١ اشتباه ٢ "غير خرده بورژوا"

در حاشيه اظهارات دو "نويسنده" کومه له

ايرج فرزاد

محمد نبوى و بهرام رحمانى، يکى فشرده و موجز و ديگرى مفصل و آشفته، يک اشتباه لپى کرده اند. اولى به نوشته رحمان حسين زاده، کومه له ناسيوناليست يا کومه له کمونيست، که برخوردى به محتواى بيانيه ٧ نفر از کادرهاى رهبرى کومه له، ضرورت فعاليت به نام کومه له، پرداخته است و دومى به جدائى اخير ما حکمتيستها از حزب کمونيست کارگرى ايران.بحث محمد نبوى اساسا اين است که به کسى مربوط نيست که ٧ نفرامضا کننده "ضرورت فعاليت به نام کومه له" چه پيامى دارند و چگونه خواسته اند تاريخ تحولات در کومه له را بويژه پس از کنگره دوم آن بعنوان منشا "انحراف" نام ببرند. براى محمد نبوى جاى کمترين نگرانى نيست که نقد بيانيه ٧ نفر با پلاتفرم و طرح "بازسازى" سران سازمان زحمتکشان، تنها تفاوتش، يک اختلاف فاز زمانى است. مينويسد و با افتخار هم مينويسد که آن "رفقا"، با همين گرايش شان اکنون هم در تشکيلات کومه له کاره اى هستند! محمد نبوى با نقد بيانيه هفت نفره موافق است که کومه له اشتباه کرد بقول رحمان حسين زاده مسيرش را در ادامه "کومه له يکسانى" و تداوم خطى اختلافات درونى حزب دمکرات و تقويت "خط چپ" جنبش ملى تعريف نکرد. از منظر نويسندگان بيانيه ٧ نفره که محمد نبوى کاملا باآن احساس يگانه اى دارد، جنبش ملى کرد، واقعى و عينى و کمونيسم غير واقعى و ذهنى است! به اين ترتيب محمد نبوى همراه با نويسندگان بيانيه ٧ نفره، تمام دستاوردهاى دخالت کمونيستها را با دست و دل بازى تمام به حساب ناسيوناليسم کرد و احزابش نوشته اند. تاريخ واقعى خلاف اين حکم من در آوردى است. ناسيوناليسم کرد و حزب آن، حزب دمکرات، سد راه مبارزه انقلابى عليه رژيم اسلامى و مانعى جدى حتى براى حل مساله ستم ملى در کردستان بوده است. کسى که بخواهد يک تئورى دست ساز ابداع کند، چاره اى ندارد جز اينکه به تاريخ تجربه زندگى سياسى خود نيز پشت کند. آنچه که به نام دستاوردهاى "غير ذهنى" معجزات "جنبش ملى کردستان" منتسب کرده اند، در عالم واقعى ناموجود است. آنچه که در تاريخ ٢٥ سال اخير در کردستان ايران بنام "جنبش ملى کردستان" ثبت شده است، توطئه و بند و بستهاى پنهانى حزب دمکرات با جمهورى اسلامى، مبارزه مسلحانه عليه کمونيستها و تلاش براى تبديل شدن به حکام محلى بهر شيوه و از هر طريق و دفاع از عقب مانده ترين افکار و سنتها بعنوان رسم و رسوم کردايه تى بوده است.

اما جهت اطلاع خوانندگان بايد يادآورى کنم که کومه له سالهاى شکوفائى اوليه با دو خصوصيت برجسته در تاريخ چپ ايران و در رابطه با جنبش ناسيوناليستى کرد بازشناسى شده است.

اولين آن، که کومه له را بعنوان يک سازمان محبوب و چپ مطرح کرد، موضع رهبرى وقت کومه له در مورد مسائل سراسرى جامعه ايران بود. کومه له بعنوان يک جريان سياسى توانست سمبل و نماينده تداوم دستاوردهاى انقلاب ٥٧ و سازمانده مقاومت توده اى در برابر ارتجاع به قدرت رسيده جمهورى اسلامى، خود را بعنوان يک سازمان سياسى در فضاى چپ جامعه ايران مطرح کند. تصميم رهبرى کومه له در کنگره دوم خود به تلاش براى ايجاد يک صف و حزب با برنامه کمونيستى، ارتقا و تثبيت اين موضع سياسى در سطحى عمومى تر بود. و بيانيه ٧ نفره دقيقا به اين وجه مهم کومه له انتقاد جدى کرده است و آنرا نقطه ضعف بزرگى نشان داده است. از اين نظر از لحاظ سياسى، موضع بيانيه ٧ نفره، با پلاتفرم "بازسازى" سازمان زحمتکشان مو نميزند. محمد نبوى که از کومه له تصوير يک سازمان محلى و هراسناک از سراسرى و کمونيستى را تماما قورت داده است، بدون اينکه نيازى ببيند که قدرى به فکر فرو رود، هر انتقادى، از جمله انتقاد رحمان حسين زاده را از همين منظر پشيمانى از سراسرى بودن کومه له نگريسته است. وجه ديگر برجستگى کومه له، که اين روزها ديگر دارد رنگ ميبازد، جنبه بازهم سياسى آن در تقابل با حزب دمکرات، فعالترين حزب ناسيوناليسم کرد، بوده است. در بيانيه ٧ نفره، " جنبش ملى خلق کرد" و منافع آن، اين وجه تمايز کمونيستها با ناسيوناليسم کرد، به صدر ارتقا يافته است. نوستالژى دوران "هيات نمايندگى خلق کرد"، با آه و افسوس و حسرت از رفتن کومه له بسوى مواضع "روشنفکرانه و ذهنى" کمونيستى در آميخته شده است. و در اينجا هم معلوم نيست اگر همچون سازمان زحمتکشان پرچم کردستان بعنوان "رمز" جنبش ملى به پلاتفرم انتقادى اضافه شود، چرا محمد نبوى هنوز با صورتى برافروخته، غيظ و خشم اش را نثار حکمتيستها و "سخنرانى منصور حکمت در انجمن مارکس" ميکند؟! هر دو خصوصيتى که کومه له با حفظ و ارتقا آن ميتوانست کماکان خود را بعنوان يک سازمان چپ سراسرى و انقلابى و کارگرى از خطر ملاخور شدن توسط ناسيوناليسم کرد در امان نگاه دارد، در بيانيه هفت نفره بعنوان نقطه ضعف و منشا اختلاف نويسندگان برجسته شده است. و محمد نبوى سياه بر سفيد نوشته است اين مشکلات "خانوادگى" کومه له، به ديگران و به "اغيار" "خرده بورژوا" مربوط نيست!! نه دوست گرامى! اجازه بدهيد من هم بعنوان يکى از صاحبخانه هاى اوليه کومه له، به عرض برسانم که ميهمانان و مستاجرين مراحل بعدى هم حق ندارند براى صاحبخانه تعيين تکليف کنند. کومه له اى که ما، حتى همراه برخى از امضا کنندگان بيانيه ٧ نفره بنيان گذاشتيم، مستقل از اينکه از لحاظ "نظرى" در منتهاليه راست پوپوليسم حاکم بر چپ آنزمان ايران بود، خود را يک سازمان سياسى سراسرى و کارگرى و چپ و کمونيست تعريف کرد. اکثرا هم تحصيلکرده و مهندس و ليسانس و بنابراين به اقشار فوقانى "خرده بورژوا تعلق داشتيم. تا جائى هم که خاطره ام يارى ميکند، شما هم هيچگاه موقعيت پرولتر و حتى زحمتکشى نداشتيد. براى من على السويه است که محمد نبوى "روشنفکر" و يا دانشگاه ديده بوده باشد و يا کارگر کارخانه، همچنانکه درجه دکتراى فلسفه مارکس و يا دکتراى اقتصاد منصور حکمت باعث نميشود که من به نظر سياسى فلان عضو "کارگر" طرفدار اکثريت و حزب توده در مقايسه نقد کاپيتال و دمکراسى و تعابير و واقعيات و کمونيسم کارگرى و بازبينى مساله ملى با تبعيض مثبت بنگرم. و باز اميدوارم که محمد نبوى اين شيوه برخورد را از "در باره عمل" مائو کپى نکرده باشد، بنابراين دوست گرامى! بهتر است بجاى اينکه با آن روش عقب مانده به رحمان حسين زاده بعنوان "خرده بورژوا" نگاه کنيد، به محتواى انتقادات او لااقل قدرى تعمق کنيد.

واقعيت، اما، اين است که دل محمد نبوى با انتقادات و انتظارات "خودى" نويسندگان بيانيه هفت نفره ميطپد، اما خشم و پرخاشش عليه کسانى که اميد دارند راهى براى امکان حضور کمونيسم در کومه له هنوز بسته نشده باشد، بى تعارف، نسنجيده و غير محترمانه است. و کسى که در بحث و جدل سياسى، حرمت شخصى طرف مقابل خود را رعايت نکند، خود را در جايگاه نازلى قرار داده است.

محمد نبوى با اختلاف فازى در حاشيه سازمان زحمتکشان، با يک تفاوت، فعلا زيرپرچم دگرانديش ايرج آذرين، قرار گرفته است. به اين ترتيب، تبديل کردن کومه له به يک سازمان حاشيه اى "چپ" خلق کرد، از نوع حزب شيوعى کردستان عراق، با اين خاستگاه، فقط يک مساله زمانى است.

نوشته بهرام رحمانى در مورد اختلافاتى که به تشکيل حزب کمونيست حکمتيست انجاميد را بايد براستى، "اين بود موضوع انشاى امروز ما"، ناميد. انجام يک وظيفه رفع تکليف براى اينکه گفته باشد از "١٦ سال پيش"، منصور حکمت و کمونيسم کارگرى اشتباه کرده اند. مهم نيست خود نويسنده هم در آن اشتباهات دخيل بوده باشد يا نه. مهم پرتاب کردن سنگى بسوى کمونيسم کارگرى منصور حکمت است. در اين رابطه هم مدافع مستعفيون سال ٩٩ است، هم طرفدار سازمان زحمتکشان است و هم براى اينکه نفرتش را از منصور حکمت در درون کومه له بفروش برساند، "صادقانه" منتقد تاريخ سياسى شخص خود نيز هست. و چنين آدمى را هيچ کس نبايد جدى بگيرد. و البته رهبرى کومه له که صفحات نشرياتش را در اختيار ايشان گذاشته است، شايد براى جور کردن جنس، او را جدى گرفته است. هر چه باشد، بهرام رحمانى، بالاخره در وانفساى سقوط فکرى و سياسى رهبرى کومه له به حاشيه جامعه، از طريق مونتاژ پاراگرافهاى نامربوط در يک نوشته پريشان، جوابى به کمونيسم منصور حکمت را ازبان يک "غير کرد" نمايندگى ميکند، بويژه اگر حاوى عبارت پردازيهاى نامربوط هم باشد، ميتواند بعنوان اثر "تئوريک و نقد پايه اى" خوراک سخنوران پالتاکى کومه له هم باشد. و کسى لازم نيست بالاخره از نقد بهرام رحمانى چيزى دستگيرش شود و بفهمد که مثلا يک عضو مرکزيت اين سازمان کدام ارزيابى جدى و سياسى از مبانى اختلافاتى که به جدائى اخير در حزب کمونيست کارگرى انجاميد ارائه داده است. يک تيک زدن در ليست چپ حاشيه اى براى اينها کافى است. مخالف منصور حکمت اند!!

و جالب در نوشته هاى اين دو نويسنده گرامى اين است که هيچکدام درد تشکيلات خود را حاضر نيستند جدى بگيرند. حاضر نيستند چشم به مشکلات خود بدوزند، حاضر نيستند واقعيت معضلات و بحران خود را حتى براى خود و از جانب خود با چشم باز بنگرند. تصور و توهم دارند که با تصوير سازى از ما دست اندرکاران و معماران کومه له اوليه بعنوان بيگانه و اجنبى و روشنفکر ذهنى، ميتوان حقيقت را پوشاند. هر ابراز علنى وجوهى از دامنه بحران کومه له، که آخرين اش، همين نامه ٧ نفره است، از جانب چنين "نويسندگانى"، با نسخه هائى که بى شباهت به "جن پرانى" نيست پاسخ داده ميشود.

دوستان گرامى!

ناسيوناليسم و شيفتگى به آکادميسم دوخردادى از سر و کول تشکيلات و نشرياتتان بالا ميرود، و هر روز دسته اى يک گوشه ديگر پرچم ناسيوناليسم کرد را از درون کومه له بلند ميکنند. پاسخ اش تخدير اعضا و هوادارانتان با عبارت پردازيهاى آکادميک پرفسورهاى دو خردادى نيست، پاسخ اش دست بردن به انبان موجود نفرت از کمونيسم و منصور حکمت نيست. قبل از اينکه کومه له به يک سازمان بى تاثير و غير سياسى تبديل شود، بجاى انشا نويسى و خود فريبى، قدرى بنشنيد فکر کنيد و راهى پيدا کنيد. ما کمونيستهاى درون کومه له سايق، گفتيم و بارها تاکيد کرديم که هنوز راه نجات کومه له بعنوان يک سازمان چپ و دخيل در جامعه، تلاش براى ايجاد يک کومه له کمونيست است.

سوال اين است که با دست بردن آقايان محمد نبوى و بهرام رحمانى به انبان مشترک نفرت ناسيوناليسم کرد و آکادميسم دو خردادى عليه کمونيسم منصور حکمت، آيا راه عبور بحران کومه له را نميخواهند آگاهانه کور کنند؟ آيا رهبرى کومه له واقعا دوستان خود را از صف کمونيستها و يا از ميان ناسيوناليستها و بقاياى فسيلهاى دو خرداد جستجو ميکند؟ نوشته هاى محمد نبوى و بهرام رحمانى سرنوشت تيره اى در برابر معضلات کومه له ترسيم کرده اند. آيا اين سرنوشت محتوم کومه له خواهد بود؟

تاريخ را اراده انسانها ميسازد. و من هنوز اميد به دخالت يک گرايش کمونيستى خلاف جريان، قاطع و مصمم را از دست نداده ام. اميدوارم توهم نباشد.