انقلابات ٢٠۱١

فاتح شیخ

متن ادیت شده سخنرانی درباره تحولات انقلابی در شمال آفریقا و خاورمیانه

پلنوم بیستم کمیته مرکزی حزب کمونیست کارگری- حکمتیست

٢٦ فوریه ٢٠۱١

 

بحثم را با اشاره به بند اول اساسنامه حزب حکمتیست شروع میکنم که میگوید این حزب "براى متشکل کردن و هدايت طبقه کارگر براى تحقق انقلاب کمونيستى تشکیل شده است". در بحث قبلی یکی از رفقا یادآوری کرد که انقلاب کارگری خودبخودی نیست، سازمان داده میشود در حالیکه انقلابات دیگر میتوانند خودبخودی باشند. انقلاب کارگری را باید سازمان داد و سازمان دادن انقلاب کارگری در اوج خود به قیام میرسد، یعنی به همان ٢٥ اکتبر ١۹١۷ در تقویم انقلاب کارگری روسیه. انقلابات جاری را از این زاویه باید دید. ما حزب معینی هستیم با این وظیفه درجه اول و از زاویه این وظیفه به هر تلاطم انقلابی نگاه میکنیم. ما ناظر بیطرف نیستیم شرکت کننده هستیم از همین حالا و نه از حالا از وقتی که حزبمان را با این افق و هدف تشکیل داده ایم.

 

انقلاباتی در جریان است که مایلم آن را انقلابات ٢٠۱١ و یا نخستین امواج انقلابات قرن ٢۱ اسم بگذارم. یعنی محدود به تونس و مصر نمیماند، از تونس و مصر شروع شده ولی همین الآن پیشرویها و پیامدهایش بسیار فراتر از تونس و مصر رفته است. اینکه پادشاه عربستان برای "اعانه" به بیکاران پول میریزد، حاصل و دستاورد مبارزات کارگران در تونس و مصر است. این "دست و دلبازی" در افزایش دستمزدها که در همه کشورهایی که درگیر این بحرانند شروع شده مشخصا دستاورد مبارزه کارگران در مصر است.  

 

شخصا از سر کمبود اطلاعات در مورد میزان تاثیر بالفعل اعتراض کارگری در خیزش انقلابی مصر تردید داشتم. مورد تونس تردید بر نمیداشت چراکه انقلاب از جرقه ای شروع شد که توسط یک کارگر بیکار تحصیلکرده دانشگاه زده شد. وقتی روزنامه لس آنجلس تایمز روز قبل از سقوط مبارک مقاله خیلی جالبی به نام "ریشه های کارگری انقلاب مصر" منتشر کرد این دیگر فاکت بود، تحلیل نبود، آرزوهای من و شما نبود و وقتی روز بعدش روزنامه الاهرام مصر لیست بلندبالایی از اعتصابات کارگری منتشر کرد که هر جا اعتصاب شده بود کارفرماها گفته بودند: چشم همه خواسته هایتان را برآورده میکنیم، دیگر هر تردیدی نسبت به اینکه نیروی محرکه بالفعل این انقلابات، طبقه کارگر و اعتراض کارگری بوده است برطرف شد. منظورم این نیست که این مستقیما انقلاب کارگری است. درست است که خواسته های این انقلابات هنوز اصلاحات در چارچوب مناسبات بورژوایی است، ولی اعتراض طبقاتی کارگر نیروی محرک بالفعل آن است. رفقا اشاره کردند که در دل هر انقلابی مبارزه طبقاتی هست، این حکم درست حتی متعلق به مارکس نیست متعلق به شارل فوریه است که روشن کرده که در انقلاب ١۷۸۹ فرانسه مبارزه طبقاتی به انقلاب منجر شده است. امروز ٢٢٢ سال بعد از آن انقلاب این حکم دیگر خیلی بدیهی است که پایه و اساس این انقلابات اعتراض طبقاتی کارگر است.

 

میشود ریشه تحولات انقلابی تونس و مصر و غیره را به تحولات سرمایه داری جهانی بعد از جنگ جهانی دوم برگرداند، میشود آن را به دوره بعد از فروپاشی بلوک شرق در بیست سال پیش برگرداند. این بخصوص به نظر من از این زاویه درست است که یک دوره بیست ساله از تسلط پلاتفرم جناح راست بورژوازی جهانی بر سرنوشت بشریت دارد ورق برگشت میخورد. ولی تاکید من بر این است که مشخصا این انقلابات حاصل بحران اقتصادی ای است که از سال ٢٠٠۸ شروع شده است. تاریخا بحرانهای اقتصادی غالبا سرچشمه انقلابات میشوند، غالبا، و یا سرچشمه جنگ و یا هر دو.  

 

مشخصا  در سرمایه داری قرن بیست و یکمی اوج گلوبالیزاسیون و بر اساس تقسیم کار جهانی در کارکرد دو حوزه صدور سرمایه و حوزه نیروی کار ارزان، که تونس و مصر و غیره جزء این حوزه دومند، انقلابات جاری انقلاباتی علیه این "وضع موجود" هستند. به این معنی من کاملا با بهرام مدرسی موافقم که این انقلابات مناسبات بین کار و سرمایه را تغییر میدهد. ببینید اولین راه حل بورژوازی برای خروج از بحران اقتصادی تجدید تعریف مناسبات سرمایه با نیروی کار است. این تجدید تعریف یعنی تعرض وسیع بورژوازی به معیشت و دستمزد و اشتغال و حقوق و دستاوردهای طبقه کارگر که از سه سال پیش اجرا شده است. اگر بورژوازی با تعرض خود در این سه سال، این مناسبات را به نفع خود و به زیان طبقه کارگر بازتعریف کرده است، امروز طبقه کارگر هم در دل این انقلابات دارد با نیروی اعتراض خودش مناسبات کار و سرمایه را از اینور بازتعریف میکند. طبقه کارگر مناسبات خودش با سرمایه را چنین بازتعریف میکند که میگوید: به این دستمزد معترضم ، به این بیکاری وسیع، به این شرایط کار، به این اتحادیه های ابزار دست بورژوازی و دولتش. اعتراض کارگری دارد دو اتحادیه تاریخا وابسته به دولت در تونس و مصر را کنار میگذارد. یعنی در تونس و مصر فقط بن علی و مبارک ساقط نشده اند، یک سری از موسسات بورژوایی ازجمله این دو اتحادیه رسمی دولتی هم ساقط شده اند. البته در تونس "اتحاد عام شغل" هنوز مانده است اما در مصر رفقای کارگر ما خواستار منحل شدن اتحادیه رسمی دولتی هستند و خودشان اتحادیه های آلترناتیو را (سی ژانویه) سازمان داده اند.

 

رفقا! صحبت این است که نیروی جنبش ما در این انقلابات چیست؟ من میگویم اگر اعتصاب معدنچیان انگلستان (١۹۸٥)  مطابق توصیف درست منصور حکمت جزء جنبش ما است، حرکت طبقه کارگر در مصر و تونس در دل این انقلابات هم جزء جنبش ماست. آنچه در تونس و مصر غایب است جنبش کمونیسم کارگری نیست، جنبش حزبی کمونیستی کارگری است که آنجا غایب است. کمونیسم کارگری بنا به تعریف یک جنبش موجود در درون طبقه کارگر است، تحزب این جنبش است که وجود ندارد و باید تشکیل داد. این بحث منصور حکمت است با اتکا به بحث گرایش سوسیالیستی درون طبقه کارگر. درنتیجه میخواهم بگویم آنچه بعد از انقلاب ایران در مورد کمونیسم ما اتفاق افتاد میتواند در تونس و مصر و غیره هم اتفاق بیفتد. منصور حکمت در یکی از بحثهایش راجع به مبانی کمونیسم کارگری در سال ٢٠٠٠ در انجمن مارکس لندن در جواب این سوال که چرا این کمونیسم در ایران بوجود آمد و بطور مثال در انگلستان یا غیره بوجود نیامد جواب میدهد که به خاطر انقلاب ایران بود. در دل آن انقلابی که طبقه کارگر و رهبران و فعالین سوسیالیست کارگری حضور داشتند مارکسیسم انقلابی خریدار پیدا کرد و ظرف مدت کوتاهی در جریان نقد پوپولیسم به آن نیرو تبدیل شد که شد. اگر آن انقلاب نبود مارکسیسم که همه جای دیگر هم هست. مارکسیسم انقلابی، مارکسیسم مارکس و لنین به اضافه یا ضرب در یک انقلاب که طبقه کارگر در آن حضور دارد میتواند تبدیل به جریانی بشود که امروز بعد از سی سال ما حاصل آن هستیم.

این حکم منصور حکمت درست است نه بخاطر اینکه او گفته بخاطر اینکه مارکس هم بر رشد کمونیسم و سوسیالیسم در دل انقلابات تاکید میکند، بخاطر اینکه لنین هم بر آن تاکید میکند و بخاطر اینکه تاریخ مبارزه طبقاتی نقش انقلابات در پیشروی طبقه کارگر را نشان داده است. اگر تشبیهی بکنم بیایید این فیلم پیشروی کمونیسم، کمونیسم کارگری و تحزب کمونیستی کارگری در انقلاب ١۹٧۹ ایران به پرچمداری منصور حکمت را سریع کنید میتواند تصویری باشد که به احتمال زیاد در مصر بطور مثال اتفاق خواهد افتاد یعنی مسیر سی ساله ما میتواند در آنجا سه سال ببرد، با توجه به این تفاوت مهم که منصور حکمت در دوره خودش کسی چون خودش را پشت سرش نداشت، شصت و دو سال از انقلاب اکتبر و بیشتر از پنجاه سال از تسلط کمونیسم بورژوایی میگذشت. درحالیکه رفقای ما در مصر، میراث فکری سیاسی منصور حکمت و جنبش ما و احزاب ما را دارند. اینها عوامل مثبتی هستند که میتواند ما را خوشبین بکند به اینکه در تونس و مصر و عراق و کردستان عراق جریان ما به طرف انقلاب کارگری مورد نظرمان پیش برود.

 

در مورد انقلاب مفاهیم کلیدی متعددی هست: مفهوم اعتلای انقلابی، مفهوم شرایط و وضعیت انقلابی، مفهوم انقلاب که معمولا بصورت انقلابات همگانی است، مفهوم "انقلاب مداوم" و تداوم انقلاب در مسیر انقلاب کارگری و رسیدن آن به قیام و تصرف قدرت سیاسی و باز تداوم انقلاب سیاسی به انقلاب اقتصادی و زیرورو کردن مناسبات سرمایه داری به سوسیالیسم و کمونیسم، اینها همه مفاهیم مرتبط به تئوری انقلاب مارکس ولنین هستند. لنین سال ١۹١٢ میگوید اعتلای انقلابی شروع شده است، شما مراجعه کنید نمیتوانید بگویید این قضاوت لنین فاکتی نیست و واقعی نیست، ولی باز پنج سال میکشد تا به انقلاب ١۹١٧ میرسد.  

 

یک سوال این است که چرا به آن نیروی عظیمی که در فرانسه از طرف طبقه کارگر به میدان آمد نمیگوییم انقلاب؟ برای اینکه جامعه و مبارزه طبقاتی در فرانسه و حرکت اعتراضی کارگران عوض کردن قدرت سیاسی را در دستور نداشت، در تونس و مصر در دستور داشت و در حدی عملی کرده است، راسش را پایین کشیده و هنوز ادامه دارد. رفقا! دیروز جمعه ٢٥ فوریه در هر دو پایتخت تونس و مصر تظاهراتهایی عظیمتر از گذشته با خواست کنار رفتن همین کابینه هایی که ترکیب بقایای کابینه های سابق این دولتها هستند و هنوز سر کارند برپا شده است. اینطور نیست که جدال بر سر شکل دادن به قدرت سیاسی جدیدی در این دو کشور تمام شده باشد. بطور واقعی ادامه دارد و مهمتر از خیابان، در کارخانه ها انقلاب ادامه دارد. یادمان هست که در انقلاب ایران وقتی رژیم شاه تظاهرات میدان ژاله را زد، خیابان را به خون کشید اما روز بعدش  اعتصابات کارگری ازجمله در صنعت نفت شروع شد و پشت آن رژیم را به خاک مالید. طی این مدت شما اگر روزنامه انقلاب مصر را نگاه کنید هر روز یا هر چند روز یکبار حسنی مبارک و بورژوازی مصر کارت جدیدی روی میز گذاشت که انقلاب را متوقف کند، انقلاب متوقف نشد. آخر سر گفت اختیاراتم را به عمر سلیمان میدهم، همان لحظه که سخنرانی اش تمام شد میدان تحریر فریاد زد: "ارحل! ارحل!" برو! برو! و ٢۴ ساعت بعد مجبور شد برود. ولی هنوز هم سیر پیشروی این انقلاب در مصر متوقف نشده است. در عراق و در کردستان عراق در نظر دارند از امروز شروع کنند به تلاش برای متوقف کردن حرکتی که در آنجا براه افتاده است. شروع کرده اند هم در سطح عراق و هم در منطقه کردستان آن، آیا موفق میشوند؟ کسی چه میداند! میخواهم بگویم این موج اینطور است و دستاوردها و پیامدهای آن از محیط اولیه بروزش به جاهای بیشتری رفته و میرود. به نظر من در لیبی هم شروع میشود. و در ایران هم به نظر من اگر از زاویه شرایطی که در مصر و تونس وجود داشته نگاه کنیم تمام آن شرایط وجود دارد. فاکتور حضور وسیع طبقه کارگر، فاکتور بحران اقتصادی، حوزه نیروی کار ارزان بودن ایران، استبداد سیاسی و طول کشیدن آن، فرسوده شدن یک نظام سیاسی مستبد بورژوایی، همه را اگر کنار هم بگذارید که شباهت زیادی به مصر و تونس دارد، باید ما را به این نتیجه برساند که این شرایط در ایران هم آماده است. ولی ما همیشه گفته ایم که نه نحوه و زمان انقلاب در تونس و مصر را کسی میتوانست پیش بینی کند و نه نحوه و زمان انفجار آن در ایران و هیچ جای دیگر را میشود پیش بینی کرد. وقتی منفجر شد میشود دلایل آن را درک کرد و فهمید.

به نظر من کاری که پیش رویمان هست کار بسیار متنوعی است. رفیق ثریا به بحث تئوری دوران حاضر اشاره کرد. خیلی بحثهای تئوریک ازجمله تئوری انقلاب و انقلابات ٢٠۱١ و خیلی مسائل دیگر کار ماست. کار جنبش ما و حزب ماست.  اینجا نکته ای راجع به صحبت رفیق ثریا در مورد "عصر" بگویم، عصر فروپاشی غرب و انقلابات دمکراتیک. رفیق بهرام میپرسد فروپاشی غرب چه معنایی دارد؟ من با بخش انقلابات دمکراتیک در رابطه با "عصر" مشکل دارم. به نظر من عصر، عصر انقلابات پرولتری است. صد سال صد و پنجاه سال است که همه این انقلابات و همه اصلاحات جزئی از پروسه انقلاب سوسیالیستی هستند. اینکه در هر انقلاب معینی پروسه تا رسیدن به پیروزی انقلاب سوسیالیستی طی میشود یا نه را کشمکش انقلاب با ضدانقلاب تعیین میکند. با قسمت اول تعبیر راجع به دوران حاضر در ارتباط با بلوک غرب مشکل ندارم. غرب یک بلوک جهانی بود در مقابل بلوک شرق و پس از سقوط بلوک شرق این بلوک فلسفه بلوک بودنش متزلزل شد و در این دوره دارد تجزیه میشود. در یک بخش از این بلوک که حوزه نیروی کار ارزان است طبقه کارگر و توده مردم علیه کل این مناسبات بپا خاسته اند و این در سیکل بعدی به خود کشورهای متروپل بر میگردد. اتحادیه اروپا شش میلیارد یورو به این پروژه اختصاص داده که در تونس و مصر دوباره جریان سودآوری بالای سرمایه را به گردش در آورد (نظیر همان پولهایی که صرف نجات بانکها و خروج از بحران میکنند). چراکه اگر در این حوزه سرمایه از سودآوری بالا محروم شود پیامد آن به کشورهای متروپل برمیگردد و طبقه کارگر این بخش از جهان هم دست بالا پیدا میکند و با توقعات جدیدی به میدان خواهد آمد. بیجهت نیست که اتحادیه های کارگری در بریتانیا گفته اند مصر را به لندن میآوریم. این دو بخش از پرولتاریا اجزاء یک انقلاب هستند علیه سرمایه داری. به این اعتبار من میگویم این انقلاب علیه "وضع موجود" و برای نفی"وضع موجود" است ولی هنوز خواستهایش در چارچوب مناسبات بورژوایی است. رشد و پیشروی و تداوم آن توسط عنصر کارگری، حزب کارگری و تحزب کمونیستی طبقه کارگر که هدفش سازماندهی انقلاب کارگری باشد میتواند آن را به انقلاب کارگری بکشاند. این تداوم انقلاب است، "انقلاب مداوم" یک مقوله مهم مارکس و لنین و منصور حکمت در تئوری انقلاب است که متاسفانه در بحثها کم به آن توجه میکنیم. اما حتی اگر هم منجر به انقلاب کارگری نشود دستاوردهایی که تا امروز داشته اوضاع را برای مبارزه طبقه کارگر و برای رشد یک کمونیسم رادیکال و انقلابی در خاورمیانه خیلی مساعد کرده است. و از این لحاظ شورانگیز است و ما هم همین را تعقیب میکنیم ولی از زاویه انقلاب کارگری و سازماندهی چنین انقلابی در دل این انقلابات جاری. 

در مورد مشخص ایران اگر این احتمال را میبینیم، که بر اساس تحلیل روندهای جاری میتوانیم ببینیم، آنوقت خودمان را هم برای رهبری انقلاب در ایران آماده میکنیم و هم برای تاثیرگذاری روی انقلاباتی که در جریان است، مخصوصا در عراق. و به نظر من باید استراتژی این سه حزب در برخورد به انقلابات جاری را روشن کنیم همچنانکه باید تکلیف خیلی کارهای تئوریک و سیاسی و پراتیکی که پیش رویمان هست را باید روشن کنیم. امیدوارم با همکاری رفقای رهبری احزاب کمونیست کارگری عراق و کردستان این کار را بتوانیم پیش ببریم و به سرانجام برسانیم. 

 

 (ادامه بحث- نوبت دوم)

ما هنوز از مرحله شناخت این تحول و ویژگی هایش عبور نکرده ایم. پیش بینی آینده اش بحثهای دیگری میخواهد. حرکت طبقه کارگر همیشه همراه با توهمات است. ولی حرکتش اصل است، توهماتش اکتسابی است و اگر خط حرکتش درست باشد و  خط درستی در رهبری اش باشد آن توهمات میتواند بریزد. ویژگی آنچه الان دارد در مصر و تونس و عراق و جاهای دیگر اتفاق می افتد کشمکش روزمره بورژوازی حاکم است با انقلاب در جریان که هنوز بخش اعظم پتانسیل اش را بکار نیانداخته است. آنچه در مصر و تونس به حرکت درآمده است بااینکه با سقوط بن علی و مبارک به پیروزی مهم رسیده، هنوز  خیلی راه در پیش دارد. ارتش مصر و تونس دارند "زیرکانه " نقش خود را بعنوان ستون فقرات دولت بورژوایی بازی میکنند. که آن دولت را نگه دارند، کابینه ها بیایند و بروند اما دولت بورژوایی بماند. در هم شکسته نشود. شما هیچوقت دیده اید ارتش وجود داشته باشد، تانکها در خیابان باشند ولی آزادیهای بی قید و شرط سیاسی برقرار باشد، آزادی اعتصاب و تشکل برقرار باشد. این یک حالت قدرت دوگانه است که پایدار نمیماند. این ارتش فعلا آچمز است. این به نظر من درس مهمی است برای همین لحظات، اینکه خیزش توده ای چگونه میتواند ماشین سرکوب رژیم حاکم بورژوازی را فلج کند. آچمز کند. در یکی از این تحلیلها درباره "انقلاب فیس بوک و تویتر" جمله ای نظرم جلب کرد که موبایلی که فیلم چند دقیقه ای می گیرد به اضافه یوتیوب هزینه سرکوب را برای دولت های حاکم بالا می برد. این یک واقعیت است. واضح است که من به ترم "انقلاب فیس بوک و تویتر"  اعتقاد ندارم، اما اینها مهمند. انقلاب حاصل اینها نیست، برعکس است انقلاب باعث میشود که از این ابزارها علیه حاکمیتهای موجود استفاده کرد. چه چیز این را ممکن میکند؟ خیزش توده ای است که میتواند به کمک این تکنولوژی پیشرفته و در دسترس عموم، ارگانهای سرکوب ماشین دولتی را فلج کند. به طور واقعی، موقتا فلج میکند، موقت است ولی از همان موقت  میشود خیلی دستاوردها بدست آورد. مهم این است که این لحظه ها و فرصتها را بشناسیم و درسش را برای آینده کار خودمان فرا بگیریم.

خطرات پیش پای پیشروی این انقلابات فقط خطرات دراز مدت سوار شدن سوسیال دموکراسی و بورژوازی بر امواج آنها نیست، خطرات فوریتر هم هست. ازجمله حرکتهای زودرس دست زدن به قیام. فکر میکنم تدوین رئوس استراتژی انقلاب و خط مشی تاکتیکی دوره انقلابی هنوز کار میبرد و بحث می خواهد. ما در رهبری سه حزب کمونیست کارگری عراق و کردستان و حکمتیست باید تلاش کنیم این کار را بکنیم.

 

بدوا باید مفاهیمی را روشن کنیم. صحبت از عصر انقلابات و خصلت آنها شد. انقلاب مصر و انقلابات معینی که در جریان است از نظر خصلت و کاراکتر بالفعلشان در چارچوب مناسبات بورژوایی هستند. مساله تنها این است. به نظر من قائل شدن صفت بورژوا دموکراتیک برایشان نادرست است. گرچه هنوز خصلت انقلابات جاری از چارچوب آن خارج نشده است، کی خارج میشود؟ از پیش روشن نیست. و معلوم نیست چطور خارج می شود. باید سعی کرد جلو برود. معنی انقلاب مداوم همین است. بحث سلبی اثباتی منصور حکمت همین است. همین را مارکس و انگلس در مورد انقلاب مداوم می گویند. میگویند خرده بورژوازی فلان شعار را طرح میکند، ما شعار رادیکال تری باید بیاوریم و بسیج رادیکال تری باید بکنیم تا از آن خواست خرده بورژوازی عبور کنیم. این یعنی خصلت انقلاب هم در پروسه تداوم انقلاب قابل تغییر است. در نتیجه این امکان وجود دارد که این انقلابات اگر آن نیروی طبقاتی، آن گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر که در مصر و تونس هم هست هرچند هنوز تحزبش نیست، اگر بتواند خودش را جمع و جور کند، سروسامان دهد و رهبری را بدست بگیرد، میتواند قدم به قدم انقلاب را جلو ببرد (نمیگویم مرحله به مرحله چون مرحله فرق دارد و بار دیگری به مساله میدهد.) قدم به قدم، لحظه به لحظه و حلقه به حلقه جلو می برد و آنوقت دیگر خصلت انقلاب هم عوض می شود. چشم انداز انقلاب کارگری به نظر من ممکن است و شورانگیزی مساله همین است.

 

مساله رابطه اقتصاد و سیاست در دوره انقلابی موضوع مهمی است. بورژوازی و دولت آن در دوره های انقلابی که اقتصاد را از زاویه سیاست، از زاویه تلاش خود برای متوقف کردن انقلاب نگاه میکند. دولت در دوره های انقلابی، مقوله مهمی در تئوری مارکسیستی دولت و تئوری مارکسیستی انقلاب است. ولونتاریسم، بلانکیسم، قیام و قیام زودرس و "با قیام نباید بازی کرد" و ... مجموعه ای از مسائل تئوریک این دوره هستند که باید به آنها جواب بدهیم و اگر جواب بدهیم جوابها درافزوده میشوند. منصور حکمت مفهوم درافزوده را برای نسل ما آسان کرد. او میگوید کاربست مارکسیسم در شرایط جدید خود یک درافزوده است. خود او البته از آن فراتر رفت. مقوله "دولت در دوره های انقلابی" او فقط یک کاربست تئوری مارکسیستی دولت نبود، بسط دادن آن تئوری بود. اگر در این دوره هم این مقولات را از نظر تئوریک روشن کنیم به نظر من به پیشبرد مارکسیسم و درافزودن به تئوری انقلاب و تئوری دولت در دوره حاضر خدمت خواهیم کرد.