عملکرد حزب کمونیست کارگری درجنبش سبز

اسد گلچینی

 

این متن بر اساس سخنرانی است که با همین عنوان در تاریخ 6 اکتبر 2009 14 مهر 1388 صورت گرفت

دراین بحث به این مسایل میپردازم:

- سیاست های حزب کمونیست کارگری در جنبش اخیر سبز

- شعارهای  حزب و شعارهای مورد تائید  در جنبش سبز

- خواستهای این حزب در انقلاب اخیرش

- "در دوره انقلاب" سازمان این حزب چه بود؟

 

سیاستهای این حزب در جنبش اخیر سبز

جنبشی که از خرداد  88وبا "انتخابات" ریاست جمهوری درایران آغاز و تا هم اکنون هم ادامه دارد، مهر خود را بر جریانات مختلف سیاسی زد. حزب کمونیست کارگری یکی از این جریانات است. بدلیل جایگاه ویژه ای که این حزب درایران دارد و شهرتی که در دوران های مختلف پیدا کرده است لازم است به آن پرداخته شود. مسئله مهم تر اینکه این حزب مشغول است که سیاست و مواضعی که در دوره قبل ودر جنبش سبز بطورمشخص داشتند، را پس میگیرند ودارند به سیاستهای سابق برمیگردند، بدون اینکه کسی از دلایل آن با خبر شود.

این مسئله مهم هست که جریانی مثل حزب کمونیست کارگری، سیاستها و شعارها وخط مشی ای که درآن دوره داشت،خواستهایی که برای خودش وبرای مردم طرح میکرد وسازمانی که برای اجرای وظایفش داشت بررسی کنیم. این سرخط بحث است ومن به یک یک اینها برمیگردم که این حزب دراین دوره چه مشخصاتی داشت.

 مشخصات هر حزب وهر جریانی را اساسا" با سیاست هایش، شعارهایش، خواستهایی که طرح میکند، سازمانی که میسازد و نوع دخالتگریش در جنبشها و حرکات اعتراضی، میتوان شناخت.

حزب کمونیست کارگری در جریان جنبش سبز در کنار جریانات راست و بورژوایی قرار گرفت. این جریان را باید بهتر شناخت، این  موقعیت را را باید از سیاستهایی که این حزب در این جنبش در پیش گرفت متوجه شد و از شعار هایی که داشت و نیرو و سازمان و امکاناتی که برای شرکت در "انقلاب" داشت بررسی کرد. ادعایی که خود این حزب دارد چیز دیگری است. مساله این است که بعد از گذشت 3 ماه از این تحولات در ایران و با افت جنبش سبز، این حزب آنچه را که قبلا و در گرماگرم فعالیتهایش بعد از "انتخابات" ریاست جمهوری میگفت دیگر تکرار نمیکند و تغییر سیاست داده است بدون اینکه آن را اعلام کند.

این حزب شعارها ، سیاستها وبحثهایش در این دوره را یواشکی تغییر میدهد و فراموش میکند که دریک انقلاب شرکت کردند و در این انقلاب متحدینی داشتند وشعارهای معینی داشتند و خواستهای معینی را دردستورخودشان ومردم گذاشتند.  

ازنظرمن این جریان کمونیست نیست ومدتها است که نیست وبطورواقعی ازاین سابقه واز این  نام وازآن خوش نامی رهبر و رهبرانش وتشکیلات معین وعملکردی که داشت استفاده می کند.

آن سابقه با این حزب امروز یکی نیست. یک جریان دیگراست وسیاست های دیگری را دارد و به طور مشخص باید در موردش حرف زد به ویژه اینکه یک دوران سرخوردگی به طور مشخص از این انقلابشان به وجود میاید و شروع هم شده است و با انتقاد هایی که از نقش موسوی و رفسنجانی و "سازشکاری" و "ناپیگیری" هایشان شروع شده است دلسردی  از آنها را نشان میدهند. خیلی از مردمی که در این جنبش شرکت کردند و یا به آن امید بسته بودند این احساس را دارند. ماهیت این انتقادات و دلسردی ها ناراحتی از توقع و انظاهری بود که از رهبران این جنبش بوگود آمد و این دلسردی و ناراحتی از یک دوست و هم پیمان است!  

 این به طور مشخص باعث سرخوردگی در میان مردم و سرخوردگی نسبت به سیاست میشود.  در میان کارگران  و هر گروهی که امیدی به این جریانات داشتند و فکر میکردند که این رهبری و جریانش می توانند راه حلی برای بیرون آوردن مردم ازدست رژیم جمهوری اسلامی وهمه ی نکبتهاومصیبتهایش باشد، این سرخوردگی به وجود میاید. کارگران وما کمونیست ها نباید این اجازه را بدهیم. شکست اینها شکست ما نباید باشد. ازاین لحاظ نقد تک تک سازمانها وجریاناتی که درجنبش اخیروحتی قبل از"انتخابات" 22 خرداد ریاست جمهوری و بعد ازآن در حدود سه ماه تاثیری، صحبتی ونفوذی داشتند و کلامشان را به کار انداختند، مهم است.

شناخت از  این جریانات  که بهر اندازه درسیاست در ایران نقش و دخالت دارند  لازم است و این سرخوردگی نباید به جامعه و به کارگران برسد. باید کارگران و کمونیست ها یک تصویر روشن از آنچه می خواهند  داشته باشند. ما درحزب حکمتیست تلاش کردیم در چند ماه گذشته این تصویر را بدهیم، سیاست کارگر وکمونیست ها را در ایران معنی کنیم.

  سیستمی  که حزب کمونیست کارگری ایران در این دوره نمایندگی کرد، تنها مال آنها نبود مال بسیاری از مردم، که دنبال یک سراب رفتند هم شریک بودند. همه دنبال جریان سبز افتادند. چه در داخل وچه در خارج. فکر می کردند که این جریان می تواند جمهوری اسلامی رابرایشان عقب بزند و به آن تکیه دادند. جنبشی که رهبری اش موسوی ورفسنجانی و کروبی ، یعنی یک بخش از خود رژیم بود.حزب کمونیست کارگری و جریانات شناخته شده ای مثل راه کارگر،آذرینی ها ،اکثریت ،حزب توده و ... همه در این سیستم ودر این مایه بودند که فکر می کردند با آمدن مردم به خیابان و رهبری موجود مثل موسوی و کروبی و رفسنجانی وامثال اینان می توانند راهی را برای مردم نشان بدهند. من بعدا به این ها برمیگردم که حزب کمونیست کارگری و جریانات دیگر هر کدام پایه های سیاسی و دخالت گریشان همان نمایندگی کمونیسم بورژوایی  در ایران بود که در این جریانات به دوش کشیدند و همچنین یک اپورتونیسم سیاسی ناب وخیلی روشن را نمایندگی کردند و اکنون هم این حزب سعی دارد که همه چیز را فراموش کند، انگار نه انگاراین حزب آرشیو دارد ، این حزب تاریخی دارد،حافظه تاریخی دارد،میتوانند به آن برگردند،دیگران میتوانند به آن برگردند و ... این را باید نشان داد که کمونیسم بورژوایی در ایران چه مشخصاتی داشت ودر مراحل مختلف ودرعملکرد های مختلف چه گونه خود را نشان داد.

من با این مقدمات میخواستم نشان بدهم که این بحث چقدر ضروری است. باید نشان داد هرکدام از جریانات بویژه درچند ماه اخیرچه دخالتی وچه مشخصاتی داشتند.

حزب کمونیست کارگری مشخصات پایه ای دارد. درمبارزات و تلاشهای مردم، کارگران وکمونیستها این حزب هم به عنوان یک حزب که میگوید  کمونیست کارگری است دخالت داشته وسیاستهای معینی را نمایندگی کرده است. ازنظرما این سیاستها به کارگروکمونیسم بی ربط بوده است. الان  و در این  دوره جنبش سبز، خیلی روشنترو واضحترمیشود دید که این حزب یک دور باطل را دارد دنبال میکند. دریک دایره بسته ای دنبال سیاستهای پوپولیستی و دنباله روانه از جریانات بورژوایی که هر چند ماه وهرچند سال یکبار دوباره به آن برمیگردد، دارد سیرمیکند. قطب نمایی که این حزب جلوی خودش گذاشته و در جامعه آن را اشاعه داده است قطب نمای پوپولیستی وسیاستهای کاملا" خرده بورژوایی است،البته به شکل خیلی فعال ومیلیتانتش که جنبش سبز آخرین اینهاست.

اگر یادتان باشد این جریان قبل از جنبش سبزدرموقعیتی بود که داشت دولت در تبعید درست میکرد. یا قبل ازآن طرح قدرت دو گانه در دستور حزب قرار گرفت. به این معنا که بالاخره این حزب یک طرف جدی قدرت درایران است ونمایندگی مردم در مقابل جمهوری اسلامی را دارد. این شعار ها و ادعاها کجا رفت و در این جنبش و یا به قول خودشان انقلاب چه معنی پیدا کرد؟ قبلا با این مشغله ها سرگرم بودند که انقلاب درمیزند،انقلاب سوسیالیستی در راه است،انقلاب در راه است،قدرت دوگانه باید ایجاد کرد و... اما وقتی انقلابشان شروع شد همه شعارها و ادعا ها همانی بود که با جنبش سبز و ماتریال و شعار و سازملان ها آنها بود. موقعیت خود ساخته این حزب متناسب با همین وضعیت بود که در آن خود را قرار داد. و در حال حاضر که  جنبش عقب رفت، این حزب دارد به همان وضعیت و ادعاهای قبلی بر میگردد و لابد باز هم دوره انقلاب و قدرت دوگانه و تشکیل دولت در تبعید و ... شروع میشود و فعالیت این حزب در این دائره بسته که خودش در محور آن قرار دارد دور خواهد زد که به طبقه کارگر و کمونیسم کارگری ربطی ندارد.

یک معضل مشخص در این حزب این بوده است که آیا این "انقلاب" است ویا "جنبش سبز"؟ اینها ابا میکردند ازاین که بگویند جنبش سبزاست. ودرست درادامه همان بحثهایی که سابقا" داشتند وحزب باید نمایندگی این "انقلاب" و انقلابی که در حال در زدن بود را میکرد. مساله را ارزیابی کردند و در آن شرکت کردند. قاعدتا این حزب باید در راس این تحول اجتماعی میرفت وجمهوری اسلامی را می انداخت. به همین دلیل نمیتوانستند سبز بودن جنبش را بپذیرند. هیچ وقت اینها به رسمیت نشناختند که این جنبش سبزاست،جنبش سبزی که مشخصات خودش را داشت واین را همانطوری که همه میدانیم انقلاب وانقلاب جاری خطاب کردند واین یک حلقه ای بود ازآن حلقه ی مبارزه سیاسی وانقلاب سوسیالیستی مورد ادعای این حزب،انقلاب سوسیالیستی وانقلابی که قراربود ازطریق تلویزیون واز طریق قراردادن این حزب درقدرت دوگانه همراه کمپینهای دیگرشان ،پیش برود.  و واقعا" وقتی که این دوره را نگاه میکنیم متوجه میشویم که این انقلابی که آنها مدعی آن بودند واین موقعیتی که قرار بود درآن قراربگیرند وحزب را پرتاب بکند به مسئله قدرت سیاسی وقدرت دوگانه چیزی جز این جنبش سبز نبود. یعنی همین جنبش سبز برای حزب کمونیست کارگری وحمید تقوایی رهبرشان بطور واقعی همین انقلاب بود. به همین دلیل است که حمید تقوایی خیلی روشن وصریح در وصف این انقلاب به دو عنصرمهم خیابان ومردم تاکید دارد ومیگوید که انقلاب یعنی همین ،مردم وخیابان مساوی است با انقلاب. جالب این که این دیگربرای این حزب مهم نیست ، که این تحرکات یا این جنبش،یا این انقلاب یا این قیام، چه میخواهد ،چه خواستی دردستوردارد،چه شعاری دارد واصلا" چه کسی این را راه انداخته است،این ها برای این حزب از مدتها قبل مهم نبوده است،مهم این دو عنصرمردم وخیابان است.  دقیقا بر اساس همین پوپولیسم است که در چند سال گذشته در تمام تحرکات ،تمام حرکتها ،تمام تحولاتی که درایران بوجود آمد ازمسئله اهواز،کردستان ،آذربایجان ،مسئله هخا ، دنبال ناسیونالیستها و این چنین حرکتهای ارتجاعی بودند. جنبش ها و حرکاتی  که ما هیچگاه آنها را مترقی و قابل حمایت و دخالت ندانستیم و به کارگران و مردم برای دخالت در آنها هشدار میدادیم. علیرغم اینکه "مردم و خیابان" هر دو به وفور و میلیونی هم دیده میشد. همه این حرکتهایی که وجود داشت ازاین زاویه برای این حزب حلقه هایی ازاین انقلاب بود چرا که این دو عنصر مردم وخیابان آماده بود وعجیب نیست برای جریانی که یک جریان پوپولیستی است وجریانی که به کارگروکمونیسم وبه مبارزه طبقاتی کارگرو کمونیستها تعلق ندارد، همه این جنبشها را حلقه هایی از جنبش انقلابی بداند.جنبش سبز هم برای حزب کمونیست کارگری بطورواقعی ادامه همان انقلابات بود و به همین دلیل است که نمی توانست جنبش سبز را به اسم واقعی اش که همه میشناسند، به رسمیت بشناسد. ولی برای این حزب یک انقلاب بود.چرا ما میگوییم یک انقلاب نبود؟ معمولا این کلمه برای ما ها با بار مثبت بکار برده میشود. این حزب هم به این معنا بکار میبرد،رجوع دارد به جابجایی قدرت درهمان چهارچوبی که درجامعه هست واین چهارچوب را باید تغییر بدهد ،این قدرت را باید دراین چهارچوب تغییر بدهد. و اگر اینطور است و انقلاب قرار است این چهارچوب حاکمیت کنونی و اوضاع را تغییر بدهد این جنبش و تحولات کنوی نمیتوانست حتی انقلاب باشد. برای ما خیلی مشخص بود که سردمداران و کسانی که درراس این اعتراض مردم ودررهبری آن قرارگرفتند خودشان یعنی بخشی از رژیم هستند و بازهم وقتی که شکست این جنبش وشکست این حرکت را درمقاطع مهم اش میبینیم اساسا" این رهبران ودست اندرکاران و دم ودستگاه وتشکیلات این جریان سبز هستند که دستگیرمیشوند، زندانی میشوند و یا فعالین وآکتیویستهای این جریان هستند که درزندانها هستند، شکنجه میشوند، مورد  تجاوز قرارمیگیرند و تیرباران میشوند،همه اینها بهرحال مشخصه این جریانی است که در رهبری قرارداشت و ازاین لحاظ ها هم واضح است که این جنبش را نمیتوان تغییر داد و انقلاب کرد، این تحولات جنبش سبزی بود که همه هم آن را به رسمیت میشناسند. ازاین لحاظ اگر شکستی برای این جنبش درجریان است، بطور واقعی کسی که این جنبش را انقلاب خودش میداند خوب شکست او هم هست ونمی تواند ازآن بری باشد،نمیتواند در پیروزی اش خود را شریک کند و در شکست خودش را عقب بکشد. جنبش سبز برای حزب کمونیست کارگری همان انقلاب مورد نظرش بود و در شکست و پیروزیش شریک است. چرا این را میگویم چون، خواستهایی که این جنبش داشت ،تلاشهایی که برایش شد،تشکیلاتی که برایش ایجاد شده بود ،توده مردمی که به خیابان آمدند ورهبری شدند اینها همه  برای پس گرفتن رایشان بود، میخواستند درمقابل جمهوری اسلامی روزنه ای بازکنند، و برای این که جمهوری اسلامی را زیراین پرچم به عقب برانند، اینها واقعا" شکست خوردند و به نتیجه نرسید. اینها شکست خوردند وازاین لحاظ این توده ای که در خیابان بود و آمدند و زیراین پرچم فعالیت و مبارزه کردند ،جانفشانی کردند،قهرمانی کردند شکست خوردند. اینها فکر میکردند رژیم را به عقب میرانند، رژیمی که مکانیسم انداختنش ،مکانیسم سرنگون کردنش بوسیله یک بخش از خود رژیم  و سران ودست اندرکاران خود رژیم باشد ممکن نبوده است. با این ابزاروبا این رهبران وبا این تشکیلات قرارنبوده جمهوری اسلامی عقب برود وجمهوری اسلامی سرنگون بشود. حزب کمونیست کارگری خودش و مردم را فراخواند که در این چهارچوب تعیین شده رژیم را سرنگون کنند.

 برای جنبش سبز و حزب کمونیست کارگری فعالیت بر اساس  نیروها، کارآکترها وامکانات مشترکی استوار بود. هرچه به این جنبش نگاه میکنیم یک چیزمجزا نیست ،یک چیزمجزایی دراین جنبش که چپ وکمونیسم را با خواستها ومطالبات کارگری کلاسیک طبقه کارگر،کلاسیک کمونیستها نمایندگی بکند دیده نمیشود.

از زمانی که بحث و تصمیم در مورد درست کردن دولت در تبعید بود و یا بحث از مقطع رفتن در قدرت دو گانه بود  بنا به همین امکانات و جریان دم دست و در خیابان برای رسیدن به قدرت فعالیت میکرد. غافل از اینکه آنکه توده مردم را به خیابان میاورد به جریان دیگری تحویل نمیدهد! حزب کمونیست کارگری در کنار همین نیرو و امکانات و و تشکیلاتی که ایجاد شد وبه خیابان آمد ایستاد، ودرکنارش ماند و همین را بعنوان همان انقلابی که وعده داده بود  و قرار بود دریچه ای برای انقلاب سوسیالیستی باشد در بوق کرد. و متاسفانه همه اینها را بعنوان کمونیسم  کارگری بخورد خودشان و دیگران دادند. حزب حکمتیست بدرستی وبه روشنی این سیاستهای حزب کمونیست کارگری و جریانات مشابه در این تحولات را افشا کرد.

همانطوری که اشاره کردم حزب کمونیست کارگری تا زمانی که منصورحکمت زنده بود وموقعیت ویژه ای درایران داشت ،کمونیسم ایران را نمایندگی میکرد. با دوشقه شدن حزب و واوضاع واحوالی سیاسی هم که درایران بوجود آمد، شکستی که دو خردادیها از حاکمیت خوردند وما زیاد نقشی درآن نداشتیم، موقعیت این حزب هم تغییر پیدا کرد. ولی جالب این است که این حزب کماکان با همه ی شقه شدنها وتغییر سیاست دادنها وتغییر موقعیتی که الان بطور واقعی این را میبینیم وآخرین مرحله اش دراین جریان وجنبش سبز بود، تلاش دارد که خودش را به همان سابقه به همان رهبران به همان رهبری و تشکیلات وبه همان وضعیتی که آن موقع داشت آویزان کند. این حزب حزب ادعا ها است، ادعا میکند در همه تحولات و جنب و جوش ها هست ولی هیچ جا هم نیست ، هیچ جای جدی هم حضورندارد وما تا قبل از "انتخابات" ریاست جمهوری هم همانطور که گفتم این ادعا را همیشه می شنیدیم. بالاخره احزاب سیاسی همیشه هستند و ما به ازای خودشان را دارند حتی ازلحاظ تشکیلاتی ،حزب کمونیست کارگری هم بطور واقعی اینطوراست ولی هیچوقت ازلحاظ عملی و اجتماعی کسی این جریان را اینطور نمی بیند که خودش همیشه ادعا کرده، حتی تا قبل از خرداد هم بطور واقع این فعالیتها نتوانسته بود در این مرحله که این حزب ادعا میکرد باشد، اگر یادتان باشد تا قبل ازانتخابات همه جریانات چپ ،دانشجویی،کارگری ،اول ماه مه ،ان جی اوها حتی جریانات لیبرال وازدرون یک بخش ازخود رژیم هم ،همه اینها بهرحال دچار محدودیت شدند ولی این حزب کماکان درآن موقعیت خود ساخته خودش مانده بود!

اعتراض به پس دادن رایها حرکت معین ومشخص ومتفاوتی نیست ،این حزب قبل از انتخابات رای نداد ومردم را فرانخواند که بروند رای بدهند ولی بعد ازاعتراضات بلافاصله خودش را دراعتراضاتی که به مسئله تقلب دررای گیری شد دید. ودقیقا" درادامه همان سیاستهایی که این حزب دنبال میکرد مسئله بودن فاکتور توده مردم وبودنشان درخیابان بازهم مسئله انقلاب وانقلاب جاری وشرکت فعال درانقلاب جاری را برای این حزب مطرح کرد. بازهم یکباردیگر به عنوان کمونیستها به عنوان حزب کمونیست کارگری با نام جریانی که ادعای نمایندگی کمونیسم را داشت دراین جنبش وارد شد وهمانطوری که ما نشان دادیم این جریان چیزی غیرازجریان سبزی که رهبریش دست موسوی،رفسنجانی،کروبی وبقیه تشکیلاتهایی که آنها داشتند نبود. سیاستهای معینی که این رهبران و تشکیلاتهایشان داشتند این حزب درکنارش قرار گرفت. حتی ازاین لحاظ که ازنمازجمعه تا قدس وتا فراخوانهای اعتصابهای مختلف را کم وبیش این حزب درکنارشان بودند وهماهنگ میکردند. وخیلی روشن همان موقع برعلیه جریاناتی ازجمله حزب ما که فکر میکردند راس این مبارزات مردم وتشکیلاتی که آنرا رهبری میکنند کاملا" ارتجاعی وجریان ارتجاعی است بودند.  ما میدانستیم مردم واقعا" دنبال سرابی بیش نیستند ودقیقا"نشان دادیم که اینها دوستان مردم نیستند. همان موقع بر اساس سیاست اعلام شده از طرف  حمید تقوایی ،درجریان این انقلابشان با اپوزیسیون که منظورش موسوی ورفسنجانی وکروبی وتشکیلاتشان بودند برخوردی نداشتند واین سیاست رسمیشان بود که به اینها انتقاد نکنند و به این باصطلاح اپوزیسیون رژیم وارد کشتی گرفتن نشوند. ولی خیلی روشن ما کمونیستها را جغدهای انقلاب تعیین کرده بودند. جغدهای انقلاب ازنظرآنها ما کمونیستها بودیم که میگفتیم این انقلاب نیست این جریان ارتجاعی است.

بهرحال سی سال است مردم ایران درمقابل سرکوب واستثمار وقوانین جمهوری اسلامی "نه" گفتند این  درعرصه های مختلف در جدلهای مختلف دراقشاروطبقات مختلف بویژه طبقه کارگرواقشارانقلابی مثل جوانان وزنان اینها وجود داشته ،این مبارزات هم الان بطور واقعی موجود است.  جریانات جنبش سبز هم پرچم  وخط مشی واستراتژی خودشان را دارند و خواهند ماند. این تحولات اخیراوضاع را کاملا" درایران تغییر داد و تاثیرات این حرکات درتمام اوضاع واحوال جاری وجود دارد. برای ما کمونیستها برای سوسیالیستها برای طبقه کارگر مهم است که متوجه باشند که درنبرد با جمهوری اسلامی ،درتقابلی که با جمهوری اسلامی دارند چه سیاست و استراتژی و نیرویی برای جنگ دارند و هیچ گاه دنبال جریان سبزوجریاناتی مشابه که این شکست را بازهم به مردم تحمیل کنند نیفتند،  اینها را بشناسند و شعارها وسیاستها واهداف را کاملا" بشناسند و بدانند که این جریان اگرهم به قدرت میرسید کاملا" بخشی از خود رژیم جمهوری اسلامی بود و مناسبات سرمایه دارانه،استثمارگرانه ،کارمزدی،برقراری کار ارزان و شدت استثماربالا روی طبقه کارگر را برقرار میکرد. جامعه ازاین لحاظ هیچ تغییری و هیچ فرقی نمیکرد. این تمایز و تشخیص را از همان شروع این جنبش گفتیم،الان هم باید بگوییم ،الان هم باید چپها وکمونیستها این را بدانند ودر هر پیشروی جنبش انقلابی و سوسیالیستی بطور واقعی این را باید تضمین کرد که صف متمایز وصف جدا وصف کاملا" روشن ازجریانات بورژوایی ازجریانات سبز وازتمام جریانات دنباله رو اینها را تضمین کرد. این دردانشگاه درکارخانه درمحله درمبارزه زنان در مبارزه جوانان ودرهرجایی وهر مبارزه ای که هست این الان یک شاخص بسیارتعیین کننده درپیش روی صف آزادیخواهی وبرابری طلبی است. سیاستهایی که حزب کمونیست کارگری ودیگر جریانات مشابه دراین سه ماه اخیردنبال کردند ربطی به آزادیخواهی و برابری طلبی کارگری و کمونیستی نداشت.این یکی ازبزرگترین خطاها و سیاستهای معین این حزب بود. سیاستهایی بورژوایی که تحت نام کمونیسم درایران جلوی صحنه گذاشته شد.این حزب ادعا داشته و دارد که میلیونها نفر بیننده تلویزیونش است، میگویند بهرحال میلیونها نفر پای صحبت این حزب ورهبرانش می نشینند وحرفهایشان را گوش میدهند و به اسم سوسیالیسم وکمونیسم حرف میزنند و ما لازم است نشان بدهیم که  کمونیسم با چنین مدعیانی زیرچه آوارهایی قراردارد وچگونه باید بیرون بیاید.

 

شعارهای  حزب و شعارهای مورد تائید  در جنبش سبز

جایگاه این حزب در جنبش سبز را خیلی روشن میشود درشعارهایش دنبال کرد.

موسوی بهانه است کل نظام نشانه است

 درادبیات و سخنرانی های رهبران و فعالین این حزب  با اغماض خیلی روشنی میشود دید که چگونه این شعار به همان صورتی که در خیابان داده میشود مورد توافق این حزب است. به آن ایرادی ندارد و خیلی با سمپاتی هم تکرار میکنند. ظاهرا بخش دوم این شعارهمیشه مورد توجه این حزب بوده که ، مردم که میگویند یا حسین میرحسین این بهانه است. مسئله این است که کل نظام نشانه است! بخش دوم شعار خیلی جالب است که روی دل این جریان می نشیند و این را تبلیغ میکند ولی درواقع مسئله اشان اغماض وچشم پوشی از بخش اول است بخش اولی که بهرحال موسوی الان پرچمدار یک جریان است و این را باید فعلا قبول کرد و می گوید این  که ما دنبال موسوی الان راه می افتیم مسئله  این است که راهی بازکنیم که کل نظام را نشانه بگیریم! جریانی که به طبقه کارگر و کمونیستم متکی باشد موسوی و مردمی که این چنین استدلال و خواست خود را میخواهند پیش ببرند ابتدا نقد میکند. حزب کمونیست کارگری همراه این شعار رفت. این دیگر اوج اپورتونیسم  در هر جریان سیاسی ، درهر حزبی و یا هر بخش از مردم است که این را نمی توانند ببیند، و یا میبینید و قبول دارند. این یک اغماض ویکی از چشم پوشیهایی است که این حزب درمورد موسوی وجریانی که رهبری جنبش سبز را داشتند. مسئله این است که امروز با موسوی باشیم فردا حساب خودمان را ازاو ونظام جدا میکنیم. این عین شیادی است . این حزب در اینگونه سیاست ها سابقه دارد، این دقیقا" شبیه همان شعاری است که این حزب در زمان طرح حمله نظامی به ایران میگفت یعنی "بگذاریم امروزامریکا به ایران حمله بکند آن وقت ما میتوانیم درخلال این حمله انقلاب سوسیالیستی را انجام بدهیم"! این دقیقا" ضد انقلاب کارگر و ضد قیام کارگر و ضد منفعت کارگروضد سوسیالیستی است. کسی که امروز رهبری یک جریان بورژوایی را دارد به مردم می قبولاند، و در افشا و زدن آن اغماض میکند، همانطوری که سیاستهایشان میگوید، هیچ ربطی به کارگر و کمونیسم ندارد.

همانطوری که گفتم سمپاتی ویژه ای به این شعار در این حزب، از رهبری تا پایین، وجود دارد وتوجیه میکنند که مردم میگویند چاره ای نداریم، دیگر همین است وباید قبول کرد که میان بد وبدتر، بد را انتخاب کرد، این استدلال  را دراین مدت همیشه شنیده ایم. این نوع شعارها برای کارگرو برای کمونیست ها و سوسیالیستها و چپ  هیچوقت جایی نمی تواند پیدا کند که مردم را دور این جمع کرد،مردم را دور جریانات بورژوایی جمع کرد به این بهانه که میشود ازاین مدخل وازاین دریچه به سرنگونی رژیم و آزادی رسید. این استراتژی ای است که این حزب برای رسیدن به قدرت دوگانه بین خودش و موسوی تعقیب میکرد.

 

انقلاب انسانی برای حکومتی انسانی

در چند ماه گذشته این هم یکی ازشعارهای جدیدی بود که این حزب برای این انقلاب وانقلاب جاری وتحولاتی که در ایران جاری شد تعیین کرد ودردسترس قرارداد. ما تا آن موقع شنیده بودیم که کمونیستها همیشه بحث از انقلاب کمونیستی،انقلاب سوسیالیستی،انقلاب کارگری واینها کرده بودند یا انقلاب دمکراتیک،انقلاب دهقانی وانقلابات مختلف دیگر را هم داشتیم، اما انقلاب انسانی برای حکومت انسانی را نه، و این نوع شعار واین نوع حکومت را که کاملا" از یک محتوای طبقاتی ومحتوای انقلابی ومبارزاتی خالی میشود را در سر در روزنامه های این حزب وشعارهایشان و از زبان رهبران ودست اندرکاران این حزب می بینیم و میشنویم. این دقیقا" منطبق با هدف سیاسی این حزب در دخالت در این جنبش است. این موقعیتی است که این حزب برای خودش دراین جنبش اخیر وبقول خودشان انقلاب اخیردیدند وتعیین کردند. احتمالا این شعارها را این حزب دیگر تکرار نکند و واحتمالا" درنقد اینها هم حرف بزنند ولی  اینها بایگانی میشود تا موقعی که یک بار دیگرکه مردم در خیابان باشند و یا توده ها به خیابان بیایند وباز یک انقلاب دیگر از این نوع ها که این حزب بدان سرگرم میشود شروع بشود ضروری خواهد شد.

 کمونیستها سازمانده انقلاب سوسیالیستی هستند. کمونیستها هر مبارزه و انقلابی را تدارک میبینند. در مبارزه با سرمایه داری و همه مصیبت هایش برای کارگران و مردم ستم دیده کمونیستها شرکت میکنند و دخالت میکنند که جنبش کمونیستی و کارگری را قدرتمند کنند و قدرت سیاسی را گرفته و جامعه را نجات دهند. کمونیستها در انقلاب هایی شرکت میکنند یا سازمانده آن خواهند بود که بتوانند با حالتهایی که بوجود میآورند بلافاصله به انقلاب سوسیالیستی عبورکنند."انقلاب انسانی برای حکومت انسانی" هیچ توجهی به مبارزه طبقاتی که کمونیستها به دنبالش هستند ندارد، به قول کورش مدرسی اینها جامعه را  طبقه فری و بدون طبقه و مبارزه طبقاتی کرده اند. همه مردم میتوانند این شعاررا مال خودشان بکنند،موسوی هم میتواند، یا کسانی که درراس به اصطلاح این جنبش بودند آنها هم با یک اغماض این را قبول بکنند. این حزب در گرماگرم انقلابش شعار های روز انقلاب کمونیستها یعنی آزادی، برابری و حکومت کارگری را پرت کرد و شعار انقلاب انسانی برای حکومت انسانی را بلند کرد تا با جنش سبز و رهبران آن "درگیر" نشود.

نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران

این شعار مردم غزه، مردم لبنان و فلسطین را هدف حمله قرار میدهد. همه را میزند،همه را میتواند نابود کند وفدای ایران بکند. این ظاهرا"شعاری است که مثلا" ربط دارد به این که به اصطلاح جریاناتی میگویند آخوندها درراس اند و اموال ملت را به دیگران میدهند. یا سلطنت طلبان و مردمی که تکرار میکنند میگویند که همه ی اموال وثروت ایران را دادند به نصراله در لبنان یا جریان حماس در غزه. ظاهرا" این مسئله به این ربط دارد، ولی این شعار"نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" وقتی شعارمردم وجریان سبز میشود  واین را روی پرچم وپلاکاردهایشان مینویسند ودر خیابانها داد میزنند باید بر علیه اش ایستاد. یک حزب کمونیستی ویک حزبی که ادعای کمونیستی و کارگری دارد و عکس العملی به این شعار ندارد برعلیه کارگران درغزه وبرعلیه طبقه ی خودش درلبنان وبرای ملت خودش که آن هم طبقه فری است دارد داد میزند. این شعار کاملا" شعار ضد کارگری وضد کمونیستی است. این شعار کاملا ضد انسانی است. ازاین لحاظ این حزب را ما هیچ جا نمی بینیم که در مقابل این شعار بایستد حتی نایستادن هم نیست به آن اغماض میکند و همراه میشود چرا که این شعار از شعار های مهم روز قدس بود و روز قدس برای این حزب فازهای بعدی انقلابش بود و در آن شرکت کرد روزقدس برای این جریان ادامه انقلابش بود.این انقلاب همانطورکه گفتم این شعارها را هم با خودش داشته است و جریاناتی که شعار های اصلی که مشخصه این جنبش و رهبری این جنبش است را نمیبینند و به بهانه اینکه مردم شعارهای دیگری داده اند و از انها چشم پوشی کردند و نه تنها این بعضا آنها را مال خود کردند،  عمیقا در فریب بزرگی برای خاک پاشیدن به چشم کارگران و مردم و مبارزه آنها شرکت داشتند و هودست شدند. این برای جریانی که خود را کمونیست میداند پرتاب به دامن بورژوازی است.

 

ده فرمان و ده خواست انقلاب

این خواستها یک باردیگر تعادل این حزب را به هم زد، حزبی که قراربود برود انقلاب سوسیالیستی بکند و درمقطع قدرت دوگانه بود و با انقلاب جاری باید خودشان را درمعرض یک انتخاب بزرگ برای رهبری جامعه قراربدهند، ده فرمان انقلاب را صادر میکنند که خواستهای بسیارابتدایی است که حتی به ندرت میشود در آن یک خواست مستقیم ومشخص کارگری و کمونیستی را پیدا کرد که راهی برای رسیدن به انقلاب سوسیالیستی مورد نظر کمونیستها باشد.این خواستهایی بسیارعادی بود همانطور که خودشان میگویند که خواست فوری وحداقل مردم را نمایندگی میکرد این هم یک بخش از نمونه همان شعارموسوی بهانه است کل نظام نشانه است میباشد که خواسته را، آن خواستی را که میخواهیم وخواست یک جریان سوسیالیستی وکمونیستی برای رسیدن به انقلاب سوسیالیستی است که باید بلافاصله مسئله برچیدن نیروهای سرکوبگر،نیروهای نظامی،برچیدن قدرتهای مالی واقتصادی واوقاف واطلاعاتی ها وهمه اینها را هدف قرار بدهد وقطب بندی بکند و یک قطب چپ بوجود بیاورد و کارگران وانقلابیون را پشت خودش بیاورد، به خواستهایی بسنده میکند که با انقلاب انسانی در یک جامعه بی طبقه مطابقت میکند.

این حزب به خواستهایی بسنده میکند که به قول خودش اسمش را میگذارد خواسته بسیارفوری وحداقل مردم.تنها چیزی که  این حزب میتوانست یک کم فرق داشته باشد در یک ذره رادیکال کردن تمام شعارهایش است و الا به نظرمن همه ی کسان دیگری که در این انقلاب و دراین جنبش سبز شرکت داشتند میشود با اغماض اینها را هم قبول کنند. حتی خواست بیمه بیکاری که حداقل خواست طبقه کارگراست برای این که نشان بدهد که میتواند وباید یک بخش از سرمایه این جامعه را برای چهل پنجاه میلیون نفردراین جامعه صرف کرد، حتی این خواست،یک خواست این حزب به اصطلاح کمونیستی وکارگری نمیشود. شما دراین شعارها و خواست هایشان  این نمی بینید.یک حزب کمونیستی به نظرمن خیلی واضح وروشن است که حداقل خواستش ویکی از خواسته های فوریش حداقل باید برای طبقه خودش وآماده کردن و به خط کردن طبقه خودش ،بانفوذ کردن طبقه ومنسجم ومتحد کردن طبقه خودش باشد، مسئله بیمه بیکاری از جمله این شعارهاست. این خواست میتواند طبقه کارگر در ایران را آزاد بکند تا به انقلابش برسد و به مبارزه اش برسد. این را سرمایه داری زیر بار نمیرود. این حزب درطرح خواستهاش به اصطلاح برای طبقه کارگر حتی به سایه این هم نرسید.

بنظرم یک مسئله ی خیلی آموزنده برای کمونیستها وبرای طبقه کارگراست که از زبان بورژواها واززبان نماینده های  طبقه متوسط بشنوند که خصوصیاتی که این جنبش اخیر داشت کاملا" خصوصیاتی است که طبقه متوسط در ایران میخواست به این جنبش بزند این را شما دریک بحث خیلی روشن و مشخص نوشین احمدی خراسانی ازکمپین یک میلیون امضا کاملا" دنبال کنید یا همه فعالین وسردمداران ورهبران سبز این را به جامعه میگویند که این خواستها واین مطالبات که دراین جریان بعد از انتخابات مطرح بود خواست طبقه متوسط جامعه است.جالب است که اینها هستندد که میگویند که نباید قاطی بشویم، نباید قاطی جریانات وجنبشهای دیگر بشویم، و این  جریانات دیگر، طبقات دیگر، اقشار دیگر ازجمله کارگر است که باید بدانند که این جنبش سبز برایشان مفید است و اگراین جنبش به پیروزی برسد برای آنها هم مفید است.

پیروزی این جنبش به تعبیرخودشان جایگزینی موسوی بجای احمدی نژاد بود.چیزی بیشترازاین نبود،با قبول نظام جمهوری اسلامی  وقوانین آن و همه چهارچوبی که این نظام داشت.ازاین لحاظ نصیحت های فعالین جنبشهای طبقات دیگر باید آموزنده باشد که کارگران وکمونیستها هرجایی که یک تحول اجتماعی هست،یک تحول انقلابی وجود دارد باید خواست خودشان را در جامعه با نیرویی بگذارند که باید دنبال آن بروند با نیرویی که باید پشت این خواست بگذارند که این خواست بتواند طبقه اشان را اززیر آوار دربیاورد،اززیرآن پشت خمیدگی که به او تحمیل شده است بیرون بیاید وپشت راست کند. زمانی که ما منشور سرنگونی جمهوری اسلامی را داشتیم و جالب است که از طرف این حزب و دیگر هم سنتی هایشان منشور منشویکی و پوپولیستی شده بود! از جمله خواستهایش برچیدن نیروهای مسلح، ضبط اموال مالی و دارایی ها ،  آزادی و برابری ،بیمه بیکاری مکفی و... بود وفکر میکردیم که این منشوردرآن دوره ودرآن شرایط یک راه حلی است برای طبقه کارگرکه میتواند طبقه کارگررا آماده تر،متحدتر و منسجمتر بیرون بیاورد.حال باید پرسید که واقعا پوپولیست کی است ؟کدام جریان ملی است؟ کدام جریان منشویک است؟ جریانی که خودشان وطبق صحبتهای حمید تقوایی که میگوید که حزبشان در مقابل اپوزیسیون که موسوی باشد و در راس جنبش سبز بود سکوت کردند وآنها را نزدند و وارد کشتی گرفتن نشدند لابد برای اینکه به قدرت دوگانه اشان برسند! این منشویک است یا ما که میگوییم جامعه طبقاتی است و کارگر و کمونیست برای ازادی نباید دنبال سرمایه داران باشند. این جریان واین حرکت واین سیاستها پوپولیستی است یا منشور سرنگونی ما؟  من یک باردیگر توصیه میکنم به همه کسانی که مشتاق هستند که بدانند که طبقه کارگر وکمونیستها درهردوره ای در خیزش های اجتماعی برای خواستهایش چگونه باید عمل کند و قدرمند شود حتما منشور ما را مطالعه کند. من فکر میکنم اگر شرایطی برای ما ایجاد بشود بلافاصله باید این منشور را جلو بگذاریم، منشوری که به روشنی طبقه کارگر وکمونیسم ایران را بتواند نمایندگی بکند.

 

حزب کمونیست کارگری با چه سازمان و تشکیلاتی وارد انقلاب شد؟

نکته آخری که من روی آن مکث میکنم مسئله سازمانی است که این حزب در "شرایط انقلابی" داشت. این هم خالی از لطف نیست که نشان بدهیم این حزب که به قول خودشان خیز برمی داشتند که قدرت سیاسی را بگیرند و قبل از مسئله "انتخابات" در مرحله ای بودند که  می رفتند و درمقابل حاکمیت، قدرت دوگانه ایجاد میکردند،چه سازمانی داشت.

 این هم یکی از شاخصهایی است که میشود نشان داد  که این حزب چقدر واقعی است وحتی چقدر میتواند قابل اتکا و قابل اعتماد باشد. من نشان دادم که در سیاست در شعارها ودر خواستهایشان این را نشان ندادند وجامعه و کارگران وکمونیستها نمیتوانند به این حزب اتکا بکنند.

همه ما شاهد هستیم که این حزب بر تشکیلات و سازمانی که در برگیرنده کمونیستها باشد و در راس مبارزات کارگران و توده مردم و در راس تشکلهای توده ای و سازمان های مسلح و ... باشد، متکی نیست. اگر این بود ما هم مشکلی نداشتیم. این قاعدتا برای هر کمونیستی که وارد یک انقلاب میشود جز بدیهیات است.شرایط هر اجازه ای را برای این آماده شدن نداده است بجای خود و بهر انازه این مهیا نیست کار ما عقب میفتد اما ادعای حزبی برای شرکت در یک انقلاب بدون این تجهیزات فقط شعبده باز بیش نیست که این حزب تازه در ان حرفه ای شده است. همه ما شاهد هستیم که  این حزب بنا به ادعا و گفته و نوشته های خودشان هم در آستانه "انقلاب جاری" بر جمع های هوادار تلویزیون کانال جدید و دیگر ارتباطاتشان متکی بودند. هنوز بقول خودشان در مرحله سازماندهی منفصل بودند و ... چگونه توانستند مدعی انقلاب و رهبری آن را بکنند؟

تلاشها ومبارزات این حزب مثل هرجریان سیاسی دیگر،مثل هر حزب دیگری در مقابل جمهوری اسلامی و در مقابل اجحافات آن به مردم در هرعرصه دیگری بجای خود و کسی منکر این نیست ونمیتواند باشد.تمام مسئله سر این است که یک حزب کمونیستی استراتژی،سیاست وتاکتیک هایش در هر مرحله باید برای طبقه کارگر و مردم واضح باشد و همه درمورد آن حرف بزنند. ازاین لحاظ منکر فعالیتها،تلاشها وکاری که هرحزب وجریانی درمقابل جمهوری اسلامی میکند نیستم ولی اینها را باید نشان داد تا این که یک جریانی که در جامعه به خودش میگوید سوسیالیست وکمونیست مشخص بشود.  موجودیت سازمانی حزب کمونیست کارگری در ایران  آنطور که ما میبینیم و لابد خیلی های دیگر میبینند  نیست . در این دوره متاسفانه چپ حضور نداشت، قبلا همه را درو کرده بودند. اما تردستی باید باشد که حزب کمونیست سازمانی برای دخالت ندارد و فرخوان انقلاب میدهد. این هم لابد همان داستان متکی شدن به سازمان و شعار و سیاست سبز است!

 سازمان این حزب در شرایط انقلابی چگونه بود؟ ابعاد آن چه بود؟ کجا بود و چه تشکل های توده ای و حزبی گسترده ای وجود داشت که این حزب را نمیایندگی کند؟ جنبش های دیگر با داشتن سیاست و تشکیلاتشان به جنبش ها و تاثیر گذاری بر آن وارد میشوند و سازمان میدهند. همین جنبش سبزرا بگیریم ،مشخصاتی را که داشتند ،تشکیلاتهای رهبری کننده ی این دوره ازمبارزات مردم  را نگاه بکنید وتشکیلاتی که درراس این مبارزات بودند ،رهبرانی که بودند ،دم ودستگاههای تشکیلاتی شان ،احزابشان ،روزنامه هایشان ،آژیتاتورهایشان وفعالینشان در خیابان،از حوزه های علمیه تا اطلاعات وتا سپاه پاسداران ،همه اینها را بهرحال یک سازمان ویک تشکیلات ویک بخشی بود که این مبارزات را واین حرکات را که دراین دوره داشت رهبری میکردند.هیچ حرکتی بدون سازمان نیست .هیچ حرکتی وهیچ انقلابی و از جمله این جنبش سبز بدون اینها نمیتوانستند کاری بکنند و اگر مطرح بودند به این دلایل بود. حزب کمونیست کارگری را کجا میشود دراین انقلاب دید؟ آخرین ادعایی که این حزب ورهبریش دارد در مورد سازمانی است که موجود است ،سازمانی که آنها به آن متکی هستند ودارند خودشان میگویند که همین تجمعات و واحد ها و گروه های طرفدار تلویزیون هستند. این آن سازمانی است که ادعای دخالت در انقلاب و تاثیر بر شرایط انقلابی را دارد. آن طوری که ادعا دارند این سازمان در کلام آخر به هسته ها وجمعهای طرفدار تلویزیون وکانال جدید محدود میماند. چیزی خارج ازاین را نه میتوان از جمعبندی های رهبران و سازماندهندگانشان دید و نه مشاهده کرد. نه شعارهای کارگری و آزادیخواهانه در خیابانها از طرف این حزب هست نه یک تشکیلات کارگری وتشکیلات خودشان که رهبری یک خط مجزا،یک کار مجزا را داشته باشد که خارج از نمازجمعه ها وروزقدسها حرکت خودش راسازمان بدهد ودرمقابل حاکمان و جناحهای مختلف بورژوایی باشد که میخواهند سراب را نشان مردم بدهند. حتی در تمام اعتصابات وفراخوانهایی که این جریان واین حزب میدهد ازاین لحاظ هم شریک سبز شدند. درکردستان  این جریان هم خط و هم جهت سازمانهای ناسیونالیستی میشود که قبل ازآن دردوره قبل از انتخابات به کروبی رای میدادند وبعد از انتخابات درجریان تظاهراتها به اعتصاب فراخوان میدادند که مردم در دفاع از جنبش سبز و یا بقول انها انقلابشان اعتصاب عمومی بکنند. این حزب و فعالینش برای این تلاش میکردند فعالینی که حداقل ما میدانیم که ازیک طرف بالاخره  اسمشان انقلابی و سوسیالیست و کمونیست است و واقعا" هم هستند وازیک طرف دیگر باید دنباله روی میکردند از خواست و شعارحزبشان که خواست و دفاع از سازمانهایی است که به انتخابات رای میدادند و عملا در میدان موسوی بودند.  این تناقضی است که سمپات و کادرهای کمونیست این حزب هم داشتند.

 

برای این حزب تلویزیون سازمان انقلاب است!

 نقطه اتکای دیگر این حزب که برای همه شناخته شده است مسئله تلویزیون است.تلویزیون میدانیم که در انقلاب کردن این حزب،درجایگاه وموقعیت آن حتی دردوره ای هم که گذشت یک جایگاه بسیار محوری ،جدی وقاطع را داشت. منکر نیستم وهیچ جریانی هم نمیتواند منکر آن باشد که وجود یک تلویزیون وآن هم بیست وچهارساعته اش برای یک حزبی که البته استراتژی انقلاب کمونیستی وانقلاب سوسیالیستی را داشته باشد به عنوان یک بلند گوی تبلیغاتی و برای یک ارتشی که سازماندهی شده باشد خیلی لازم است. ولی ما می بینیم نه این ارتش و نه این سازمان بزرگ وجود ندارند.  قبل از مسئله انتخابات هم هرجریان رادیکال ورهبران آن را دستگیرکرده بودند. وجود یک کانال تلویزیونی صرفا میتواند در کنارتمام کانالهای تلویزیونی دیگری باشد که در پانزده شانزده سال گذشته بیست وچهار ساعته هم بودند و هیچ تاثیری هم در درست کردن هیچ انقلابی علیه جمهوری اسلامی نداشتند. ما هستیم ها، خوب ما دربیست وچهارساعت هستیم این ماهستیم شهرام همایون، میشود ماهستیم های چپ و انواع واشکال رنگهای دیگررا به آن زد. انگار انقلاب انفورماتیک وانقلابی که در سطح ارتباطات شده و به سطح تلویزیون و اینترنت  رسیده جای انقلاب واقعی برای این حزب،برای حزبی که مدعی کمونیسم وسوسیالیسم است را واقعا" گرفته است. وقتی نگاه میکنیم به تبلیغاتشان به خودشان نگاه میکنند و تعریف وتمجیدی که از خودشان دارند. خوب هرکسی کاری میکند باید تعریف کند من منکر این نیستم ولی خودشان را نشاندن جای این که یک تشکیلات کمونیستی وکارگری هستند وبا کانال جدید دارند انقلاب سوسیالیستی را سازمان میدهند وانقلاب سوسیالیستی سراز جنبش سبز درمیآورد این دیگر دقیقا" کاریکاتوری است از انقلاب ،کاریکاتوری از جنبش انقلابی، و جامعه طبقاتی است و متاسفانه حتی کاریکاتوری است از حزب کمونیست کارگری به رهبری منصور حکمت که یک زمانی درایران یک موقعیت ویژه ای داشت.

 شناخت ازاین حزب وشناخت از عملکردهای مختلفش در دوره ی گذشته میتواند یک معیارو یک ملاک جدی وروشن برای همه کمونیستها درایران باشد برای همه کسانی که با اسم این حزب وبا نام این حزب وبا رهبرانش آشنا هستند.آنها را روی پای کمونیسنم بورژوایشان ببیننید. اینها را باید به روشنی شناخت  و شناساند.

***

با تشکر از رفیق رضا دانش برای همکاری در پیاده و ادیت متن.