در باره تحولات خاورمیانه

( سخنرانی در پلنوم ٢٠ کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری-حکمتیست)

مظفر محمدی

 

 آیا انقلابات خاورمیانه بویژه در تونس و مصر قابل پیش بینی بود؟ از نظر من جواب مثبت است. اگر از کارگر و جوان تونسی و مصری بپرسی حتما می گویند پیش بینی می کردیم و حتی خود را آماده کردیم. کافی است گامی از تحولات جلوتر باشی و بتوانی روندها را به درجه ای پیش بینی کنی و این نقش عنصر پیشرو و آگاه است. ما تصویرمان را از مجله گاردین می گرفتیم که چند هفته قبل از انقلاب در مصر نوشت: " مصر با ٨٥ میلیون جمعیت یکی از با ثبات ترین کشورهای منطقه است". دوهفته قبل از فرار، بن علی رییس جمهوری تونس در ایتالیا مورد استقبال گرم قرار گرفت. با پرداخت میلیون ها دلار دولت قذافی مامور کنترل پناهندگان به غرب شده بود...

دولت های مرتجع منطقه فکر می کردند دور کشورهایشان دیوار آهنین کشیده اند و کسی از دنیای بیرون خبری ندارد. حصار مذهبی و ارتجاعی وسرکوبگرانه که گویا مردم پشت دیوار را نمی بینند.

اولین زمینه های انقلابات اخیر وجود طبقه کارگر قدرتمند در این کشورها بویژه در تونس و مصر است. یک کشور ٨٥ میلیونی مانند مصر نمی تواند یک طبقه کارگر  قدرتمند نداشته باشد. مبارزات اتحادیه های کارگری این را قبلا نشان داده بود.

علاوه بر این، فاکتورهای متعددی را می توان به عنوان  زمینه های انقلابات توده ای خاورمیانه وشمال افریقا بر شمرد:

- دیکتاتوری های بی افسار متکی به سازمان های پلیسی مخوف وسرکوب وارتجاع مذهبی و عشیرتی حاکمیت های سلاطین خودگمارده تحت نام جمهوری، روسای قبایل و ژنرال هایی که لباس شبه حیوانی بر تن کرده و به چادر نشینی دوران قبایل و عشایر افتخار می کنند... همه این ها برای انسان های اول قرن بیست ویکم و نسلهای جدید بیگانه و غیر قابل قبول و غیرقابل تحمل هستند...

- فقر وبیکاری و گرسنگی، فساد و غارت ثروت های اجتماعی توسط حکام و سرمایه داران این کشورها.

- جدا نگه داشتن دنیای عرب و بسته نگه داشتن آن با دنیای متمدن با اتکا به سنت ها و فرهنگ ارتجاعی به عنوان مجمع الجزایر آرام برای استثمار طبقه کارگر و چاپیدن منابع و ثروت های جامعه

- شکست نظم نوین سرمایه داری که با فروپاشی بلوک شرق به عنوان تنها راه زندگی بشر معرفی شد. حکام کشورهای خاورمیانه با اتکا به دولت های امریکایی و اروپایی که زیر بغلشان را گرفته و شریک استثمار طبقه کارگر و چاپیدن ثروتهای این جوامع بودند واز جناباتشان چشم پوشی می کردند. دولت ها و قدرت های بزرگ در مقابل این انقلابات سر فرود آورده و با اکراه و شرمندگی یکی یکی حکام متحد خود را مرخص می کنند. این حفاظ برداشته شد از روی سر جنایتکاران منطقه.

 

مساله دیگری را که میخواهم به آن بپردازم، این است که با این انقلابات، یک سنت شکنی تاریخی- اجتماعی اتفاق افتاد. از جمله:

تحولات تا کنونی و قبل از این انقلابات، تغییر رژیم ها از بالا بود. از جانب امریکا و متحدینش. نمونه های افغانستان و سقوط طالبان، ساقط کردن حکومت بعث و صدام حسین در عراق، تهدید جمهوری اسلامی به حمله نظامی و یا محاصره اقتصادی، علم کردن آلترناتیوهای دولت های بورژوازی بین المللی و اجرای انقلابات مخملی، فشار یا توصیه  از بالا برای اصلاحات و یا اصلاح رژیم های دیکتاتوری و ...

انقلابات اخیر، نشان دادند که حمله و تهدیدات نظامی یا محاصره اقتصادی و از این قبیل در مقابل اراده و تصمیم انسان ها و انقلاباتشان پشیزی نمی ارزند. ناجی خود مردم است نه از بالا و نه از خارج مرزها. تا کنون توده های وسیعی از مردم در منطقه و در ایران متوهم بودند که تغییر فقط از بالا ممکن است .یا با رژیم چنج یا اصلاح از بالا. مگر از ما نمی پرسیدند که آیا دولتی پشتتان هست؟  انقلابات اخیر این را مسخره و پوچ اعلام کردند.

همچنین، انقلابات خاورمیانه، انقلاب  اسلامی نیستند. ریشه در مذهب شیعه یا سنی ندارند.ترکیب جمعیت نشان می دهد که یک جنبش دیگر و از جنس ونوع چنبش های اسلامی و حتی ناسیونالیستی عربی نیستند. ملی گرایی و اسلام  وجود دارند اما الگوهای مطلوب مردم نیستند. اسلام سیاسی این کشورها حداقل در توازن قوای اجتماعی کنونی در مقابل سکولاریسم و رفاه طلبی کارگران و مردم آزادیخواه تمکین کرده است.

و این اتفاق مهمی است که در تاریخ این دوران افتاده و از این لحاظ بعد و تاثیرش جهانی است.

این جنبش سبز برای اصلاح رژیم نیست. جنبش سبز جنبش اصلاحات به معنای آزادی و رفاه نیست. جنبش اصلاح رژیم است.  اگر در ایران جنبشی برای آزادی و رفاه در همین سطح کشورهای منطقه راه بیفتد، جمهوری اسلامی سرنگون می شود. کافی است کارگر بیاید و دستمزد بالارا بخواهد و حق تشکل را بخواهد ، زن بیاید و حجابش را کنار بگذارد و جوان بیاید و رهایی و خوشبختی و حرمت انسانی اش را بخواهد که  از زیر تیغ ارتجاع و اسلام نجات دهد. رژیم فورا سرنگون می شود.

دوره انقلابات بورژوا دمکراتیک مدت ها است بسر آمده . بورژوازی دمکرات نداریم. دمکراسی بورژوایی یک دروغه، یک فریبه. دمکراسی آنطور که خودشان می گویند دیکتاتوری اقلیتی بورژوا علیه اکثریت جامعه است.

اگر هم اکنون بخشی از بورژوازی در لباس مدنی یا نظامی وانمود می کنند با انقلاب مردم  همراه اند، یک دروغ و ریاکاری بی شرمانه است. این ها آمده اند تا نظام شان را از زیر ضرب انقلاب نجات دهند. اگر این انقلابات نتوانند کل ماشین دولتی را در هم بشکنند و راه های اعمال اراده توده ای و مستقیم خود را انتخاب کنند ، شکست میخورند. اما هنوز هم، قدرت سیاسی تعیین تکلیف کامل نشده و هم، تا همین جا تاثیرات این حرکت ها ی اجتماعی بسیار عظیم است و این جوامع دیگر به عقب برگردانده نمی شوند. بخش قابل توجه دیگری از جوامعه بشری جلو آمده و دیگر پس رانده نمی شوند.

 

این دوره اعتلای انقلابی ، انقلابیگری و آزادیخواهی است. چیزی که تا چند ماه پیش مذموم بود.  انقلاب مطرود و رد شده بود. الان همه می گویند انقلاب و با خط درشت بر صفحه تلویزیون شرکت ها و دولت های بورژوایی می نویسند ، REVOLUTION" . انقلابیگری مد شده است. جوان های غربی سمبل هایشان را در میان جوانان انقلابی تونس و مصر جستجو می کنند تا صفحات تلویزیون و مجلات سینمایی.

انقلاب بورژوایی یا بورژوا دمکراتیک نیست. سوسیالیستی هم نیست. اما می تواند به این طرف و آن طرف کشانده شود. 

این عصر بیداری است. عصر توقعات بالا و عدم تمکین به ارتجاع و استبداد و به فقر و بیکاری و گرسنگی است. باز پس گرفتن حرمت اجتماعی و انسانی و درجه بالایی از اراده و اختیار در منطقه وسیعی که مشتی وحوش به نام شیوخ  عشایر  و نظامی حکمرانی می کنند، اتفاقات سرنوشت سازی برای بشریت است.

 

در این بازگشت اراده و اختیار عنصر سوسیالیسم خفته است. سوسیالیسم از هیچ به لغو کار مزدی نمی رسد. کارگرانی که در مصر و تونس دستمزد بیشتر و تشکل و شرکت در قدرت را می خواهند، سنگ بنای خودآگاهی طبقاتی شان را گذاشته اند. این مبارزه عنصر قوی سوسیالیسم و طبقاتی دارد. نیروی محرکه این انقلابات طبقه کارگر و مردم زحمتکش است. اگر پرچم کشور را دست مردم می بینیم جای تاسف است. محدودیت ها را باید گفت و تجاربش را جمعبندی و به طبقه کارگر ایران رساند. اما وسط جنگ نمیشود به مردم گفت کمونیسم تان کو؟ یا سوسیالیسم تان کم است. هنوز میانه جنگ است. در دل این جنگ و جدال اجتماعی و طبقاتی اگر طبقه کارگر بتواند به مثابه طبقه و مدعی صاحب جامعه با  اتحاد و تشکلهای حزبی و توده ای اش عروج کند، سوسیالیسم هم به دنبالش می آید...

کارگران و مردم زحمتکش و انقلابیون این کشورها بخشی از  راه را رفته اند. انقلابات در نیمه راه اند. آیا به دلیل محدودیتهایشان در نیمه راه متوقف می گردند؟ جواب این سوال را الان نمی توان داد. باید دید.

 

اجازه بدهید در مورد ایران چیزی بگویم که شاید از نظر بعضی ها عجیب به نظر بیاید. از نظر من ایران هم در نوبت است. دلایلش فراوان است اگر نیم ساعتی وقت بود همه فاکتورهای عینی و ذهنی را می گفتم. تناقضاتی که در ایران هست و بحرانهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی در ایران کم تر از مصر و تونس نیست. بیشتر هم هست. اگر کارگر بیاید و تنها دستمزد بیشتر و تشکل اش را بخواهد، زن بیاید و حجابش را پرت کند و جوان بیاید و آزادی و حرمت انسانی اش را بخواهد، رژیم می رود. سرنگونی حتمی است.

 

یکی گفت کپی مصر سم است!  من می گویم، برعکس، باید به استقبال همین جوراتفاق در ایران رفت. اگردوره اصلاحات خاتمی وجنبش سبز نبود، جنبش سرنگونی جمهوری اسلامی تا حالا کار رژیم را ساخته  بود. الان هم این اتفاق محتمل است. ما نمی توانیم به حساب این که طبقه کارگر آماده نیست یا ما آماده نیستیم و از این قبیل چیزها، جلو روندهای تاریخی و جنبش ها و تحولاتی را که خارج از اراده ما اتفاق می افتند، بگیریم.

همین چشم انداز بود که بار دیگر جنبش سبز در ایران را به حرکت در آورد. یا شعار "مبارک ، بن علی، نوبت سید علی" را بر زبان ها آورد. وقتی اسلام سیاسی الگوی انقلابات خاورمیانه نیست، این شکستی برای جمهوری اسلامی به  عنوان قدرت منطقه ای است. جنبش سبز با استفاده از این فرصت بار دیگر ابراز وجود کرد و تلاش دارد جنبش خود را با این انقلابات تداعی کند. می خواهند از این نمد برای خود کلاهی بدوزند.

 در غیاب حضور و دخالت موثر کمونیست های طبقه کارگر، تحولات به کیسه جناح  ها و بخش های ناراضی بورژوازی از جمهوری اسلامی می رود. بحث من صدور فرمان انقلاب نیست. بلکه به استقبال تحولات رفتن ویک گام جلوتر حرکت کردن است نه دنبال اتفاقات. از نظر من جنبش توده ای برای سرنگونی می تواند در ایران آغاز شود. کمونیست ها باید تهدید سیاسی و عملی واقعی سرنگونی  را مدام روی سر جمهوری اسلامی و کل بورژوازی و جناح هایش  نگه داشته و  افق و پرچم  سرنگونی را پیش روی جامعه بگیرند.