فقط پينتر باقي مانده

سنت ادبي طولاني و غني آميحته با سياست نويسندگان انگليسي به انتها رسيده است.

 

تري ايگلتون

شنبه  ۷ ژوئيه  ۲۰۰۷

گاردين

ترجمه: اعظم کم گويان

 

براي اولين بار در طي دو قرن، يک شاعر،  نمايشنامه نويس، و رمان نويس انگليسي برجسته وچود ندارد که آماده باشد بنيادهاي نوع زندگي در غرب را زير سوال ببرد. شايد بتوان هارولد پينتر را يک استثنا سربلند و شرافتند نام برد که عاقلانه تصميم گرفت که "سوسياليست شامپايني" بهتر از هرگز "سوسياليست نبودن" است. اما آثار آشکارا سياسي او، آثار هنرمندانه ارزشمند وي نيز هستند.

 

شواليه کردن سلمان رشدي، جايزه دادن دستگاه حاکم به مردي است که از يک طنز نويس منتقد بيرحم غرب به هلهله کش ماجراجوئي هاي جنايت بار آن در عراق و افغانستان تبديل شده است. چند سال قبل "ديويد هاير" با تبديل شدن از يک راديکال به يک رفورميست به چاپلوسي کاخ ناتينگام و دربار سلطنت روکرد. "کريستوفر هيچينز" که بنطر مي رسيد دارد جورج ارول اين دوره  ميشود و محتملا بعنوان "اولين واف" بريتانيا بخاطر آورده خواهد  شد، سرنوشت خود را به نئوکنسرواتيوهاي واشنگتن گره زده است. "مارتين اميس" در باره ممانعت از سفر مسلمانان و بازجوئي و تفتيش کساني که بنطر مي آيد از خاورميانه و افغانستان هستند، نوشته است. از نظر او دپورت کردن آنها گامي اساسي در همين مسير خواهد بود.

 

بايد بر منحصر بفرد بودن اين موقعيت تاکيد کنيم. زماني که بريتانيا بعنوان يک کشور سرمايه داري صنعتي ظهور کرد "شيللي" را داشت که به فکر مردم فقير بود، "بليک" در روياي اتوپي اشتراکي و کمونيستي، و "بايرن" که فساد طبقه حاکمه را گوشزد و افشا مي کرد. شاعر بزرگ عصر ويکتوريا "آرتور هيوکلاو" بخاطر حمايت صريح از انقلابيون ۱۸۴۸ بعنوان "رفيق کلاو" شناخته مي شد. "توماس کارلايل" يکي از صداهاي بسيار مورد احترام انگلستان ويکتوريائي، آن نظم اجتماعي اي را که در آن رابطه پولي انسانها را به يکديگر پيوند مي دهد را تقبيح کرد. "جان راسکين" وارث بزرگ اين نقد اخلاقي از سرمايه داري بود و گرچه نه او و نه کارلايل باصطلاح خلاق نبودند اما بر "ويليام موريس" عظيم ترين شاعر سوسياليست تاثير گذاشتند. از همراهان موريس در آخر قرن نوزدهم "اسکار وايلد" بود که انگليسي ها او را با مزاح، آراسته و از نظر اجتماعي مورد توجه و ايرلنديها وي را يک جمهوريخواه سوسياليست مي دانستند.

 

اولين دهه هاي قرن بيستم در بريتانيا در تسلط نويسندگان سوسياليستي مانند "اچ. جي. ولز" و "جورج برنارد شا "بود. زماني که "ويرجينيا ولف" در "سه گينه" در مورد هنر استيلا يافتن بر مردمان ديگر، از فرمانروائي، از کشتن، و از دستيابي به زمين و سرمايه نوشت در چپ کليه رمان نويسان بزرگ انگليسي قرار گرفت.

 

کليه انتقاد و شماتت ها از جانب چپ نبود. "دي. اچ. لاورنس" يک راست راديکال،  آن "زمينه اساسي را که کل توان انسانها را به رقابت براي تملک وا مي دارد" را محکوم نمود. او بر آن بود که مالکيت يک بيماري روحي است. مدرنيسم اعلا گرچه از نظر سياسي به مصلحت گرايي و سازش سياسي افتاده بود اما ارزشهاي بنيادي و سمت و سوي تمدن غربي را مورد انتقاد قرار داد. سالهاي ۱۹۳۰ شاهد اولين آثار ادبي آگاهانه چپ بود. جانبداري سياسي ديگر نه مغاير هنر بلکه بخشي حياتي از هدف آن بشمار مي آمد.

 

در دولت رفاه پس از جنگ دوم جهاني، فساد به راه افتاد و آغاز گرديد. "فيليپ لارکين" شاعري که مقام شامخ

غيررسمي آن دوره را داشت، نژادپرستي بود که در مورد سرکوب و خفه  نمودن اعتصابيون مي نوشت. بسياري از مردان خشمگين جوان دهه ۱۹۵۰ مسخ شده و به "مردک هاي پير دچار سو هاضمه" تبديل گرديدند. در سالهاي دهه هاي ۱۹٦۰ و ۱۹۷۰ دومين دوره عميقا سياسي قرن نتوانست راديکال هايي در مقام "سارتر" و " برشت" را عرضه کند. "آيريس مرداک" در مقطعي بنظر مي آمد که محتمل است اين موقعيت را پيدا کند اما به درون و بعد به راست متمايل شد. "دوريس لسينگ" هم تا حدود زيادي به همين وضعيت دچار گرديد.

 

بردوش مهاجريني مانند "نياپول"، "رشدي"، "سبالد" و"ستوپا" قرار گرفت که همچون ايرلندي ها در گذشته، برخي از آثار ادبي بسيار نوين ما را به نگارش درآورند. اما مهاجرين چنانکه آثار "وي. اس. نياپول" و "تام ستوپا" گواهي مي دهند غالبا علاقمند به بچالش کشيدن متعارف ها و نورم هاي جايي که در آن پناه يافته اند،  نيستند بلکه علاقمند به اخذ کردن آنها هستند. اين مساله در مورد" ژوزف کنراد"،  "هنري جيمز" و "تي. اس. اليوت" هم صادق است. "وايلد" که نوعا خودراي هم بود همزمان هم به چالش مي کشيد و هم از نورم ها و متعارف ها تبعيت مي کرد.

 

کمونيست کبير و شاعر "هيو مک ديارميد" با افول شب سياه تاچريسم درگذشت. رشدي يکي از معدود صداهايي بود که اين ميراث راديکال را زنده نگاه داشت. اما اکنون با شيفتگي اش نسبت به سياستهاي پنتاگون ما براي يک منتقد طنزنويس بايد به سوي ديگري بنگريم.

 

عوامل چندي در اين ارتدادها نقش دارند. پول، مداحي،  و آن سنت کنسرواتيسم فلج کننده و سقوط آلترناتيو کاپيتاليسم. بسياري از نويسندگان بريتانيا مهاجر دوست هستند ، از توني بلر خوششان نمي آيد و مخالف جنگ در عراق هستند اما بندرت يک شاعر، يک رمان نويس وجود دارد که بخواهد فراتر از اين مسائل به سرمايه داري جهاني که منشا تمام اين مشکلات است بنگرد. در عوض، فرض گرفته مي شود که رابطه اي طبيعي بين ادبيات و ليبراليسم چپ وجود دارد. نگاهي کوتاه به نامهاي بزرگ در ادبيات انگليسي براي رد چنين ادعايي کافيست.

 

 

تري ايگلتون پروفسور ادبيات انگليسي (صاحب کرسي جان ادوارد تيلور) در دانشگاه منچستر – انگلستان است.