TLogo



تعاریف و تفاسیر اختلافات درونی حزب حکمتیست (قسمت دوم)
محمد جعفری

بیست و نهم ماه دسامبر ٢٠١١
الف - گرفتاری رفقای اپوزیسیون سیاست رسمی حزب
رفقا! اکنون شما میخواهید حزب حکمتیست را چکار کنید؟ شتر سواری دلا دلا نمی شود. نمی توان "گوشت را خورد و گوشتآب را نه". اگر بخواهید (امیدوارم بخواهید) این حزب حفظ و در آن فعالیت کنید، نمی توان مغز، استخوان، تاریخ، نقش معمار و نظریه پرداز و سیاست رسمی تا به امروز آن را بی قرب کرد یا ندیده گرفت و در عین حال حکمتیست بود. شما نمی توانید هم موافق و هم مخالف آن، هم پوزیسیون و هم اپوزیسیون، هم منتقد سیاست های رسمی، سیاست های که قیافه حزب ما تاکنون از دیگران متمایز و مشخص کرده است را کنار بگذارید. سئوالی که بیرون از شما می پرسند این است: آیا میخواهید حزب را تغییر بدهید یا نه؟ تا علنی و صریح پاسخ به این سئوال نداده باشید، حق ندارید دزدکی سیاست رسمی را از دالانهای غیر رسمی، با اهرم های تشکیلاتی و قطره چکانی که تماما "نسخه" مبارزه ناسالم و فاسد کردن حزب است؛ در پی بگیرید. شما حزب مورد نظر خود را هنوز در حزب نساخته اید. پلاتفرم، پرچم و پراتیک متمایزی به آزمایش نگذاشته اید. اگر حزب حکمتیست را می خواهید و به آن افتخارمی کنید، همه متوجه هستند که نود در صد نظرات تاکنونی این حزب توسط کسانی تولید شده که امروز شما اپوزیسیون شان هستید! مردم می دانند حزب حکمتیست چگونه ساخته شده است، توسط چه کسانی ساخته شده و دوستان و دشمنان آن کیانند. امروز فحش های دشمنان ما را کی می خورد! دشمنان ما کدام طرف را تشویق و سپورت می کنند. این "یک بام و دو هوا" را دنیا از شما قبول نخواهد کرد. همه کسانی که دلسوزی می کنند و سنگ حفظ حزب حکمتست را به سینه می زنند، باید رو به جامعه بگویند حفظ حزب یعنی حفظ این ها. رو به جامعه بگویند چگونه این حزب به امروز رسیده است. حتی اگر شخص خود هم متوجه آن نباشد، تلاش برای حفظ حزب یعی حفظ این تاریخ و رهبری تا به امروزآن.
عزیزان من! اگر این را قبول ندارید صراحت داشته باشید. شما صراحت ندارید رو به دوست و دشمن بگوید: "آری کورش حزب را با خطی جدا از خط منصور حکمت برد. چون در پلنوم ٢١ طی قراری از نقش برجسته ایشان دفاع کردید. مردم شما را ریاکار و فرصت طلب خطاب می کنند. صراحت ندارید بگوئید انتقاد حککا، اتحاد... و دوستان قدیمی ما به کورش درست بود و بگوئید آری دوستان عزیز!حق با شما بود و ما اشتباه کردیم. بگوئید اشتباه کردیم ولی حالا متوجه شدیم حق با شما بود (ماهی را هر وقت از آب بگیرید تازه است) ما هم آمدیم"! این عدم صراحت و ریاکاری همه اش از خصوصیات فردی ناشی نمی شود. ترکیبی از سنت جنبش اجتماعی، فرصت طلبی، گرفتاری و مجبوری است. گرفتارید چون برای دور زدن حزب تاکنونی به اندازه کافی ماتریال سیاسی، نظری و عملی نداشتید. مجبورید چون هفت سال در این حزب سر تکان داده اید و با " یک ملاحظه دارم، بعدا مطرح خواهم کرد" اکتفا کردید. 7 سال رای دادند،7 سال به دیگران گفتند "شما اشتباه می کنید این حزب حزب منصور است". پافشاری برمواضع کنونی شما معنی درایت مخالفان طبقاتی و سیاسی ما و بی درایتی هیئت دائم است. گرفتار و مجبورید چون جلوی چشم جامعه هر چه این مدت تولید کردید، به بازار نرسیده ما مارک آن را نشان کارگران دادیم که از قماش ادبیات حککااست. برای این محصولات غیر از بازار جریانات کمونیسم بورژوایی که این هفت سال اینها را به ما می گفتند مشتری حقیقتجو گیر نمی آورید.
مشکل دیگر شما این است که باید زمان و تاریخی برای این "رویزیونیزم" ما ساخته شود که مورد توافق همه شما باشد. یعنی بخشی از آن بر گردد به جدایی از حککا، یا فلان کنگره و یا کناره گیری کورش و آوردن مبحث " طبقه کارگر وتحزب کمونیستی" و انتقاداتی که به کل چپ دارد. باید تاریخی برای عدول حزب از خط منصور حکمت مشخص کرد. این تاریخ منهای آنچه دشمنان ما علیه ما ساخته و بافته وجود خارجی ندارد. باید تئوری که به این جهت طبقاتی- سیاسی خدمت کند انکشاف نمائید. این تئوری خارج از ادبیات کمونیسم سبز شد چپ غیر کارگری و خارج کشوری که ساختن حزب را امر دیگران و خود از دور نظارگر باشد وجود ندارد. باید کسی که تا کنگره قبل ماندن و نماندن حزب را به ماندن کورش در راس حزب گره میزد، امروز به مردم توضیح منسجم، قانع کننده، ماتریالیستی و دندانگیری بدهد که چه شد ناگهان به کج راه رفت و این مشکلات را برای آنها بوجود آورد؟ باید مشخص نمایند از چه زمانی این خط ظهور کرد؟ از کنگره مًوسس در 2004؟ از کنگره های اول، دوم و سوم؟ اگر از کنگره سه به کج راه رفتیم دیگر مبحث " طبقه کارگر وتحزب کمونیستی را بانی این تغییرریل کردند بی مورد است. اگر با مبحث " طبقه کارگر وتحزب کمونیستی کشف کردند که حزب دارد به جاهای خطرناکی برده می شود، هفت سال از دیگرانی که با همین استدلال از ما جدا شدند و تا مرز عدوات کردن به حزب پیش رفتند عقب هستید! این نیاز شما را به دست بردن به انبار کهنه آنها مجبور می سازد.
شما در مقابل دشواری های هویتی سختی قرار دارید: یا باید تاریخ این هشت سال و تمام مصوبات، کنگره ها و پلنوم ها را کنار بگذارید و با آن تعابیر از اختلافات صحه بگذارید که مخرج مشترکشان با تبین حککا، علی جوادی، آذر ماجدی و سایت "بروسکه" یکی است؛ که در این صورت علی جوادی، آذر ماجدی و ایرج فرزاد پیش کسوتان و قهرمانان هستند؛ یا چرا مردم به شما اهمیت بگذارند هفت / هشت سال عقب تر از آنها هستید؟ باید هرچه این مدت تولید کردید در آرشیو آنان بایگانی نمائید. راه سوم برای شما مسدود است. به شما خواهند گفت "تا کنگره چهارم حرفی از اختلافات و موضوعاتی که امروز مطرح می کنید نزدید. حالا چکاره هستید؟". در زمینه مورد مناقشه کسانی که هفت سال پیش این کمپین را شروع کردند محق تر هستند. آنها همیشه گفتند (حزب کورش) و از او شیطان سازی کردند. این صندلی از قبل اشغال شده و شما را مگر موقت و گر نه بعنوان "رهبران" به این مقام راه نمی دهند. زیرا تولیدات شما در فرم تازه است در محتوا کهنه شده اند. هفت سال حککا، حاککا و محافلی مانند ...این را گفته اند و این پیش کسوتانی دارد. لااقل تا به قلمرو نظری مربوط است شما با برداشت خود سیاست رسمی ما را منطبق با خط لنین و منصور تعریف می کردید. تا کنگره چهارم هر کسی می گفتند حزب کورش مدرسی، هم ما و هم شما سالها نوشتیم که خیر حزب ما حزب کنگره ها و مصوبه ها است. کورش مدرسی مثل هر رهبر دیگر تا توانسته رنگ خود را به حزب زد و حالا مشخص شد گرایشی امروز میخواهد حزب را به منصور حکمت برگرداند، این سالها فقط سر تکان داده است. در جامعه وقتی مردم خود را با مکاتب و افکار چپ و راست جامعه مانند ناسیونالیسم و کمونیسم، مذهبی یا لامذهبی تداعی می کنند، اگر کسی گفت "منصور حکمت گفت" مهم است، زیرا در وهله اول هدف نشان دادن تعلق چپگرایی است. اما در درون چپی که حداقل 10 حزب، سازمان و محافل که خود را منتصب به منصور حکمت و ظاهرا آبشان به یک جوب نمی رود تکرار مکررمنصور حکمت، منصور حکمت، حکمتی را از غیر حکمتی جدا نمیکند. در بین جریاناتی که هر کدام از زاویه ای به او رجعت می کنند مشخص نمی کند کدام یک اورژینال و کدام تقلبی است. پس ذکر طوطی وار "عبور از منصور حکمت ممنوع" یا هرکسی نقل قول بیشتراز او آورد حکمتیست است نیست، همچنان هر کسی بیشتراز مارکس نقل قول کند الزما نشانه درک مارکسیستی از متدئولوژی مارکس نیست. نه منصور حکمت و نه کورش مدرسی متاسفانه هیچ وقت در هیچ کدام از احزاب تماما زورشان نرسید خط، سبک کار، رویکرد و جهتگیری مورد نظر خویش را به پراتیک کل حزب تبدیل کنند. اگر زورشان رسیده بود، ما امروز مشکل هیئت دائم را نداشتیم.
صراحت نداشتن بروزعمق اختلافات سیاسی یک خصوصیات بارز این مدت این رفقا بود. اگر دفتر سیاسی این اقدام را نمی کرد اینها تا مدتی دیگر چیزی که امروز می گویند و یک شبه به آن نرسیده اند، با صراحت بیان نمی کردند تا حزب را آنقدر پوک کنند که دیگر هیچ کسی قدرت بازشناسائی آن را با بقیه نداشته باشد. صراحتا نظرات کنونی خود را "تغییر ریل" بروز نمی دادند و با جویدن ناخن مشغول بودند. اختلافات سیاسی را با ابزار های تشکیلاتی، بر انگیختن تعصب اخلاقی، اعضا را در تنهایی "ارشاد" کردن و روش و شیوه های آشنای چپ سنتی ابزار ایدئولوژی این گرایش اپورتونیستی است. احساس کند اکثریت است مخالفت می کند، احساس کند اقلیت است سکوت می کند. اینها برخی از مشکلات انتخاب جدید رفقای منتقد ما هستند.
ب - بعد حقوقی
ظاهرا بر کناری هیئت دائم سابق در دفتر سیاسی که هویت پلاتفرم سیاسی خود را در همان روز اول سر کار آمدن، مخالفت با سیاست رسمی حزب، تغییر ریل و زیر سئوال بردن آنها آنهم بسیار فرصت طلبانه، زیرجولکی و از کانال نامشروع اعلام کرد، در بعد حقوقی برای عده ای غیر قابل دفاع و چنان بغرنج و پیچیدگی بوجود آورده که صد ارسطو در مقابل آن زانو بزنند! مگر در چه قانونی، با کدام مقررات یک اقلیت پنج نفره می تواند اکثریتی 8 نفره را عزل نماید؟
از آن پس هر کسی به منظوری این سوژه "کودتا" را بدست گرفت! اینکه این "بیدادگری" وجدان کسانی را بیدار کرد تا از عدالت دفاع نمایند، یک ذره حقیقت ندارد. من کسی را در لیست آنان نیافتم قبل ازعزل هیئت دائم موضع خود را در قبال اختلافات درونی حزب علیه ما نگرفته باشد. ما قبل از "جرم" در دادگاه کمونیسم بورژوایی محکوم شده بودیم. این تنها بهانه ای محکمه پسند مانند حمله آمریکا به عراق به بهانه اشغال کویت بود که جریانات و اشخاص فرصت طلب با قضاوت چپ سنتی حزب ما را محکوم کنند و از این کانال شروع به سمپاشی علیه کل هستی ما کردند. هر کسی که قرض کهنه ا ی داشت، هرکسی بدلیل حضور ما میدان را برای ملاخور کردن جنبش کارگری تنگ میدید، هر کسی از نوک بینی دورتر گیتی را نمی بیند، هر کسی حق و حقوق را جاده یکطرفه درک می کند؛ دایه ی دلسوزتر از مادر برای حزب حکمتیست به بهانه دفاع از هیئت دائم بر سر حزب ما ریختند!
آقایان فاتح بهرامی، اصغر کریمی، سعید صالحی نیا، عبدل گلپریان و... مخالفین سیاسی همیشگی حزب حکمتیست! هر چه اسلحه زنگزده زرادخانه جنبش سبزتان و کمونیسم بورژوایی در اختیار دارید بیارید به میدان. کسانیکه درخواست عضویت از ما کردید و بدلیل درک ماهیت همین بی پرنسیبی امروزتان شما را راه ندادیم، متحدین خود را در صفوف ما جستجو کنید. بخروشید، هجوم کنید، برقصید، فرصت است تنها چند روزی فرصت دارید. همه باهم از همه جبهه ها با دارو ندارتان... این روزها روزهای طلایی برای شما است. شما که در آب گل آلود ماهی می گیرید، مثل میکروب در فضای ناسالم رشد می کنید، آخرین زور خود را برای درهم شکستن دژ طبقه کارگر و محرومان جامعه بزنید. نیروی که ماهیت شما را در دفاع از جنبش ناسیونالیسم فارس اهورا، نایسونالیسم عرب الاحواز، نایسونالیسم ترک و کرد برای طبقه کارگر فاش کرد، نیروی که در مقابل جنبش سبز شما، از منافع و صف مستقل کارگر دفاع کرد، نیروی که اجازه نمیدهد کمونیسم کارگری را مثل خود دنبالچه هر اعتراض بورژوائی ضد رژیمی کنید؛ امروز زخمی و ضعیف می بینید. فرصت را مغتنم بشمارید و چند شبی راحت بخوابید. این نیرو مشغول پاک کردن اشغالی است که امثال شما در مسیر راه چفت شدن عنصر آگاهی او با عنصر اجتماعی طبقه کارگر گذاشته اید. این هجوم برای ما کاملا قابل درک است. همچون لاشخور و شغال ترسو دور و بر این "غول زخمی" مانور بدهید و فرصت را مغتنم بشمارید به امید اینکه روزی از پای در آید! نیرویی که یک تنه با جنبش سبز و چپی که با آن موج رفت، جنگید از درون خود زیر منگنه است. نمایندگان گرایش شما در حزب ما، متاسفانه این نیرو را به خود مشغول کرده اند.
این غول زخمی است ولی خاطرتان جمع باشد افتادنی نیست. چون نیرویش را از زمین سفت طبقه کارگر و صف بی کران او می گیرد. این غول نیرویش را از عشق و پای بندی به برابری اقتصادی انسانها، مارکسیسم، و اصول کمونیستی می گیرد. از نظر طبقاتی پشتش به نیروی عظیم طبقه کارگر، به لحاظ نظری پشت اش به شفافیت و جوهر و محتوای کمونیستی در مقابل سطحی نگری و هارت و پورت رایج شما است. این نیرو هم از نظر اجتماعی و هم معنوی چنان عظیم است که هر حزبی خود را به آن وصل کند، تمام ترفندها و فرصت طلبی کمونیسم بورژوایی و روبا صفت تان را به یاس بدل خواهد کرد.
اما بسی جای تاسف است که رفقای منتقد سیاست رسمی حزب ما از طرفی و "مارکسیست" های کم عمق، ظاهربین و سطحی نگری امثال حامد خاکی، عباس رضائی، سعید کرامت، رضا کمانگر، سیف خدایار و خالد علی پناه از طرفی دیگر نیز از این سنگر و با همان اسلحه به مغز، استخوان و قامت بلند حزب حکمتیست حمله ور شده اند! در اوج سطحی نگری بخاطر "دستمالی قیصری می سوزانند" و اقدام ما جهت حفظ مغز، استخوان و قامت بلند حزب حکمتیست از گزند کمونیسم سبز و بورژوایی برایشان قابل هضم نیست. ابزار پیشبرد مبارزه نظری و اختلافات سیاسی را با همان ابزارها و سبک چپ سنتی حل و فصل می کنند.
مجبورم برای متوجه کردن همه ی شما، با مثالی بعد حقوقی مساله را بسیارساده توضیح بدهم:
فرض کنیم گروهی از ایرانیان مقیم خارج برای برگزاری تحویل سال نو ایرانی جایی جمع شده و میخواهند جشن نوروزی برگزار کنند. در میان این گروه یک کمیته 13 نفره برای امور تدارکاتی و اجرایی دست بلند می کنند و جمعیت لیستی برای مراسم در اختیار آنان می گذارند و برای اجرای آن لیست به آنها رای می دهد تا سفره هفت سین، چلوکباب برای شام، چای، شیر و قهوه برای نوشیدنی و کیک برای بعد از شام تهیه نمایند. این کمیته، 8 نفر را بعنوان هیئت اجرایی انتخاب میکند. محرز است هیچ کسی حق ندارد مانع کار آن کمیته برای تهیه تدارکات از راحت ترین راه، نزدیک ترین مکان و با کم ترین هزینه و با کیفیت ترین ماتریال تهیه نمایند. اما کمیته 8 نفره هیئت اجرایی منتخب، بدلیل مخالفت با مراسم نوروزی، لیست را عوض کرده و بجای سفره هفت سین، درخت کریسمس، بجای چلوکباب، بوقلمون یا کله پاچه، بجای چای، شیر و قهوه، عرق، تخمه و آدامس و بجای کیک، شله زرد تهیه نماید. در این صورت نه تنها پنج نفر باقی مانده کمیته که متعهد به تهیه لیست جمعی توافق شده برای مراسم نوروزی هستند؛ بلکه هر کدام از اعضای گروه اگر بخواهد مراسم نوروزی خود را با کریسمس عوض نکند می تواند و حق دارد آن کمیته 8 نفره هیئت اجرایی منتخب را به دلیل عوض کردن لیست مورد نظر جمع، عزل کند. این ترفند " برو پس از پایان مراسم اعتراض کن" و فردا (در پلنوم) به اعتراض شما رسیدگی خواهد شد، تئوری برگزاری چیزی مانند کریسمس بجای مراسم نوروزی است. زیرا آن جمع هیچ شانسی ندارد آن مراسم خاص را تا سال آینده بار دیگر اجرا نمایند. بدتراز این، با این تئوری (بعدا اعتراض کن) هر سال یک کمیته 8 نفر هیئت اجرایی می توان مراسم نوروزی آن جمع را به مراسم دیگری عوض نماید! این مثال مصداق اقدام هیئت دائم ما بعد از پلنوم ٢٢ است.
اجازه بدهید از وقتی که هیچ جناح اکثریت و اقلیتی ثبت نام شده در حزب رسما و علنا موجود نبود شروع کنیم: کنگره چهارم کمیته مرکزی برای پیشبرد سیاست و جهتگیرهای رسمی حزب انتخاب کرد. کنگره و پلنوم ها لیستی از سیاست رسمی حزب به کمیته مرکزی که هر آرایشی بخود می دهند (هیئت دائم یکی از آنهاست) برای اجرا و پیاده کردن در اختیارشان گذاشت. اگر کسی نمایندگان کنگره چهارم را از منظور خود دال بر تغییر سیاستهای رسمی حزب مطلع می کرد، چه بسا مردم به گونه دیگر رای می دادند. اما نه تنها آن زمان بلکه هم اکنون هستند که فکر میکنند هیئت دائم از بهترین ها برای پیش برد سیاست های رسمی حزب و نه تغییر آن هستند. کسی بخواهد سیاست رسمی حزب را تغییر بدهد، نمی تواند وسط راه این کار را انجام بدهد، باید از آن مکانیزمی که وی را انتخاب کرد شفاف و قانونی بخواهد و بگوید که چه چیزی را میخواهد عوض کند نه اینکه از ابزارهای حزبی بر ضد آن سوء استفاده نمائید. این است که باید با صراحت اختلافات خویش را با حزب روشن و رو به جامعه بیان کنند. تنها از کانال درست اگر آن سیاست به سیاست رسمی حزب تبدیل شد می توان آن را عوض کرد. نه حال که جناح من اکثریت شد با ضرب اهرم تشکیلاتی که برای کاری دیگر به او داده بودند، زیرجولکی برای تغییر ریل حزب بدون توضیح به جامعه و بدون توضیح به ارگانهای حزبی استفاد نماید. حق کنگره چه شد؟ حق پلنوم و حق نیمه ی اعضای کمیته مرکزی و ... چه شد؟ بروند خود از خود شکایت کنند؟ اکثریت کوچک تری (هیئت دائم) نمی تواند حق اکثریت بزرگتری (حزب وکنگره ها) تنها بدلیل "چون اکنون من رئیس شدم" زیر پا بگذارد. بحث تغییر ریل حزب تنها در مکانیسمی که برای آن تعریف شده است می تواند طرح شود و نه هر جایی که "من عشقم کشید". مکانیسم حزب ما جایگاه تغییر سیاست تا مخالفت کردن با هر چیزی را شفاف تعریف کرد و مشخص کرده کی، چه و چگونه سیاست تغییر می دهند. سیاستی تا درکنگره ها و پلنوم ها تصویب نشده، سیاست رسمی حزب نیست. کنگره هیچ اکثریتی و اقلیتی را تا زمانی که در کنگره بعنوان مخالف سیاست رسمی حزب ثبت نام نکرده باشد، بعنوان اکثریت و اقلیت نمی پذیرد و "اکثریت" حق ندارد از حریم خود بیشتر پا دراز کند. "چون رئیس جمهورشدم دیگر قانون اساسی هیچ" قابل قبول نیست.
گفتم تعدادی بدلیل خصومت با حزب، تعدادی فرصت طلب و بدلیل فرهنگ شرقی درک حقوقی مساله، یعنی برداشتی که فکر می کند حقوق رهبر نامحدود و در وسط راه می تواند مراسم عروسی را به تعزیه خوانی مبدل سازد، طوری به این مساله برخورد می کنند انگار گیتی پس از عزل هیئت دائم آفریده شده و تمام هستی آنجا شروع شد. گویا تا زمان هیئت دائم، هیئت دائم نشده بود هیچ قانون و حق و حقوقی نبود و همه آنها مخلوق مابعد عزل هیئت دائم هستند. قبل از انتخاب هیئت دائم هم حزب حزب بود. اساسنامه داشتیم. چرا اساسنامه آنجا به نفع جناحی بود رعایت می کند، ولی جای که حزب از آن به سود همه استفاده کند نه؟ آنانیکه جناح هنوز ثبت نام نشده خود را بجای حزب نمایندگی کردند از پای بندی به مقررات معاف هستند؟ مانند جامعه مرد سالار حقوق را طوری معنی می کنند که زن بالاخره نتواند تورهای قوانین مردسالاری را پاره کند. حق یکطرفه به سود طرفی معنی می کنند. اگر با این تصویر وارونه به مقررات نگاه کنیم، آری یک اقلیت پنج نفره دفتر سیاسی و دبیر کمیته مرکزی از هیئت دائم کودتا کرده و آنها را عزل کردند. اما چرا اینجا "بیگ بانگ" شروع حق و باطل، درستی و نادرستی، حزبیت و انحلاطلبی شد؟
اگر دفتر سیاسی از سیاست رسمی حزب دفاع نمی کرد هیچ سر پناهی تا کنگره برای حزب و طبقه کارگرنمی ماند. همه ما اعضای حزب، دوستداران حزب و مردم شرافتمند مدیون تصمیم جسورانه دفتر سیاسی حزب هستیم. آنها محافظ سیاست جمعی ما و نه جناحی در حزب شدند. پلنوم 21 (به سر ) سیاست های رسمی حزب سوگند یاد کرد. در پلنوم 22 وقتی هیئت دائم شدید و از در پلنوم بیرون آمدید آن را زیر پا می گذارید؟ مردم برای کاری دیگر به شما رای داده اند و وسط راه دزدکی پلاتفرم مخالفت با آن کار صادر می شود! باید انتظار داشته باشید تا شفاف و رو به جامعه و در کنگره سیاست رسمی حزب را تغییر نداده اید، کنگره و پلنوم اجازه نمی دهند هم مخالف سیاست رسمی حزب و هم رئیس آنها باشید.
تا طبقات و منافع متضاد طبقاتی در جامه هست هر کسی حق و حقوق را به سود یکی از آنها معنی می کند. کنکاش قانونی و اثبات مقصر اصلی خارج از این متن نیست. به این خاطر معمولا بعد قانونی اختلافات ما خیلی پیچیده می شود. البته خیلی پیچیده هم هست، چون در حال حاضر شخص ثالث و بی طرفی نمی توان پیدا کرد. هم شاکی و هم قاضی خود این جریانات هستند. اما مساله کنکاش قانونی مساله گذرایی است. کسی دو ماه بعد دنبال آن نمی رود کی قانون را کمتر رعایت کرد. بعد مضونی و طبقاتی مساله است که بیشتر پایه دار و ماندگار هستند و ما همه را به مبارزه در این زمین سفت دعوت می کنیم. نیروی قابلیت دارد حقیقت را فدایی شکل ظاهر نکند که دست به ریشه می برد. برای دست بردن به ریشه ما همیشه به گفتن کل حقیقت و نه فقط نیمه آن نیاز داریم.
در قسمت های دیگر به بعد مضمونی مساله می پردازم.
ادامه دارد