TLogo



جناح بندی جدید در متن شکافهای قدیم

گفتگوی کمونیست با رحمان حسین زاده

کمونیست: موقعیت عمومی جمهوری اسلامی را چگونه میبینید؟ هیئت حاکمه جمهوری اسلامی مدعی است که موقعیت جمهوری اسلامی در منطقه محکم است و جمهوری اسلامی توانسته است مشکلات سیاسی٬ اقتصادی پیش روی خود را حل کند٬ نظر شما در این مورد چیست؟

رحمان حسین زاده : بخش مهمی از ادعای سران جمهوری اسلامی در وصف موقعیت "خوب نظامشان" پروپاگاند است. پروپاگاندی در خدمت بقاء به سبک همه سران دولتهای بورژوایی. سران جمهوری اسلامی تحمیق و دروغ و وارونه جلوه دادن حقایق  جزو شغل شریف روزمره شان است. در دوره کنونی جهان معاصر معدود دولتهای سرمایه داری را میتوان سراغ داشت (مگر مواردی مثل چین و ...) که با قطعیت بتواند، ادعا کند که با بحران اقتصادی و سیاسی روبرو نیست. ۳- ۴ سال گذشته، دوران بحران عمیق سرمایه بود که از آمریکا و اروپا شروع شد، به سرعت به بخش اعظم کشورهای سرمایه داری کشیده شد. طغیانها و شورشهای اجتماعی و تظاهراتها و اعتصابات کارگری را در اروپا و بسیاری کشورها به دنبال داشت. خیلی جاها اعتراضات کارگری مثل فرانسه و یونان ارکان سیستم سرمایه را به لرزه درآورد. پیامدهای این بحران به خاورمیانه کشیده شد. تحولات عظیم کنونی در خاورمیانه بعضا از تبعات بحران عمیق سرمایه بود که نظام سرمایه داری در حلقه های شکننده تر خود به این شکل بروزش داد. جمهوری اسلامی هم از بحران موجود سرمایه بی نصیب نماند. احمدی نژاد و خامنه ای اوایل این بحران جهانی، جزو همان پروپاگاند وارونه میخواستند، وانمود کنند که ایران از ماجرا قرنطینه باقی مانده است و دامن آنها را نمی گیرد. جناحهای دیگری از نظام، امثال رفسنجانی و ... هشدار دادند که این موج دامن نظام آنها را هم میگیرد و گرفت. در نتیجه جمهوری اسلامی علاوه بر معضلات همیشگی اقتصادی و سیاسی که داشته، در پرتو بحران اقتصادی و تکانهای سیاسی سرمایه داری معاصر، کماکان با معضلات اقتصادی و سیاسی پایه ای و پیچیده روبرو است. پروژه های اقتصادی و سیاسی جناحهای مختلف هیئت حاکمه بورژوایی ایران  برای جذب در بازار جهانی سرمایه، متعارف کردن کارکرد سرمایه در ایران و رفع موانع سد راه آن، همگی تکاپوی جناحهای مختلف بورژوازی در پوزسیون و اپوزیسیون برای خلاصی از بحرانهای موجود و نجات جمهوری اسلامی و نظام سرمایه است. به نظرم در پرتو تحولات خاورمیانه با معضلات سیاسی و لاجرم اقتصادی عمیقتر روبرو میشوند که بعدا به آن برمیگردیم. در نتیجه این ادعا که مشکلات اقتصادی و سیاسی را حل کرده اند، ادعایی پوچ است و سربلند کردن شکاف موجود بین خامنه ای و احمدی نژاد باردیگر شکافهای عمیق سیاسی بین سران جمهوری اسلامی را به نقطه حاد کشانده است.

در مورد موقعیت منطقه ای جمهوری اسلامی: تفاوت موقعیت جمهوری اسلامی را قبل و بعد از این  تحولات انقلابی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا را باید دید. قبل از این تحولات وزن و دخالتگری مخرب جمهوری اسلامی در منطقه جایگاه بالاتری داشت. این موقعیت حاصل چند فاکتور بود، اولا: جمهوری اسلامی در طول حیات خود و ریاکارانه از زخم کهنه ظلم بر فلسطینی ها و درندگی اسرائیل با حمایت آمریکا به طور کلی به نفع خود بهره برداری کرده وبه طور مشخص بر جریانات اسلامی آنجا  همچون حماس و جهاد تاثیر داشته و به اهرمهای دخالت گری چون حزب الله و ... متکی بوده است. دوما شکست وناکامی آمریکا در جنگ عراق برکتش نصیب جمهوری اسلامی شد. تا بیشترین بهره برداری سیاسی و عملی به نفع خود داشته باشد. به این معنا جمهوری اسلامی در دنیای آشفته خاورمیانه قبل از این تحولات، در فلسطین، لبنان و عراق حضور موثر داشت و در کنار جریانات سیاه اسلامی نزدیک به خود نقش داشت. به نظرم اما تحولات جدید تا همین الان کفه ترازو را به ضرر جمهوری اسلامی به طور جدی چرخانده است.

تحولات تونس ومصر و رویدادهای بعدی در کشورهای عربی نشان داد، اتفاقا اسلام سیاسی آنطور که جمهوری اسلامی انتظارش را داشت، نقش ندارند و نمیتواند برآنها سرمایه گذاری کند و سرش به سنگ خورد. با تغییر معادلات در منطقه، روند تحولات به نفع حل قضیه فلسطین و ضرر بیشتر اسرائیل و آمریکای حامی آن چرخیده و این راه به رسمیت شناسی دولت مستقل فلسطین در کنفرانس سالانه سازمان ملل در سپتامبر آینده را هموارتر میکند. ائتلاف کنونی حماس و فتح بر بستر این تغییر معادله جدید صورت گرفته و اتفاقا یکی از بازندگان سیاسی نزدیکی جریانات فلسطینی به هم و در گام بعدی حل قطعی مسئله فلسطین، علاوه بر دولت اسرائیل، جمهوری اسلامی است و دست آن را از دخالت در یکی از کانونهای بحرانی خاورمیانه کوتاه میکند. موجودیت حزب الله به عنوان نقطه اتکای اصلیش زیر سئوال میرود. مضافا هم پیمان اصلیش سوریه زیر فشار اعتراضات مردم است و اگر رژیم بشار اسد سرنگون هم نشود، در معادلات جدید دنیای عرب مجبور به فاصله گرفتن بیشتر از جمهوری اسلامی خواهد شد. در عراق نیز دامنه عمل جمهوری اسلامی  محدودتر خواهد شد. به طور کلی در معادلات بعد از تحولات جدید خاورمیانه، جمهوری اسلامی در مقابل صف کشورهای عربی موقعیت ضعیف تری خواهد داشت. تحولات بحرین و دخالت نظامی عربستان در آنجا و موضع تند شورای همکاری کشورهای عربی خلیج در مقابل ایران در این واقعه، گوشه ای از این واقعیت است. به نظرم واضح است سیر نزولی نقش منطقه ای جمهوری اسلامی درمعادلات جدید، یک پایه تشدید اختلافات درونی خود هیئت حاکمه کنونی جمهوری اسلامی هم هست.       

کمونیست: اختلاف و گاها تخاصمات خشن در میان جناحهای حاکمیت، همچنان تعمیق میشود.ارزیابی شما از  اختلاف جناحها، بیرون حکومت و درون حکومت  چی است. دسته بندی های درون حکومتی، و خط و نشان کشیدنهای مراکز قدرت در حاکمیت، نشانی از فروکش کردن ندارد.ارزیابی شما از این دور تخاصمات درون حکومتی همین مورد اخیرخامنه ای- احمدی نژاد چیست؟  زمینه های مادی دعوای قدرت این دوره در میان جناحهای حاکمیت، علاوه بر سبز، در میان خود  "اصولگرایان"، را چه میدانید؟  امروز در دعوای درون خانوادگی رژیم چه گرایش و جناحی با چه راه  حلی دست بالا را دارد؟

رحمان حسین زاده: سطوح مختلفی از مسائل در سئوال مرکب شما مطرح است، به طور فشرده به آنها میپردازم. الف- جمهوری اسلامی در طول حیات خود دارای کشمکش جناحی بوده و تازگی ندارد. علیرغم شکل و نحوه بروز این تخاصمات و نحوه صف بندیها و چهره های آن در هر دوره، پشت این کشمکشها همانند هر حاکمیت بورژوایی دیگر اولا منافع اقتصادی و سیاسی زمینی طرفین ماجرا خوابیده است. دوما این کشمکشها اساسا ریشه در تناقضات سیاسی خود جمهوری اسلامی دارد. اکنون بعد از سپری شدن دوره حاد کشمکش با جنبش سبز، جناح بندی جدید در میان "اصولگرایان" از همان فاکتورهای مورد اشاره نشأت گرفته و رو درروی هم ایستادن خامنه ای و احمدی نژاد انعکاس بر جسته این واقعه است.

جمهوری اسلامی یک دولت سرمایه داری است و بر خلاف بسیاری  از جریانات چپ، کمونیسم حکمت و تحزب ما از مقطع انقلاب ٥٧ تاکنون به عنوان یک رژیم سرمایه داری به آن برخورد کرده ایم. براین مبنا جمهوری اسلامی مداوما با این اقعیت روبرو بوده که مقتضیات یک حاکمیت متعارف بورژوایی را در خود ایجاد کند. به ویژه بعد از پایان جنگ ایران و عراق، این مسئله موضوعیت پایه ای پیدا کرد. در جواب به این نیاز پدیده رفسنجانی و پروژه اقتصادی آن در برنامه های پنج ساله اول و دوم موضوعیت جدی پیدا کرد. محورهای برنامه های اقتصادی او درست همانند هر برنامه بورژوایی منطبق با سرمایه داری بازار آزاد، تلاش جدی بود برای گسست از دولت گرایی اقتصادی مورد نظر جناح  حزب الهی رژیم و شیفت کردن به اقتصاد بازار آزاد و منطبق شدن با الزامات بانک جهانی و دیگر موسسات بین المللی اقتصاد بورژوایی و بر اساس آن خصوصی سازیها، تلاش برای حذف سوبسیدها، و ... جزو برنامه بود. عادی شدن رابطه با غرب و ادغام در بازار جهانی سرمایه جزو اهداف این حرکت بود . تلاشهای رفسنجانی در دو دوره ریاست جمهوری وی شکست خورد. اما علت شکست نه در خود طرحهای اقتصادی رفسنجانی، نه در حوزه اقتصادیات، به قول منصور حکمت در حوزه سیاسی و مختصات ایدئولوژیک و سیاسی خود جمهوری اسلامی بود. آن روبنای سیاسی در آن دوره و علیرغم تعدیلاتی که در اسلامیت غلیظ جمهوری اسلامی از آن دوره تاکنون بوجود آمده هنوز موانع دست و پاگیری برای اجرای پروژه اقتصادی بازار آزادی مورد توافق جناحهای مختلف جمهوری اسلامی است. سئوال در مقابل جمهوری اسلامی اینست که چگونه خود را در بازار جهانی سرمایه ادغام کند، دم و بازدم تولید سرمایه را در ایران به نحو رضایت بخشی فراهم کند، اما کماکان نظام اسلامی سرجای خود باقی بماند؟

به نظرم راه حل اقتصادی جناحهای مختلف جمهوری اسلامی که محورهای اصلی آن در بالا اشاره شد، از دوره رفسنجانی ببعد و در قدم بعدی،  دوم خرداد و خاتمی و جنبش سبز و اکنون احمدی نژاد اساسا مشترک بوده، آنچه آنها را در مقابل هم قرار داده است، جواب سیاسی متفاوتی است که به پروسه اجرای این پروژه و چگونگی مناسبات با غرب و ادغام در بازار جهانی میدهند. جناحی از بورژوازی ایران که اساسا به نام "اصلاحات ازدرون نظام" به میدان آمدند و با سرکار آمدن خاتمی  جان گرفت، و در دوره دو ساله اخیر هم جنبش سبز، به زعم خودشان با لیبرالیزه کردن فضا و درجه ای از گشایش فرهنگی و بعضا سیاسی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی میخواستند به این نیاز جواب دهند. در این رابطه مشکلات سد راه اینها چند مسئله بود، اولا همین سطح محدود گشایش فرهنگی سیاسی، کارگر و مردم متنفر از کلیت جمهوری اسلامی را تشویق میکرد، در راستای اتحاد و تشکل و صف مستقل مبارزاتی خود بیشتر به میدان بیایند و این کابوس جمهوری اسلامی و به ویژه جناح اصولگرای آن است. دوما، همین سطح از "اصلاحات" با مخالفت ولایت فقیه و جناح اصولگرا روبرو بود که فکر میکنند حتی این درجه محدود از "لیبرالیزه" شدن باعث از دست رفتن کلیت نظامشان میشود و سوما  این سطح از تعدیلات  هنوز تکافوی اجرای پروژه اقتصادی مورد نظر آنها نمی باشد. به دلیل همین عوامل سیاسی پروژه دوم خرداد به گل نشست.

پروژه احمدی نژاد با حمایت کامل خامنه ای بر بستر شکست دوم خرداد و تقابل با "اصلاح طلبی از درون" اساسا با همان دستور کار اقتصادی، اما الگوی سیاسی متفاوت عرضه اندام کرد. واقعیت اینست احمدی نژاد و دولتش بسیار زود متوجه موانع سیاسی سد راه پروژه های اقتصادیشان شدند و اکنون بعد از پشت سرگذاشتن مانع "سبز" با تکیه بر ناسیونالیسم ایرانی و "ایرانیت" میخواهند اسلامیت نظام را کمرنگ و دست آخوند را از اداره امور کوتاه کنند. این راهی است که با مخالفت جناحی از اصولگرایان و آیت الله ها و در راس آن خامنه ای روبرو است. کشمکش اخیر خامنه ای – احمدی نژاد یکی از نفاط تعیین کننده این مسیر است. در نتیجه کماکان مشکل جمهوری اسلامی و مبنای جناح بندیهای آن را نه در اقتصاد بلکه در سیاست باید دید. به زعم خامنه ای  و جناح اوچه گشایش فرهنگی و سطح محدودی از"لیبرالیزه" کردن مورد نظر جنبش سبزیها و چه چرخیدن به طرف "ایرانیت و ناسیونالیسم" مورد نظر احمدی نژاد و همفکرانش و کمرنگ شدن اسلامیت نظام، کل نظام اسلامی را به طرف اضمحلال میکشد.

این کشمکش ها جدی و واقعی اند. شکاف بین اصولگرایان و مقابل هم قرار گرفتن ولی فقیه و رئیس جمهور بسیار تعیین کننده است. این دو بخش که مشترکا در مقابل سبز دست بالا پیدا کردند، اکنون هردو ضعیف شده اند. انتخابات پیش روی مجلس مقطع تعیین کننده ای در جدال پیش رو خواهد بود. در حال حاضر و در کوتاه مدت کنترل اوضاع کماکان دست ولی فقیه و اعوانش است. اما در میان مدت و به ویژه بلند مدت بعید است وضع به این منوال بماند. علاوه بر قطبی شدن این دو جناح، جنبش سبز و ترند رفسنجانی هم به فکر بهره برداری خود از این وضع میافتند. بعید نیست در مقابل خط احمدی نژاد، رفسنجانی و خامنه ای بیشتر به هم نزدیک شوند. صف بندیهای جدید ممکن است. در نتیجه پیش بینی کامل آینده این صفبندیها هنوز زود است.البته یک فاکتور مهم دیگر را باید در نظر گرفت. در دل کشمکشها ی دشمنانمان طبقه کارگر و مردم و ما کمونیستها  چه برنامه ای به نفع تقویت جنبش متمایز خود خواهیم داشت ؟ در سئوالات بعدی به این موضوع برمیگردیم.  

کمونیست: عروج و نزول  جنبش سبز، را چگونه ارزیابی میکنید؟ آینده این جریان را چگونه می بینید؟

رحمان حسین زاده: جنبش سبز، جنبش بخشی از بورژوازی ایران با ادعای سهم خود از قدرت اقتصادی و سیاسی در سیستم سرمایه داری ایران است. پلاتفرم و رهبری و نیروی هدایت کننده آن خود جزو پیکره جمهوری اسلامی و انتگره در این نظام بوده و هستند. اینها نظام اسلامی خوش خیم تر را به مردم وعده میدهند. در پیشبرد پروژه اقتصادی تفاوت اساسی با جناح حاکم کنونی ندارند. تلاش برای جذب در بازار جهانی سرمایه و تامین رابطه محکم با غرب، خصوصی سازیها و حذف سوبسیدها و تکیه بر کار ارزان و استثمار شدید طبقه کارگر اجزای پلاتفرم اقتصادی آنها است. مسئله اینها هم همانند کلیت جمهوری اسلامی اینست که چگونه به تامین این پروژه اقتصادی شیفت کنند، و در عین حال "نظامشان" حفظ شود. در این زمینه راه حل سیاسی آنها با جناح حاکم متفاوت است. تکیه اینها بر درجه ای از گشایش فرهنگی و سیاسی در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی است. همان چارچوبی که قبلتر و در مقطع دیگری خاتمی و پروژه دوم خرداد تعقیب کردند و سرشان به سنگ خورد و به جایی نرسیدند.

این جنبش در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳٨٨ و کشمکشهای فوری بعد از آن عروج کرد. متاسفانه بخشی از توده مردم معترض و متنفر از جمهوری اسلامی، پراگماتیستی و بخشا به کمک جریانات ضد مردمی بورژوایی در اپوزیسیون و خاک پاشیدنهای معمول کمونیستهای بورژوایی در چشم کارگر و مردم، به حمایت از جنبش ارتجاعی سبز کشیده شدند. با مرور زمان ضدیت این جنبش با حق طلبی توده مردم بیشتر عیان شد. معلوم شد، در نتیجه کارکرد این جنبش، نه گشایش فرهنگی و سیاسی معنی جدی دارد و نه حتی "اصلاحات" و بهبود جدی در جامعه حاصل میشود. همین یک محور مهم دوری کردن مردم متوهم از این جریان و  سیر منزوی شدن بیشتر آن در جامعه در پرتو آگاهگری سیاسی کمونیستهایی مثل ما و جریانات رادیکال از ماهیت ضد کارگری و ضد مردمی این جنبش ارتجاعی بود . به علاوه جناح مقابل هم با سرکوبگری و اعمال محدودیت و بدست گرفتن بعضی ترفندها و پروژه های اجتماعی و سیاسی زیر پای این جنبش را بیشتر خالی کرد. جنبش ارتجاعی سبزاکنون در دوران رکود و افول خود بسر میبرد. دسته بندیها و جناح بندیهای مختلف درون آن شروع شده است. بخشی و از جمله کمونیستهای بورژوایی میخواهند با حک و اصلاح آن و چهره "مردمی" تراشیدن برای این جنبش فی الحال به گل نشسته، باردیگر امید به این جریان ارتجاعی را احیا کنند.اما توده مردم معترض جنبش سبز را در دوره دو ساله اخیر تجربه کردند، بی ربطی مطلق آن را به آزادیخواهی و حتی درجه ای از اصلاحات قابل توجه آزمودند. بعید میدانم این جنبش بتواند در قامت اجتماعی خود را زنده کند. به ویژه اگر صف رادیکال مبارزاتی در مقابل آن قد علم کند. با این وصف این جنبش بخشی از بورژوازی ایران است که ذوب نشده و در تلاطمات آینده هم با این نام و یا تحت هر نام دیگری میتواند دوباره به میدان بیاید. به طور مثال در جریان کشمکش دو جناح اصولگرا و دعوای اخیر خامنه ای و احمدی نژاد اینها دوباره به فکر بهره برداری و احیای خود خواهند بود.اما شانس جدی ندارند.  

کمونیست: رابطه  مردم با  حکومت در ایران، امروز و پس از نزول جنبش سبز را  چگونه ارزیابی میکنید؟

رحمان حسین زاده: به نظرم سالها است که رابطه مردم با جمهوری اسلامی شدیدا آنتاگونیزه است. اتفاقا ترند "اصلاح طلبان حکومتی" قبلترها در قالب دوم  خرداد و دوره اخیر تحت نام سبز به عنوان سوپاپ اطمینان جمهوری اسلامی برای این رژیم عمر خریدند. اکنون و با افول جنبش سبز اتفاقا مردم متنفر و معترض بار دیگر و سر راست تر در مقابل کلیت جمهوری اسلامی قرار میگیرند. اینکه نیروی اعتراض مردم چگونه کانالیزه و به عنوان قدرت اجتماعی در مقابل جمهوری اسلامی قرا میگیرد، دقیقا به کارکرد ما کمونیستها و نیروی رادیکال برمیگردد که چگونه آن را سازمان داده و رهبری خواهیم کرد. به نظرم سرنگونی جمهوری اسلامی خواست وسیع توده مردم ایران است. این خواست وسیع را به یک جنبش سرنگونی انقلابی باید تبدیل و معنی کرد. این دست ما را میبوسد.

کمونیست : تاثیرات انقلاب مصر و تونس و کل دنیای عرب بر ایران چگونه است؟ آیا حلقه بعدی در این تحولات ایران است؟ چرا و چگونه؟

رحمان حسین زاده: تحولات انقلابی در تونس ومصر فورا در خاورمیانه تاثیر گذاشت و اثرات آن در تکانهای جدی اجتماعی در کشورهای مختلف هنوز ادامه دارد. کشور ایران هم دراین میان فرنطینه باقی نمی ماند و حتما تاثیر میگیرد. اما این درک کلیشه ای و خط مستقیمی را ندارم که گویا "حلقه بعدی" ایران است. اگر تاثیرات را صرفا آکسیونی و خیابانی و تظاهراتی نبینیم، به نظرم هم اکنون تاثیرات آن در ایران قابل مشاهده است. چند ماه قبل در پلنوم بیستم حزب ابعاد این تاثیرات را برشمردم و اینجا هم بر همان محورها تاکید میکنم.

این تحولات بر فضای سیاسی ایران تاثیرمیگذارد به این دلایل: 

الف- تناسب قوای مساعدی که در سطح خاورمیانه به وجود آمده است، در فراهم کردن شرایط مساعدتر برای  پیشبرد مبارزه کنونی و آتی طبقه کارگر و مردم آزادیخواه ایران علیه جمهوری اسلامی و حاکمان سرمایه تاثیر جدی خواهد گذاشت. 

ب- جامعه و طبقه کارگر ایران متکی به پیشینه گرانبهای انقلاب ٥٧  و بیش از سی سال مقابله رودررو با دیکتاتوری سیاه جمهوری اسلامی، جامعه ای است زنده، پر طپش سیاسی، مستعد و پذیرای روند جدید تحولات و در جدالهای آتی آمادگی به مصاف کشیدن سرمایه و جمهوری اسلامی را دارد.

ج- دینامیسم پایه ای مبارزه علیه فقر و گرانی و علیه استبداد و اختناق که انگیزه اصلی به میدان آمدن  کارگر و مردم تونس و مصر بود و در اعتراضات مردم ایران ریشه جدی دارد، با الهام از این وضعیت در اعتراضات آتی جامعه ایران  موقعیت برجسته تری پیدا خواهد کرد.  

به علاوه انعکاس تاثیرات این وضعیت را در هراس و نگرانی سران جمهوری اسلامی و هارت و پورت خامنه ای، احمدی نژاد، در تحرک این دوره جنبش بورژوایی سبز،و تلاششان برای احیای جنبش راکد مانده و ارتجاعیشان، در امیدهای دوباره راست و چپ بورژوایی به "پرچمهای جدید بورژوایی"و تلاش برای حک و اصلاح سبز و عرضه آن در بسته بندی جدید باید دید. در جست و خیز مجدد کمونیسم بورژوایی و تکیه آنها به پوپولیسم رشد کرده در منطقه و خاک پاشی بیشتر در چشم کارگر و مردم میتوان دید. مهمتراز همه اینها در تقویت روحیه کارگر و مردم و در روانشناسی مساعدتر جامعه برای اعمال اراده از پایین باید دید. پیام بزرگ و اصلی این تحولات امید به احیای اراده انسان برای تغییر و برای ممکن کردن "ناممکنات" است. این اعتماد به نفس و این پیام در جامعه ایران هم میدمد و این بستری است که جنبش ما از آن نیرو میگیرد و ما به آنجا متعلقیم. با وجود همه این مولفه های مثبت، اما اگر نیروی فعاله کارگری و کمونیستی  و حزب ما در راس آن ابتکار روشنی برای متحد و متشکل کردن جنبش طبقاتی و لاجرم عرض اندام اجتماعی آن در مقابل بورژوازی نداشته باشیم، خطر آن هست، اثرات این تحولات را پشت سر بگذاریم و اتفاقی هم نیفتد. در هر حال تحولات مهم و تعیین کننده ای است، باید فرصت را دریابیم.   

 

کمونیست: طبقه کارگر و کمونیسم در ایران کجای تحولات سیاسی قرار میگیرد؟  نقطه تلاقی اعتراضات و ابراز وجود طبقه کارگر و جنبش  کمونیستی در ایران با تحولات سیاسی امروز ایران، کجا است؟

رحمان حسین زاده : طبقه کارگر و کمونیسم در ایران جزو انتگره روندهای سیاسی در جامعه ایران هستند. اگر از گذشته دورتر در اینجا صرفنظر کنیم از مقطع انقلاب ٥٧ به بعد ما در هم تنیدگی طبقه کارگرو کمونیستها را با تحولات سیاسی ایران به روشنی می بینیم. انقلاب ٥٧ مقطعی بود که طبقه کارگر و در راس آن کارگران نفت نقش تعیین کننده ای در جدالهای سیاسی آندوره و در سرنگون کردن رژیم سلطنت به عهده گرفتند. به میدان آمدن گرایش سوسیالیستی طبقه کارگر با مطالبات اقتصادی و سیاسی فوری خود و در عین حال پیدایش کمونیسم انقلابی ماحصل تحول انقلابی ٥٧ بود، که از آن زمان تاکنون کماکان هم حضور طبقه کارگرو هم کمونیسم انقلابی در تحولات سیاسی ادامه پیدا کرده است. اینکه چرا طبقه کارگر و کمونیسم طبقه کارگر هنوز از تغییر تناسب قوا به نفع خود عاجز مانده اند، با موانعی روبرو بوده که در جواب به سئوال پایانی شما به آن برمیگردم.

به طور مشخص اگر در همین دوره دو ساله اخیر تحولات سیاسی ایران، علیرغم تناسب قوای به شدت نامساعد تحمیل شده بر طبقه کارگر و تحمیل زندگی چهار بار زیر خط فقربر طبقه ما، میتوان بر دو فاکتور تاکید کرد. اولا در عرصه مبارزه اقتصادی ما شاهد اعتراضات و اعتصابات کارگری در مراکز کارگری مختلف بر سر افزایش دستمزدها و دیگر مطالبات اقتصادی فوری وبهبود فوری زندگی هستیم.اعتصاب کارگران پتروشیمی ماهشهردر فروردین امسال یک نمونه بسیار موفق جنب و جوش در جنبش کارگری است. به علاوه هر ساله شاهد تحرک وسیع حول گرامیداشت اول مه هستیم و امسال اگر چه شاهد اجتماعات و آکسیونهای بزرگ نبودیم، اما در پروسه یکماهه تدارک اول مه شاهد ابتکارات و اقداماتی از جانب بعضی مراکز کارگری و سندیکاهای موجود کارگری بودیم، که درجه بالایی از خود آگاهی طبقاتی و سطح قابل توجهی از ارتباط و همبستگی بین رهبران و فعالین کارگری را نشان میدهد. به نظرم  اگر تناسب قوا اجازه میداد و یا هر زمان به درجه ای به نفع طبقه کارگر تغییر کند، ما شاهد ابراز وجود بسیار قدرتمند طبقه کارگرخواهیم بود. تردیدی ندارم به سرعت در همه مراکز قابل اعتنای کارگری مجامع عمومی و شوراها و سندیکاهای کارگری و انواع تشکلهای کارگری سربلند میکنند، عقب نشینی های بزرگی به بورژوازی تحمیل میشود و راه برای پیشرویهای بزرگترباز میشود. دوما در عرصه مبارزه سیاسی و جدالهای سیاسی تعیین کننده در جامعه اما طبقه  کارگر ایران تاکنون نمایندگی نشده است. طبقه کارگر نسبت به سیاست ومبارزه سیاسی نه تنها بی تفاوت نیست، بلکه بسیاری  موارد جریانات بورژوایی نیروی طبقه ما را به نیروی ذخیره جنبش خود تبدیل کرده اند. یک جنبه مثبت در دوسال اخیر این بود که جنبش سبز نتوانست حمایت طبقه کارگر را (صرفنظر از آحاد)  به خود جلب کند. اما در عین حال طبقه کارگر در صفی متمایز نتوانست دخالت فعال در این تحولات داشته باشد. دلیلش اینست حزب سیاسی و کمونیستی طبقه کارگرکه باید در جدالهای سیاسی طبقه کارگر را نمایندگی کند، از چنان  قدرت اجتماعی و طبقاتی بهره مند نبود، که این رسالت را به سرانجام برساند. حزب حکمتیست بی ابهام پرچم کمونیستی و شفافی را در این تحولات سیاسی و در تقابل با جنبشهای بورژوایی برافراشت، اما هنوز دارای آن جثه اجتماعی و طبقاتی قدرتمندی نبود که بتوانیم با اتکا به اتحاد و تشکل کارگری و توده ای چنان صف کارگری و اجتماعی را به صحنه سیاسی و  مبارزاتی بکشانیم که موقعیت متمایزمان کاملا پیدا باشد ونقطه مقابل صف اجتماعی جریانات بورژوایی قد علم کرده باشد. به میدان کشیدن چنین صف کارگری و کمونیستی اجتماعی و متمایز محوری ترین رسالت کمونیسم ما و حزب حکمتیست است.  

کمونیست: معضلات  پیش پای طبقه کارگر و کمونیسم در ایران، را  چه می دانید؟ دورنمای پیشروی آن را چگونه ارزیابی میکنید؟  و بطور کلی شرط پیشروی طبقه کارگر در ایران در دل اوضاع حاضر را در گرو دستیابی به چه خواست ها، و یا تحمیل چه شرایطی به بورژازی حاکم میدانید؟

رحمان حسین زاده: طبقه کارگر ایران با معضلات عدیده ای روبرو است، معمولا هم به عنوان "ابژکتیو" دیدن عادت است، لیست بلند بالایی از این معضلات ارائه شود. ارائه چنین لیستی از نظر من گمراه کننده و معضل اصلی را به حاشیه میراند.  از نظر من غیاب  تحزب کمونیستی هدایت گر در جنبش طبقه کارگر محوریترین معضل طبقه کارگر ایران و حتی در جنبش جهانی طبقه کارگر است. اما فورا تاکید میکنم، منظورم حضور هر نوع حزبی تحت عنوان "کمونیسم و کمونیستی کارگری" نیست. در دنیا و در ایران هم احزاب متعدد تحت این عناوین را کم نداریم و کوچکترین تاثیری در حیات و مبارزه طبقه کارگر حوزه مستقیم فعالیت خود ندارند. منظورم حزب کمونیستی کارگری اجتماعا عجین شده  با سوخت و ساز روزمره حیات و کار و مبارزه طبقه کارگر، در هم تنیده با مبارزات جاری آن و در عین حال با صلابت و روشن بینی طبقه کارگر را در جدالهای سیاسی جامعه و تغییر تناسب قوای گام به گام به نفع طبقه کارگرو کسب قدرت سیاسی نمایندگی کند. اجازه بدهید تا آنجا به طبقه کارگر و کمونیسم ایران برمیگردد،جوانب خلاء حزب کمونیستی و تاثیر آن در مبارزات اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر را در چند محور بشکافم.

الف- طبقه کارگر در ایران با تناقض بزرگ و دیرینه ای روبرو است. از یک طرف تاریخی پرتلاش از چند دهه اعتراض و جدال در مقابل دولتهای مستبد بورژوایی حاکم، در دفاع از معیشت و مطالبات فوری و دستاوردهای طبقاتی خود و مقابله با سرکوب و اختناق را، پشت سر دارد. از طرف دیگر زیر سیطره حاکمیت بورژوازی در تناسب قوای به شدت نامساعدی به سر برده است و پیامدهای این تناسب قوای سخت را در عرصه مبارزه اقتصادی و جاری و در جدال سیاسی جامعه در ابعاد زیر تجربه کرده است.

ب- در مبارزات اقتصادی و جاری، تفرقه، پراکندگی و عدم وحدت مبارزاتی محکم و متشکل در اعتراضات دفاعی روزانه، آنهم در مقابل تعرض سازمانیافته  بورژوازی و دولت آن، برجسته ترین مشاهده و شاخص وضع نامطلوب طبقه کارگر است. علیرغم تمام جانفشانیهای تاکنونی، مبارزات جاری کارگری هنوز نتوانسته سنگر بندی محکمی در مقابل، پائین بودن سطح دستمزدها، موج بیکاری وسیع، عدم تامین شغلی، حذف یارانه ها٬ تحمیل قراردادهای سفید، گرانی و مجموعه پیامدهای بحران اقتصادی ایجاد کند.

ج- در جدالهای سیاسی تعیین کننده جامعه ایران در چندین دهه از تحولات عظیم انقلاب ٥٧ گرفته تا تحولات دوساله اخیر که منجر به سربرآوردن جنبش سبز و عمیق شدن شکاف درونی بورژوازی شد، طبقه کارگر ایران با پرچم و سیاست و رهبری متمایز خود نمایندگی نشد و نتوانست سیر تحولات را به نفع خود بچرخاند. بر عکس جدالهای سیاسی تعیین کننده هر بار به نفع جناحی از بورژوازی و به زیان منافع طبقه کارگر تعیین تکلیف شده و اوضاع نامساعدتری را بر طبقه کارگر تحمیل کرده است.

د- علت این تناقض و این تناسب قوای بشدت نامطلوب  در مبارزات طبقه کارگر را بر خلاف تفسیرهای رایج چپ صرفا با معضل خفقان و سرکوب و استبداد، و ردیف کردن مشاهدات و تکرار مکرر کلیشه های "پراکندگی و دفاعی بودن مبارزات و عدم آگاهی طبقاتی" نمیتوان توجیه کرد. بلکه بعد از چند دهه مبارزات مستمر، دست بالا پیدا نکردن کمونیسم طبقه کارگرو غیاب تحزب کمونیستی کارگری نیرومند به عنوان رهبر مبارزات ریز و درشت طبقه کارگر، به مثابه تجسم آگاهی، اتحاد و تشکل و نیروی پایان دهنده تفرقه و پراکندگی و اهرم تغییر دهنده تناسب قوا در مبارزات جاری محلی و سراسری به نفع طبقه کارگر، معضل اساسی این طبقه و عامل اصلی این وضعیت نامساعد است.

ه- ادامه حاکمیت بورژوازی و چنین تناسب قوای دردناکی، تنها در غیاب صفبندی آلترناتیو کمونیستی کارگری در مقابل بورژوازی، در غیاب تحزب کمونیستی هدایت کننده و الهام بخش مبارزات اقتصادی و سیاسی جاری بر طبقه کارگر میتواند تحمیل شود.  پاسخ دادن به این معضل تاریخی و شکل دادن به آلترناتیو کمونیستی طبقه کارگر در هر قدم مبارزات جاری، در هر مبارزه کوچک و بزرگ، اقتصادی و سیاسی طبقه کارگر به نظر من آن وظیفه بزرگ و حیاتی است که رهبران کمونیست کارگران، کارگران کمونیست و حزب حکمتیست باید قطب نمای دایمی و هر روزه کار خود در محیط کار و زیست طبقه کارگر قرار دهند. این مهمترین درسی است که باید آموخت و مهمترین وظیفه ای است که باید به انجام رساند. به اعتقاد من ما کمونیستها و از جمله حزب حکمتیست به عنوان بخش متحزب کمونیستی لازمست   قویا بر این درس و تجربه پافشاری کنیم. در همگامی محکم با رهبران و فعالین کمونیست کارگران و طیف وسیع کارگران کمونیست برای متحد و متشکل کردن همه وجوه مبارزات طبقه کارگر و پایان دادن به خلاء رهبری کمونیستی این مبارزات بکوشیم. این مهمترین عامل پیشروی طبقه کارگر ایران در مبارزات جاری و در جدالهای آتی است.

در پرتو این جهت گیری پایه ای، اما در حال حاضر و فوری بر دو جنبه تاکید اساسی دارم. اولا- سازماندهی مبارزه محکم و گسترده برای افزایش دستمزدها و علیه به اصطلاح سطح دستمزدی که جمهوری اسلامی و شورایعالی کار بر طبقه کارگر تحمیل کرده و میکنند. آن ۳۳۰ هزارتومان تعیین شده، سطح دستمزد نیست، روز روشن تحمیل مرگ تدریجی بر خانوار کارگری است. سرگردنه بگیری علیه کارگر و خانواده کارگری است. ضد کارگریترین بخش خودشان اعلام میکند، ٨۰۰  هزار تومان مرز خط فقر است و آنطرفتر بیشرمانه ۳۳۰ هزار تومان را به سفره خانواده کارگری وعده میدهند. همانطور که در بعضی قطعنامه های کارگری اول مه امسال هم تاکید شده، این "سطح دستمزد" را نباید تحمل کرد. این تعرض سرمایه  داران و دولتشان را باید عقب راند. اما عقب راندن آن  اتحادی وسیع و بزرگتر را در جنبش کارگری میطلبد. به نظرم سازماندهی جنبش گسترده افزایش دستمزدها و علیه "دستمزد تعیین شده" را میطلبد. در مراکز کلیدی کارگری، بخشهای مختلف کارگری به حرکتی هماهنگ در این زمینه نیاز هست. اگر مبرمیت مسئله روی میز رهبران کارگری باشد، آنوقت در راه اندازی ابتکارات عملی آن خود استادند. هر درجه پیشروی در عرصه افزایش دستمزدها و عقب راندن تعرض کنونی به سفره خالی کارگران بهبود جدی در شرایط کار و زندگی طبقه کارگر به وجود میاورد.  دوما-  بازهم باید آن حرف همیشگی را پافشاری کرد که گسترش اتحاد و تشکل در صفوف طبقه کارگراز نان شب واجب تر است.مجامع عمومی کارگری و هر نوع تشکل حق طلب و  توده ای کارگری را باید ایجاد کرد. همین دو اقدام و جلو رفتن موثر در این دو زمینه، گشایش بسیار جدی در شرا یط کار و زندگی طبقه کارگر ایجاد میکند و بسیار تعیین کننده است.

***