شما ميتوانيد برويد، اما حزب ميماند!

على جوادى - آذر ماجدى

ويژگى حرکت کورش مدرس اجازه ميدهد که بدون حدس و گمان در باره جوانب متفاوت آن بحث کرد. معنايش را درک کرد و معناى سياسى آن را نه آن طور که خود ميگويد، بلکه آن طور که هست، توضيح داد. "تهديد به رفتن" و "استيضاح" دو رکن سياست بلوکى است که اکنون به گرد کورش مدرسى جمع شده اند. اما معناى سياسى اين حرکت چيست؟

تهديد به رفتن، تقلا براى استيضاح!

کورش مدرسى در سمينار ٥ اوت ٢٠٠٤ خود، رهبرى حزب را آشکارا تهديد به جدايى کرد. اعلام کرد چنانچه پلنوم ٢١ کميته مرکزى پلاتفرم ايشان را تصويب نکند، راهشان را کج خواهند کرد و از حزب جدا خواهند شد. اعلام کرد چنانچه رهبرى حزب در اين شرايط بسوى کنگره ٥ برود، از حزب کناره گيرى خواهند کرد. اين اقدام در دنياى سياست معنا و نام خاص خود را دارد. گروکشى براى تحميل سازش! تهديد و جنجال پيرامون جدايى براى تحميل پلاتفرم خود به حزب! اين گروکشى بايد از جانب تک تک کادرهاى حزب پاسخى محکم و در خور بگيرد. حزب مسلما تسليم چنين گروکشى اى نخواهد شد.

پيش شرط اين تهديدات و ملزومات چنين گروکشى چيست؟ !- اضمحلال و فروپاشى حزب در صورت جدايى کورش و يارانش و ٢- "تو سر وضعيت حزب زدن" بمنظور تحميل شرايط معامله و "ارزانتر معامله کردن". اما اين تقلاها مستقل از پوچ بودن آن نشاندهنده خود فريبى و خود بزرگ بينى کورش است. فکر ميکند با ايجاد جنجال پيرامون "فروپاشى" حزب شانس تحميل سازش به رهبرى حزب را بالاتر ميبرد. و البته اگر موفق نشدند، راهشان اعلام شده است، تلاش براى يارگيرى و جدايى از حزب. کورش نميتواند به سادگى به اهداف خود دست يابد بدون اينکه حزب را در حال "فروپاشى" نشان دهد. بدون اينکه کار و فعاليتهاى حزب را تخطئه کند، بدون اينکه دورنماى سياهى در مقابل آن ترسيم کند. کورش بدون اينکه "تو سر حزب بزند" نميتواند به اهداف خود دست يابد. اين محاسبات البته کاسبکارانه و بقال معابانه است. از طرف ديگر در اين تصوير کورش خود را معادل حزب قلمداد کرده است. بودن يا نبودن خود را معادل ضرورت مادى و وجودى حزب قرار داده است. اين البته خصلت ويژه رهبرانى است که تزهايشان شکست خورده است. به خود مدال ميدهند. به قضاوت خود مى نشينند. اما تاريخ بى رحم است، على الخصوص در دورانهاى پر تلاطم.

هراس از بالاترين مجمع حزبى

کورش مدرسى اعلام کرده است که اگر حزب در اين شرايط به سوى برگزارى کنگره ٥ برود، جدا خواهند شد. کورش مسلما ميداند که کنگره عاليترين مرجع تصميم گيرى در مورد سرنوشت حزب است. اما از قرار سرزمين جديدى که قدم در آن گذاشته است، در آن جايگاه کنگره به مکانى براى "نمايش وحدت" و "نمايش تعداد تاکى واکى" تغيير کرده است. اين سرزمين شناخته شده است. نگاهى به کنگره حزب دمکرات آمريکا خالى از فايده نيست. علت عدم تمايل کورش به شرکت در کنگره کاملا روشن است. مساله تماما به توازن قوا در حزب برميگردد. کورش ميداند که پلاتفرم و نظراتش در سطح حزب وزن و جايگاه چندانى ندارد. ميداند که کنگره ٥ محل تعيين تکليف با سياستهاى راستى خواهد بود که جوهر پلاتفرمش را تشکيل ميدهند. نتيجتا چرا وارد ميدانى شود که نمايندگان کنگره اى بزرگ مهر شکست بر پيشانى اين سياستها بکوبند. چرا اجازه دهد که حزب به محکمى کنگره در مقابل اين سياستها قد علم کند. لاجرم تهديد ميکند. هياهو پيرامون جدايى راه مى اندازد. اما آيا اين تنها راه است؟

مسلما اين تنها راه نيست. کورش ميتواند مثل هر نماينده ديگرى به کنگره بيايد. ميتواند حرفش را بزند. پلاتفرمش را ارائه دهد. نقد به پلاتفرش را بشنوند و اجازه دهد که کنگره آگاهانه قضاوت کند. تصميم بگيرد و انتخاب کند. و با نظراتى تعيين تکليف کند و مسير آتى حزب را تعيين کند. اما انتخاب اين راه مستلزم پاى بندى و تعهد به راى و آراى اکثريت نمايندگان کنگره است. اما کورش از پيش تصميم خود را گرفته است. او تسليم اراده بالاترين مجمع کمونيستها نخواهد شد. او تابع خودش است. و بدتر، جمعى را بدون اينکه تماما پلاتفرم سياسى ايشان را قبول داشته باشند، به دور خويش گرد آورده است.

اين بازى با برگ آخر است. کورش ميتوانست راه ديگرى را برگزيند. ميتوانست تنها برود. ميتوانست سرنوشت سياسى خود را به ديگران تحميل نکند. گويا بايد با جمعى که نه از سر سياست و پلاتفرم، بلکه از سر تقابل با پلاتفرمى ديگر گرد آمده اند، گام در اين مسير بايد تلخ بگذارد. سرنوشت تلخى است. اما ميشد سياسى بود. ميشد تابع راى و اراده اکثريت بود، و چنين سرنوشتى را براى خود و ديگران ايجاد نکرد. از طرف ديگر، ديگران ميتوانستند آوار تزهاى شکست خورده کورش را بر شانه خود قرار ندهند. اگر کسى فعاليت سياسى خود را از سر "مريدى" به کسى آغاز نکرده باشد، ضرورتا نبايد تسليم چنين روش ماجراجويانه اى شود. بايد بيش از دو بار فکر کرد. اين دوستان بايد به عواقب چنين اقدامى کاملا فکر کنند.

سرنوشت احتمالى؟

آينده اين راه روشن است. راهى تيره و تار است. تلاشى و اضمحلال کنار رفتگان. اين جمع قادر نخواهد شد، متشکل بماند. براى اينکه متشکل شوند بايد داراى پلاتفرمى باشند. اما پلاتفرم کورش تماما راست است. با تزهاى نافرمانى مدنى، شراکت در دولت ائتلافى حجاريانى، سوسياليسم بعدا، نميتوان نيرويى گرد آورد. پلاتفرم راست کورش شانسى ندارد. نيرويى به دور آن جمع نخواهد شد. خودشان هم قادر نخواهد شد به دور آن متشکل شوند. واقعيت اين است که اگر نيروهايى مانند حزب توده و اکثريت و راه کارگر نبودند، شايد اين پلاتفرم شانسى در جامعه داشت. جامعه در عين حال راست خودش را هم ميخواهد. اگر کشتگر و فرخ نگهدار نبودند، شايد ميشد اميدى به آينده اين پلاتفرم داشت. برافراشتن اين پلاتفرم در اولين قدم خود اين جمع را بسرعت متفرق و منشعب خواهد کرد. ميگوئيم بسرعت، چرا که دنياى خارج از تصورات اين دوستان به شدت متلاطم است. ديگران با اين سياستها سالهاست که مشغول جمع آورى نيرو هستند. کسى با خط و پلاتفرم راست کورش نميتواند جريانى پايدار بسازد. هم خطان اين پلاتفرم اکنون در راه کارگر و اکثريت جمع شده اند. باور کنيد اگر تز شرکت در دولت ائتلافى حجاريان را مطرح کنيد، چپ اکثريت هم به شما انتقاد خواهد کرد. جونيور اين صف خواهيد شد. "صندلى اين تزها مدتهاست که اشغال شده است."

عکس العمل حزب، پاسخ اعضا؟

حزب با تهديد به جدايى اين رفقا زير سئوال نميرود. حزب سرجايش است. سرجايش محکم مى ماند. کارش را ميکند. گسترش پيدا ميکند. و به جلو ميرود. ميدانيد چرا؟ براى اينکه "ضرورت زمانه است". اما پاسخ هر رفيق و کادرى در اين حزب در برابر اين تهديد و گروکشى چه بايد باشد؟ چه واکنشى بايد نشان داد؟ عکس العمل هر عضوى که ميخواهد بماند و از حزب و اهداف اوليه اش و برنامه اش دفاع کند و حزب را داشته باشد، کاملا روشن است.

<<انتظار من از هر عضو حزب که ميداند چرا به اين صف آمده است اين است که اجازه ندهد کسى پرچم حزب را به علامت عزا و بحران نيمه افراشته کند، بايد به گرد رهبرى اى که مانده است تا با عواقب اين واقعه روبرو شود حلقه بزند. در نبردى که ما بعنوان يک عده کمونيست به آن پا گذاشته ايم در "لحظات خطير"، پرچم را بر افراشته تر ميگيرند.>> اعضاى اين حزب اجازه نميدهند که <<"تو سر مال بزنند" که ارزانتر معامله اش کنند. حزب را مخروبه جلوه ميدهند تا بتوانند راحت تر معامله اش کنند. تا بتوانند راحت تر ترکش کنند. باز هم ميگويم، حزب سرجايش است، استوار است. اپوزيسيون داريم، ناراضى داريم، و صد البته از بيرون مورد حمله قرار ميگيريم، قرار است باز کسانى "حبابمان را بترکانند" و "نگاهى از درون" برايمان بنويسند. اما حزب کمونيست کارگرى ايران با استوارى تمام اين مسائل را پشت سر خواهد گذاشت. اين دوره رشد حزب است. و حتى اين رشد هم کند نخواهد شد. منصور حکمت، محکم به محکمى حزب>>

اعضا و کادرهاى حزب ميدانند که چرا آمده اند و ميدانند براى چه کارشان را ادامه خواهند داد. اعضاى و کادرهاى اين حزب انسانهاى مستقل و آگاه و با تاريخى طولانى و پر فراز و نشيب از مبارزه اند. اين حزب يک دنياى بهتر است. اين حزب کمونيسم کارگرى است. پرچمش را اعضا و کادرها در اين شرايط برافراشته تر نگاه خواهند داشت.

٧ اوت ٢٠٠٤