یک نامه که بساط را به هم ریخت اسد گلچینی کارگران و رهبران آنها، کمونیستهای کارگری و حزب حکمتیست خیلی باید خشنود باشند که در بحث و جدل در مورد نامه رضا رخشان به سندیکاهای کارگری فرانسه، مورد تعرض بسیاری از چپ ها قرار گرفته اند. این جدالی واقعی است که در آن تفاوتها واضحتر میشود. اگر بسیاری از کمونیستها در اعلام وفاداری به برنامه اشتراکات زیادی دارند اما در تعلق جنبشی و سبک کارشان یک دنیا فاصله هست. از نظر ما دیدن این فاصله ها در جنبش کارگری و سازمانیابی کارگران تعیین کننده است. برای ما دفاع از کارگران و رهبران کارگری همچون اسالو و رخشان و دیگران در برابر تعرض حکومت سرمایه داری و همچنین در برابر چپ های بورژوا و سازمانهایشان عرصه بسیار مهمی بوده است. اظهار نظرهای فعالین کارگری و رهبران و سازماندهندگان مبارزه کارگران در مورد کارکرد این چپ و سنت هایش این چنین تعیین کننده است. افشا عادات و سنتی که این چپ در میان کارگران دارد هر چه بیشتر میتواند کمک کند که جنبش کارگری برای خود و در اتکا به توان سازماندهی خود باشد. این را هم باید نقطه عطفی در بهم ریختن سبک کار و فعالیت این چپ در ایران دانست که بر دست و پای صدها فعال کارگری هنوز سنگینی میکند. ناصر اصغری از حزب کمونیست کارگری توانسته است به نحو بسیار درخشانی این چپ را بیان کند او میگوید که:" .. آنگاه یك نفر كه هنوز برایمان معلوم نشده واقعا چه انگیزهای برای نوشتن آن نامه كذائی داشته، تمام این فعالیت را با یك نامه و بنام "فعال كارگری" خراب میكند". توجه کنید این چپ چه اندازه بی ربط و بی مایه است که با یک نامه اعتراضی یک فعال کارگری که فعال بودنش هم زیر سوال رفته است! تمام فعالیتشان در این مورد بهم ریخته میشود. کلمات و جملات ناصر اصغری تک به تک بیان واقعی سخنگوی چپ غیر کارگری و کمونیسم بورژوایی در ایران است. در سیستم این چپ، کارگری که مانند آنها فعال جنبش سبز و انقلاب خرداد 88 نباشد حتی اسمش از لیست "فعالین کارگری" متبوع این جماعت خارج میشود. انگیزه اش برای نوشتن نامه ای که یکی از دردهای واقعی رهبران و فعالین کارگری را بیان میکند زیر سوال میرود و طرفدار سیستم و نظام میشود. چرا این بساط اینگونه بهم ریخته میشود؟ به این دلیل که سیستم این چپ و فکر وعملش بدون شباهت به سازمان مجاهدین نیست که در راه مبارزه اش بر علیه دیکتاتوری و استبداد و دجال زمانه، هر مخالف خود را رژیمی میخواند چون در کارش "خرابکاری" میکنند. در چنین سیستمی که این چپ دارد کارگرانی که مخالف فعالیت و کار این چپ میشوند و یا انتقادی به آن دارند تبدیل به آدمهای مشکوکی میشوند که همانطور که اصغری میگوید "برایمان معلوم نشده واقعا چه انگیزه ای برای نوشتن آن نامه کذایی داشته" و دقیقا بنا به منفعت این جماعت و چنین سیستمی اسمش از "لیست" "فعالین کارگری" خارج میشود. تفاوتها در چیست؟ واقعیت این است که چپ در ایران فاصله طبقاتی اش را بویژه از لحاظ عملی با طبقه کارگر و فعالین آن بسیار بیشتر کرده است و این را باید هر چه برجسته تر نشان داد. تفاوتها بسیار روشن باید گفته شوند. هدف مبارزه طبقه کارگر و مارکسیستها سرنگون کردن کل نظام سرمایه داری و همه دم و دستگاه متعلق به آن است در حالی که برای این نوع چپ که بخش قابل توجه چپ و کمونیستهای ایران را شامل میشود، مبارزه با سرکوب و استبداد و اختناق رژیم معضل اصلی است. فعال این میدان هستند و شب و روز و زندگیشان همین است در حالی که مکانیزم مبارزه طبقه کارگر و رهبران و فعالین و تشکل های واقعی آنها چیز دیگری است و بر دو پایه بسیار مجزا قرار دارد. بهردرجه این استبداد و خفقان کنار رود و رنگ عوض کند این چپ نقد و اعتراضش محو می شود و در پی سهم خواهی از جنبش های رقیب در براندازی سران رژیم است در حالی که طبقه کارگر و مارکسیستها بیشتر باید تلاش کنند ماهیت طبقاتی جنبشها و حرکات اجتماعی و سیاسی را نشان دهند و صفوف خود را آگاه تر و متحد تر کنند. اتفاقی که در دو سال گذشته در ایران افتاد این را باز هم نشان داد . واقعیت این است که از قیام توده ای و انقلاب جنبش سبز در خرداد 88 ، چپ در ایران عمیقا تجزیه شد. سازمانها و گروه ها و تشکلهای مختلف در داخل و خارج بدون استثنا جایگاه و موقعیت خود را نسبت به این تحول تعیین کردند. از اعلامیه کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه که گفتند هر دو جناح سرمایه دار در حاکمیت جمهوری اسلامی در 30 سال گذشته نفعی برای کارگران نداشته اند، تا مخالفت حزب ما و کمونیستهای دیگر با این قیام و انقلاب جنبش سبز، همه بیان این تجزیه واقعی است. جریاناتی که جنبش و منفعت خود را در این جنبش یافتند با همه توان و قدرتی که داشتند همراه شدند و دیگران را به همقدمی با خودشان فرا خواندند. این چپ و کمونیستهایی که افق و آرمانشان با این جنبش یکی شد یکبار برای همیشه باید عمق اختلافشان را با طبقه کارگر و مارکسیستها متوجه شوند. و یا بهتر است گفته شود که مارکسیستها و رهبران و فعالین طبقه کارگر با آگاهی هر چه بیشتر این تفاوتها را متوجه شوند و بدانند. خوشبختانه این تلاش بی ثمر نبوده است و با همه توان باید ادامه داد. اگر کسی میپرسد براستی عمق این همه کینه طبقاتی و اختلاف به نسبت یک نامه چند پاراگرافی از درد دل یک رهبر کارگری چرا اینگونه بساطی را بهم ریخته است پاسخ را باید در این تفاوتها بیابد. عمق اختلاف حزب حکمتیست هم با این جماعت از همین جاست و بدون دلیل نیست که ناصر اصغری در ادامه میگوید: " و بعد حزبی به نام حزبی كمونیستی، از این خرابكاری دفاع میكند! باید پرسید آن حزب واقعا چه انگیزهای دارد كه در خرابكاری در فعالیتهای بر علیه جمهوری اسلامی شریك میشود؟!" پاسخ ما این است که اگر این جنابان تلاش میکنند رضا رخشان ها و فریاد رهبران و فعالین کارگری را اینگونه خاموش کنند که دیگر بی ثمر است، باید بدانند که این حزب "خرابکار" که تمام عمرش و تمام افتخارش سازماندهی مبارزه کمونیستی بوده است و سرسختانه بر علیه دشمنان رنگارنگ طبقه کارگر و کمونیسم کارگری جنگیده است، این اجازه را مطلقا نخواهد داد.این را باور نمیکنید بروید و کیهان شریعتمداری را بخوانید که شماره های مختلف آن که داستان زندگی و مبارزه این حزب "خرابکار" است در میلیونها نسخه به اطلاع عموم رسیده است. یارانه ها و داستان "دفاع" ما از آن ناصر اصغری در پاسخ به بهرام مدرسی که بحث حول مساله یارانه ها را بعنوان یکی از پایه های مخالفت اینگونه چپ ها بر علیه رضا رخشان تعریف و تاکید کرده است، میخواهد بگوید که نظرات متفاوت شما در مورد حذف یارانه ها و جایگاه آن در مبارزه کارگران "دفاع" از حذف یارانه ها است و به این ترتیب سیستم مجاهدینی خود را بیشتر نمایش میدهد و نمیتواند آنرا مخفی کند. میخواهد بگوید که حزب حکمتیست و رهبرانش از حذف یارانه ها دفاع کرده اند! و میگوید که ".. اما چرا باید یک کمونیست از فشار مضاعف آمدن به کارگر اظهار شادی و خوشحالی بکند؟!" باید گفت زرنگی دهقانی هم حدی دارد و به کسانی که میگویند با حذف یارانه ها، با به اصطلاح هدفمند کردن یارانه، مبارزه طبقه کارگر باید آگاهانه تر و سازمانیافته تر باشد نمیتوان گفت که از حذف یارانه ها دفاع میکنند! و این دقیقا همان داستان مجاهدینی است که هر مخالف خود را موافق رژیم میدانستند. باید گفت شما با این همه زرنگی و سواد و دقت! فرق اینها را نمیدانید؟ این زرنگی دهقانی ادامه دارد و راستش تبدیل به حقه بازی میشود انجا که نظرات رضا رخشان در باره وضعیت کارگران در دوره احمدی نژاد به نسبت دوره های گذشته اش مورد بررسی او قرار میگیرد و یا نظارت کارگران در تصمیم گیری بر طرح یارانه ها را طلب میکند و یا انجا که در مصاحبه با ایلنا در دفاع از سندیکایشان و اعتماد کارگران به ان در باره اعتصاب و.. . هم اظهار نظر میکند. در همه این موارد شلاق و تیز بینی مجاهدینی، این کارگر را در کنار احمدی نژاد میگذارد. لشگری بسیج شده است تا بالاخره سیاست های الترا راستی از ان استخراج کنند و جنبش کارگری را از این خط دور کنند!اینجا هم داستان عیان است و با نگاه تیز بین جنبش ناراضیانی طرف هستیم که صرفا از سرکوب و خفقان خفه شده اند و عبای خود را بر هر جنبش ارتجاعی اویزان میکنند و میدانند اینگونه امورشان میگذرد و این در حالی است که، کشتی نگرفتن لیدر حزب کمونیست کارگری با موسوی و کروبی و همراه شدن با آنها برای مخالفت با خامنه ای را نمیتوانند تشخیص بدهند! این الترا راست نیست اما اظهارات کارگر دست اندرکار اتحاد کارگران و مسئول حفظ و و پیشبرد مبارزه و زندگی که دارند التراراست است! اگر میپرسید اختلاف کجاست و تفاوت در چیست اینجا ها باید آنرا جستجو کرد و شیطان سازی و خرابکار تراشیدن و منتسب کردن دیگران به دفاع از حذف یارانه ها و الترا راست تراشیدن از فعال کارگری که امروز موافق نظرات آنها نیست بی فایده است. کمونیستها و تشکل های کارگری این هم موضوع دیگری است که مورد مناقشه جدی و مهم با سنت های غیر کارگری غالب بر چپ و در میان کارگران است. بدون تعیین تکلیف کردن با این سنت و رهایی از آن وزنه های سنگینی کماکان بر پای فعالین کارگری بسته شده است. رضا رخشان و هر فعال کارگری دیگر مساله ای که دارند اتحاد کارگران در محیط کارشان است، همانگونه که خودشان و دیگر رفقایشان تشکل هایشان را ساخته اند. روی سخن اتفاقا نه با فعال کارگری است که همدوش آنها در هفت تپه و هر جای دیگری به امر اتحاد کارگران در محیط کار و زندگیشان مشغول است، بلکه بحث بر سر طرفداران ایدئولوژیک شورا و مجامع عمومی است که نه تنها به امر اتحاد در محل کار و زیستشان مشغول نیستند بلکه عملا مانع ایجاد این اتحادند چون ظاهرا کارشان از طریق مجمع عمومی و شورا جلو میرود! هر فعال و رهبر کارگری مادام در پی ساختن تشکل و سازمان کارگران در محل کارش باشد یک ثانیه به فکرش خطور نمیکند که رفیق بغل دستیش که مانند او کمونیست است یا نیست و یا یک سندیکالیست صرف است مانع کار اوست. یک ثانیه به این فکر نمیکند که او مثلا طرفدار جنبش شورایی است یا سندیکایی. مشکل جای دیگری است. کمونیسم بورژوایی امرش از طریق دیگری میگذرد. کمونیسم بورژوایی میتواند در هر تحول و شلوغی و قیام و انقلابی شرکت کند و مساله ای ندارد که رهبر و سازمانده این حرکات کدام جنبش است. مساله اما سرنگونی رژیم بهر قیمتی است حتی اگر توسط آمریکا باشد، حتی اگر توسط موسوی و کروبی باشد و حتی اگر الله و اکبر گویان باشد. درد و مشکل کمونیستها و طبقه کارگر از این راه پاسخ نمیگیرد همانطور که در همه این تجارب پاسخ نگرفت همانطور که در آخرین مورد آن که جنبش سبز باشد جواب نگرفتند. مشکل در این است که این گرایشی است که حداقل چندین سال است صد ها فعال کارگری را با چنین افقی در تاثیر گذاری درست و کارگری در محیط های کارگری دور کرده است. تا جایی که به مساله تشکل یابی بر گردد مشکل در این است که صد ها فعال کارگری در چند سال گذشته به جای پرداختن به تشکل های محیط کار مبادرت به تشکل های فعالین در خارج از محیط کار کردند و این را جایگزین تشکل کارگران در محیط کار کرده اند. کمیته های پیگیری و هماهنگی و اتحادیه ازاد و بیکاران و ... تلاش کردند اتحادیه های کارگری و تشکل های کارگری ایجاد کنند در عوض خود را به تشکل کارگران که باید در محیط کار و زندگی و برای سازماندهی اعتراض و مبارزه باشد نشاندند. معضل این است که همه این فعالین در 6 و 7 سال گذشته نتوانستند خشتی روی خشت بگذارند و در جایی اتحاد کارگری و تشکلی ایجاد کنند تا هم اکنون کارگران و هر مشاهده کننده مبارزه کارگران بتوانند دستاورهادیش را بشمارند و نبردهایشان را تک تک بدانند. این تشکل ها متاسفانه در کارنامه شان اساسا یک مجموعه قطعنامه و اسناد خوب و اکسیون بی مورد و با مورد و تجمع دارند که بدرد هر چه بخورد به این عرصه سازمانیابی کارگران در محیط کار و زندگی نخورده و نمیخورد. این تشکل ها عملا نه تنها تاثیری بر مبارزه طبقاتی طبقه کارگر نداشته است بلکه وجود این سنت ها و روش ها در میان کارگران به یک مانع تبدیل شده است. درد رضا رخشان ها قبل از اینکه به مساله شورا و اتحادیه باشد به این است. جنبش مجمع عمومی که ما مصمم به دادن تصویر و فعالیت درست در باره اش میباشیم سازمانیابی کارگران و اتحاد بسیار گسترده و رادیکال آنها را تضمین میکند. چپ و کمونیسم بورژوایی دفاعش از مجمع عمومی و شورا برای متفرق کردن کارگران و تبدل کردن آنها به دنبالچه جنبشهایی است که بدنبال ان روانند. آنچه کمونیستها و طبقه کارگر را میتواند قدمی مهم به جلو ببرد شناساندن این واقعیت به فعالین کارگری است که بدون پیشبرد مبارزه ای اقتصادی و سیاسی که در محیط کار با آن روبرو هستند قادر به گذاشتن خشتی روی خشت دیگری در سازماندهی کارگران نیستند و این اگر سنگ بنای مبارزه طبقاتی کارگران است سنگ بنای متشکل شدن هم هست. ما قبلا هم تاکید کرده ایم که فعال طرفدار جنبش مجمع عمومی و شورا برای اتحاد کارگری و رسیدن به اتحاد و تشکل کارگران خود قاعدتا بهترین و رزمنده ترین هاست حتی در میان کارگران با خصلت کار پراکنده و حرفه های مختلف که برای متحد کردنشان سندیکا و اتحادیه باید ساخت.آیا چنین سنتی و روشهایی با سنت و روشهای طرفداران شورا و مجمع عمومی امثال اصغری و جوادی و ... یکی است؟ سرکوب عامل مهم در عدم موفقیت کارگران در تشکل یابی در سنت این چپ سرکوب و خفقان نباید باشد تا بتوان امر سازمانیابی و متشکل کردن کارگران را دنبال کنند. آیا این ممکن است؟ آیا فعالیت کارگران و رهبران و سازمانهای کمونیستی مربوط به جنبش کارگری در پی چنین شرایطی نشسته است و نتوانسته اند خود را متشکل کنند؟ اتفاقی نیست که تعداد قابل توجهی از این چپ و از سازمانهای مختلف عامل سرکوب و خفقان را معضل مهم در متشکل شدن کارگران میدانند در حالی که کارگران و رهبران کارگری نه چندان کمی در عین فغان این چپ تشکل و اتحادش را درست کرده و نگاه هم داشته است. ناصر اصغری میفرمایند ” به ایشان انتقاد کردیم که دوست عزیز اگر دلیل مهم مشکلات کنونی طبقه کارگر ایران فقدان تشکل تودهای کارگری است، این امر بخاطر سرکوب قرون وسطائی جمهوری اسلامی است. به ایشان گفتیم که این چوب لای چرخ گذاشتن است و شما دارید آب پاکی روی دستان خونین جمهوری اسلامی میریزید." جالب این است که همه طرفداران سنت ضد رژیمی صرف در جنبش کارگری، همه از مساله سرکوب و خفقان بعنوان اصلی ترین عامل در سد کردن کارگران برای ایجاد تشکل های کارگری هم نظرند از علی جوادی تا ناصر اصغری یک سیستم دارند. معلوم نیست از نظر اینها سنت ها و سبک کار تا کنونی چپ و کمونیستها چه نقشی در وضعیت پراکندگی کنونی کارگران دارد. معلوم نیست جایگاه سبک کار کمونیستی در میان طبقه کارگر و فعالین و رهبران این طبقه و کمونیستها چه نقشی دارد؟ همه صغرا کبری کردن ها برای این است که صدای کارگری که به این سنت ها و سبک کار بورژوایی تاکنونی چپ و کمونیستها ایراد دارد خفه شود. بالاخره دیر یا زود بسیاری از فعالین کارگری خواهند پرسید که چگونه است که سندیکای کارگران هفت تپه ایجاد میشود و اتحادیه رانندگان واحد ایجاد میشود و یا هر تشکل دیگر این چنینی میتواند درست شود و خفقان هم برای همه یکسان است اما برای "فعال کارگری" مورد نظر این چپ داستان سرکوب نهایت ندارد و به این ترتیب تشکلی هم در محل کار و زیست سازمان داده نمیشود! اصغری میگوید: "رهبری حزب حکمتیست با همان انتقادات اولیه ما، به دفاع از نظرات رضا رخشان برخاست. با اینگونه دفاع جانانه از نظرات رضا رخشان، رسما در این ادعای او که کمونیستها و طرفداران مجامع عمومی و شوراها هستند که نمیگذارند تشکلهای تودهای کارگران و سندیکاها ایجاد شوند، شریک است"! و بالاخره باید گفت که فاصله کمونیسم بورژوایی و کمونیستها را سبک کار و شیوه مبارزه اش در سازمانیابی کارگران و جنبش مجمع عمومی و شورایی را دره ای عمیق فاصله هست. جنبش مجمع عمومی ما جنبش متشکل کردن کارگران در محیط کار و زندگی توده کارگر و ابزار متحد و متشکل کردن طبقه کارگر برای بهبود زندگی و تغییر جامعه به جامعه ای ازاد و برابر است. کمونیسم بورژوایی قطب نمایش جنبش های بورژوایی است و سبک کار و سنتش ربطی به زندگی و کار کارگران هم ندارد اما چون تعرض آگاهانه و سازمانیافته کارگران و کمونیستها هنوز بسیار کم است به بقا ادامه میدهد.این تعرض را باید ادامه و تضمین کرد. 15 جولای 2011
|