TLogo


در مورد یورش چپ حاشیه ای به رضا رخشان

حسین مرادبیگی  

مقدمه 

در یکی دو هفته اخیر رضا رخشان رئیس هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه مورد هجوم شاخه های مختلف چپ غیرکارگری قرار گرفت. وارد شدن در ابن بحث نه به خاطر اهمیت این چپ، بلکه به خاطر اهمیت رهبران و فعالین کارگری در ایران است. در اینجا من قصد ندارم  وارد دیالوگ با نظرات رضا رخشان در مورد مسائل مختلف که همه آنها به کارگر و به وضعیت کارگر در ایران مربوط میگردند، بشوم. چه از این بهتر که به مناسبتهای مختلفی در این موارد با رهبران و فعالین کارگری وارد دیالوگ شد، دیالوگی که مستقیما بر زندگی و مبارزه طبقه کارگر در ایران تاثیر میگذارد. در اینجا تنها به ماجرای نامه رضا رخشان به سندیکاهای کارگری در فرانسه و بدنبال آن یورش چپ بورژوا و درواقع چپ حاشیه ای به رضا رخشان می پردازم.

 

عکس العمل این چپ در مقابل یک توصیه دوستانه

قضیه ظاهرا از اینجا شروع شده است که رضا رخشان در نامه ای به سندیکاهای کارگری  در فرانسه چنین نوشته است:

"  .. بسیار از شما سپاسگزار خواهیم بود اگر که در کنار محکوم نمودن سیاستهای ضد کارگری در ایران، نفوذ معنوی خود را برای تقویت تشکلهای درون محیط کار به کار بگیرید و ضرورت ایجاد سندیکاها و اتحادیه های مستقل را نیز به دوستان ایرانی خود گوشزد کنید. به اطلاع شما می‌رسانم که یکی از دلایل مهم مشکلات کنونی طبقه کارگر ایران فقدان تشکلهای توده‌ای کارگران در ایران و تبلیغات شدید ضد سندیکائی است که از جانب بسیاری از دوستداران ظاهری طبقه کارگر اعمال می شود. بسیاری از کسانی که با ارسال پیام به شما سندیکاهای فرانسه با شما اظهار دوستی می نمایند، در داخل ایران خود نه تنها در ایجاد سندیکاها و اتحادیه های محیط کار فعال نیستند، بلکه در حد توانشان در مقابل سندیکاهای موجود به کارشکنی نیز می پردازند…"

و چه زود ادعای رضا رخشان در این مورد اثبات میشود.

رضا رخشان یک فعال اتحادیه ای علنی کار است مانند دیگر همکاران خود در هیئت مدیره سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه در حد مقدورات و تناسب قوای موجود و همانطور که میدانیم مانند دیگر همکاران خود با قبول زندان و اخراج از کار، از حق و حقوق کارگران دفاع میکنند و تا حال توانسته اند سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را با همه فشاری که روی آنان است سرپا نگاهدارند. ما کمونیستها آرزو میکنیم که دهها رهبر و فعال کارگری دیگر هم مانند او اسالو و مددی و شهابی و غیره در ایجاد سرپناهی که کارگر بتواند از حق و حقوق خود در مقابل دولت و کارفرما دفاع کند، تلاش کنند. مورد حمایت ما هستند. واضح است که عملی شدن این، کارگران را در ایران در تناسب قوای خیلی بهتری در مقابل دولت و کارفرما قرار خواهد داد.

ظاهرا یک توصیه دوستانه رضا رخشان هم برای چپ حاشیه ای قابل تحمل نبوده است و این یک توصیه کافی بوده است که شاخه های مختلف چپ غیرکارگری، یورش خود را به رضا رخشان شروع کنند. بگویند ادعای او "شرم آور" است. او را متهم کنند که فقدان تشکلهای مستقل کارگران را نه به گردن جمهوری اسلامی که به گردن اینها میاندازد. به او بگویند که دروغ میگوید تاکنون هیچ گرایش "کمونیستی" ای علیه شکل گیری سندیکا در ایران تبلیغ و کارشکنی نکرده است؟ بگویند، رضا رخشان تحریف میکند و تلاش میکند که نقد گرایش سندیکالیستی را در ایران با تبلیغ علیه نفس سندیکا! یکی کند. بگویند رضا رخشان نماینده و فعال یک گرایش سازشکار و سندیکالیستی است. او را به مخالفت با کمونیسم و رادیکالبسم کارگری متهم کنند. همین یک توصیه باعث میشود که یک عده به نام "فعالین لغو کار مزدی" دست آوردهای سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه را "افتخارات وقیح سندیکالیستی" بنامند! و سرانجام دیگری نیز سندیکای هفت تپه را سندیکای "استقرار" نیافته بخواند و خلاصه همین چند کلمه باعث میشود که دهها مورد دیگر از این دست و بدتر از اینها را نثار رضا رخشان کنند. تنها این مانده است که دستور دستگیری و مجازات او را نیز صادر کنند!  

 

علت این برآشفتگی چپ غیرکارگری از چیست؟ 

مشکل این چپ همانطور که خودشان میگویند، مخالفت با سندیکا نیست، مخالفت با رفرمیسم بورژوائی هم نیست. اینها در اصل طرفدار رفرمیسم بورژوائیند. وقتی خود را به عبای سبز کروبی آویزان میکنند، رفرمیسم بورژوائی نیز از سر اینها زیادی است. اینها در مواجهه با رهبران سندیکاها و اتحادیه ها عملا نقش پادوی آنها را برعهده میگیرند. مساله این است که دخالت رهبران و فعالین کارگری در مسائل مربوط به جامعه ایران بویژه به مصاف طلبیدن این چپ به قبای گشاد بورژوائی آنان برخورده است. لشگرکشی اینها علیه رضا رخشان را باید در این توضیح داد.  

این چپ در مقابل این یا آن آخوند درون جمهوری اسلامی و یا سخنگوی این یا آن بخش از بورژوازی ایران کاملا مودب است، میگوید که با آقایان موسوی و کروبی کشتی نمیگیرد، از  مشروطه طلبان مودبانه گله میکند که چرا سرنگونی خود را برای فصل گل نی گذاشته اند، اما در مقابل رهبران و فعالین کارگری عمق اشرافیت و گنده دماغی بورژوائی خود را بروز میدهد. یک عده خود را "فعال لغو کارمزدی" می نامند، دیروز دنبال موسوی و کروبی میدویدند، امروز بخودشان اجازه میدهند که دست آورد یک عده کارگر را در نیشکر هفت تپه "افتخارات وقیح سندیکالیستی" بنامند!

کارگر پیاده نظام جنبش سبز  

از رضا رخشان در جواب به منتقدینش چنین نقل میکنند:

" کسیکه دوستدار این طبقه است ازکارگران نمی خواهد کار ایجاد سندیکای خود را کنار بگذارد و پیاده نظام سایر جنبشهای اجتماعی شود که اکثرا ماهیت بورژوایی دارند. متأسفانه اکثریت چپ خارج نشین نگاه ابزاری به مصائب ودشواریهای طبقه کارگر در ایران دارد. بواقع با مداحی نسبت به جفای سرمایه داران و دولتیان و غیره قصد دارند که کارگران را در مسیر حرکت مورد نظر خود یعنی بطرف ائتلاف با سایر جنبشهای اجتماعی کشانده و بدین طریق پس از سوار شدن بر روی گرده آنها در نهایت به اهداف سیاسی خود نائل گردند. ما هرگز اجازه نمی دهیم که وسیله ای باشیم درجهت اهداف سیاسی دیگران. حال اگر بجای چهار نقد چهارصد نقد هم بنویسید نخواهند توانست ما را از ادامه مسیر خود در راستای دفاع از منافع کارگری و همچنین جلوگیری از سوءاستفاده مغرضین سوءاستفاده گر بازدارند."

اگر شاخه های مختلف این چپ کارگران را به افتادن دنبال جنبش سبز موسوی و کروبی و رفتن به نماز جمعه رفسنجانی فراخوان نداده اند، چرا باید این ادعای رضا رخشان را بخود بگیرند؟ و اگر این کار را کرده اند،  کارگر و رهبر و فعال کارگری حق ندارد بگوید که با فراخواندن کارگر به دنبال این یا آن جنبش بورژوائی دارید کارگر را به پیاده نظام بورژوازی تبدیل میکنید؟ حق ندارد بگوید که دارید خاک به چشم کارگر می پاشید ومنافع او را در پای بخشهای مختلف بورژوازی قربانی میکنید؟ گیریم ازسر منافع و مبارزه روزمره کارگر با دولت و کارفرما و سرمایه داران.

 

تحقیر دست آورد مبارزاتی کارگران 

از رضا رخشان در مورد وضعیت کارگران نیشکر چنین نقل میکنند:  

"حقوق کارگر به موقع پرداخت می شود. کارگر موقت وجود ندارد یعنی اکثریت کارگران رسمی شده اند در حالیکه در بقیه جاها حقوق کارگر بموقع پرداخت نمی شود و در کل جامعه کارگری شاهد قراردادهای سفید و سیاه هستیم. اینکه در شرایط امروز در هفت تپه اینگونه میشود نشان از بهبودی اوضاع است. البته هنوز تا رسیدن به شرایطی که تأمین کننده یک زندگی مناسب و بدون نگرانی از آینده خود و خانواده هایمان باشد فاصله داریم. هنوز مشکلات بسیاری در مجتمع نیشکر هفت تپه وجود دارد که مهم ترین آنها عدم استخدام کارگرهای جدید در ازای کارگران بازنشسته است که هم فشار کار را بر کارگران باقی مانده بیشتر می کند و هم آینده شرکت را نامعلوم می سازد. و من باکمال افتخاراعلام می کنم که درست است که شش نفر از ما زندانی و سپس اخراج گشته ایم ولی برآیند فعالیت کارگری ما برای کارگران هفت تپه قابل ملاحظه بوده است. این اغراق نیست، واقعیتیست ملموس. رفتن ازشرایطی بد به وضعیتی بهتر بیلان کار و کنش و واکنش های ما دراین دوسال و نیم گذشته بوده است."

این دست آوردها بعنوان بخشی از دست آورد مبارزاتی کارگران نیشکر هفت تپه چه ایرادی دارد؟ کارگر وقتی سرپناهی برای دفاع از حق و حقوق خود در مقابل دولت و کارفرما ایجاد میکند، حال سندیکا یا اتحادیه یا مجمع عمومی، مگر برای بیرون آوردن بخشی از محصول کار خود از زیر دست دولت و سرمایه داران نیست؟

نزد جنبش ما، جنبش کمونیستی طبقه کارگر، رابطه رفرم و انقلاب کارگری امری انسانی است. رفرم و ایجاد بهبودی در زندگی کارگر امری کاملا انسانی است. هر اندازه بهبودی در زندگی کارگر نشانه پیشروی کارگر و نشانه پیشروی جامعه در یک مقیاس وسیع تر است.

اما چپی که به خودش میگوید "فعال لغو کار مزدی"، دست آورد مبارزاتی کارگر را در نیشکر هفت تپه "افتخارات وقیح سندیکالیستی" می نامد! میگویند، سابقا کارگران نیشکر هفت تپه هر روز در اعتصاب بودند، هر روز "دود و آتش و درگیری" بود! این مالیخولیا چیزی جز این نیست که چپ غیرکارگری حتی از نوع کارگرای آن نیز کارگر را بعنوان کارگر برای بورژوازی میخواهد. میخواهد کارگر همچنان کارگر بماند تا او "انقلابیگری" خود را ثابت کند. انگار کارگر جزو قهرمانان افسانه ایست، نه غذا لازم دارد، نه استراحت و نه فرزندان او به غدا و استراحت کافی و بموقع نیاز دارند. کارگر بزعم اینها هر روز باید در حال اعتصاب باشد و گویا نمیدانند که اعتصاب آخرین حربه کارگر است برای دفاع و بیرون کشیدن حق و حقوق خود از زیر دست دولت و کارفرما. دارند می بینند که کارگران تمام زور خود را میزنند اما نمیتوانند حقوق معوقه خود را که یکسال است پرداخت نشده است، از گلوی جمهوری اسلامی و کارفرمایان درآورند.

 

به زمین زدن کارت سندیکالیسم

تاریخ اینکه رفرمیسم بورژوائی چگونه وارد جنبش طبقه کارگر شد و اینکه سندیکالیسم در ایران همانطور که در نوشته های مختلفی گفته ایم چرا از بخت و اقبال چندانی برخوردار نیست، فعلا مورد نظر این نوشته نیست. در مورد سندیکا و اتحادیه ما کمونیستها بارها گفته ایم از هر دو خشتی که کارگر برای دفاع از حق  و حقوق خود در مقابل دولت بورژوائی و کارفرمایان بگذارد دفاع میکنیم هرجا که لازم باشد در ایجاد آنان شرکت میکنیم و این را هم پنهان نکرده ایم که درون این سندیکاها برای ایجاد فراکسیون گرایش خود تلاش میکنیم و کارگران را به متکی کردن سندیکا و اتحادیه خود به مجامع عمومی تشویق میکنیم. در مورد خود سندیکالیسم در ایران نیز گفیتم و بازهم تکرار میکنیم که باید با احتیاط برخورد کرد، سندیکالیسم در ایران مثل سندیکالیسم در کشورهای اروپائی نیست. نمیتوان آن را مثل کشورهای غربی گرفت و به آن تاخت. در نظر نگرفتن این همسرنوشتی طبقاتی میتواند کمونیست ظاهرا رادیکال را از کارگری که سرپناهی برای دفاع از خود در ایران در مقابل دولت و کارفرما ایجاد کرده است، دور کند.  

حتی در مورد سندیکالیسم در کشورهای اروپائی هم گفتیم جنبش ما در سنت کمونیسم طبقه کارگر رابطه خود چنین تعیین کرده است: جنبش ما در عین اینکه ممکن است بگوید که جنبش اتحادیه ای یک جنبش بورژوائی است که برای کارگر علم کرده اند، ولی میفهمد که یک جنبش بورژوائی است که کارگران برای دفاع از خودشان علم کرده اند. میفهمد که سندیکا و اتحادیه سد دفاعی آدمهای این دوره و زمانه است در مقابل کارفرما و دولت.

چپ بورژوا مشکلش اما معرفتی نیست، مشکلش این نیست که نمیداند سندیکا و یا اتحادیه برای چی ایجاد شده و ایجاد میشود. چپ بورژوا مشکلش این نیست که عملکرد سرمایه داری را خوب درک نکرده است یا جنبه "اسلامیت" را در جمهوری اسلامی به جای بورژوائی بودن آن بیشتر برجسته میکند و یا  ناآگاهانه همه چیز را در دو قطبی "رژیم و ضد رژیم" خلاصه میکند. این چپ به اجزائی از سرمایه داری ایران معترض است، "ضد رژیمی" است نه ضد بورژوازی. میخواهد جنبه های بد سرمایه داری در ایران را از جمله استبداد و فقر و شکاف فقیر و غنی را در آن کاهش دهد. و این ظاهرا تمام جابجائی های او را یک روز در این یا آن جناح جمهوری اسلامی و روز دیگر در دویدن دنبال این یا آن جناح و بخش بورژوازی در ایران و در خارج ایران را نیز توجیه میکند.

این چپ کارگر و تشکل مستقل کارگری را نیز برای این و در خدمت این میخواهد. سالهاست کارش این است و در آینده هم این خواهد بود. این چپ به این هدف کارگران را روزی دنبال رفسنجانی در مقابل احمدی نژاد، روزی دنبال خاتمی در مقابل خامنه ای، یک روز دنبال "هخا" در مقابل جمهوری اسلامی، روز دیگر دنبال قوم پرستان رنگارنگ در مقابل جمهوری اسلامی و در یکی دو سال گذشته در جنبش سبز دنبال موسوی و کروبی در مقابل خامنه ای و احمدی نژاد فراخوانده است. فراد هم باید دید که این بار کارگر را دنبال چه کسی از درون جمهوری اسلامی در مقابل خامنه ای فرامیخواند؟ این داستان چپ بورژوای ایران است که وظیفه خود را ضمن افتادن دنبال پوزیسیون و اپوزیسیون بورژوائی در ایران، گذاشتن فشار روی آنان به هدف اصلاحات در نظام بورژوائی ایران تعریف کرده است.

بدین منطور کارگران را به پیوستن و افتادن دنبال اینها فرامیخواند. اگر کارگران به فراخوان او  پیوستند و دبنال اینها راه افتادند، دیگر نه از سندیکالیسم چیست خبری خواهد بود، نه از اینکه سندیکالیست و اتحادیه چی، رفرمیست بورژواست صحبتی خواهد شد و نه اینکه چرا از هدفمند شدن یارانه ها "دفاع" کردند بحثی خواهد کرد. جای اینها را القاب میلیتانت در مورد آنان خواهد گرفت. به جدلهای اینها با هم و با جریانات راست بورژوا قبل از تحرک جنبش سبز نگاه کنید. وقتی همه با هم در جنبش سبز رفتند کل این جدلهای درون خانوادگی متوقف شد و یا به خوشبینی و بدبینی و "نایپگیری" این با آن جناح درون جمهوری اسلامی و خارج جمهوری اسلامی تقلیل پیدا کرد.

اگر فراخوان آنها در مورد کارگران نتیجه نداد بویژه اگر رهبر و فعال کارگری در سندیکا و اتحادیه برگشت و گفت چرا به جای کمک و حمایت کارگران در ایجاد سندیکاهایشان آنان را به پیاده نظام جنبشهای بورژوائی تبدیل میکنند؟ این چپ به یاد کارت سندیکالیسم و رفرمیسم بورژوائی می افتد. آن را از جیب خود بیرون و بزمین میزند. اول از تعریف سندیکالیسم و اینکه چگونه سندیکالیسم گرایشی رفرمیستی و بورژوائی درون طبقه کارگر است شروع میکند سپس به رفرمیست و بورژوا خواندن رهبر و  کارگر سندیکا و اتحادیه میرسد! و از هر حرکت سندیکا و رهبر اتحادیه چی در مقابل جمهوری اسلامی نیز "فول" میگیرد.  

حال خودش تا گردن در باتلاق یک جنبش بورژوائی ارتجاعی که رهبران آن دست های خونین خود را در یک نسل کشی تاریخی از کارگران و کمونیستها و دیگر انقلابیون در ایران شسته اند غرق شده است. در جنبشی که به خاطر هیچ، مردم و جوانان معترض به جمهوری اسلامی را با کهریزک ها و شکنجه و زندان و کشتارهای وسیع در مقابل جمهوری اسلامی به زانو در آورد فرورفته است، در جنبشی که جامعه را آنطور که ادعا میکردند به دوره خمینی بازگردانند، غرور ضد مذهبی زنان و جوانان را با کشاندن آنان به نماز جمعه به امامت رفسنجانی درهم شکستند، با "الله اکبر" و "یا حسین میرحسین" رادیکالیسم و آزادی و برابری را در دانشگاها عقب راندند، بخشی از این چپ این ارتجاع را "انقلاب 88" خود نامید و از آن "اصالت پراتیک" خود را نیز بیرون کشید.

حالا که کارگر و رهبر کارگری برگشته است و میگوید چرا به کارگر بعنوان ابزار کار خود نگاه میکنند، چرا کارگر را به این جنبش  بورژوائی فراخواندند؟ همه شاخه ها و نمایندگان این چپ ناگهان گوئی با هم قول و  قرار گذاشته اند روی رهبر و فعال کارگر میریزند تا با خفه کردن صدای او تحت نام رفرمیسم و سندیکالیسم، بتوانند سهیم شدن خود را در عقبگردی که همراه کل بورژوازی و جناحهای درون جمهوری اسلامی به کارگر و  به مردم معترض به جمهوری اسلامی تحمیل کردند، توجیه کنند.  

 

آیا از رهبر و فعال کارگری نباید انتقاد کرد؟

از رهبر و  فعال کارگری و از هر کس و از هر گرایش درون جنبش کارگری هم میتوان انتقاد کرد و هم باید سر وضعیت فعلی طبقه کارگر و آینده این طبقه دیالوگ دائمی داشت. اولا  چپ بورژوا نه تنها صلاحیت این را ندارد چرا که خود بخشی از صورت مساله خاک پاشیدن در چشم کارگر است به نفع این یا آن جناح جمهوری اسلامی و این یا آن بخش از بورژوازی ایران. ثانیا رهبر و فعال کارگری را باید در قامت خود و در شرایط و اوضاع و احوالی دید که بر فعالیت آنان حاکم است.  

آنچه برای رهبران و فعالین رادیکال کارگری در سندیکا و اتحادیه و مجمع عمومی و هر تشکل دیگری ضروری است، تاکید بر آگاهی طبقاتی کارگران و اتحاد درونی طبقه کارگر است. کارگر بعنوان فروشنده نیروی کار خود باید در مقابل دولت و کارفرما ظاهر شود. در اینصورت نیازی به دریوزگی دولت و کارفرما ندارد.  دولت نماینده بورژوازی، هرکه هست، هرکه باشد، کارگر باید بعنوان طبقه کارگر حق خود را از جامعه بورژوائی بخواهد. رهبران و فعالین کارگری لازم است این تصویر را از طبقه کارگر به جامعه بدهند.

دخالت هرچه بیشتر کارگران و رهبران و فعالین کمونیست درون طبقه کارگر در مباحث و جدلهای این دوره و بردن این مباحث به میان کارگران به تعمیق آگاهی طبقاتی کارگران کمک خواهد کرد. چپ حاشیه ای را باید به حال خود گذاشت، جدال واقعی طبقه کارگر با جریانات بورژوائی با نفوذ در جامعه و در تحولات سیاسی ای که در پیش است، رقم خواهد خورد.  

پایان، 5 ژوئیه 2011