TLogo


رضا رخشان در محاصره کمونیسم بورژوایی

محمد جعفری

دوازدهم ماه ژوئیه ٢٠١١

رضا رخشان از فعالین سندیکای هفت تپه، این روزها مورد غضب کمونیسم بورژوایی ایران قرار گرفته است. هجومی در این ابعاد به یک فعال کارگری و سندیکای هفت تپه، یک لغزش قلمی، یا اشتباه تحلیلی و یک محاسبه در تاکتیک نیست؛ جنگ دو گرایش طبقاتی، دو رویکرد و دو متدولوژی باهم بر سر متابلیسم تشکل یابی طبقه کارگر به بهانه نقد رضا رخشان است که باید با احساس مسئولیت در آن شرکت کرد و جایگاه آن را توضیح داد.

از نظر مضمونی، در دیدگاه منتقدین رخشان (1)، کارگر در محل کار و زیست موضوعیت و سوژه ای قائم بذات برای خود ندارد تا حول آن نیازها و مطالبات، آکسیون، تظاهرات و تجمع کند و بر این اساس موفقیت و ناموفقیتشان را ارزیابی کرد. در رویکرد کمونیسم بورژوایی ایران، مبارزه برای مطالبات صرفا کارگری "اکونومیستی" است، رادیکال نیست، انقلابی و سرنگون طلبی نیست؛ چون اینها لیست فیکس مبارزه "رادیکال وانقلابی" ضد رژیمی خود و طرفداری از این رنگ (سبز) و  آن طرف در دستور کارگر گذاشته اند. مبازره کارگر با سبک اینها امری در خدمت رشد، رفاه و سعادت خود کارگران نیست، باید حلقه ای از مبارزه عمومی اپوزیسیون ضد رژیمی و موازی با سیاست های کمونیسم بورژوایی سرنگون طلب باشد.

به زعم آنان، جوهر رادیکال و تکامل مبارزه کارگر هنگامی است که جایی اشعاری بنویسد، قطعنامه (بی پشتوانه مادی) در محلی دور دست و پنهانی صادر کند، دزدکی پلاکاردی در محلی دور از کارخانه و دور از چشم جامعه بلند شود و چند عکس آنها به سایتهای این احزاب فرستاده شود و شعارهای غیر عملی و غیر فکر شده سرداده‌ شود و فردای آن روز کسی متوجه حضور فیزیکی آن "تجمع" نباشد. کسی نداند آدرس اداره آن تشکل کجاست و مسئولین آنها کی هستند. شعار مجازی دادن درهر توازن قوایی بدون در نظر گرفتن چه کسانی نیروی فعاله اجرایی آن اشعار هستند، چند نفر کفتری یک جای حاشیه ای خارج از مراکز کارگری جمع شدن و آکسیون موقت کردن تخصص متخصصین این چپ و سوژه تبلیغات احزاب صرفا ضد رژیمی است. صورت مساله اپوزیسیون غیرکاگری رشد، ترقی و بهبود زندگی کارگر با توسل به ابزارها، اهرم ها ومکانیسم های واقعی درون طبقه کارگر نیست.

بلحاظ عملی، در توازن قوایی بین کارگر و بورژوازی ایران، منتقدین رضا رخشان وزنه ای جلوی وی می گذارند که احدی از این "مبارزین" خود قادر به برداشت آن نیستند و یک سر سوزن به جنبۀ اجرایی و عملی آن فکر نمی کنند. صد نسخه ای که اینها برای امثال رضا می پیچند، اگر خود در ایران و در موقعیت ایشان باشند قادر به اجرای یک دانه آن نیستند. از دور شعار می دهند.

پرت بودن تا کی؟ بی رحمی و بی انصافی تا کجا؟ بی مسئولیتی تا چه حد؟ ایشان در خارج و بدون کمترین فشار جمهوری اسلامی، تنها بدلیل هم سرنوشتی با جنبش سبز از موسوی و کروبی حمایت کرد، ولی حمایت نکردن رضا رخشان و کارگران سندیکای هفت تپه از جنبش سبز را با دفاع از احمدی نژاد ترجمه می کنند! اینجا بحث من بر سر میزان کمونیست بودن رضا یا سندیکای هفت تپه نیست و در شرایط کنونی ایران نمی توان بدون ملاحظه امنیتی شفاف و گویا به جنبه های تعلقات کارگر به مکتب فکری کمونیسم پرداخت و ضعف و کمبودها، دوری و نزدیکی این و آن را در این زمینه ارزیابی کرد. البته نه با سبک رایج چپ ایران بلکه در فضای رفیقانه باید از ضعف و کمبود سندیکای هفت تپه در تسلط اش بر مارکسیسم حرف زد، ولی من فعلا مطلقا از آن حرفی بمیان نمی آورم تا که حمله ای بی مورد و غیر منصفانه کمونیسم بورژوایی به ایشان مرتفع گردد.

چرا تا این حد غیر صمیمانه به رضا رخشان رفتار می شود؟

استثمار، ظلم و نا عدالتی در خفا و در هوا به طبقه کارگر اعمال نمی کنند، اینها را بصورت پایین نگه داشتن دست مزدها، پرداخت نکردن بیمه بیکاری، پرداخت نکردن دست مزدهای معوقه، باز گذاشتن دست کارفرما در اخراج و بیکار کردن کارگر و ممانعت در ایجاد تشکل های کارگری و غیره انجام می دهند. هیچ کجای قانون مستقیما ننوشتند: "مرگ بر کارگر" اما روزانه سیستم سرمایه داری آن را اجرا می کند. طبقه کارگر نیز در خفا و در هوا بجنگ نظام سرمایه داری نمی رود، حق خود را بصورت افزایش دست مزدها، پرداخت بیمه بیکاری، پرداخت بموقع دست مزدها، بستن دست کارفرما در اخراج و بیکار کردن کارگران، مرتفع کردن ممانعت در ایجاد تشکل های کارگری و غیره  روزانه انجا داده و به پیش می برد.

منتقدین رضا هیچ احساس هم سرنوشتی با سندیکای هفت تپه و فعالین کارگری ندارند تا متوجه شوند جایگاه تشکل کارگری و نقش امثال رضا رخشان برای طبقه ما چیست؛ رابطه ای با جامعه و فعالین کارگری ندارند تا متوجه شوند کدام شعار واقعی، زمینی و قابل اجرا برای کارگران در سطح یک فابریک و فلان محل است. همه شعارها و تاکتیک ها را از روی ذهنیت خود اتخاذ می کنند. یک مورد شعاری را بر اساس میزان آمادگی کارگران، توازن قوای موجود و فاکتورهای بین آنان و دولت و کارفرما طرح نمی کنند. سی سال است شعارهای نه برای اتحاد کارگری بلکه برای آوردن آنها به پشت سر حزب ایشان و ملحق شدن وی به این و آن سر داده و در نتیجه روز بعد، نه اتحاد محکم تری از روز قبل بین کارگران بوجود آمده، نه تومانی به سفره کارگر اضافه شده و نه حلقه ای از زنجیر اسارت وی باز شده است. از نظر اینها رهبر کارگری تا کلیه خود را در زندان از دست ندهد رهبر واقعی کارگری نیست. وگر نه اکثرا مبارزه طبقه کارگر در عالم واقع به  آن شکلی اجرا می شود که رضا و سندیکای هفت تپه انجام می دهند. آنطوری که "چپ" فکر می کند مبارزه کارگری شسته و رفته بشکل سیاه و سفید سیاسی نیست، سرنگونی طلبی نیست، در ده تای آن ممکن است مرگ بر این و آن سر داده نشود؛ اما با این همه در ماهیت خود مبارزه انقلابی است و جامعه را گامها به پیش می برد، فضا را برای گامهای بعدی مساعد می کند.  مبارزه کارگری فقط در دوره های انقلابی است که بمعنی اخص حالت سلبی و سیاسی بخود می گیرد. پس دفاع شما محمود قزوینی، شهلا دانشفر، امیر زارعیان، سیاوش دانشور، بهزاد سهرابی، مجید آذری، امیر پیام، علی جوادی و ... از مبارزه طبقه کارگر کی و کجا است؟ مساله سر راست است. با تلاش فراوان در سرزمین کویر و خشک ضد تشکل یابی کارگران ایران، گلی (سندیکای هفت تپه) شکفته است، در شرایط ناهموار بخشی از کارگران با تلاش فراوان یک تشکل کارگری ایجاد کردند و بنوعی به یک سر پناه برای آنان تبدیل شده است و در برخی زمینه ها باعث بهبود شرایط مادی و معنوی زندگی آنان در مقایسه با کارگرانی که این گونه تشکل ها ندارند شده است. این تشکل آن" دو خشتی" است که ظاهرا باید هر کمونیستی از آن دفاع کند. اما کمونیسم بورژوایی ایران بجای دیدن این سر پناه و کمک به رشد، تحکیم  وغنای آن، با تعصب کور و غضب سکتی خود به کاراکتر مهم آن حمله ور شده و اصالت آن را با نقشه و گونیای سکتی، دوری و نزدیکی با پرنسپهای صرفا ضد رژیمی و دور از واقعیت ارزیابی کرده و نه به مثابه تشکلی برای کارگران.

این چپ در موقعیت خانواده و فرزندان کارگران نیست تا اهمیت دست مزد اضافه به حکومت و کارفرما تحمیل کردن را متوجه شود. در موقعیت کارگر نیست تا اهمیت کاهش 2 ساعت کار درهفته را درک کند. در اعتصاب و ریختن به خیابان کار و چیزی از دست  نمیدهد تا معنی احتیاط و تشخیص به موقع و ظرفیتها را سبک سنگین کردن کارگران را بفهمد. کارگران را برای به خیابان آمدن میخواهد، به این دلیل ارزش سندیکای هفت تپه و رضا رخشان برای وی هیچ است. در این شرایط ناهموار تشکل داشتتن، نگه داشتتن سرپناه‌ برای دفاع از خواست های کارگری در حال و آینده  برای این چپ مهم نیست؛ باید آن تشکل سمپاتی خود را به یکی از جریانات سیاسی نشان داده باشد. باید در کنار آن شعاری علیه حکومت نیز سرداده باشد تا انقلابی و خالص! بودن خود را اثبات کند. مبارزه برای افزایش دستمزد، برابری دستمزدها، بیمه بیکاری، امنیت محیط کار، پرداخت بموقع دستمزدها، اتحاد درون کارگران که معولا محور اصلی هر تشکل کارگری از جمله سندیکای هفت تپه است؛ برای اینها مطالبات رادیکالی نیستند. هر یک از مطالبات کارگری باید با چاشنی شعار مرگ بر جمهوری سلامی و سرنگونی و مبارزه ضد رژیمی توهم کرد و گر نه نزد اپوزیسیون بورژوایی ضد رژیم مقبولیت آنچنانی ندارد. موفقیت کارگر ابتدا به ساکن در آن عرصه ها موفقیت و پیروزی خود نمی داند.

طرح اشعار" کارگری" بدون مشورت با کارگران

ادبیات و برخورد این طیف به فعالین کارگری چه آگاهانه یا نا آگاهانه عین ادبیات و برخورد مرد در جامعه مردسالار خطاب به زن، از بالا و یک طرفه و بدون مشورت و در نظر گفتن نظر وشخصیت وی است. همیشه اینان وارد به درد و رنج، مصیبت و زندگی فلاکت بار کارگر هستند و کارگر خود اینها را نمی داند!  طرح شعارها، سبک سنگین کردن مولفه ها و دخالت کارگر در تائید یا رد و مقبولیت شعارها و تاکتیک ها هیچ جای در نظر گرفته نشده است. تازه آن نسخه شل و پاشکسته ای هم که برای کارگر پیچده است، بجای طبقه فقط یک گروه طرفدار خود مخاطب است. تمام هنر این جماعت بازگویی حرفها و رویکرد سیاست قدیمی آنان با زبان رادیکال و در عمل ناخوانا با کارگر است که عملا تا کنون هیچ از آب در آمداند. این عکس العمل خود نشاندهنده این واقعیت است کارگر برای کمونیسم بورژوایی نیروی پشت جبهه مبارزه ضد رژیمی است. شعاری طرح می کند که بیش از سی سال است با آن عادت کرده و تا کنون محمل هیج اثری نشده است و هر بار به بازبینی پرداخته شده است فقط با تغییر کلمات، عبارات و الفاظ رایکالتر اکتفا شده، این درحالی است که باید تلقیات از تحزب کارگری تغییر کند، معلومات رشد کند، رویکرد سیاسی، سبکاری و تمایز طبقاتی در اجرای شعارهای کارگری متحول شود. در هر زمان وزنه ای را باید برداشت که قابل برداشت باشد. در نتیجه مرز بین وظایف رسته های کارگر با وظایف احزاب سیاسی غیر قانونی مختلط شده است. وظایف تشکل های کارگری نزد آنان همان که وظایف احزاب سیاسی تعریف می شود.

اگر تداعی شدن با یک حزب سیاسی غیر قانونی باعث محدود شدن و حذر جمعی وسیعی از کارکران برای امری که مربوط به همه کارگران می شود؛ قاعدتا باید انعطاف داشت و دست کارگر را باز گذاشت. باید تشکل های توده‌ای کارگران ایجاد کرد تا آنها با دست باز اتحاد و تشکل توده‌ای خود را حفظ نمایند، بدون اینکه در نطفه حرکت چه بدلیل کاهش تعداد (اقلیتی از کارگران) و چه بدلیل تشخیص ندادن توازن قوای جامعه شرایط سخت و غیر عملی به آنها تحمیل کرد و خود را گرفتار و ایزوله نمایند. توانایی فعلی موجود کارگران مثلا در یک فابریک، یک منطقه و یک محل؛ توازن قوای موجود میان کارگر و حکومت و جامعه مساله ای است که باید همیشه با دقت کامل در طرح هر شعاری در نظر گرفت.

یکسانی طبقاتی و تمایزات نظری (مشکل اپدمیک و چپ شمول)

در جلسه "تحزب کمونیستی طبقه کارگر و چپ غیر کارگری" آذر مدرسی در لندن، یکی از مبارزان قدیمی گفت: باید فقط گرایش حزبی را در میان طبقه کارگر پی گرفت، زیرا اگر با کارگران دارای تفکر توده ایستی باهم در محل مبارزه کرد و صف خود را از انها جدا نکرد، با توجه به سنت توده ایستی در میان کارگران، سنت توده ایستی آنان را با خود می برد! در این بینش که بینش بیش از 90% چپ موجود ایران است، کارگر برای خود موجودیتی قائم بذات و مستقلی ندارند و مبارزه ای که می کند واقعا برای پیروزی خود آنها در آن مبارزه معین نیست؛ باید آن را با شعار و اهداف سیاسی یک حزب خاص آمیخه شود. کارگر در این بینش مانند دختری که (معشوق) ها بر ای ... دوئل می کنند. در این "مبارزه" دختر خود انسانی با اراده، مستقل و خارج از معشوق " احزاب سیاسی " وجود خارجی ندارد و این نبرد دو طرف است که سرنوشت او را تعیین می کند که بکدام یکی تعلق خواهد گرفت. این مصادق درک چپ ایران از مبارزه کارگری است، و گر نه برای نمونه اگر کارگران برای افزایش دست مزد یا برابری دست مزد مبارزه می کنند و همه کارگران اعم از توده ایی، کافر و مسلمان در آن شرکت کنند و به پیروزی برسند چرا سوسیالیستی نیست و خیر آن به جیب گرایش توده اسیتی و نه خود کارگران می رود؟  در حالیکه در متن آن مبارزات است می توان نشان داد که گرایش توده ایستی اتفاقا باین خاطرباید طرد کرد چون در مقابل آن مبارزه کارگران برای دست یافتن به این یا آن حقوق کارگری قرار دارد و باید بورژوایی و ارتجاعی بودن آن را در همان مبارزه به کارگران اثبات کرد.

استقلال و مرز بین کارگرانی که مثل همدیگر فکر نمی کنند با خط کش (نظری) خط کشی کردن استقلال و مرز بندی با گرایشات بورژوایی نیست. استقلال و مرز بندی با گراشات بورژوایی، پرهیز از هر عمل و اقدامی است که به بهانه تمایزات نظری، سکتی و صنفی یکسانی طبقاتی کارگران را مخدوش نماید، وحدت آنها را در مقابل کارفرما تضعیف کند و مانع اتحاد وسیع تر و عمل مشترک همه کارگران اعم از این نظر و آن خط فکری در مبارزه عینی کارگران برای رفاه و کم کردن شدت استثمار شود. فی نفسه تغییر شرایط مادی و اتحاد آنها به سود رشد و ترقی کل جامعه است. در زمینه مبارزه سیاسی و آزادی، اگر مبارزه آنان جهت متوقف شدن دستگیری و زندانی کارگران است، اتحاد روی آن امر یک پیروزی است.

برخورد کمونیستها با کارگران دارای گرایشات مختلف در درون طبقه با خود آن گرایشات در پیکر احزاب سیاسی و خارج از متن دینامیسم طبقه کارگر یکی نیست. سکتاریست ها سازش ناپذیری کمونیسم با گرایشات و مکاتب فکری و ایدئولوژی بورژوایی را با تحویل نگرفتن و رفع مسئولیت کمونیستها در قبال اقشار متنوع احاد کارگر آلوده و معتاد با آن گرایشات در جنبش ترجمه کرده اند. مبارزه با گرایشات خارج از درون طبقه کارگر با مبارزه با گرایشات درون طبقه کارگر فرق دارد.

باید موضوعات را از هم تفکیک کرد

یک ماشین همزمان به روغن، بنزین، آب و اوکسیژن نیاز دارد، اما اگرهر کدام از اینها در جای خود قرار نگیرد، یعنی روغن، بنزین و آب قاطی شوند باعث انفجار موتورخواهد شد. طبقه کارگر به حزب کمونیستی، قیام، نیروی نظامی و... هرکدام در جای خود احتیاج دارد، البته هر کدام در زمان، ظرفیت و جایگاه خود. طبقه کارگر دارای رسته ها و لشگرهای متعددی است، حزب کمونیست با وظایف ویژه یکی از آنها است. قیام در زمان خود یک رکن، نیروی نظامی در زمان خود یک رکن و سیاست پرولتاریا برای انقلاب کمونیستی است. مبارزه برای اتحاد و رشد طبقه کارگر وجامعه تا بدان نقطه مستلزم تفکیک کردن این قلمروها در مکانیسم های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی هر روزه است. سازمان حزب خود هر طوریکه دوست دارد بدنه تشکیلات خود را سازمان دهد. اما سازماندهی تشکلهای طبقه کارگر با سازمان و تشکیلات حزب سیاسی  متفاوت است.

منتقدین رضا رخشان و اغلب چپ سکتاریست مرز وظایف تشکیلات علنی یک حزب سیاسی را با  تشکل های علنی طبقه کارگری در شرایطی که رابطه با احزاب جرم! است و باید غیره علنی باشد قاطی می کنند. انتظار دارند که رضا با همان ادبیات و لحنی با سندیکای فرانسه مکاتبه کند که ایشان در کانادا و اروپا باسم و رسم سازمان خود به این سازمانها نامه می نویسد. فعالین احزاب و سازمانهای سیاسی در نوشته های باسم و رسم سازمان خود، با شعار مرگ بر جمهوری اسلامی می توانند و باید در مجامع بین المللی ظاهر شوند و به جلوی سفارتهای ایران و اجلاس محامی آنها در خارج بروند، تظاهرات کنند، مقاله  بنویسند، سخرانی بگذارند و همیشه نوک تیز مبارزه برای سرنگونی حکومت باشند. ولی فعالین کارکری اعم ازکمونیست و غیر کمونیست در ایران با نوع دیگری فعالیت سر و کار دارند.  کارگران (احتمالا کمونیست) که نماینده منتخت کارگران برای مذاکره با جمهوری اسلامی با اسم و رسم سازمان خاصی نمی تواند با مرگ جمهوری اسلامی بر سر میز مذاکره با نمایدگان حکومت در تهران برای افزایش دست مزدها آنها را چلنج کند. پیدا کردن ظروف مناسب برای این کار سازش با جمهوری اسلامی نیست. شاید هر دو بیک میزان از جمهوری اسلامی متنفرند، اما در دو جبهه متفاوت اهداف واحدی دنبال می کنیم. یکی در شرایطی آزاد تر و با هویت حزبی و دیگری در شرایط ایران امروز. آن یکی امکان دارد اهداف، اسم و رسم حزب خود را پنهان نکند، این یکی در حال حاضر ممکن است اسم و رسم حزب خاصی را برای متحقق کردن این یا آن مطالبات کارگری دست و پاگیر تشخیص بدهد و باید با متحد کردن صفوف خود، استفاده از شیوهای کار مخفی و علنی، توازن قوا و فشار مبارزات در محل تکیه نماید. این سطوح مختلف سیاسی و پراتیکی را نباید قاطی کرد. در صورت تفکیک نکردن این وظایف هیچ کدام سر جای خود قرار ندارند، نه وظایف حزب کمونیست علنی غیر قانونی (مخفی)  کاری است که باید آنجام بدهد و نه رسته های متنوع اجتماعی غیر حزبی لشگر طبقه کارگر. وظایفی که باید انقلابیون حرفه ای در زمینه معرفی چهره عمومی حزب، اشکال ملیتانت مبارزه برای سرنگونی حکومت هر جای که آن نوع مبارزه را می طلبد، با مبارزه صنفی- علنی- قانونی - محلی در شرایط عادی و نرمال در محل کارو زیست تشکلهای کارگری مخدوش می شود.

جنگ مکاتب طبقاتی بوسیله احزاب سیاسی

فعالیت تئوریک، متمایز کردن اهداف جنبشهای اجتماعی مکانیسم خاص خود را دارد. اما منتقدین رضا بسان چپ سکتاریست وظایف احزاب سیاسی را بدوش سندیکای هفت تپه انداخته و در زمین مبارزه صنفی جنگ "تئوریک" میکند  و در جبهه جنگ تئوریک مبارزه صنفی. عدم تشخیص بالانس این عرصه ها به این نتیجه اشتباه می رسد که سندیکای هفت تپه را جای حزب سیاسی نشانده اند. جنگ تئوریک را با بخشهایی از احاد کارگر که در اساس کارشان تولید محصولات فکری و تئوریک نیست موکول کردن اشتباه است. این وظیفه حزب کمونیستی است نقش ویژه خود در طبقه یعنی نقش عنصر آگاهی مارکسیستی را ایفا نماید.  اهمیت حزب کمونیستی در کنار سایر تشکل های کارگری برای پیروزی او به این خاطرضرورت دارد. لازم است بر ضرورت حزب پافشاری کرد اما نه در مقابل تشکل های کارگری. باید امتداد تشکل های کارگری حزب سراسری باشد. این تنها طبقه کارگر نیست که بدون داشتن حزب کمونیستی نمی تواند سلط سرمایه داری را بر اندازد، مهم تر از آن، حزب کمونیستی بدون انتگره شدن با طبقه کارگر هیچ وقت یک حزب اجتماعی بزگ نمی شود که قدرت را تصرف کند. حزبی می تواند قوی باشد که امیال و منافع طبقه کارگر و وسیعترین بخشهای جامعه را نمایندگی کند. در زندگی طبیعی انتگره آنها باشد، شبکه‌ها و سازمانهای وسیع جامعه را در بر بگیرد. نه در ادامه فعالیت تاکنونی چپ سکتاریست تمام هنرش این باشد همراه با بقیه همیشه توصیه کند: "بروید بسازید، متحد شوید"! باید سبک کاری داشت در ساختن عملا انتگره باشد. مبتکر ایجاد تشکلها و ابزار رشد و گسترش آنها را عملا در اختیار جامعه بگذارد و از این طریق به سر چشمه قدرت خویش یعنی با طبقه وصل شود. اینها پایه مادی و طبیعی یک حزب قدرتمند هستند.

عرصه نوآوری مسائل نظری و تئوریک یک چیز و تتبیق دادن دست آوردهای فکری و تئوریک در تشکل یابی و اتحاد طبقاتی رسته چیزی دیگر است. بحث، جدال و روشنگری در درون جنبش طبقه کارگر بحثی همیشگی درون خانوادگی است. مبحث ایجاد تشکل توده ای طبقه کارگر بحثی بر سر ایجاد جبهه ملی "ائتلاف" با مکاتب دیگرنیست، بر سر اتحاد با گرایش توده ایستی نیست، بحثی بر سر نحوه سازماندهی طبقه کارگر با گرایشات خود در محل کار و زیست، بنا به نیازهای زندگی کارگران با توجه به مقتضیات و درجه قدرت، آمادگی آنها در دفاع از منافع  وی حول گرایش کمونیستی در جامعه می باشد. بحثی بر سر اتحاد گرایش جنبش طبقه کارگر حول پرچم کمونیسم در مقابل گرایشات بورژوایی مانند ناسیونالیسم، لیبرالیسم و مذهب است. ما با مکاتب بورژوایی ناسیونالیسم، مذهبی و احزاب و حکومت های مذهبی بی رحم، بی تخفیف و قاطع برخورد می کنیم، اما با کارگر و زحمتکش آلوده با مذاهب در درون طبقه خویش، باحوصله، با دلسوزی و منعطف رفتارخواهیم کرد. گرایش کمونیسم کارگری در مبارزه روزمره در محل کار و زیست باید با تجربه در پروسه مبارزه خود کارگران برا بودن، موثر بودن راه حل خود را اثبات کند که چرا وسیله بهتری است. باین خاطر کارگر راه حل و توصیه های گرایش کمونیسم کارگری و نه گرایشات ناسیونالیستی، لیبرالیستی و سایر گرایشات سرمایه دارانه انتخاب می کند. اگر شورا و مجامع عمومی توصیه می کنیم حق آزادی، تشخیص و ابتکار دیگر از کارگران سلب نخواهیم کرد. ما فکر میکنیم شورا و مجامع عمومی هم در بعد نظری و هم پراتیکی راه گشای فائق آمدن بر اخلافات و پراکندگی است. ضدیت ما با ناسیونالیسم باین خاطر است که‌ گرایش ضد افغانی را چگونه بعکس خود تبدیل به اتحاد کارگر افغانی و ایرانی علیه سرمایه دار می کند. با الهام از راه حل کمونیستی می توان دست کارگر کرد، ترک، فارس و عرب را در دست هم گذاشت، اما با گرایشات ناسیونالیستی و مذهبی نمی توان این اتحاد را ایجاد کرد. برای تبدیل کردن راه حل خود به راه حل سایر کارگران آغشته با افق و داده های... تنه ما به تنه آنها می خورد. راه حلی برای کارگران با گرایشات سیاسی مختلف مسلمان و کمونیست درون رسته در جهت اتحاد طبقاتی آنهاست. ما با احزاب سیاسی و مکاتب دیگر شعار اتحاد نمی دهیم. جنگ مکاتب واحزاب سیاسی پشت آن مکاتب را در جای خود باید کرد. اینجا مساله بر سر متحد کردن صفوف پرولتاریا با گرایشات درون آن حول گرایش کمونیستی در خدمت اتحاد طبقاتی وی است. جهت اتحاد کارگری ما خرج خود را از کارگرانی که با ساز این و آن حزب نمی رقصند جدا نمی کنیم. کمونیست ها برای کارگران غیر حزبی و غیر کمونیست همان حرفی دارند که برای کارگرهم فکر خود. پیش شرط هر اتحاد طبقاتی و دلسوزی این است که اول منافع طبقه را بر منافع حزبی ترجیح داد. طبقه کارگر اعم از کمونیست و غیر کمونیست جزو طبقه ما و گردانی از لشگر طبقه کارگر و موضوع فعالیت کمونیستی ما هستند. باید برخورد ما به کارگرانی که دارای افق یکی از گرایشات بورژوایی در درون طبقه هستند، از جنس برخورد ما با کارگران و مردم زحمتکش دارای خرافه مذاهبی هستند، باشد. هیچ وقت از منظره محدود حزبی به کل جامعه و طبقه کارگر نگاه نکرد تا ابزاری برای مبازره موثرتر٣٠ میلیون (با خانواده) پرولتاریا  در ایران پیدا کرد. تا ابزار غلبه بر پراکندگی و بی تشکلی بدست داد. حزبی یا کمونیست هایی که راه حل تشکل یابی توده گیر و قابل برداشت توسط کارگران اعم از حزبی و غیره حزبی، کمونیست و غیر کمونیست، شیعه و سنی نگذارد، از پاسخ به مساله فرار می کند و راه بدرد خوری جلوی جامعه نمی گذارد. مبارزه برای سرنگونی حکومت اگر بمنظور نهادینه کردن ارزشهای کمونیستی از مجاری و حیات کارگر نباشد به چه درد جامعه می خورد؟ تقدم منافع طبقه بر حزب فرض و بدیهی است؛ همچنان که فرض و بدیهی است طبقه کارگر بدون علم مبارزه طبقاتی ( مارکسیسم)، بدون حزب کمونیستی در تحلیل نهایی قادر به براندازی سلطه سرمایه داری و پایان دادن به استثمار و نابرابری انسان نیست.

در این بحث مشخص فرصت نیست به تمام محورهایی که طبقه کارگر باید در آنها حضور داشته باشد پرداخت.  در بعد نظری اگر کارگری آمد و در مدح و ثنای جنبش دمکراسی خواهی علیه گرایش کمونیسم کارگری نقد کرد، ما نمی گویم چون کارگر است اشکال ندارد. باید صبورانه و رفیقانه گفت رفیق عزیز! اشتباه گرفتید، جنبش دمکراسی خواهی را نظام سرمایه داری در مقابل (مساوات - برابری)، آزادی و سویالیسم علم کردند. جنبش دمکراسی خواهی علیه گرایش کمونیستی خود امروز یکی از گرایشات بورژوایی است. مستقل بودن خود را نباید با لحن فرهنگ غالب جامعه که بد و بیراه گفتن با احزاب سیاسی (چپ) اپوزیسیون است اثبات کرد. اگر زورمان نمیرسد ارتباط با احزاب سیاسی اپوزیسیون را غیره جنایی! کنیم، از آن طرف هم نباید طوری رفتار کرد که بحوی بمعنی خود شیرینی برای جریانی سعی در حفظ تشکل خود نمود. در هر سطحی از پلمیک، مباحث سیاسی، علمی و تاریخی و... یک سری اطلاعات و مفاهیم  مربوط به هر کدام از این عرصه ها فرض گرفته می شود. برای من فرض است باید هر رفرم و مبارزه صنفی با استراتژی نهایی دیکتاتوری پرولتاریا، الغای مالکیت خصوصی، زوال دولت بعنوان نهادی طبقاتی و انقلاب بی وقفه وصل نمود. کارگر باید مارکسیسم بیاموزد، متد و روش آن را در پراتیک بکار ببرد. اما این علم درس آکادمیک و عبارت پردازی فیلسوفانه و روشنفکری الیت جامعه نیست، ابزار نبرد طبقاتی مبارز صنفی و سیاسی روزانه طبقه کارگر است. علم مارکسیسم در مبارزه کسب کردنی و باید در این عرصه بکاربرد. رادیکالیسم مبارزه کارگر در عبارت و واژهای تند سیاسی (علیه رژیم) نیست، در ماهیت حرکت اجتماعی آن یعنی ایجاد تغییر مادی در زندگی و تحمیل خواسته های مردم به هیات حاکمه است. هربار کمونیسم اجتماعی خواسته از قالب غیر اجتماعی خود پوسته بکند و از طریق جامعه به بستر خود وصل شود، در نقطه اول با سد موانع کمونیسم بورژوایی رو برو شده است.

اگر رهبران کارگری نتوانند سیاست و تاکتیک کمونیستی اتخاذ نمایند، شکست خواهند خورد و یا به‌ موفقیت مورد نظر نایل نخواهند شد. فعالین کارگری بدون علم مارکسیسم نه خود را درست می شناسند و نه سرمایه داری را. بنابر این راه حل درست مبارزه با بورژوازی انتخاب نمی کنند. تمام جوهر آگاهی طبقاتی در این است این خلا را در بین رسته پرکرد. اشکالی ندارد جهت بیداری و آگاهی بیشتر از جوانب ضعف و کمبود های خود انتقاد کرد، ولی غضب کمونیسم بورژوایی از رضا رخشان و سندیکای هفت تپه از این جنس نیست.

(1) من بدلیل طولانی شدن مطلب از آوردن نقل قول های منتقدین رضا رخشان خود داری کردم. فاکت های ذیل از نوشته خالد حاج محمدی (چپ سبز با مشتهای گره کرده، در حاشیه "نقد" رضا رخشان است که برای علاقه مندان درج می کنم:

 - امیر زارعیان از سلحشوران کارمزدی: "سندیکای هفت تپه ساخته شد تا شعله سرکش مبارزات کارگران از همه سو خاموش گردد و رضا رخشان بسیار  سرفراز به دولت درنده جمهوری اسلامی  سرمایه و رئیس جهمور هار این دولت نوید داد که کارگران دیگر اعتصاب نخواهند کرد، چرخ تولید را از کار باز نخواهند داشت".

- علی جوادی: " شرم آور است! این اولین باری است که یک فعال کارگری مسئولیت “فقدان تشکلات توده ای کارگری در ایران” را نه سیاستهای سرکوبگرانه و خشن رژیم اسلامی٬ نه نتیجه سرکوب٬ دستگیری٬ کشتار و زندانی کردن فعالین کارگری در طول حیات ننگین سی و دو ساله اش٬ نه ناشی از سرکوب هر تلاش اجتماعی طبقه کارگر توسط رژیم آدمکشان اسلامی٬ بلکه محصول “تبلیغات ضد سندیکایی … دوستان ظاهری طبقه کارگر” قلمداد میکند...رضا رخشان دروغ میگوید....رضا رخشان رسما تحریف میکند...این یک ادعای سخیف و بی مقدار است. ... چگونه میتوان جنایت آشکار و سیستماتیک رژیم اسلامی را در سرکوب همه جانبه تلاشهای طبقه کارگر انکار کرد؟ چگونه میتوان تاریخ درهم شکستن تشکلات مستقل کارگری و زندانی و شکنجه کردن و اعدام فعالین کارگری را انکار کرد؟"

- مظفر: "نامه او منعکس کنندە پیام سران جمهوری اسلامی به “دوستان ظاهری..” و سم پاشی علیه آن‌ها میباشد".

- امیر پیام: " راست جدید نافی منافع طبقه کارگر و استقلال جنبش آن، و  حامل منافع طبقه حاکم و حاکمیت  آنست و باید آنرا طرد و منزوی  نمود".

 - محمود قزوینی: "رضا رخشان در طول دو سال گذشته در باره مسائلی مانند جنبش توده ای که به هست و نیست رژیم و مسئله جناحهای رژیم مربوط است اظهار نظر علنی کرده است، بر علیه مبارزه کارگران ومردم ایران بر علیه رژیم و انقلاب احتمالی آینده گفته و نوشته است....در جریان جنبش توده ای و اعتراضات سال گذشته هم همین موضع را داشته است. تکیه کلام او این است که نباید بدنبال انقلاب و اعتصاب و تظاهرات، بلکه بدنبال ” چیزی” برای کارگران بود. ... یکروز اقتصاد دان و در نقش مشاور احمدی نژاد ظاهر میشود. ... و یکروز هم همچون یک اعتصاب شکن وسط دعوای فعالین کارگری و سوسیالیستها با رژیم بر سر اخراج نمایندیگان رژیم از ” آی ال او” به نفع رژیم اطلاعیه صادر میکند و ادعا میکند معضل سندیکاها در ایران کسانی هستند که دارند همبستگی کارگران جهان را به طبقه کارگر ایران جلب میکنند."

- شهلا دانشفر:" فکر میکنم این یک حقیقت آشکار و غیر قابل انکار است که گرایشی که در ایران از یک جناح حکومت اسلامی دفاع کند، قطع سوبسید کالاهای اساسی توسط حکومت را به نفع کارگران قلمداد کند و کارگران را مدافع احمدی نژاد معرفی نماید، یک خط و گرایش کاملا راست است..... ظاهر قضیه اینجاست که سرکوب مبارزات مردم در سال ٨٨ به چنین گرایشات راستی فرصت داده است که خود را عیان کنند." خانم دانشفر در نوشته دوم خود "رضا رخشان جواب نمیدهد" آورده است: "به عبارت روشنتر بحث بر سر سندیکالیسم یعنی بحث بر سر حفظ نظام موجود و بازی در چهارچوب قوانین موجود است".

یاشار سهندی از حزب کمونیست کارگری: "برای رضا رخشان جمهوری اسلامی خودی است و دیگران که همانا مدافعان و فعالین چپ هستند غیر خودی و دشمن هستند و گرنه خطاب به سندیکاهای فرانسه در روزی که قرار بود به حمایت از کارگران ایران آکسیون داشته باشند اینگونه نمی‌نوشت".

فعالین کار مزدی":" راه دوم راهی است که رخشان ها و تمامی سندیکاسازان و سندیکالیست و احزاب و فرقه های هم کاسه رخشان و یا منتقدین رفرمیست راست و چپ او به کارگران توصیه کرده و توصیه می کنند. حاصل انتخاب این راه نیز دقیقاً همین فتوحاتی است که آقای رخشان لیست می کند. ..فروش کل جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر ایران، فروش منافع متحد و جمعی کل طبقه کارگر، شمشیر کشیدن بر هر جنب و جوش طبقاتی توده های کارگر علیه سرمایه، آری فروش همه این ها به چه چیز؟؟!!!، به پرداخت سر موعد دستمزدهای هزاران بار سلاخی شده ای که شکم گرسنه هیچ کارگر و هیچ کودک خانوده کارگری را سیر نمی کند."