نسرين پرواز
زندان ادامه دارد
و
من از "توابين" دفاع ميکنم
تلخيص از کمونيست
اين روز ها اگر سري به سايتهاي اينترنتي بزنيد با انزجار نامه هايي عليه مارينا نعمت و کتاب تازه به چاپ رسيده او " زنداني تهران" مواجه مي شويد. مارينا دختر ۱۶ ساله اي که زندان رفته و شکنجه شده بوده، امروز جرئت کرده لب باز کند و از آنچه که بر وي رفته بنويسد، که ناگهان مورد هجوم سازمانيافته نامه ها و اطلاعيه ها و مقاله و رساله هاي فردي و دسته جمعي قرار گرفته است. فضا عليه اش خلق شده، فرمان حمله صادر شده و جو ساکت کردن قربانيان رژيم سازمان داده شده است.
کل اين تقلا ها سمفوني گوش خراشي توليد ميکنند که فضا را نه فقط بر مارينا، که تعداد بيشماري از قربانيان شکنجه زندانهاي اسلام تنگ تر از آن سلول هاي تک نفره کرده اند که محل شکنجه بودند. اما اشتباه نکنيد، اين تعرض غيرانساني از طرف رژيم اسلامي نيست. کار شکنجه گران و بازجويان سابق هم نيست. ...اگر تا بحال فکر ميکرديم زندان از زندانيان فقط قرباني ميگيرد، حالا در اوج ناباوري مي بينيم که زندان از زنداني شکنجه گر هم مي سازد. آري، شکنجه گران امروز در خارج کشور، هجوم دسته جمعي شان عليه کساني است که زير فشار رژيم در زندان زمين خوردند، شکستند و خورد شدند. اينها عليه شکست خوردگاني مي نويسند که در سرکوب انقلاب رژيم آنها را دستگير و از فيزيک شخصيت در هم شکسته شده شان موجوداتي ديگر ساخت. از اين نسل شکست خورده و له شده، در اثر مداواي روحي و درماني سالهاي طولاني، تعدادي به تحرک افتاده و زبان گشوده اند تا بگويند بر آنها چه گذشته است.
داستان شکسته شدن اينها جريان واقعي سرکوبي است که زنداينان با آن مواجه شدند و جهانيان بايد بدانند. تنها زماني که دنيا داستان "تواب" شدن اينها را بشنود، آنگاه به حال مردم ايران گريه و بر جمهوري اسلامي تف خواهد کرد. اما حالا که تنها يکي از اينها از پس بازسازي خودش بعد از بيست سال توانسته دوباره از زمين برخيزد و لب بگشايد، صدايي از جنس نعره شکنجه گران زندان در مقابلش چهره هاي کريهي را به خاطر او ميآورند. قيافه هاي آشنا و نا اشنايي ميبيند که دست بر کمر بالاي سر او ايستاده و مي غرند که: اشتباه نکن، فکر نکن حاجي رحماني و لاجوردي رفته اند و تو آزادي در خارج کشور دهن بگشايي و داستانت را براي جهانيان بازگو کني؟
اينها به مارينا حمله مي کنند ولي همانطور که خودشان هم مي گويند هدفشان درس عبرت به هزاران زنداني سابق است که احيانا زير شکنجه ناچار شدند کوتاه بيايند. مي گويند: فکر نکنيد فقط در سلول سابق دستور ميگرفتيد که چگونه فکر کنيد و چگونه به دنيا نگاه کنيد و تواب شويد. کور خوانده ايد، اگر بازجويان سابق دور شده اند، اما ما نزديکيم و دم دست، تا سکوتتان را حفظ کنيم. تا باز هم تواب تان کنيم. تا باز هم در فضاي زندان نگه تان بداريم. آري ما زنده ايم!
اين نوشته جوابيه اي به اين مجمع تشخيص مصلحت زندانيان سياسي سابق در خارج کشور، و دفاعيه اي از "توابين" مورد تعرض و هجوم اينهاست. اين نوشته دفاع از هزاران نفر قرباني شکنجه است که رژيم اسلامي در جنگ عليه مردم و انقلاب مردم آنها را به اسارت گرفت و زير تيغ شکنجه اسلامي از آنها "تواب" ساخت.
***
کتاب "زنداني تهران" به شکل داستان نوشته شده است و خاطرات زندان مارينا نعمت است که در سن ۱۶ سالگي در اوج سرکوب انقلاب توسط رژيم در اواخر سال ۶۰ دستگير مي شود. دستگيري او در ادامه گزارش مدير مدرسه و دستگيري همکلاسي هايش رخ مي دهد مدير مدرسه حزب الهي بوده و ليست دانش آموزاني که مخالف جمهوري اسلامي بودند را به کميته داده است. مارينا در يک شب زمستاني دستگير مي شود و به اوين برده مي شود- شکنجه مي شود و بخاطر سن کمش بدنش توان تحمل شکنجه را نداشته و از حال مي رود. يکي از بازجوهايش علي- که نقش بازجوي خوب را قرار بوده در رابطه با مارينا بازي کند و خودش زنداني زمان شاه بوده در لحظه اول عاشق مارينا مي شود.
دو بازجوي خوب و بد اعدام مصنوعي ترتيب مي دهند که علي نقش قهرمان نجات مارينا را بازي کند و او را قبل از آنکه جوخه اعدام دست به کار شود از اعدام نجات مي دهد. بازي شان مي گيرد و مارينا هنوز هم فکر مي کند که علي او را از اعدام نجات داده است! بعد از چند ماه علي مارينا را تهديد مي کند که اگر با او ازدواج نکند پدر و مادر و دوست پسرش را دستگير خواهند کرد. مارينا از ترس دستگيري عزيزانش و مخفيانه از خانواده اش که به ملاقاتش مي آمدند، با او ازدواج مي کند و پس از آن گاهي در خانه بازجو و گاهي در اوين است. مارينا حامله مي شود و شبي که از خانه پدر و مادر همسرش همراه علي بيرون آمدند با دو موتور سوار روبرو مي شوند که مامور ترور همسرش بودند. علي در يک عکس العمل خودبخودي مارينا را به کنار هل مي دهد، مارينا زمين مي خورد علي به دست همکارانش کشته مي شود. علي تصفيه داخلي مي شود و مارينا بچه اش را از دست مي دهد. بعد از اين واقعه مارينا به زندان برگردانده مي شود ولي با کمک پدر علي بعد از چند ماه آزاد مي شود. بخاطر نداشتن رابطه نزديک با خانواده اش مارينا نمي تواند در مورد وقايع دو ساله اي که پشت سر گذاشته بود با مادر و پدرش حرف بزند. با دوست پسر سابقش هم بي آنکه از علي حرفي بزند ازدواج مي کند و اينطور که پيداست بعد از سالها که مارينا قادر مي شود زبان بگشايد، همسرش خيلي انساني با وقايعي که مارينا در آن دو سال و دو ماه پشت سر گذرانده بود برخورد مي کند. مارينا هم مثل خيلي از زندانيان سابق سعي مي کند آنچه را که بر او رفته به فراموشي بسپارد و براي مدتي موفق مي شود- ولي زماني که انتظارش را ندارد به سراغش مي آيد و او را آنچنان دچار ناراحتي روحي مي کند که تصميم مي گيرد ناگفته ها را بگويد.
مارينا سياسي نبوده و نيست و هميشه مذهبي از نوع مسيحي بوده و هنوز هم بشدت مذهبي است. در تمام طول کتاب خواننده با تناقضات دروني او روبرو مي شود، که مدام به خدا متوسل مي شود ولي هرگز او را نمي يابد مگر در خوابهايش. مثل برخي مذهبي ها در تمام وقايع با اين توهم که خدا اينطور خواسته و خدا خودش کمک خواهد کرد، سعي مي کند اميدوار بماند. هرچند کتاب پر است از احساس گناه و نشان مي دهد که مارينا نتوانسته خودش را از آن کابوس دو ساله نجات دهد. مارينا کتابش را به زهرا کاظمي و همه زندانيان سياسي تقديم کرده است.
***
کتاب مارينا سندي عليه جنايات رزيم است - نشان مي دهد که چطور با تهديد دختر بچه اي را مجبور کردند با بازجويش ازدواج کند و تغيير دين دهد. مارينا مثل خيلي از انسانها که فکر مي کنند زنداني سياسي بودن نشانه انسانيت است وقتي پشت شلاق خورده علي (بازجو همسر) را مي بيند که اثر شکنجه زمان شاه بر آن بوده است- احساس نزديکي نسبت به او مي کند. فکر مي کند او هم روزي در وضعيت خودش (مارينا) بوده است- درک نمي کند که علي مثل لاجوردي و خلخالي از نوع زندانيان سياسي اسلامي بودند. مارينا تحت تاثير نظرات علي همسر- بازجويش قرار مي گيرد و باورهاي او و اينکه رژيم از دو بخش خوب و بد درست شده و خوبها در جنگ با بدها هستند قرار گرفته و باور خودش شده است. مارينا رژيم را به دو جناح تقسيم مي کند که بخش تندرو آن شامل لاجوردي است که خواهان سرکوب شديد زندانيان است. با اينکه مارينا سعي مي کند رفتار بازجوياني مثل علي را اينطور ببيند که امثال او در مقابل جناح لاجوردي ايستادند وگرنه وضع خيلي بدتر مي شد...
خود علي ضرورت اعدام زندانيان را به او گوشزد مي کند. جالبي کتاب مارينا در اين است که پروسه مسلمان شدن يعني تغيير مذهب و يا ازدواج با بازجو را نشان مي دهد. شايد اين اولين کتابي است که توسط فردي نوشته شده که براي مدتي در بين آنها بوده يعني مجبور شده با بازجويش بعنوان شوهرش زندگي کند و سلول انفرادي اتاق خواب مشترک آنها بوده است! هرچند مارينا تنها زنداني اي نبود که به ازدواج با بازجويش کشيده شد ... واقعيت اين است که همه اين زندانيان تا کنون در مورد جريان به ازدواج افتادن شان با بازجويانشان سکوت کرده اند. تفاوت مارينا با آنها در اين است که بعد از بيست سال توان نگارش خاطراتش را پيدا کرده است!
روايت مارينا عليه شکنجه اي است که او را در سن ۱۶ سالگي به آن محکوم کردند، يعني تجاوز مکرربازجو. تجربه زندان مارينا کابوسي است که در آن دختران جوان دستگير، و زير شکنجه کشته يا اعدام مي شوند. در ميان آنهمه جنايت او تنها يک نظاره گر وحشت زده است.
داستان هجوم به مارينا
اين کتاب خشم بخشي از زندانيان سابق را برانگيخته است که جملگي متعلق به سنت و جنبش يکساني هستند. اتهامات از همه رنگ و طولاني است:
دروغ گو، تواب، بي شرم، گستاخ، عامل امپرياليسم، عامل رژيم، نان به نرخ روز خور، طمع پول دار شدن بوسيله صحنه پردازي، خيالباف، تناقض گو، دروغ پرداز،دوران زنداني که دوران ماه عسل شد، روايت جعلي، تواب فعال، حقيقت وارونه و مخدوش، جايگزين کردن تخيل به جاي واقعيت، مخدوش کردن چهره واقعي زندان، لذت جوي جنسي، معشوق بازجو، مارينا را نمي بخشم، دستهاي نوازشگر بازجو بر سر او، سقوط انسان، مارينا تواب شد و کمر خدمت به جلادان جمهوري اسلامي بست، مارينا منافع هم بندانش را فروخت، موذي، ....(متن کامل نوشته هاي متنوعي را که اين لغات و يا جملات را از آنها گرفته ام به همراه نام نويسندگانشان مي توانيد در وب سايتهاي مختلف از جمله گفتگوهاي زندان ببينيد.)
اگر هر يک از اين لغات و جملات يا اتهامات تنها يک سنگ بودند و مارينا را با آن سنگسار مي کردند، مارينا تا حالا مرده بود. ولي آيا واقعا مارينا اگر اين نوشته ها را بخواند که اميدوارم نخواند دچار ناراحتي روحي و رواني نمي شود؟ آيا اين برخوردها شکنجه رواني نيستند؟ سنگسار شکنجه اي جسمي و روحي است که باعث مرگ مي شود- اين نوع حمله و اين نوع سنگها با انسان چه مي کنند؟ اينها سمينار مي گذارند که عليه شکنجه و اعدام حرف بزنند، در حالي که خودشان دارند زنداني سابق را با چنان اتهامات و انگهايي شکنجه روحي مي کنند.
جالب اينکه شعله هاي خشم انقلابي اين قهرمانان کساني را که به هر نحوي با مارينا رابطه اي داشته اند نيز در بر مي گيرد و سنگهايي به سوي آنها نيز پرتاب مي شود. نوشته اند که خانم شهرزاد مجاب از متن خلاصه شده کتاب اطلاع داشته و مي دانسته که مارينا با بازجويش ازدواج کرده است... که همه واقعيات را در مورد مارينا به زندانيان ديگري که در يک پروژه بوده اند نگفته است! سوالاتي که در اين نوشته ها از خانم مجاب مي شود بي شباهت به بازجويي هايي نيست که من تجربه اش را در زندان داشتم! ... از خانم مجاب مي خواهند که براي جبران همکاريش با يک تواب سرکوبگر و همکار شکنجه گران ...
خانم مجاب شانس آورده اند که نويسندگان اين نوشته ها در قدرت نيستند وگرنه همراه مارينا تا بحال به جرم همکاري با امپرياليسم اعدام شده بودند!
ولي اين حملات براي چيست؟ چرا اينها زندانياني را که زير دستگاه شکنجه شکستند مقصر مي دانند؟ چرا با خبر کتاب مارينا و يا ديدن سيبا حالشان بد مي شود و دچار خشم و يا غش و بيهوشي مي شوند؟ چرا هيچ حقي براي اينها يعني کساني که زير دستگاه سرکوب شکسته و خورد شدند، قايل نيستند؟
حمله به "توابين"
واقعيت اين است که اينها زندانياني که زير شکنجه شکستند را مقصر مي دانند، نه رژيم را با زندانها و شکنجه هاي قرون وسطايي اش. و اتفاقا رژيم هم مدام ادعا مي کرد و مي کند که اين شکستنها، توابيت و اعترافات داوطلبانه بوده و است. ...
در سالهاي ۶۰ - ۶۳ رژيم شرايط شکستن بخشي از زندانيان را فراهم آورد و نامشان را تواب گذاشت. اين زندانيان براي فرار از شکنجه بيشتر و يا اعدام اعتراف و توبه کردند- که تعدادي از اين اعترافات از تلويزيون سراسري پخش شد. ...
محاکمه کساني که زير فشار شکستند، فشاري ديگر است براي آنکه يکبار ديگر بشکنند و براي هميشه در گرداب ناراحتي هاي روحي سقوط کنند. راه ديگري که در مقابل مارينا مي گذارند اعتراف ... است- يعني بگويد که: بنابر سفارش "نيروهاي ارتجاعي، رفرميست و خود نظام جمهوري اسلامي" و اينکه "بنابر پروژه امپرياليستي" دست به انشار اين کتاب زده است.
رژيم اعتراف مي خواست اينها هم اعتراف مي خواهند. اصطلاح تواب را رژيم اسلامي ساخت، به معني کسي که خودش داوطلبانه توبه کرده است. ...
هيچ انساني در زندان به خواست خود تواب نشده است. هيچ فردي بدون گذر از مرز ترس و رعب و وحشت و شکنجه وارد مرز توبه نشده است. آدمها اگر به دلخواه توبه کرده بودند، اصلا زندان و اسارت و شکنجه و ترس لازم نداشتند. رژيم اسلامي بزرگترين دستگاه سرکوبش را به جان هزاران انسان معتقد انداخت و شخصيت و کرامت و فيزيک و روح آنها را مورد تعرض لجام گسيخته قرار داد و خورد و خميرشان کرد. "تواب" محصول ساخته شده از خميري است که از خورد کردن زنداني بدست آمده بود.
کسي که امروز بدون تامل و انديشه همان اصطلاح و همان توهين را براي آن انسان هاي شکست خورده به کار مي برد، در بهترين حالت نآاگاهانه از ادبيات محصول رژيم استفاده مي کند. امروزه هزاران انسان دردمند در ايران و خارج ايران هنوز از درد آن شکست به خود مي پيچند. ... تعداد قابل توجهي از اينها خودکشي کرده و به زندگي سرتاسر شکنجه خود نقطه پاياني گذاشتند. تعدادي هنوز بين زندگي و مرگ کلنجار ميروند. خانواده هايي تمام تقلايشان کمک به فرزند خرد شده شان براي مداوا و نجات از وضع روحي بيمار و خورد شده آنهاست.
در خيلي از کشورهاي اروپايي موسسات بزرگي مشغول درمان روحي و رواني اين انسانها هستند و آدمهايي ساعت ها، روزها، ماهها و سالها با خيلي از اينها مشغول روان درماني اند تا دهان بگشايند و از درشان بگويند. گفتن و نوشتن و دهان باز کردن و بازگويي آنچه که بر آنها گذشته يکي از آن روان درماني هاي با ارزش است که هميشه توصيه ميشود.
در اين وسط، در کنار اينهمه تقلاي انساني و دلسوزيهاي وسيع، تعدادي نقش بازجويان و شکنجه گران بعداز زندان اينها را به عهده گرفته و دقيقا به سبک حاجي رحماني ها و لاجوردي ها نعره سر ميدهند و تهديد ميکنند و رعب و وحشت ايجاد ميکنند که: حق نداريد لب بگشاييد، حق نداريد از آنچه که بر شما گذشته بنويسيد، حق نداريد سربلند کنيد، شما محکوميد در سکوت و خفقان و تا ابد لب بسته در مخفيگاه زندگي اجتماعي به خود بپيچيد.
اينها دسته اي از زندان رفته هاي سابق اند که بعداز آزادي به شکنجه گر تبديل شده اند. زندان را و احتمالا مقاومت شان را به پتکي عليه شکسته شدگان تبديل کرده اند و با همان فرهنگ لاجوردي فضا را نه فقط به ديگران، که حتي به خود و اطرافيان شان مسموم و تنگ و غيرقابل تحمل کرده اند.
اينها مدعي اند که مخالف سرسخت توابين اند. اما سنت سياسي اين نسل پر از توابيت بدون شکنجه است. مجاهد و فدايي رهروان راستين امام استقلال طلب بودند، دوستداران راستين طالقاني بودند. بخش عمده اينها را رژيم به زور از خود دور کرد. مجاهد را امام تحمل نکرد، فدايي اکثريت را امام قبول نکرد، توده اي را امام نخواست.... و اين قهرمانان ضد تواب مشکلي با آنها ندارند.
سايت هاي اينترنتي مملو از نوشته اين نسل امام خواه است و کسي هم از اين زندان رفته ها از ديدن آن ادبيات دلش به هم نميخورد و غش نميکند و جيغ و داد راه نمي اندازد. نسل "سلام بر مجاهد - درود بر فدايي" ابدا از ديدن مجاهدين نوکر دربست آمريکا نه غش ميکند و نه بيهوش ميشود. اما همين نسل خيلي قهرمان و ضد تواب با ديدن انسان زجر ديده و خرد شده اي مانند سيبا از فرط ناراحتي قلبشان ميگيرد. از ديدن کتاب مارينا تماما وجدان جهان را به ياري مي طلبند و کمک ميخواهند تا اين عامل امپرياليستي محکوم شود!
براي همه بايد جالب باشد که جلوي چشم اين قهرمانان گنجي از جنايتکاران سابق چندين جايزه ميگيرد، کسي هم از اينهابا آن مشکلي ندارد و هيچکدام شان هم وجدان جهان را به ياري نمي طلبند که چرا به يکي از مسئولين همين سيستم شکنجه جايزه ميدهند.
جالبي برخورد اينها به توابين در اين است که اينها زورشان به انساني مي رسد که توسط رژيم يکبار شکسته شده است- وگرنه مگر فقط توابين بودند که با رژيم همکاري کردند؟ تازه توابين زير فشار و در زندان تن به همکاري دادند. ...
ญญبي ارزشي انسان در اين سنت
... همه اين نوشته ها در يک چيز مشترک هستند و آنهم اينکه برخوردشان تهي از انسان دوستي است. انسان محور کار سياسي اينها نيست، وگرنه اگر کسي معتقد است که همه قربانيان رژيم بايد پرده از روي جنايات رژيم بردارند و در مورد خاطراتشان بگويند و بنويسند، اين شامل همه کساني که زندان را تجربه کردند مي شود. يعني کساني نيز که وادار به همکاري با رژيم شدند و يا زماني درون رژيم بودند و بخاطر تصفيه حسابهاي دروني اختلافات سياسي و يا مالي، قرباني جنايات رژيم شده اند نيز بايد در مورد تجربياتشان بنويسند. انتشار جنايات رژيم تنها حق اين سکت و يا آن فرقه سياسي نيست- اين حق همه است که هر چه بر آنها رفته را بنويسند و با نگاه خودشان بنويسند و نه با زبان و يا نگاه اين سکت و يا آن فرقه.
...
زندگي در زندان در دنياي تبعيد
محکوم کردن مارينا بخاطر جناياتي که بر او روا شده از طرف کسي که از سلامت سياسي و روحي برخوردار است صورت نمي گيرد. و خيلي طبيعي است که نگارندگان اين نوشته ها از زخم هاي روحي ناشي از زندان رنج ببرند، چرا که يکي از اهداف زندان بيمار کردن انسان از نظر روحي و جسمي است. ولي ما مي توانيم بجاي خالي کردن خشم مان بر روي يکديگر از جامعه اي که در آن زندگي مي کنيم کمک بگيريم و زخمهاي روحيمان را درمان کنيم.
... در دنياي بيرون از اين فضاي بيمار زندان، مردم به عکس العمل خشن نسبت به امثال مارينا و سيبا متاثر مي شوند، چون ميدانند زير نظام شکنجه بوده اند. به همين خاطر صرفنظر از نظر و عقيده شان به آنها سمپاتي پيدا ميکنند. مردم ميدانند هرچه بر سر اينها آمده باشد، اينها اسيران مردم در دستان جنايتکاران بودند. مردم درک مي کنند که اگر مارينا دستگير نمي شد و پايش به زندان کشيده نمي شد مجبور به ازدواج با بازجويش نمي شد و مسير زندگيش بطور قطع چيز ديگري بود. ميدانند امثال سيبا اگر تن شان به شکنجه نخورده بود، حالا کسان ديگري بودند. بدون درد روحي و فيزيکي بودند. مردم عادي اگر در اين وسط سکوت ميکنند، بخشا به اين دليل است که ميگويند زندانيان سابق از درد گذشته به جان هم افتاده اند - بهبود پيدا نکرده و در فضاي گذشته مانده اند.
البته درست ميگويند. زندان ادامه دارد- بازجويي ها ادامه دارند- تهمت زدنها ادامه دارند- ترور شخصيت ادامه دارد- مچ گيريها ادامه دارند انزجار نوشتن ها و طلب انزجار نامه ادامه دارد.
در اين ميان سکوت اکثر زندانيان سابق- سکوت آنهايي که در زندان زير فشار شکستند، خيلي واضح به گوش مي رسد- چرا که مي خواهند از اين زندان فرار کنند. مي خواهند از تهمت ها دور باشند- ولي از آن زندان فراري نيست- چرا که همينجاست- در صفحه کامپيوترشان است و با اشاره يک انگشت وارد آن مي شوند. ارزشهاي اسلامي، فرهنگ و واژه هاي اسلامي هر روز دارند در اين پرونده سازي ها، انزجار نامه ها و انزجار طلبي ها بازسازي مي شوند- و اين زندان است که بازسازي مي شود. اين نوشته ها صحنه اعتراف گيريهاي تلويزيوني رژيم از دستگير شدگان اين دوره را که بر متن اعدامهاي خياباني صورت مي گيرند، کامل مي کنند.
سکوت را بشکنيد!
با هدف اين سکتها که ايجاد رعب و وحشت در بين قربانيان رژيم است مبارزه کنيد!
اينها قبلا فضايي عليه سيبا و حالا عليه مارينا ايجاد کردند که درس عبرتي شود براي بقيه کساني که زير شکنجه به ناچار کوتاه آمدند و جرات نکنند لب بگشايند، حرف بزنند، در مجامع عمومي شرکت کنند و يا در مورد خاطراتشان بنويسند. اين در حالي است که رهبران جرياناتي که زماني در فضاي آزاد همکاري با رژيم را تؤريزه مي کردند هيچوقت با چنين کمپين هايي روبرو نشدند. سران رژيم به اين کشور و آن کشور رفت و آمد دارند و کسي از اينها عليه آنها خطاب به جهانيان و در دادگاه افکار عمومي دنيا اعلام جرم نکرده اند، در حاليکه اينها عليه مارينا، اطلاعيه " اعلام جرم در دادگاه افکار عمومي " را مي دهند، و دنيا را، توجه کنيد، باورنکردني است، دنيا را عليهش فراميخوانند! خشم و نفرت "انقلابي" اينها نسبت به قربانيان رژيم را با اعتراض اينها با خود رژيم مقايسه کنيد.ا
امثال مارينا در ايران اجازه نوشتن ندارند و در خارج از کشور نيز اين سکتها سعي در مرعوب کردن آنها داشته و مانع نوشتن واقعيات هستند. البته بايد به اين واقعيت اشاره کنم که همه اين جو رعب و وحشتي که اين برخوردهاي فرقه اي سعي در ايجادشان دارند محدود به دنياي اينترنت است.
...
به اميد روزي که همه انسانها حق برابر آزادي بيان را براي همه انسانها به رسميت بشناسند و کسي به هر دليلي به خودش اجازه ندهد که مانع از حرف زدن ديگري شود.
زنده باد شخصيت و حرمت و کرامت انسان.