جوابى به جوابيه رفيق حميد تقوايى

رفيق حميد عزيز

قبل از هر چيز متشکرم و خوشحالم از اينکه براى اولين بار از هنگام شروع اختلافات در حزب کمونيست کارگرى ايران، رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران به يکى از نامه هاى من جواب ميدهد.رفيق عزيز: در ابتداى نامه ات اين سوال را در مقابلم قرار داده اى که آيا من از بحث ها و اختلافات سياسى بويژه مبحث حزب و قدرت سياسى خبر دارم؟ اين سوال برايم عجيب بود. زيرا خودت ميدانى که من در جريان اين مباحثات قرار داشتم. ميدانى که من يکبار حضورى و يکبار تلفنى با شما بحث کردم. گفتم که اين وضع، حزب را با خطر انشعاب مواجه ميکند. شما گفتيد من باور نمى کنم که انشعاب اتفاق بيافتد. اما امروز ميبينيم که اين دارد اتفاق ميافتد. همچنين خودت ميدانى که قبل از اين نامه، من دو نامه ديگر نيز براى شما و رفيق کوروش فرستاده ام. همينجا جهت اطلاع رفيق امير توکلى عزيز، من درخواست کردم که نامه هاى من را در اختيار کادر ها قرار دهند. حالا هم همين درخواست را دارم. در مورد اين اوضاع من با تعداد زيادى از ديگر رهبران حزب ايران بحث وجدل داشته ام. و در آخر فکر ميکنم بايد اين را در نظر بگيريد که مانند يک عضو کميته مرکزى حزب ايران و دبير کميته مرکزى حزب عراق، بدون اطلاع از مسئله اى و بدون ارزيابى و تفکر کامل در مورد آن، دخالت نمى کنم و موضع نميگيرم. شما ميدانيد قبلا در مقابل بلوک بندى هاى درون رهبرى حزب ايستاده ام و طرف هيچ بلوکى را نگرفتم. به همين دليل هم همانطور که اطلاع داريد، حاضر نشدم از بغداد کسى را در لندن وکيل خودم بکنم(راى خودم را به کسى بدهم) که از طرف من در انتخاب مشاورين کميته مرکزى شرکت کند. چون گفتم هرکسى را معرفى کنم، و او با بلوکى تداعى شود، خواهى نخواهى، منهم با آن بلوک تداعى ميشوم، به همين خاطر از حق راى صرفنظر کردم. ميدانى بهمين دليل هم وقتى که در پلنوم بيستم غايب بودم از سر حفظ وحدت حزب حاضر نشدم راى خود را به هيچ کس و هيج جناحى بدهم، سرانجام پس از تاکيدات رفيق رحمان که ازمکان پلنوم با من طرف صحبت بود، از من خواسته شد که کسى را بعنوان نماينده خود براى شرکت در راى گيرى براى دفتر سياسى و ليدر حزب، معرفى کنم. بخصوص وفتى که رفيق رحمان گفت، فضا عوض شده و بلوکى نمانده است و فضاى شور و شوق پلنوم را فراگرفته است، راى خود را به رفيق امجد غفور دادم، به اين دليل که با او صحبت کرده بودم و او موضع من را ميدانست. رفيق امجد هم خارج از بلوک بندى هاى حزب ايران بود. اما پلنوم به اين دليل که رفيق مشاور ک-م حزب ايران بود، اين تفويض راى پذيرفته نشد. بعد از اين من راى خودم را به شما، حميد تقوايى، دادم. نه بر اساس دورى و نزديکى شما به جناج بندى ها بلکه بر مبناى اينکه فکر ميکردم که منطقا بعنوان ليدر حزب بايد منفعت کل حزب را نمايندگى کنى و بدين ترتيب کمترين استنباط بلوکى از موضع من نميشد. ميدانم ممکن است رفقايى از مخالفين حميد، از اين اقدام من نگران شده باشند. اما براى من اين مسئله حاشيه اى تر از هدف اصلى ام بود. اکنون نيز دقيقا بر همان اساس حميد تقوايى ليدر حزب ايران را فراميخوانم که راه و روشى را در پيش گيرد که حزب را از چند پارچگى نجات دهد. شايد شما و رفقايى چون امير توکلى از من برنجيد. اما من ناچارم اينها را تحمل کنم و آنطور که خودم درست ميدانم براى حفظ حزب تلاش کنم. در هرحال، اينها نشان ميدهد که من از بحث ها و جدلها و بلوک بنديها خبر دارم و از موضع خودم در جهت وحدت حزب دخالت کرده ام.

رفيق حميد عزيزعليرغم اطلاع من از اختلاقات و از مباحثات سياسى، همچنين عليرغم اينکه در نامه ام نوشته ام و وجود اختلاف را تاييد کرده ام، و اختلافات هم جدى است، باوجود اين من خيلى آگاهانه تا بحال وارد موضع گيرى در مورد اين مباحثات نشده ام. من نه کسى را تاييد کرده و نه با کسى مخالفت کرده ام. اين هنوز مسئله اصلى من نيست، بلکه من تنها در مورد شيوه و روش ها و اقداماتى صحبت کرده ام که به نظر من براى بسرانجام رساندن اين اختلافات شايسته نيستند و حزب را در گرداب نگه ميدارد. من ميگويم اختلافات بجاى خود، اما اگر مواظب نباشيم حزبى نمى ماند تا در مورد خط و جهت سياسى و پلاتفرم هايش بحث کنيم. بحث من اين است که حزب نقطه اميد ما و توده هاى زيادى در ايران و منطقه است. بيائيد حزب را حفظ کنيم، آنوقت در چهارچوب اصول و مکانيسم ها و سنت هاى حزبى به شيوه منصور حکمت بحث و جدل سياسى بکنيم، نظرات همديگر را نقد کنيم و سرانجام بر اساس پلميک هاى سياسى و پلاتفرم ها و بر مبناى تصميمات پلنوم و کنگره و اقليت و اکثريت تصميم بگيريم. نه اينکه(بيائيم) هرچه جلسات دفتر سياسى و برخوردهاى نادرست اعضاى اين ارگان و رهبرى حزب را همانطور که هست جلو کادرهاى حزب بريزيم و در نتيجه آن اين فضاى ناسالم و همديگر شکنانه را بوجود بياوريم، که هرگز شايسته پيروان منصور حکمت و حزب منصور حکمت نبوده است. هيچکدام از شما، تو و کوروش، و ساير رفقا شايسته چنين برخوردهايى نبوده و نيستيد که در اين فضا با آن روبرو شده ايد. بحث و پيشنهاد من که شما هم جديدا در نامه شماره ٦ بخشى از آن را طرح کرده ايد، براى پايان دادن به اين فضا بود. من اين را گام مثبتى و در اين چهارچوب آن را مى بينم و ازآن استقبال ميکنم. و ميخواهم که کاملا به اين فضا و روش ناسالم پايان داده شود.در نامه ات نوشته اى بحث اين نيست که نظر کسى را به راى بگذارى، ميگويى مجموعه اى تز و مواضع در حزب طرح شده اند که در تناقض با خط کمونيسم کارگرى و منصور حکمت مى باشند، گفته اى از پلنوم ميخواهى اين را اعلام کند. رفيق عزيز، اما در نامه دبير شماره ٥، دقيقا از اين بحث اين کرده اى که قطعنامه اى را به پلنوم مى برى براى اينکه نظرات راست را در حزب بيرون بيندازى. اين همان نتايجى را ببار مياورد که من از آن صحبت کردم. اما بهرحال، سوال جديد من اين است، اگر همانطور که خودت در سمينار اخيرت گفتى، هيچ کس از اين مواضع و تزها دفاع نميکند، صاحب ندارد، و در هيچ ارگان حزبى اى تصويب نشده اند، پس اين کشمکش بزرگ بر سر چيست؟ طوريکه حزب را تا آستانه از هم گسيختگى پيش برده است؟ ديگر بردن اين قرار به پلنوم چه لزومى دارد؟ چرا اين به مسئله سرنوشت سازى تبديل شده است؟سرانجام اين برايم عجيب بود که توصيه کرده اى حزب عراق عجله نکند، دخالت نکند، و موضع نگيرد. منتظر بماند تا اين کشمکش ها به سرانجام نهايى اش برسند، آنوقت موضع بگيرد. معلوم ميشود، عليرغم رابطه مداوم و تنگانگ هر دو حزب با هم داشته اند، از اين زاويه بوده است که رهبرى حزب عراق خيلى با تاخير از اين مباحث مطلع شده است. رفيق عزيز، من نميدانم مبناى اين توصيه شما چيست؟ ما دو حزب متعلق به يک جنبش اجتماعى هستيم که تحت اتوريته مستقيم منصور حکمت بوده ايم. شکست و موفقيت هر يک از ما مستقيما تاثير بر ديگرى و جنبش ما دارد. سرنوشت ما تماما بهم گره خورده است. چگونه مى توانيم تنها نظاره گر پروسه خطرناکى باشيم که حزب برادر ما را در آستانه از هم گسيختگى قرار داده است؟ چگونه ممکن است، تمام تلاش خود را براى نجات حزب از اين وضعيت انجام ندهيم؟ بعد از اينکه کشمکش ها به نتيجه نهايى رسيد، ديگر موضعگيرى ما چه فايده اى خواهد داشت؟ من نقش خود و حزب عراق را در اين نمى بينم، بعد از اينکه حزب از هم پاشيد آنوقت موضع بگيريم و نطر بدهيم که حق با کيست؟ بايد حزب عراق، در حفظ حزب و اتحاد آن نقش داشته باشد. در هيچ زمانى مناسبات ما اينطور نبوده است که هر کدام از ما نظاره گر مشکلات درونى ديگرى باشيم تا به سرانجام برسند و بعد موضع بگيريم. ما هر وقت دچار مشکلات و بحران شده ايم در اسرع وقت رهبرى حزب ايران را مطلع کرده ايم و خواسته ايم که دخالت کنند و ما را يارى دهند. رهبرى حزب ايران هم مدام دخالت و کمک کرده است. منصور حکمت خود مظهر اين احساس مسئوليت ها و دخالت هاى سرنوشت ساز در حزب عراق بوده است. شما در پلاتفرم هايتان در مورد ارتباط نزديک با حزب عراق و استحکام آن اشاره کرده اى، اما من اين توصيه شما را مبنى بر عدم دخالت ما در وضعيتى که حزب ايران در آن قرار گرفته است نمى فهمم؟ چگونه است که شما همه مباحثات را براى دخالت کردن و بسرانجام رساندن ٓ در اختيار کادرها قرار مى دهيد اما از طرفى ديگر از بخشى از رهبران اين جنبش مى خواهى که زانوى خود را بغل کرده و نظاره گر اوضاع باشند؟براستى ما سرنوشت حزب کمونيست کارگرى ايران را مستقيما مربوط به سرنوشت خودمان ميدانيم، بخشى از سرنوشت ماست، در اين رابطه تلاش و دخالت جدى و فعال براى عبور حزب از اين بحرانى که بدان دچار شده را وظيفه سياسى خود مى دانيم. متاسفانه ما نه تنها عجله نکرده ايم، بلکه خيلى ديرهم شده است. دليل اصلى اين تاخير ما هم اين بوده است که شما حزب عراق را دير در جريان اختلافات و بحث ها قرار داده ايد. اکنون هم، مهمترين مسئله ما قبل از هر چيزى حفظ اتحاد و يکپارچگى حزب است. بعدا که زمينه و فضاى سالم سياسى براى جدل پيش آمد و اختلافات واقعى صورت مسئله شدند، مى توان بدور از اين فضا و طى پروسه اى پلاتفرم ها را مورد بحث قرار داد که در اينصورت حزب پخته تر و محکم تر مى شود. در چنين پروسه اى ما هم بدور از نگرانى امروز در بحث ها و پلميک ها شرکت ميکنيم و نطر مى دهيم. من دوباره ياد آورى ميکنم، همانطوريکه خودت هم در نامه شماره ٦ نوشته اى، اوضاع به مرحله خيلى حساس و خطرناکى رسيده است، لازم است با دقت و هوشيارى و احساس مسئوليت با ٓان برخورد شود. به باور من شما در موقعيت ليدر حزب بايستى راه حل مناسب براى بيرون آوردن حزب از اين موقعيت را در پيش گيريد. اين براى شما و همه ما مايه افتخار بزرگى خواهد شد. من در نامه قبلى ام پيشنهاد و تاکيد خودم را کرده ام.

به اميد عبور موفقيت آميز از اين تندپيچ

با کمال احترام

ريبوار احمد ٩ آکوست ٢٠٠٤