوال بحرانهای شدید میتواند داشته باشد. معضلات اقتصادی
جمهوری اسلامی را با معضلات یونان مقایسه کنید، تعبیر بن بست اقتصادی برای
وضعیت کنونی جمهوری اسلامی یکدهم یونان واقعی نیست. بحران با بن بست فرق اساسی
دارد. روشن بودن سر این مساله ضروری است چراکه تنها با شناخت دقیق و کنکرت از
وضعیت و معضلات جمهوری اسلامی میتوان تاکتیکهای مبارزاتی متناسب در مبارزه با
آن را تعیین و اتخاذ کرد. بحث جنگ و جدال بخش عمومی و خصوصی اقتصاد هم ویژه
جمهوری اسلامی نیست، در اکثر اقتصادهای سرمایه داری متکی به سرمایه دولتی
(ازجمله متکی به درآمد نفت) هروقت دست به خصوصی سازی یا باز کردن دریچه برای
سهیم کردن بیشتر اقشار مختلف بورژوازی در بخش خصوصی زده اند، این تنشها بالا
گرفته است.
سوال مطرحی که در صفوف جریانات راست و چپ اپوزیسیون جمهوری اسلامی حول آن جدل
در گرفته این است که آیا با این توضیحات، کارکرد سرمایه داری ایران متعارف است؟
واضح است که نیست. ناسازگاری اقتصاد سرمایه داری ایران با قیدوبندهای روبنای
سیاسی، ایدئولوژیک و فرهنگی حاکم که توسط جمهوری اسلامی بر آن تحمیل شده، آنقدر
روشن است که نیاز به استدلال ویژه ندارد.
کمونیست: جدال در میان صفوف جناح اصولگرایان هر روز حادتر مى شود و ابعاد به
مراتب گسترده ترى به خود مى گيرد. دعواها ظاهرا حول مقولات ولايت فقيه یا
قانونیت، اسلامیت یا ایرانیت، وفاداری به اصول انقلاب اسلامی یا غربگرائی دور
ميزند. شما دعوای امروز میان اصولگرایان را چگونه ارزیابی میکنید آیا این جدالی
در ادامه دعوای سبز و سیاه است؟
فاتح شیخ: جدال جاری ادامه دعواهای مستمر جناحها در طول حیات جمهوری اسلامی از
دوره رفسنجانی و بعدا خاتمی تا دعوای سبز و سیاه هست، این یک فاکت است اما به
تنهایی برای ارزیابی از کاراکتر ویژه جدال کنونی در صفوف "اصولگرایان" کافی
نیست. جناح اصولگرا تاریخا اصلی ترین و مقتدرترین جناح جمهوری اسلامی بوده است.
اینکه این جناح با اهرمهای سرکوب عریان خود توانست جنبش سبز اصلاحگرایان را از
صحنه خارج کند اما نتوانسته صفوف خود را متحد نگاه دارد و جنگ خودی و غیرخودی
را این بار به دالان شعبات خود کشانده است، نشان میدهد که این رژیم با تناقضاتی
روبروست که هیچیک از جناحها و دارودسته هایش راه حل کارساز و متحدکننده ای برای
آن ندارند. تلاشهای احمدی نژاد برای عبور دادن حاکمیت بورژوایی جمهوری اسلامی
از تناقضات موجود آن، ادامه تلاشهای رفسنجانی و خاتمی و حتی ادامه پلاتفرم جنبش
سبز است.
قابل درک است که هر بخشی از نظام جمهوری اسلامی که در راس دولت و اجرائیات
اداره جامعه قرار گیرد، ناگزیر است دست به اهرمهایی ببرد که موانع را از سر راه
رشد سرمایه داری در ایران بردارد و بکوشد ترتیبات سیاسی و اداری دست و پاگیر را
یا حذف کند و یا دستکم تعدیل کند. نیم قرن است مناسبات سرمایه داری در ایران
مسلط است و سرمایه داری یعنی انباشت و رشد. درنتیجه جمهوری اسلامی یا باید خود
را با آن منطبق کند یا به این شیوه و آن شیوه به مانعی بر سر راه رشد متعارف آن
تبدیل میشود. تناقض مهلک جمهوری اسلامی به عنوان یک روبنای حکومتی بورژوائی در
این است که هر درجه رشد سرمایه داری، آن را با تناقضات جدیدتر و پیچیده تری
روبرو میکند و عدم رشد اقتصادی هم آن را از کنترل و اداره جامعه و مبارزه
طبقاتی تشدید شونده آن باز میدارد.
سوال این است که چرا تلاشهای احمدی نژاد برای انطباق ترتیبات سیاسی و اداری از
پیش پای رشد ناگزیر سرمایه داری، به سد خامنه ای و جنتی و حتی مصباح یزدی (که
تا چند وقت پیش پدر روحی احمدی نژاد بود) برخورد میکند و پیش نمیرود؟ جواب
سرراست این است که این تلاشها هم راهگشای تناقض اساسی جمهوری اسلامی با کارکرد
متعارف رشد سرمایه داری نیست. رشد سالهای اخیر سرمایه داری ایران با کمک قیمت
بالای نفت، اینطور نیست که به حل این تناقضات کمک کند، برعکس آن را حادتر
میکند. درآمد بالای حاصل از حذف یارانه ها و سرشکن کردن گرانی سرسام آور هزینه
های زندگی بر سر کارگران و محرومان هم البته پروژه ای در خدمت رشد سرمایه داری
است اما آن هم به تخت سینه تناقضات نظام با همین کارکردهای عادی میخورد و مرهم
زخم اساسی جمهوری اسلامی نمیشود، زخم را عمیقتر میکند. اگر تلاشها و پروژه های
اقتصادی احمدی نژاد که در شش سال گذشته مورد تایید خامنه ای و سپاه هم بوده،
میتوانست به جایی برسد و کشتی نظام را به ساحل امنی برساند چه دلیلی برای بالا
گرفتن جدال کنونی وجود داشت؟
راه حل معضلات اقتصادی جمهوری اسلامی، اقتصادی نیست سیاسی است، اما نه به معنی
تعدیل ترتیبات اداری و سیاسی جمهوری اسلامی بلکه به معنی از سر راه برداشتن
کلیت جمهوری اسلامی که طبعا کار احمدی نژاد نیست. بیست سال تجربه سیاسی نشان
میدهد که احمدی نژاد و اطرافیانش هم از عهده تعدیل رژیم اسلامی در جهت انطباق
آن با دم و بازدم سرمایه، انتگره شدن در بازار جهانی و جلب سرمایه جهانی برای
بیرون کشیدن سود بالا از گرده نیروی کار ارزان و زیر سرکوب طبقه کارگر ایران بر
نمیآیند، همچنانکه رفسنجانی و خاتمی و جناحهایشان هم از عهده بر نیامدند.
با بن بست پروژه های تعدیل و اصلاح، سالهاست که حل این معضل جامعه از دستور
جدال درونی جمهوری اسلامی به خارج این نظام متحجر منتقل شده و کانال آن هم
سرنگونی جمهوری اسلامی است. در پیش بودن انتخابات مجلس هم البته این جدال اساسی
و جدی را از یک مسیر شش ماهه تنش و تشنج عبور میدهد که از خامنه ای تا جنتی و
سپاه پاسداران و احمدی نژاد از تبدیل آن به خطر جدی برای نظامشان نگران و
هراسانند.
کمونیست: با نزدیک شدن انتخابات مجلس جدال جناحهای جمهوری اسلامی بالاگرفته
است. صفبندی های جدیدی در حال شکل گیری است. آیا این انتخابات واقعا نقشی در
وضعیت جمهوری اسلامی و بالانس قدرت میان جناح های آن ایفا میکند؟
فاتح شیخ: انتخابات برای نظام سیاسی جمهوری سیاسی یک اجبار مکروه و پر دردسر
است. در عین حال که مانند همه رژیمهای بورژوایی فرصتی برای گمراه کردن آحاد
شهروندان و کشاندن آنها به پای صندوقهای رای در جهت کسب پشتوانه برای ادعای
مشروعیت حاکمیتشان است. علاوه بر اینها در انتخابات این بار مجلس اسلامی، دو
شاخه از جناح واحد "اصولگرا" که اخیرا شاخ به شاخ شده اند برای تحکیم موقعیت
خود ابزارهای اجرائی و اداری و انتظامی را به کار خواهند گرفت. به روندهای
پایدارتر پشت این رویاروئی در جواب سوال سوم اشاره کردم و گفتم که میتواند
مشکلات جدیدی برای پیشبرد پروسه انتخاباتشان فراهم کند.
جناح "اصولگرا" تاریخا و عملا جناح اصلی و پرقدرت رژیم اسلامی حاکم است که همه
اهرمهای سیاسی و اجرایی و قضایی و امنیتی و انتظامی و غیره را از بالا تا پائین
در انحصار دارد. دامنه قدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی این جناح با جناح اصلاحگرا
قابل قیاس نیست. دو شقه شدن این جناح بر سر انتخابات پیچیده و پر دردسر مجلس
آنهم در دل بحرانهای اساسی تر نظامشان، و شاخ به شاخ شدن این دو شاخه در شرایط
متحول و تلاطم زای کنونی میتواند اوضاع را از کنترل هر دو طرف خارج کند. کنار
کشیدن اصلاح طلبان میتواند ناشی از پیش بینی شیرتوشیری باشد که در راه است و
میخواهند تمام مسئولیت آن را به عهده زمامداران کنونی بیندازند.
در این جدال حتی دست و بال شورای نگهبان در تعیین کاندیداها دستکم به اندازه
دوره های قبلی باز نیست. و اگر این فیلتر کار خود را در مرحله پیش از انتخابات
نکند، کنترل این پروسه پوچ را با کدام اهرم دیگری میخواهند تامین کنند؟ واقعیت
این است که تعیین تکلیف انتخاباتهای جمهوری اسلامی همیشه قبل از روز رایگیری و
در گاوبندیهای پیچیده که نهایتا به شورای نگهبان منتهی میشود صورت میگیرد. این
گاوبندیها هم در انتخابات مجلس بسیار پیچیده تر است و هم در شرایط امروز سخت تر
است و درنتیجه میتواند اوضاع را قابل انفجارتر کند.
آیا این انتخابات واقعا در وضعیت جمهوری اسلامی و بالانس قدرت میان جناح های آن
نقشی ایفا میکند؟ خود روز انتخابات و پروسه رایگیری قطعا نقشی ندارد اما
جدالهای پیش از روز انتخابات، چرا. انتخابات این دوره میتواند برای کل جمهوری
اسلامی و همه جناحهایش گران تمام شود و به تلاطمات جدی میدان بدهد. به همین
دلیل خامنه ای از عواقب آن برای امنیت نظامشان به هراس افتاده و هشدار داده
است.
کمونیست: حزب حکمتیست عروج جنبش سبز و پیوستن بخش اعظم اپوزیسیون به صف سبز را
تحمیل یک عقب نشینی جدی به جنبش اعتراضی رادیکال علیه جمهوری اسلامی ارزیابی
کرد. با افول جنبش سبز و حاشیه ای شدن آن موقعیت امروز جنبش اعتراضی برای
سرنگونی جمهوری اسلامی را چگونه میبنید.
فاتح شیخ: بی تردید افول جنبش سبز و کم اثر شدن آن اتفاق مثبتی به نفع همه
اعتراضات حق طلبانه جامعه و ازجمله بویژه برای امر سرنگونی انقلابی جمهوری
اسلامی است. جنبش سبز، یکی از قلابی ترین تحرکات اجتماعی و سیاسی سالهای اخیر و
شاهد دیگری بر گندیدگی بورژوازی ارتجاعی اسلامی است که با این حال بخش قابل
توجهی از جامعه به خاطر نفرت عظیم و عمیق از جمهوری اسلامی، هرچند کوتاه مدت به
آن پیوست. این پدیده شنیع در عین حال نشان داد که توده مردم در شرایط اختناق و
در غیاب یک پرچم کمونیستی انقلابی روشن و پیدا و پایدار در جامعه، غالبا در
برابر وسوسه پیوستن به چنین جنبشهایی که ناگهان از درون رژیم در تقابل با بخش
دیگر رژیم سبز میشوند واکسینه نیستند.
آیا شاخ به شاخ شدن شعبه احمدی نژاد و مشایی با بخشهای دیگر جناح حاکم باعث
توهم بخش دیگری از جامعه و پیوستنشان به یک تحرک ارتجاعی دیگر برخاسته از درون
رژیم نخواهد شد؟ اگر چنین اتفاقی بیفتد، یک فاجعه شنیعتر از جنبش سبز خواهد بود
و یک عقب نشینی فاجعه بارتر و جدیتر به مبارزات رادیکال کارگران و مردم علیه
جمهوری اسلامی تحمیل خواهد شد. در غیاب یک آلترناتیو نیرومند کمونیستی و کارگری
این خطر وجود دارد. افول جنبش سبز اتوماتیک به تقویت جنبش اعتراضی برای سرنگونی
جمهوری اسلامی منجر نخواهد شد. مقابله مستقل صف آگاه و سوسیالیست طبقه کارگر با
تحرکات جناحهای بورژوایی و رژیمی تنها راه تقویت یک جنبش رادیکال و انقلابی
برای سرنگونی رژیم است. حضور فعال و دخالتگر یک آلترناتیو نیرومند کمونیستی و
کارگری در اوضاع و احوال امروز ایران و جهان از همیشه حیاتی تر است.
کمونیست: امروز چه چشم اندازی در مقابل کمونیسم و طبقه کارگر وجود دارد؟ عامل
یا عوامل تعیین کننده در تغییر توازن قوا بین بورژوازی حاکم در ایران و طبقه
کارگر کدامند؟
فاتح شیخ: در مقابل کمونیسم و طبقه کارگر همیشه چشم انداز نابودی سرمایه داری
از طریق انقلاب کارگری، چشم اندازی زنده و دلگرم کننده است. اما برای تحقق این
چشم انداز سرنوشت ساز، ردیفی از جدالها، مصافها و نبردهای طبقاتی پیش پای
کمونیستها و رهبران و فعالین رادیکال و انقلابی طبقه کارگر قرار دارد که در راس
آنها تلاش دائم برای سروسامان دادن به صف طبقاتی خود و آگاه کردن و متحد کردن و
سازمان دادن این صف است. این کار هرگز در انزوا پیش نخواهد رفت بلکه تنها در دل
مبارزات متشکل اقتصادی و سیاسی و دخالتگری فعال در سرنوشت جامعه و تغییر شرایط
زندگی انسانهاست که امکان پیشروی و گسترش دارد.
سازمان دادن صفوف کارگران در تشکلهای توده ای و حزبی، برپا کردن مبارزات
متحدانه با حد اکثر تضمین کسب پیروزی، مطمئن ترین و موثرترین راه تغییر توازن
قوا بین بورژوازی حاکم و طبقه کارگر، بین ماشین سرکوب بورژوازی و مردم معترض و
آزادیخواه است. تجربه زنده انقلاب مصر و نقش اعتصابات کارگری و ایجاد تشکلهای
مستقل کارگری چه در سالهای پیش از انقلاب، چه در انقلاب و پروسه تداوم امروزی
آن، نقش تعیین کننده تشکلهای کارگری و شبکه های رهبران و فعالین طبقه کارگر در
تغییر قطعی توازن قوای طبقاتی را به روشنی اثبات میکند. تقویت و گسترش نفوذ حزب
حکمتیست در صفوف کارگران و فعالین کمونیست، از راه عملی کردن سیاستها و
رهنمودهای آن، کلید پیشروی در این مسیر است.
***
|