حساب مردم از سناريوى رهبرى حزب دمکرات جدا است!

اخيرا مصطفى هجرى دبير کل حزب دمکرات کردستان ايران در پيامى، انتخاب مجدد جورج بوش را تبريک گفت. او پا را فراتر گذاشت و گفت که اين انتخاب موجب خوشحالى مردم ايران هم شده و سرانجام طلب کمک و دخالت در اوضاع ايران کرد.

اين پيام موجب شد تا در درون خود جبهه راست و متحد حدکا عده اى صداى اعتراضشان را بلند کنند و بگويند که کاش مصطفى هجرى اين کار را نميکرد، چرا که دولت امريکا دمکرات نيست و از اين گلگى ها...

قبل از اينکه به پاسخ اين سياست از زاويه کارگران و مردم کردستان بپردازم، اين سوال را مطرح ميکنم که چرا متحدين حدکا از اين سياست نگران شدند؟ آٓيا حق با اين منتقدين است يا با مصطفى هجرى؟

از نظر من حق با آٓقاى هجرى است و اين دوستان حزب دمکرات سوراخ دعا را گم کرده اند.حق با هجرى است، چرا که نماينده سرمايه دارى و بورژوازى کرد به نماينده بورژوازى امريکا و برادر بزرگ خود تبريک گفته و اگر نميگفت عجيب بود و قابل سرزنش!اينکه مصطفى هجرى از جانب مردم ايران و کردستان ابراز خوشحالى کرده، اين هم يک شگرد هميشگى احزاب بورژوايى بوده و هست که خود را نماينده ،سهل است، بلکه آغابالاسر مردم ميدانند و بنا بر اين خود را مجاز ميدانند از اين ادعاها بکنند. پوچى اين ادعا را بايد وقتى ثابت کرد که طبقه کارگر و مردم زحمتکش بيايند و بگويند تو بيخود ميگويى حساب ما از هم جدا است و آب ما هيچوقت به يک جوى نرفته و من و تو منافع مشترکى با هم نداريم. و اين را کارگران و زحمتکشان شهر و روستاهاى کردستان به حزب دمکرات بارها گفته اند و باز خواهند گفت. کارگران کردستان ذره اى توهم ندارند که حزب دمکرات نماينده سرمايه داران، زمينداران، به اصطلاح زمينخواران شهرى، صاحبان کوره و تجار و رنت خواران و بانکداران بزرگ است. بنا بر اين از نظر من از اين بابت ايرادى به کار مصطفى هجرى وارد نيست.

از نظر دعوت امريکا هم، مگر حزب دمکرات راهى جدا از برادران عراقى خود دارد؟ مگر ناسيوناليستهاى کرد در کردستان عراق سالها و ماهها سر بر آستان دولت امريکا و بوش نساييدند و طلب دخالت نکردند؟ مگر نگفتند بيا ما جانى و مالى در اختيارت خواهيم بود، مگر چنين نکردند؟ و سرانجام فدراليسم خواهيشان مگر همين آلان الگوى حزب دمکرات کردستان ايران نشده است؟

الگوى کردستان عراق با وجود فلاکتى که براى مردم به ارمغان آورده و عليرغم سرگردانى و بى افقى که به مردم تحميل کرده است، کعبه آمال ناسيوناليسم کرد در کردستان ايران است. مگر حزب دمکرات بيشتر از شراکت در هر نوع حکومت و الگوى حکومتى حتى از نوع جمهورى اسلامى يا سلطنتى يا فدرالى ميخواهد؟ هر کس ميايد بيايد به شرطى حزب دمکرات را به بازى بگيرد و چند کرسى در پارلمان و گوشه ولو کوچک و ناچيز از قدرت دولتى را به او بدهد. حزب دمکرات را به منافع کارگر و مردم و زن کودک و جوان چکار؟

اين پايه و اساس استراتژى حزب دمکرات بوده و هست و خواهد بود. برادران بزرگتر و صاحب قدرت تر حدکا در کردستان عراق تنها با دخالت آمريکا شانس قدرت گيرى و بچاپ بچاپ چندين ساله اخير را داشتند، آنها حتى به ناسيوناليسمشان هم وفادار نبودند و الا بارها شانس تشکيل دولت مستقل کردستان را داشتند، اما جرات دست بردن به آن را به خود ندادند و به زندگى تحت سرپرستى امريکا و تحميل سالها خفت و بى سرنوشتى و بى افقى مردم تن داده‌اند. حزب دمکرات به دنبال چنين سناريويى براى مردم کردستان ايران است.

در اينجا به سوال اصلى ميرسم و آن اين است که، آيا مردم کردستان ايران به سناريوى مصطفى هجرى و حزبش راى ميدهند؟

گفتم به پيام تبريک او به بوش، به دعوتش به همکارى و دخالت و حتى اينکه خودش را وکيل و وصى مردم هم ميکند انتقادى وارد نيست. اين کار هميشگى اين حزب و احزاب شبيه او است. کسى که از اين سياستها تعجب ميکند اگر ريگى در کفش نداشته باشد مثل راه کارگر و امثال او، در بهترين حالت متوهم است. آيا به اين معنى است که بايد دست از سر حزب دمکرات و مصطفى هجرى دبير کل اين حزب برداشت که هر چه خواست بگويد و هر چه خواست بکند؟ نه.

ميتوان و بايد جلو افسارگسيختگى اين حزب و سياستهاى مخربش را مانند دعوت ديگران به دخالت و يا فدراليسم و قوم پرستى ارتجاعيش را گرفت؟ آره ميتوان و بايد اين کار را کرد. از نظر من نميتوان حزب دمکرات را تصحيح کرد و استراتژيش را تغيير داد. اما ميتوان تحت فشار مردم آزاديخواه او را سر جايش نشاند و سياستهاى انسانى را به او تحميل کرد. اين کار کارگران کردستان، کار مردم آزاديخواه، زنان برابرى طلب، جوانان مدرن و روشنفکران چپ و غيرقومى و کار ما است. حتى اين کار صفوف حزب دمکرات هم هست. آيا هستند کسانى در صفوف اين حزب که بيايند و بگويند، ما به رهبرى کنونى خود اجازه نميدهيم دنبال سناريوى سياهى که در کل عراق و با دخالت نظامى امريکا در جريان است بيفتد؟ اجازه نميدهيم شعار ارتجاعى و قوم پرستانه فدراليسم را براى ايجاد جنگ داخلى در ايران بر دارد؟ اميدوارم باشد.

حساب کارگران و مردم زحمتکش و روشنفکران آزاديخواه از رهبرى حزب دمکرات جدا است. حزب دمکرات استراتژى و سياست خود را در جلو چشمان متعجب و متوهم دوستانش با صراحت اعلام کرده و ميکند. حتى اينکه کل بورژوازى در کردستان اين سياست را دوست دارد هنوز مساله حزب دمکرات نيست. مساله او اين است که بهر وسيله و بهر قيمتى حتى به قيمت رنجاندن بورژوازى خودى و روشنفکران و نهادهاى وردستشان، سياست شرکت در قدرت را تعقيب کند. همچنانکه برادرانش در کردستان عراق کردند، ديگر اينکه چقدر مردم خانه خراب شدند، چند صد هزار آواره و پناهنده شدند، کودکان به کنار خيابانها پرت شدند و مردم به جاى شغل و کار و زندگى متمدنانه و مرفه به محتاجان روزمره بارگاههاى سازمان ملل و نهادهاى خيريه تبديل شدند، ککش هم نگزيد. حزب دمکرات سناريوى متفاوت و جداگانه اى پيشاروى مردم نميگذارد.

اما اکثريت عظيم مردم در کردستان ايران چيز ديگرى ميگويند و سرنوشت ديگرى ميخواهند.

اساس اين خواست اين است که مردم ايران صرفنظر از قوم وملت و زبان و مذهب و جنس سرنوشت مشترکى دارند، مردم کردستان راه جداگانه اى ندارند، تقسيم جامعه و انسان بر اساس قوميت و غيره مردود است. اين اولين حکم مردم است.

سرنگونى جمهورى اسلامى خواست فورى مردم ايران است. اين کار با دست خود مردم انجام ميگيرد. مردم از هرگونه فشار بين‌المللى، چه دولتى و چه مردم و نهادهايشان بر جمهورى اسلامى و عليه نسل کشى و استبداد و اختناق و زندان و شکنجه و سنگسار و حجاب و تحقير انسان و آپارتايد جنسى استقبال ميکنند. همين مردم اما از هر گونه دخالت نظامى و يا دخالت براى نجات رژيم و يا بر سرکار آوردن نيرويى مافوق مردم جلوگيرى ميکنند. ايران، عراق و افغانستان نيست. کشورى با ٧٠ ميليون جمعيت و تشنه آزادى و مدنيت و انسانيت و برابرى است. هيچ قلدرى و دخالت از بالاى سر اين مردم قابل قبول نيست و محکوم به شکست است.

جمهورى اسلامى رفتنى است. با رفتن رژيم هنوز کار تمام نيست. جلوگيرى از سناريوهاى راست و ارتجاعى، آلترناتيو نظامى و يا سلطنت، فدراليسم و سناريوى سياه، کار مردم ، کار طبقه کارگر، زنان آزاد شده از آپارتايد جنسى، کار جوانان خواستار رفاه و خوشبختى است . کار رهبران کمونيست و سوسياليست صفوف مردم انقلابى ايران است. کار ما است. کار دوستان و طرفداران منصور حکمت و خواستاران دنياى بهتر او است. کار حکمتيست ها است. مردم ايران حول دنياى بهتر منصور حکمت جمع ميشوند نه دور ناسيوناليسم مشروطه و سلطنت خواهى، نه دور رضا پهلوى و فدراليسم حزب دمکرات و از اين قبيل. مردم کردستان رهبران کمونيست و حکمتيست کم ندارند، حتى نام بردن از همه آنها به وقت زيادى نياز دارد.

سناريوى مصطفى هجرى در مقابل موج عظيم جنبش آزاديخواهى، سوسياليستى و کمونيستى و برابرى طلبانه ميليونها کارگر و زن و مرد و جوان و روشنفکر سکولار و غير قومى هيچ شانسى ندارد. ما اين را تضمين ميکنيم. مظفر محمدى ٣ آذر (٢٣نوامبر ٢٠٠٤)