نقل از کمونيست ١٢٠

شکست بوش، موقعيت جمهوري اسلامي، شانسي ديگر براي  چپ

 

امان کفا

 

نشان دادن دوباره و چند باره نمايش محاکمه صدام، اعلام حکم اعدام او، گزارشات فرمايشي سازمان سيا حاکي از "پيشرفت پليس و نيروهاي امنيتي عراقي ها دراين کشور"، مذاکرات و ديپلماسي پشت پرده اي در کريدورها و سازمان ملل، حاضر شدن هاي ناگهاني بوش و وزرايش در ميان سربازان آمريکايي در عراق، و  ... هيچکدام نتوانست بن بست سياست امپرياليستي – ارتجاعي آمريکا در عراق را، حتي با وجود از هم پاشيدن کل شيرازه جامعه عراق، کتمان کنند.  

آنچه بدرستي شکست نئوکانسرواتيوها و نه پيروزي حزب دمکرات آمريکا در انتخابات اخير مجالس عوام و سنا نام گرفت، وسر تيتر تمامي تحليل ها و اخبار هفته گذشته بود،   تنها به بي افقي سياست آمريکا در عراق و بي اعتباري ادعاهاي هيأت حاکمه آمريکا و "متفقين اش" ، رسميت "انتخاباتي" داد. اگر انتخابات ٧ نوامبر اهميتي دارد، آن  اهميت  اعلام رسمي اين شکست است و بس و به همين اعتبار مي بايست سردمداران "رسمي" اين سياست که در تمام طول اجراي آن جلو صحنه بودند، نظير رامسفلد، با همان سرعت به پشت پرده رانده مي شدند.

ما به کرات گفته بوديم که حمله به عراق، چه ١٦ سال پيش و چه ٣ قبل، کوچکترين ربطي به بهانه هاي "اشغال کويت" و "صدام" و "سلاح هاي کشتار جمعي" ندارد. همانطور که به تبع آن، حملات اخير وسيع ارتش اسرائيل به لبنان نيز، ربطي به حزب الله لبنان نداشت.

اين سياست ميليتاريستي از نتايج بلاواسطه دنياي پس از پايان جنگ سرد است. در دنيايي که غرب ديگر محتاج ابر قدرتي نظامي آمريکا در تقابل با  بلوک شرق نيست، آمريکا براي به خط کردن اروپا و ژاپن و چين و روسيه  پشت سر خود، تماما بر سياست تحميل ابر قدرتي اش از کانال قلدري نظامي متکي است.  دنيايي که از آسيا تا آفريقا، از خاورميانه تا اروپا، تنها و تنها يک استاندارد آنهم منافع و سلطه گري آمريکا بر آن حاکم است.   

با رسميت يافتن شکست آمريکا در عراق، مشکل سرکردگي در کمپ ارتجاع امپرياليستي کماکان پابرجاست و بي ترديد قدرتهاي سرمايه براي پايان دادن به جنگ قدرت در صفوف خود، بدنبال راه برون رفتني خواهند بود.

ابزار تماس با ايران و سوريه و رسيدن به توافقاتي با آنها،  قبلأ امتحان شده است. تابستان گذشته کوفي عنان را راهي ايران و سوريه کردند. اما هردو دولت ايران و سوريه ضمن اعلام آمادگي براي همکاري، باج هايي از آمريکا طلب کردند. امروز، بازگشت به سطح مذاکرات ديروز با ايران و سوريه و ارائه همان پيشنهادات سوخته در بازار معاملات سياسي، بر متن   ضعف عيان بوش، ديگر براي آمريکا ممکن نيست. بي جهت نيست که مفسر تايمز مالي ميگويد:

"مردم  مي پرسند که چرا از همان ابتدا با جلب توافق ايران و سوريه شروع نکرديد؟ اين دو دولت هم که با کنار گذاشتن صدام و دربارش مخالفتي نداشتند. پس چرا متفقين اين پروسه را با "مثلث شر" و بازي هاي ديپلماسي بجاي همکاريهاي منطقه اي و تحميل هزينه کمتر انساني و مالي، شروع کرده و ادامه دادند؟ و امروز "دست از پا درازتر"  ميخواهيد نيروها ي نظامي را از عراق خارج کنيد!"  اين در حقيقت بخشي از آن جام زهري است که بوش و دولتش دارند سرميکشند!

ابزار ديروز در معامله گري با دول منطقه، براي امروز ديگر کار ساز نيست. امروز بايد باج هاي بمراتب بيشتري  پرداخت. هنوز زود است که نتيجه اين بده بستان ها  را پيش بيني کرد، اما به روشني ميتوان شروع پروسه هاي ديگر براي برون رفت از بن بست را ديد. ملاقات هاي بوش و پوتين،  مذاکرات سفراي چين و دول اروپايي در سازمان ملل، و يا حتي سفر برنامه ريزي نشده اولمرت به واشنگتن، اجزايي از تلاشهاي جديد کمپ ارتجاع براي برون رفت از بن بست است. بخصوص اينکه برقراري روابط نزديکتر با دولتهاي سوريه و ايران، بلاواسطه بيانگر تضعيف موقعيت دولت اسرائيل  و دولت هاي "دوست آمريکا" در خاورميانه است.

در مورد موقعيت جمهوري اسلامي در بطن اين تحولات ، بايد به چند فاکتور اشاره کرد. از يکطرف به موقعيت دست بالاي جمهوري اسلامي در عراق و در منطقه خاورميانه، رسميت داده ميشود. از طرف ديگر اپوزوسيون راست رژيم اسلامي که سنتأ متحد آمريکا است، و در دور گذشته  در اثراحتمال حمله نظامي آمريکا به ايران وخطرات آن براي "تماميت ارضي" و در دفاع از " وطن" خلع سلاح و دچار بحران ايدئولوژيک شده بود، بيش از پيش منزوي و بي افق خواهد شد.  در اين دور اپوزيسيون راست بيش از پيش به موقعيت نظاره گري که به اميد دست يافتن مجدد به "محبت" دولت آمريکا دلخوش است، خواهد خزيد.   علاوه بر اپوزيسيون راست، انواع دستجات قومي و ملي که در دور قبل توسط هئيت حاکمه آمريکا با پول و امکانات آن، چون قارچ روئيدند و امکان تحرکي پيدا کردند، نيز بيش از پيش منزوي و "بي پناه"  به حاشيه رانده خواهند شد. به اين اعتبار راست جنبش سرنگوني رژيم، از راست سنتي پروغرب تا دستجات قومي و ملي، که به اعتبار موقعيت برتر آمريکا در منطقه رشد کرده بودند بي افق و نااميد  شقه شقه خواهد شد. در جنبش سرنگوني، چپ بعنوان تنها محمل مبارزه با جمهوري اسلامي در مقابل جامعه قرار خواهد گرفت.     

بعلاوه کمتر شدن احتمال حمله سريع آمريکا به ايران، از توانايي جمهوري اسلامي نيز براي سرکوب  زير سايه امکان بمباران آمريکا نيز ميکاهد. کاهش امکان فوري عراقيزه شدن ايران به مردم معترض امکان بيشتر و افق بازتري در مقابله شان با جمهوري اسلامي  مي دهد. اين شرايط، بعلاوه امکان مناسبي هم در مقابل کمونيستها قرار مي دهد.  شانس دومي، دريچه اي ديگر، که امکان مي دهد طبقه کارگر يک قدم نزديک تر به خواست خود براي به زير کشيدن جمهوري اسلامي و تصرف قدرت سياسي نزديک شود.

شکست بوش و بن بست سياست ميليتاريستي هئيت حاکمه آمريکا و متحدينش در عراق،  معادلات و موازنه قدرت در سطح بين المللي را تغيير ميدهد. خاورميانه و ايران اما در مرکز اين تغييرات قرار دارند، مضافأ اينکه حداقل در اين منطقه، سياست ميليتاريستي آمريکا خود  از جمله دلايل پرو بال گرفتن جريانات مذهبي اسلامي  بوده  است.

هرچند شکست سياست بوش در عراق بدست جنبش آزاديخواهي و جنبش ضد جنگ ميسر نشد، اما  نيرويي که موفق و پيروز از اين شکست بيرون آيد، بي ترديد  مي تواند طبقه کارگر و مردم ايران باشد. امروز کمونيست ها در ايران اين امکان استثنايي را دارند که بار ديگر افق پيروزي جنبش سرنگوني را با آلترناتيو انساني چپ و کمونيسم، در مقابل جامعه قرار دهند. کمتر شدن احتمال حمله نظامي آمريکا بر متن بي افقي و ناتواني اپوزيسيون راست و فراهم شدن شرايط رويارويي مستقيم مردم با جمهوري اسلامي، همه و همه در صورتي که آزاديخواهان و کمونيست ها سريع و بدون وقفه در حزب شان، متشکل شوند و کار جمهوري اسلامي را يکسره کنند، ميتواند شکست بوش را به پيروزي مردم ايران گره بزند و  از بن بست بوش در عراق دريچه وسيعي به آزادي و برابري در ايران بگشايد.