جمهوری اسلامی و الزامات انتقال قدرت حسین مرادبیگی مقدمه بساط انتخاباتی دیگری توسط جمهوری اسلامی در راه است. دوباره انتقال قدرت میان جناحهای درون این حکومت برای سران آن الزامی شده است. صف بندیهای اولیه حول آن از هم اکنون در درون حکومت اسلامی شکل گرفته است و مثل همیشه نیروها و احزاب پوزیسیون و اپوزیسیون حکومت اسلامی را هم تحت تاثیر قرار داد و به تدریج مسیر نهایی آنان را نیز رقم میزند. همچنین در چند ماه گذشته تحولات مهمی در منطقه روی داده است که شکی نیست بر اوضاع سیاسی ایران هم تاثیر میگذارد و این در محاسبات خامنه ای و دیگر اوباش اسلامی نیز گنجانده شده است. قصد ما فعلا وارد شدن به همه اینها و حتی به جزئیات کشمکشهای فعلی میان جناحهای درون حکومت اسلامی هم نیست، بلکه به مضمون این کشمکشها و خود پروژه "انتخابات" در جمهوری اسلامی و صف بندیهای راست و چپ بورژوازی حول آن نگاهی خواهیم انداخت. بدین منظور از مضمون جدال و کشمکش بین جناحهای درون جمهوری اسلامی شروع میکنیم. جدال بر چیست؟ مضمون و محتوی جدال و کشمکش های جناحی درون جمهوری اسلامی، از زمان دوم خرداد به بعد، و اکنون نیز از نظر من، نه جدال بر سر ولایت مشروطه فقیه، نه تقابل "اسلامیت و ایرانیت"، نه تقابل بخش خصوصی و دولتی، نه جنگ میان بخشهایی از بورژوازی بر سر تقسیم مراکز اقتصادی، نه سهم خواهی بخشی از بورژوازی تازه بدوران رسیده در حاکمیت و نه کاهش قدرت آخوندها در اقتصاد و یا حتی از دخالت در سیاست است، هرچند هرکدام بروزاتی پیدا میکنند اما محمل جدالی اساسی ترند، هدف چیز دیگری است. سیاست و قدرت سیاسی در بالاترین سطح جمهوری اسلامی دست آخوند و اسلام سیاسی است. اینها تصاویری است که خود جناحهای درون این حکومت و پوزیسیون و اپوزیسیون رنگارنگ راست بورژوا و همچنین چپ مفتون تحرکات بورژوازی میخواهند از جدال و کشمکش درون جمهوری اسلامی به مردم و به جامعه ایران بدهند. اساس کشمکش فعلی کماکان بر سر حفظ و بقاء جمهوری اسلامی، بر سر نحوه تداوم سلطه حکومت اسلامی بر جامعه و بر مردم ایران است. چرا هنوز حفظ و بقاء جمهوری اسلامی؟ حکومت اسلامی در ایران دولتی است بورژوائی اما به شیوه اسلامی نمیتواند بر مردم ایران حکومت کند، نه از لحاظ اجتماعی و نه از لحاظ شکل حکومتی آن. اين هنوز منشاء همه بحرانهاى جمهوری اسلامى از آغاز تا به امروز است. اعدامها و بگیر و به بندها و سرکوب مداوم، فتواهای هر روزه این یا آن آخوند علیه زنان، جداسازی های جنسی و گسترش آن تا حد دانشگاهها، راه انداختن گشت های "عفاف" و انواع رزمایش های سپاه و بسیج در خیابانها و در محل کار و زیست مردم و غیره و غیره بیانگر این واقعیت و جنگ هر روزه جمهوری اسلامی با این مردم بر سر حفظ و بقاء توحش بورژوا اسلامی در ایران است. هر دولت استبدادی بورژوائی "نرمالی" ممکن است هرچند سال یک بار با شورش و عصیان عمومی روبرو شود، آن را با زور و سرکوب فرو می نشاند و تا چند سال دیگر میرود دنبال کارهای روزمره اش. اما جمهوری اسلامی مجبور است که هرشب نقشه یورش جدیدی، هر شب نقشه راه انداختن اعدامهای وسیع جدیدی و هر شب شیوه سرکوب جدیدی را علیه کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه ایران کشیده و روز بعد آن را به اجرا بگذارد. این حکومت مجبور است که هرشب ابزار سرکوب خود را برای روز بعد علیه این مردم حدادی کند. بن بست جمهوری اسلامی و لذا تلاش سران آن برای حفظ و بقاء این حکومت، کشمکشی بر سر این یا آن راه حل اقتصادی نیست. عدم موفقیت احمدی نژاد در پیش برد این یا آن طرح اقتصادی نیست، میتوانند در مقابل این یا آن طرح اقتصادی امثال احمدی نژاد آنقدر مانع ایجاد کنند که آن را عملا خنثی کرده و از دستور خارج کنند. این بن بست کماکان، سیاسی، ایدئولوژیکی و فرهنگی است. آنچه که مانع و معضل هر نوع تحول اقتصادی و تبدیل شدن جمهوری اسلامی به یک حکومت متعارف بورژوازی در ایران نیز هست، خود این حکومت است و آنچه که باید تغییر کند خود جمهوری اسلامی است. لذا آنچه که جمهوری اسلامی را تغییر دهد نه اسلامی بوده و نه اسلامی خواهد بود. همین چند قلم دستور العملی که دیروز از زبان خامنه ای در مورد "بازار کار در ایران" صادر کرده اند، معضل جمهوری اسلامی را در مقابل هر تحولی در اقتصاد بورژوائی ایران نشان میدهد. واضح است که تحول اقتصادی به معنی گرداندن چرخ اقتصاد بورژوازی ایران توسط جمهوری اسلامی نیست، هرچند که از این لحاظ نیز حکومت اسلامی از محدودیت بیشتری نسبت به حکومت سابق برخوردار است. همچنین از این نتیجه گیری چپ "ضد رژیمی" نیز بیرون نمی آید که پس جمهوری اسلامی تثبیت نشده است و در حال فروپاشی است و گویا سرنگونی "مغازه ایست" که بیست و چهار ساعته دایر است! بحث از یکطرف بر سر تبدیل شدن حکومت اسلامی به دولت متعارف بورژوازی در ایران است که جایگاه اقتصاد ایران را بعنوان تولید کننده کالاهای صنعتی و فروشنده نفتکش های عظیم و غیره در رقابت بازار جهانی تثبیت کند، که این در ایران نه تنها به مانع اسلام و جمهوری اسلامی که به فاکتورهای منطقه ای و جهانی نیز گره خورده است. از طرفی دیگر حفظ و بقاء خود جمهوری اسلامی برای گرداندن این اقتصاد در چنین شرایطی است که به معضل اساسی سران آنان تبدیل شده است. جمهوری اسلامی ملزومات سیاسی، ایدئولوژیکی و فرهنگی در گسترش و تحول اقتصاد بورژوائی را دور زده و با خفه کردن آن به سراغ گسترش این اقتصاد در ایران رفته است. این، سرانجام حکومت اسلامی را از پا درخواهد آورد. چرا که این حکومت در تطبیق دادن خود با تحول و گسترش اقتصاد بورژوائی در ایران هر بار با معضل نفی خود روبر میشود. به این جهت خامنه ای برای حفظ و بقاء حکومت خود، نه تنها این یا آن مهره از "بال دیگر نظام" بلکه حتی مهره منتخب خود و هر طرح اقتصادیی را نیز نیمه کاره رها میکند و سراغ دور دیگری از بازتعریف حکومت اسلامی و سازماندهی دور جدیدی از رویاروئی و سرکوب مداوم اعتراضات جامعه و مردم ایران در اشکال مختلف آن میرود. ناگهان حذف مصلحی، که میتوانست مانند هر جنایتکار دیگری در بخش دیگری از توحش اسلامی گمارده شود، به "غفلتی در حق نظام" تبدیل میشود. مبنای ضرورت انتقال قدرت دیگری میان جناحهای درون جمهوری اسلامی شده و با آن شیپور جنگ جناحی جدید توسط خود خامنه ای نواخته میشود. جایگاه "انتخابات" در بقاء جمهوری اسلامی جمهوری اسلامی به همت همکاری و همیاری خیل پوزیسیون سابق و در این دوره اپوزیسیون راست و کل چپ بورژوا که دنبال راست خود به درون جمهوری اسلامی خزید، توانسته است که حفظ و بقای هر دوره خود را بر جامعه و بر مردم ایران به "انتخاباتهای" خود گره بزند. در واقع میتوان گفت که جمهوری اسلامی موفق شده است که انتقال قدرت میان جناحهای درون خود را به نام "انتخابات" به مساله جامعه و مردم ایران تبدل کند و از این طریق سلطه خود را هر بار بازتعریف کرده و تحت این نام به آن "مشروعیت" دهد. خامنه ای در آخرین اظهارات خود در مورد انتخابات های جمهوری اسلامی گفته است که هر انتخاباتی هر بار رفراندمی است برای تائید جمهوری اسلامی. سران جمهوری اسلامی در هر "انتخابات" میتوانند رو به افکار عمومی ادعا کنند که اگر جناح مقابل چند میلیون رای، جناحی که قدرت را در دست دارد نیز چند و چندین میلیون بیشتر از طرف مقابل رای آورده است. در این موارد، واضح است که اعتراض به تقلب در "انتخابات" اولا زیادی مسخره است، چرا که اساس جمهوری اسلامی بر تقلب و ریا و تزویر بنا شده است، ثانیا در این "انتخاباتها" از قبل روی کس یا کسانی که از صندوق رای باید بیرون بیایند تصمیم گرفته میشود. تجربه "انتخاباتهای" پیشین، دوره هشت ساله خاتمی و بویژه در این دوره جنبش سبز به جمهوری اسلامی نشان داده است که مادام که کشمکش بر سر دست بدست شدن قدرت درون جمهوری اسلامی صورت میگیرد، میتوانند پیامدهای احتمالی آن را مهار و کنترل کنند. بنابراین، تبلیغات حول هر "انتخابات" نیز باید آنقدر "گیرا" باشد که بتواند نظر مردم و جامعه را بخود جلب کند. این بار با توجه به تجربه "انتخابات" سال 88 و کسادی بازاری که حدس میزنند، هنوز ده ماه مانده به "انتخابات"، شیپور جنگ جناحی از درون خود جناح در حاکمیت به صدا درآمد. تیم احمدی نژاد را جریان "انحرافی" و "جن گیر" خواندند. سپاه پاسداران اعلام کرد که تقابل این بار ممکن است خونین باشد. آخوند دیگری نیز اعلام کرد که اوضاع این دوره بزرگترین ضربه به نظام شان خواهد بود. تشدید تقابل بخش های مختلف بورژوازی ایران این انتقال قدرت را میان جناحهای درون جمهوری اسلامی به این حکومت تحمیل میکند. با آن جناحهای مختلف بورژوازی ایران از درون و بیرون رژیم اسلامی به حرکت درمیایند، وارد میدان میشوند و برای تاثیرگذاری بر آن به نفع خود تلاش میکنند. گره زدن انتقال قدرت و حفظ و بقاء جمهوری اسلامی به انتخاباتش، ظاهرا قماری است خطرناک، اما جمهوری اسلامی را برای حفظ و بقاء خود راهی جز این نیست. حذف کامل یک جناح، به نفع حکومت اسلامی نیست و اگر هم بخواهد روی دهد بدون یک جنگ خونین درون حکومت اسلامی انجام نخواهد گرفت. در "انتخابات" خرداد 88 بر سر ریاست جمهوری اسلامی، کیهان شریعتمداری شش ماه قبل از این "انتخابات" نوشت که طرف مقابل در اعتراض به نتیجه انتخابات نیرو به خیابان میاورد. برای رویاروئی با این، جناح خامنه ای، احمدی نژاد و نظامیان، خود را از قبل آماده کرده بودند. با توجه به ماهیت خود جنبش سبز و استفاده از درجه ای از توحش اسلامی، توانستند آن را سرکوب و مهار کنند. جدال جناحهای درون جمهوری اسلامی جدال میان جناحهای درون جمهوری اسلامی بر سر حفظ و بقاء حکومت اسلامی در جریان هر بار این انتقال قدرت، جنگ زرگری نیست. کشمکشی است واقعی بر سر اختصاص بخش هرچه بیشتری از این قدرت و از اینطریق تضمین نحوه حفظ و تداوم جمهوری اسلامی. طرف مقابل جناح خامنه ای فکر میکند که او میتواند خشونت لازم را با مسالمت ترکیب و از اینطریق بالانس لازم را برای حفظ و بقاء جمهوری اسلامی تامین کند. میگوید به آنها چه مربوط است که چه کسی دست چه کسی را در دست دارد و یا زنی چند تار موی خود را از زیر روسری خود بیرون آورده است؟ میگویند با دخالت در این موارد مردم را مدام در حالت تقابل با "نظام" نگاهمیدارند. خامنه ای و تیم او نیز هر نوع گشایشی را در جمهوری اسلامی نفی میکنند. میدانند که این حکم رفتن جمهوری اسلامی است و مردم با آن از روی نعش همه جناحهای درون آن رد میشوند. لذا طرف مقابل را با عناوین آمریکائی و فتنه و جاسوس سیا و جریان انحرافی خواندن با تمام قدرت میکوبند. طرف مقابل هم آنان را تمامیت خواه و این بار، زورگوی فکری و فرهنگی در جامعه میخواند. همه آنها اما در یک چیز: حفظ و بقاء جمهوری اسلامی در مقابل کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه ایران متحدند. قول خراشی به جمهوری اسلامی را هرگز به کسی نداده و نمیدهند. نه تنها و ابدا خیال سرنگونی جمهوری اسلامی را ندارند، بلکه به هیچ وجه نمیخواهند لطمه ای به جمهوری اسلامی وارد شود. برای این به زندان میروند و برای این پرده داری خامنه ای را قبول میکنند. در جریان رویدادهای خرداد 88 وقتی که خامنه ای برای اوباش بسیجش سخنرانی میکرد، عده ای از آنان شعار "مرگ بر ضد ولایت فقیه" را سر دادند. خامنه ای آنان را وادار به سکوت کرد و خطاب به آنان گفت که اینها، منظورش موسوی و کروبی و حتی رفسنجانی بود، ضد ولایت فقیه نیستند، بلکه با ولی فقیه ویژه ای مخالفند بروند آن را در مجلس خبرگان عوض کنند. لذا ایجاد هر نوع توهمی به جناح مقابل جناح خامنه ای که گویا قول تغییری در حکومت اسلامی را داده و یا میدهند و یا "همراه مردم اند" بخشی از عوام فریبی جناحهای مختلف بورژوازی و دلقکهای سیاسی همراه آنان است برای کشاندن توده کارگر و دیگر مردم معترض و آزادیخواه به زیر پرچم این یا آن جناح درون رژیم اسلامی، بازارگرمی آنان است برای شرکت دادن مردم در این سناریو از طریق مضحکه ای به نام انتخابات. این عوام فریبی را باید از اینها سلب کرد. جناحهای مختلف بورژوازی و "انتخابات"
جناح راست بورژوازی بورژوازی ایران با پوزیسیون و اپوزیسیون راست آن، انتخاب بهتری از جمهوری اسلامی را ندارد. اینها از سرنگونی جمهوری اسلامی از پائین و توسط قیام مردم بیشتر از بقاء خود جمهوری اسلامی نگرانند. سیاست شان تغییر گام به گام جمهوری اسلامی از درون آن است. روی "انتخاباتهای" آن به این امید سرمایه گذار کرده اند. لذا با هر دوره از انتخابات جمهوری اسلامی، دنبال آخوند و مکلای "میانه رو و معتدل" آن راه میافتند، نیروی اجتماعی خود را پشت آنان بسیج میکنند و رسیدن به "انتخابات آزاد و دمکراتیک" را در "انتخابات" بعدی وعده میدهند. میگویند این "انتخابات" نشد، "انتخاباتی" دیگر، بالاخره در یکی از این "انتخاباتها" ممکن است جمهوری اسلامی شکاف بردارد و بزعم این بخش از بورژوازی راه تغییر آن از درون باز شود. این پروسه برای جناحهای راست بورژوازی ایران ممکن است روزنه امیدی باشد، اما برای طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه و معترض به جمهوری اسلامی فریب و سرابی بیش نیست. به ادبیات این روزهای آنان نگاه کنید همه دارند از نفع و ضرر این یا آن جناح جمهوری اسلامی در این انتقال قدرت، از یارگیری ها و ضرروت این یارگیریها که در واقع انعکاس منافع بخشهای بورژوازی ایران نیز هست حرف میزنند. بخشی از این بورژوازی که خود را سبز اعلام کرد از "انتخابات آزاد" در چهارچوب قانون اساسی برای نیروهای معتقد به "نظام" صحبت میکند. نمایندگان بخشهای دیگر آن در اپوزیسیون، که میگویند تغیر رژیم را میخواهند، از "انتخابات آزاد" تحت نظارت سازمان ملل بعنوان تنها راه تغیر حکومت اسلامی نام می برند. آنچه که عملا هردوی این بخشها را به هم ربط میدهد، "انتخابات" جمهوری اسلامی و از اینطریق تاثیرگذاری در انتقال قدرتی است که این دولت هربار از طریق راه انداختن این بساط میان جناحهای درون خود، دست بدست میکند. چپ بورژوا چپ بورژوا هم فی الواقع به همین پروسه یعنی ایجاد شکاف در جمهوری اسلامی در جریان "انتخاباتها" و کشمکشهای درون این حکومت امید بسته است. بخش میلیتانت و "ضد رژیمی" آن اما به آن رنگ سرنگونی میزند. به انتخاباتهای جمهوری اسلامی میگوید مضحکه اما با توجیهات ویژه خودش دنبال این یا آن جناح جمهوری اسلامی راه می افتد و یا حداکثر در رویدادهای بعد از آن دنبال "توده ها" وارد آن میشود. این چپ به محض اینکه دعوی قبل از "انتخابات" جناحهای درون جمهوری اسلامی شروع میشود، "آن را دور دیگری از مبارزه مردم برای سرنگونی جمهوری اسلامی نام میگذارد". آمدن مردم به خیابانها و وعده سرنگونی در آن را باد زده و آن را به نام "انقلاب" و "جنبش جاری" به توده کارگر و دیگر مردم معترض به جمهوری اسلامی، قالب میکند. با تبیین های معمول خود اینکه اگر بالا خبری شد، پائین خبرهایی هست. یا اینکه جمهوری اسلامی در حال فروپاشی است و این حکومت را راه نجاتی نیست و بر لبه پرتگاه قرار گرفته است و غیره و غیره خود را برای افتادن دنبال این یا آن جناح مقابل جناح خامنه ای و یا این یا آن بخش بورژوازی آماده میکند. به این ترتیب راست بورژوا ضمن اعلام وفاداری به بالاترین مقامات و نهادهای رهبری جمهوری اسلامی به اعتبار موضع انتقادی نسب به جناحی در حاکمیت، چهره احزاب و نیروهای اپوزیسیون و بعضا شریک در مبارزه علیه جمهوری اسلامی را بخود میگیرد، چپ بورژوا نیز عملا همین راه را در پیش میگیرد و دنبال جناح راست خود به جدال جناحی درون جمهوری اسلامی خزیده و میخزد. رویدادهایی که با جنبش سبز شروع شد، قدم به قدم بر صحت این ادعا مهر تاکید میگذارد.
چکار باید کرد؟ این واقعیت "اننخاباتهای" جمهوری اسلامی است. بساطی است برای انتقال قدرت میان جناحهای درون جمهوری اسلامی اما برای این حکومت مهم و حیاتی است. صفبندیهای بورژوازی ایران هر بار آن را الزامی میکند. با آن هر بار عده ای را به نام نماینده "مردم" به مجلس اسلامی می فرستد. فردا در انتخابات ریاست جمهوری خود یکی دیگر از اوباش اسلامی را به نام رئیس جمهور از صندوق در میارود و در کل برای چهار تا پنج سال آینده بساط زور و سرکوب و استثمار و ستم بورژوائی را در ایران بر توده کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه ایران سرپا نگاهمیدارد. این هدف "انتخاباتهای" حکومت اسلامی است. اگر کسی در آن شرکت میکند، تحت هر نام، دارد در حفظ وتداوم این بساط بر این مردم، خود را آگاهانه سهیم و شریک کرده است. اگر چپ بورژوا بویژه بخش "ضد رژیمی" آن، تحت نام "دور دیگری از سرنگونی جمهوری اسلامی آغاز شده است"، یا به نام "انقلاب" و "جنبش جاری" و یا هر توجیه دیگری دنبال این یا آن جناح جمهوری اسلامی راه می افتد، دارد آگاهانه خود را در حفظ سلطه جمهوری اسلامی بر کارگری که ماهاست دستمزد خود را نگرفته است، بر زن برابری طلبی که تنها به خاطر دفاع از انسان بودن و لذا برابر بودن خود با مرد سالها باید در زندان بماند و بالاخره بر جوان سکولاری که میخواهد از قید و قیود جهل و خرافه اسلامی و اختناق فرهنگی جمهوری اسلامی رها شود، سهیم و شریک کرده است. برهم زدن این بساط واضح است کار ساده ای نیست. نیروی وسیعی از احزاب و جریانات و نمایندگان راست و چپ بورژوا و خرده بورژوا با تبلیغات وسیع خود پشت این بساط جمهوری اسلامی به امید تغییر این حکومت از درون آن صف بسته اند و در بخشهای وسیعی از خرده بورژوازی به این تغییرات و حتی حمایت بین المللی از آن، توهم ایجاد کرده اند. به این باید خود جمهوری اسلامی و جناحهای درون آن را نیز اضافه کرد. احمدی نژاد به کمک تبلیغات پوپولیستی فاشیستی خود که گویا میخواهد اوضاع را به نفع اقشار حاشیه ای جامعه تغیر دهد اما "نمیگذارند"، در میان این بخش از جامعه به خود توهم ایجاد کرده است. سران حکومت اسلامی هم اکنون با توجه به رویدادهای جنبش سبز و دلسردی جامعه از اینکه با "انتخابات" نمیتوان جمهوری اسلامی را از درون تغیر داد، بدست و پا افتاده اند و بازارگرمی وسیعی را شروع کرده اند. و در این مورد روی جناحهای درون خود و همیاری راست و چپ بورژوا در آن سرمایه گذاری کرده اند. ناز و غمزه خاتمی و ابراز عشق و "نفرت" این یا آن بخش از اصولگرایان به "اصلاح طلبان" به این هدف است. کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه ایران را برای آزادی و برابری راهی جز واگذاری این سناریوی ارتجاعی به جمهوری اسلامی و جناحهای مختلف بورژوازی و دلقکهای سیاسی حامی آنان نیست. نباید در این "انتخابات" شرکت کرد. از بساط انتخاباتی جمهوری اسلامی چیزی جز ادامه وضع موجود برای ما در نمی آید. لازم است که عقبگردی را که به نام "انقلاب 88" به جامعه و این مردم فروختند بطرف خود آنان پرت کنند. نه انتخاب بد و بدتری موجود است و نه این مردم مجبور به انتخاب بد به جای بدترند. بد جمهوری اسلامی نشان داد که توحش اسلامی قبله آمال اوست. لااقل تجارب بیست و دو سال گذشته، زیانها و مصائب ناشی از انتخاب بد و بدتر را دارد در تمام وجوه آن به این مردم اثبات میکند. کارگران و دیگر مردم معترض به جمهوری اسلامی به جای شرکت در این سناریوی ارتجاعی، لازم است خواستها و مطالبات خود را مطرح کنند. برای افزایش دستمزدها و بیمه بیکاری و حقوق معوقه و حق تشکل خود و دیگر حق و حقوق خود بجنگند. خواستار آزادیهای بی قید و شرط فعالیت سیاسی در جامعه و خواستار برابری زن و مرد و رهایی از قید و قیود و جهل و خرافه اسلامی از آموزش و پرورش و از جامعه و از دخالت در زندگی خصوصی خود بشوند. زیر بار آپارتاید جنسی جمهوری اسلامی نروند. و خلاصه مبارزه ای را که سی و دو سال است در ابعاد مختلف برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی شروع شده باید ادامه داد. اینها صفوف طبقه کارگر و دیگر مردم آزادیخواه و برابری طلب را متحد کرده و به هم وصل میکند. اینها مبارزه ما را علیه جمهوری اسلامی هدفمند و قابل حصول میکند. رها کردن این خواستها و مطالبات و دویدن دنبال این یا آن جناح و این یا آن بخش از بورژوازی و "یا حسین میرحسین" و اینکه "انتخابات" است و سرنگونی جمهوری اسلامی شروع شده است، به معنی رها کردن وحدت درونی این جنبش آزادیخواهانه و برابری طلبانه و تبدیل شدن به نیروی ذخیره و سیاهی لشگر اینهاست. برای سرنگونی جمهوری اسلامی آمادگی لذا درجه ای از این وحدت و تامین رهبری آن لازم است. کسی که این را از کارگر و زن برابری طلب و جوان سکولار جامعه دریغ میکند و آنان را دنبال امثال موسوی و کروبی میفرستد، آگاهانه منافع این مردم را در پای این یا آن جناح جمهوری اسلامی قربانی میکند. اگر جناحهای درون جمهوری اسلامی گلوی همدیگر را نیز پاره کردند، وسط دعوی آنها نباید رفت. از احمدی نژاد و امثال احمدی نژاد در مقابل خامنه ای به هیچ وجه نباید حمایت کرد. صف مستقل خود را باید شکل داد. بگذارید آنقدر همدیگر را لت و پار کنند که در مقابل تعرض ما دیگر مجالی برای متحد شدن آنان علیه ما باقی نمانده باشد. این روش، منافع و مصلحت سیاسی کارگران و دیگر مردم معترض به جمهوری اسلامی و آینده ما را در استفاده از فرصت و بهره گیری از کشمکشهای درون جمهوری اسلامی تضمین میکند. این روش و جدا کردن صف خود از این خیل ارتجاعی و کلیه دلقکهای سیاسی حامی آنان، ما را در تحولات سیاسی ای که در پیش است به جلو صحنه میراند و به نیرو و قدرتی در آینده سیاسی ایران تبدیل میکند. 23 ژوئیه 2011
|