من سکوت نميکنم رفيق اصغر!

محمدفتاحى چهارم اوت ٠٤

اصغر عزيزم!

تو براى من هميشه جايگاه ويژه اى در رهبرى داشته اى. به همين دليل نامه انتقادى شما به کورش را دو بار خواندم. از اعضاى دفتر سياسى جبهه کورش سوال کرده ايد چرا در مقابل پرت کردن اصطلاحاتى که شما در نامه آورده ايد، به شما، سکوت کرده اند؟ نامه شما علنى است و به همين دليل منهم حق خود ميدانم به سوال شما جواب دهم.

من در کنار بقيه مطالب شاهد برخوردهاى "ناجالب" اکثر شما در دفترسياسى به هم بودم. در اين رابطه بايد از خودم سوال کنم چرا وقتى اين کلمات زشت را در برخورد به تو ديدم چيزى نگفتم؟ چرا سکوت کردم؟ چرا توانستم از کنارش بگذرم؟ مگر در اين حزب تابحال در تمام عمر اين حزب کسى اين چنين به ديگرى برخورد کرده است؟ شما به درست جواب داده ايد که اينها را ما نداشتيم. ما چيز ديگرى بوديم.

اصغر عزيزم!شما درست ميگوييد، ما اين نبوديم، ولى متاسفانه بايد بپذيريم که ديگر آنچه بوديم نيستيم. و خيلى زمان است که آنچه بوديم نيستيم. مدتهاست چيز ديگرى شده ايم، عوض شده ايم، و راستش را بخواهيد اگر کسى بپرسد چه شده ايم، خودم هم مانده ام که چه شده ايم، شما ميدانيد؟شما نوشته ايد که اين برخوردهاى کورش متناسب است با رفتار کسى که عاشق تشکيل دولت با حجاريان است. من نميتوانم انکارش کنم و حقيقتا احتمالا کورش طرحهاى ديگرى هم در سر داشته باشد. چه معلوم در فکر تشکيل دولت با خود خاتمى هم نبوده باشد؟ من بطور جدى هر حکمى را که در مورد کورش و به خصوص در اين رابطه وارد شود، اتهام نميدانم. شما چند بار در نامه ات خطاب به وى گفته ايد که "شما را مى شناسم". شخصا دوست داشتم در مورد اين اطلاعات مهم در مورد شناخت از وى بيشتر ميدانستم. خبر دارم که وى از طبقه بالاى جامعه وارد سياست شده است. لذا فکر ميکنم بايد بطور جدى مواظب گفتار و کردار و منش و برخورد وى بود. تکبرى که او دارد، غرورى که مانع انتقاد وى از برخوردش است، ژستى که در عکس ليدرى به خود گرفته بود، فکرى که در سرش بود که مثل رحمان حسين زاده و رضاپهلوى دفتر و دبيرخانه ليدر داير کند، حتى احتمالا علاقه اش به اينکه مردم در خيابانها زنده باد کورش سردهند، و احتمالا حتى نوع عينکهايش و راه رفتنش هم يک چهارچوب کاملى را از کسى معرفى کند که شما به درست مکررا ميگوييد "ترا خوب مى شناسم". اگر فکر ميکنيد دارم از انتقادات شما کمدى مى سازم، اشتباه ميکنيد. خيلى جدى دارم ميگويم. و شما به درست در افکار وى مشغول کشف حقايق مربوط به معضلات حزب هستيد. بايد به اين کار ادامه داد، و من شخصا تمام تقلاهاى شما را تاييد ميکنم، برخوردهايش به شما و به هر رفيق ديگرى در اين حزب را بشدت محکوم ميکنم. و حاضرم در رجم افکار پليد وى، و احتمالا خود وى هم شرکت کنم.

اصغر عزيز!اينهمه حمايت من از انتقادات شما و هر کس ديگرى از کورش اصلا مفت نيست. اگر ناراحت نشويد، اينها بخشا رشوه سياسى من است به شما براى کسب بعضى از اطلاعاتى که احتمالا فقط بشود از شما گرفت؛١- روز اول کنگره ٤ نزد تو آمدم و از شما در مورد طرحى براى يک انتخابات جناحى و حذف عده اى در جريان راى گيريهاى کنگره سوال کردم. مشوق مراجعه ام به شما مصطفى صابر بود. وقتى مسئله را به وى گفتم، گفت برو به اصغر بگو جلوى همچو چيزى را بگيرد. شما در مقابل درخواست من گفتيد که "ديگر نميشه کارى کرد"، و ادامه نداديد. بعدا متوجه شدم که از قبل از اين ماجرا خبر داشتيد. سوال من اين است که شما خود جزو سازماندهندگان آن بوديد يا فقط ناظر؟ اگر جزو سازماندهندگان بوديد چرا در موقعيت رئيس هيئت دبيران اين طرح را به اطلاع تشکيلات نرسانديد؟ اگر مطلع بوديد چرا به عنوان رئيس هيئت دبيران محکومش نکرديد؟ چرا چيزى به ماشين حزبى زير دستت نگفتيد؟ چرا در موردش سکوت کرديد؟

٢- بعداز کنگره بحث و شايعه وجود چپ و راست همه جا پيچيد. بخشى از کادرهاى حزب در آن جريان به خط شدند که چپ و راستى هست. شما در راس تشکيلات نميشود نشنيده باشيد. سوال من اين است که شما هم جزو خط دهدگان بوديد؟ اگر بوديد علاقمندم بدانم چه اندازه از کلمه "مجلس موسسان" و کلمه "حجاريان" به کادرها نشان داده شد تا "به چشم خود" ببينند؟ اگر نبوديد کارتان و نقش تان در آن زمان چى بود، آيا اصلا مجازم از نقش فرد اول در راس اين ماشين حزبى، در مورد تمام اين اقدامات زيرزمينى در حزب سوال کنم؟٣- شما از کورش سوال کرده ايد که القاب پرت شده به شما در ١٣ سال گذشته در حزب ما وجود داشته است؟ منهم از شما سوال ميکنم، اصلا چنين طرحهايى در حزب قبلى هم حتى از امثال عمر ايلخانيزاده آن زمان ديده شده است؟

اينها مسائل کهنه اند؟ خيلى خوب، در مورد اين دوره؛ ٤- در شروع مباحث "جالب" جارى، به دنبال آژيتاسيون جنگى رفيق حميد، رفيق کاظم پيام جنگى ليدر را گرفت و در اولين نامه اش ادعا کرد که ماها مثل سلطنت طلبان و بقيه دشمنان حزب، با کمونيسم کارگرى دشمنى داريم. لطفا به دقت توجه کنيد گفته نشد افکار راست کورش يا جبهه متحدش، گفته شد که ماها دشمنى داريم. دقت کنيد گفته نشد که برخوردمان دشمنانه و خصمانه است، ادعا شد که "اينها"، يعنى آدمهاى زنده و نه مواضع شان، خودشان و نه نظرشان، با کمونيسم کارگرى دشمنى دارند. دقت کنيد به ما ارفاق نشد که رفتارمان، برخوردمان يا موضعمان پولپوتى و استالينى و ارتجاعى و... است. گفتند خودمان دشمنيم با کمونيسم کارگرى. سوالم در اين رابطه از شما رفيق خيلى عزيز و حساس اين است که چرا در مقابل اين حکم نايستاديد؟ ميتوانيد در مقام رئيس هيئت دبيران به کسى خارج اين حزب حالى کنيد که حساسيت شما از چه نوعى است؟ چرا به دنبال نشان دادن ما به عنوان دشمن، در مقابل اعزام واحدهاى همافر به دم خانه هاى ما و پيش فنگ پافنگ شان سکوت کرديد؟ فکر نميکنيد "بشين سرجات" گفتن من در مقابل شان زيادى نرم و متين بود؟ چرا در مقابل لمپن ناميدن من و آذر مدرسى سکوت ميکنيد؟ چون من اصغر نيستم ايرادى ندارد؟ آيا احترام انسان نزد شما به مواضع سياسى اش گره خورده است؟ دشمن کمونيسم کارگرى گفتن به صف طويلى از رهبران و کادرهاى اين حزب خوب است، منتها ارتجاعى گفتن به موضع شما محکوم است؟ اصغر جان به ياد داريد در حزب قبلى، ما چپهاى آن دوره يک عضو حزب را در کومه له گرفتيم و زندانش کرديم، چون در موردش شکى بود؟ وقتى پرسيدم آخر رفقاى من اين ادعاى ما که نه شاهد دارد نه سند، به چه حقى دستگيرش کرده ايم، در جواب، از رفقاى دور و برم جواب گرفتم که، "گور باباش ولش کن پدرسگه راسته!" متوجه شدم آن مشکوکيت بهانه بود، جرم اصلى او داشتن نظر مخالف بود. سکوت امروز شما را که ميبينم، ياد آن روزها ميافتم که تازه ميخواستيم از چپ سنتى ببريم. و احتمالا براى خود قرينه سازى کرده و به خود گفته ايد، ما از آن راست هاى سابق زندانى گرفتيم، اينها که هنوز زندانى نشده اند!؟ اگر اين فرضيه نيست، به من بگو چرا ارتجاعى و... گفتن به مواضع شما جرم است، ولى دشمن گفتن به من و نه به مواضعم، ايرادى ندارد؟ آيا فکر ميکنى چون منهم مثل شما رئيس هيئت دبيران نيستم، احترام مان به نسبت درجه و موقعيت مان بايد متفاوت باشد؟ نمى پذيريد وقتى نادر کمتر از سه سال قبل ميگويد هنوز به آن چپ نزديکتريم تا به چيزى که بايد باشيم؟ ٥- اصغر عزيزم شما برخورد کورش را به علاقه وى به دولت حجاريان ربط داده ايد. علاقمندم بدانم ريشه برخوردهاى خودتان در کل پروسه اى که گفتم، و در مباحث اخير، از علاقه شما و رفقاى هم نظر شما به کدامين دولت غيرحجاريانى مربوط است؟

٦- چقدر ادامه دهم اصغر عزيز؟حالا وضع طورى شده که توهين و فحاشى مثل نقل و نبات از دو طرف به طرف هم پرتاب ميشود. ميشود شما يک روز از قالب جبهه ، محفل، فراکسيون يا هرچه علاقمنديد اسم بگذاريد، بيرون بياييد و به عنوان رئيس هيئت دبيران، با هر دوچشم به حزب نگاه کنى و به همه اعلام کنيد که اين وضع را در مورد احدى قبول نداريد؟ ميتوانيد براى يک روز هم که شده از منافع حقير جناحى عبور کنى و کل حزب را ببينى که به چه وضعى افتاده است؟

اصغر عزيزم!بايد اين حقيقت تلخ را پذيرفت که هيچکدام از برخوردهاى هيچکدام از ماها در اين حزب تاريخا جايى نداشته است. بايد پذيرفت که تمام کثافاتى که به طرف هم پرتاب ميکنيم، شايسته حتى مخالفين مان در بيرون مرزهاى اين حزب هم نيست. تا اينجاى راه که آمده ايم، شما و جبهه شما نزد بقيه پوچ شده است. جبهه کورش نزد جبهه مقابلش پوچ تر شده است. قرار بود حزب ما حزب احترام به انسان باشد. ترا به هرچه قبول دارى، براى چند نفر از اعضاى رهبرى در اين حزب احترامى مانده است؟ فکر نميکنيد هرکدام از اين دو جبهه به ادعاى طرف مقابل در احترام گذاشتن به انسان مى خندند؟ و ميدانيد وقتى همه ادعا ميکنند که حزب نادر عزيز را پاس ميدارند، من چقدر چندشم ميآيد؟ وقتى ادعا ميشود اين حزب حزب منصورحکمت است که مى بينيم، ميدانى چه توهين بزرگى به منصور حکمت ميدانم؟ کاربرد نوشته هاى نادر به پايان رسيده و اخيرا "مکالمات تلفنى" وى با "دوست خيلى نزديکش" رفيق على جوادى به احاديث تبديل ميشوند تا ايشان به عنوان راوى احاديث در خدمت نظراتش بکارش ببرد، و به اين شيوه ناجالب به نادر بى احترامى کند. اصغر عزيز من از اين بى احتراميها به نادر، آنهم به اسم خودش نميدانى چه اندازه بيزارم. کاش، کاش ميتوانست از هايگيت براى يکبار هم شده داد ميزد و به مفسرين و اين "دوستان نزديکش" ميگفت نکن رفيق من، زشت است.

اصغر عزيز!فکر نميکنيد ربط تمام اين داستانها به افکار شيطانى کورش زيادى خنده دار است؟ اگر شما به خود حق ميدهيد علت مشکلات دوران ليدرى کورش را وى بدانيد، چون او ليدر بود، چه عينکى مانع تکرار همان حکم در مورد دوران ليدرى حميد است؟

اصغرجان!من هنوز فکر ميکنم تو ميتوانى اين نباشى که شده اى. هنوز فکر ميکنم ميتوانى اعتماد آدمهاى مثل مرا به خود نگهدارى. بيا به من و به ديگران نشان بده که احساس مسئوليتت نسبت به حزب ( و نه نسبت به بخشى از حزب) را از دست نداده ايد. تو در چشم من همان آدم بزرگى که بودى، ميتوانم از تو صميمانه خواهش کنم به اعتماد من پشت نکنيد؟ ميتوانم به تو بگويم حق ندارى اصغر مرا اينگونه کوچک کنى؟ ميتوانم از تو بخواهم به نقشى برگردى که داشتى، و از نقش تاسف بار فعلى ات دست بکشى؟

مطمئن باش هنوز خيلى دوستت دارم.

زنده باد همه ما