به مدافعين و جناح تئورى نسبيت حرمت انسان!

به همافران جناح "هدف وسيله را توجيه ميکند"!

پاسخى به رفيق فريبرز پويا و خليل کيوان

مهرنوش موسوى

چند وقت پيش در تلويزيون، فيلمى قديمى با شرکت جودى فوستر ديدم که در پستوى يک بار، در سالن بيليارد، چند مرد به او تجاوز ميکنند. ٣ نفر مرد، مردان متجاوز را با کف زدن و کوبيدن شيشه هاى آبجويشان به روى ميز تشويق ميکنند، مرد ديگرى خاموش و نطاره گر کل اين صحنه است. لام تا کام حرفى نميزند. بعد از اين جريان، وکيل با وجدان و منصفى پيدا ميشود که جودى فوستر را نمايندگى، از متجاوزين شکايت و از حقوق وى دفاع کند، جالب اينجاست که در صحن دادگاه نه فقظ متجاوزين، بلکه مشوقين و نه فقظ مشوقين، بلکه حتى نطاره گر خاموش صحنه نيز، مورد بازخواست و محاکمه قرار ميگيرد. شرکاى جرم محسوب ميشوند. هم فريبرز و هم من ميدانيم که در بسيارى از جوامع اروپايى نه فقظ شرکت مستقيم در نقض و تجاوز به حقوق مدنى و حرمت انسانى، بلکه حتى نطارت غير فعال در آن نيز، خودش "جرم" محسوب ميشود.

نامه رفيق فريبرز و رفقاى ديگرى از جناح حميد تقوايى نشان ميدهد که نميخواهند نظاره گر باشند. اين خيلى خوب است. به هتک حرمت شدن اصغر کريمى اعتراض دارند، لازم است. شخصا به رفيق کورش مدرسى انتقاد و اعتراض دارم که لفظ پولپت و يا لفظهاى ديگر را در اين بحث به ميان کشيده است، راديکالترين نقدها به شيوه حزب دارى رفيق اصغر نبايد باعث ميشد که با ده حلقه واسط هم اين لفظ بکار برده شود. من کارى به بهره بردارى جناحى از اين امر و جنجال حول آن ندارم، اين کار رفقاى "اهل شلوعى" ماست. اما من معتقدم رفيق کورش ميتوانست روش اصولى و انسانيترى را براى بيان منظور خود بکار گيرد، حداقل او الگويى جلو حزب بگذارد. هيچ درجه ايى از اختلاف سياسى، هتک حرمت يا روش انگ زدن به کسى را توجيه نميکند. هدف وسيله را توجيه نميکند. براى هيچ جناحى نميکند. اين امر در خود قابل نقد است. اما چه نقدى؟

نگاه کنيد و از خودتان بپرسيد که چرا اين نقدهاى رايج کارساز نيست؟ چرا روندى جلودار اين اقدامات و شخصيت شکنيها که از قضا خود رفقاى جناح حميد تقوايى، بويژه على جوادى، آذر ماجدى، مينا احدى و محمد آسنگران هم از جمله سردمدار آن بوده اند، نيست؟ چرا نقدهاى نادر روى حزب ميگرفت ولى نقدهاى اين چنينى روى هيچ کسى نميگيرد. به خاطر روش منصور حکمت بود. اين روش چه بود؟ چرا منصور حکمت تنها منتقد جدى همه اعمال و رفتار و سياستهاى ما بود، ولى امروز شما براى "نقد" هم ابتدا به ساکن به منفغت جناحتان نگاه ميکنيد. چرا حزب ما از اين خصوصيات پايه ايى خود، يعنى خصلت "نقد" دائم براى تغيير، فاصله گرفته است؟ سلاح نقد به بيرون حزب رانده شده است؟به اين خاطر که نقد و روش عملى اثباتى که در مقابل اين رفتارها گذاشته ميشود، بر خلاف اسمى که روى خودتان گذاشته ايد، راديکال، "چپ"، ريشه ايى و مارکسيستى نيست. نقد و منتقد هر دو هيچگونه قرابتى با منصور ندارند. از قضا اين نقد غير مارکسيستى براى مقابله با سنت حکمت و خفه کردن اعتراض مارکسيستى به ميدان آورده شده است. نميشود با تئورى نسبيت فرهنگى جلو راسيسم ايستاد! نميشود با تئورى نسبيت فرهنگى جلو تعرض جنبش اسلامى و تحميل حجاب و تحقير زن و کودک ايستاد! نميشود به حجاب زن مسلمان معترض نبود، براى زن اروپايى حجاب را تحقير قلمداد کرد. ولى با تئورى نسبيت فرهنگى ميتوان جلو جنبش راديکال و آزاديخواهانه قد علم کرد. اين تئورى خود توجيه کننده و جاده صاف کن تبغيض و ستم است. قبول کنيد که با تئورى "نسبيت حرمت انسان" و عملکرد رهبران خلافکار مجرى اين سياست و تئورى هم، نميشود نه فقط جلو هتک حرمت کردن کسى ايستاد، بلکه به نظر من هدف خود شما از نوشتن اين نامه ها قبل از اينکه دفاع از حرمت اصغر باشد، اعلام وفادارى به جناح اصغر است. هدف اين است که به تشکيلات صفبندى نيروهاى جناحيتان را بگوييد و جاى خود را در اين صف بندى اعلام کنيد! هدفتان اين است که بگوييد هر کسى ميخواهد هتک حرمت نشود، يا از حرمتش توسط شما دفاع شود، بايد اعلام وفادارى به جناحتان کند! حرمت انسان بهانه است. شان و ارج و قرب انسان در حزب کمونيست کارگرى تحت رهبرى حميد تقوايى وسيله و گرو است. مسئله اصلى جناح بازى است. مسئله اصلى تحکيم قدرت تشکيلاتى موقعيت جناحتان به بى اصولترين و ضد مارکسيستى ترين روشهاست. نميبينيد که خود اين روش يعنى تحقير شعور بشر در اين حزب. نمى بينيد ضربه ايى که شما به ريشه اين حزب، به اعتماد در رهبرى اين حزب به پايه هاى اعتقادى ما ميزنيد از اختلاف نظريتان پايه اى تر است. شما بى حرمتى را ميبينيد و به مصلحت "جناح" سکوت ميکنيد، شما "تجاوز" را به حقوق ما ميبينيد، نه فقط سکوت ميکنيد، بلکه تئورى اختراع ميکنيد تا بقيه را هم به سکوت به تحميق و به تحقير بکشانيد! اعتراض را خاموش کنيد. نقد اصولى و روش اصولى در دفاع از حرمت انسانى در اين حزب وجود داشت، شما رفتيد و تئورى آورديد تا اين سنت را از ريشه در بياوريد و جلو نقد و اعتراض اصولى به شخصيت شکنى را بگيريد. قبل از حضور نيروهاى "همافر" جناح شما در صحنه، اين نقد وجود داشت. شما نيامده ايد که جلو حرمت شکنى را بگيريد، بر عکس شما آمديد، تئورى و جناح ساختيد تا موانع پيشاروى شخصيت شکنى را از سر راه بروبيد و آن را به سياست رسمى حزب عروج دهيد. صندلى اين نقد قبلا اشغال شده است. چشمهايتان را باز کنيد، منصور حکمت روى آن نشسته است. شما درست مقابل او صف کشيده ايد.

من معتقدم و اعلام ميکنم که قلم فرسايى رفقاى جناح حميد تقوايى در باره "حرمت انسان" تماما غير واقعى و تماما وارونه است. از جمله دفاعيات و سخنسرايى رفيق پويا که من يکى، سرسوزنى نه به آن باور دارم، نه آن را قبول دارم، نه جدى ميگيرم. اين رفقا به جناحى شکل داده اند که پلاتفرم آن بر مبناى "هدف وسيله را توجيه ميکند" نوشته شده است. رفقاى جناح حميد تقوايى را نقاط درد وجدانشان نيست که براى حمايت و دفاع از حرمت انسان در درون حزب در دعواهاى جناحى به حرکت در مى آورد تا چيزى بنويسند، اعتراضى بکنند، سبک و روش و سنن بهترى را خواستار شوند. مسئله اين رفقا حرمت انسان نيست، مسئله "منفغت جناحى" است. "حرمت انسان" براى گرفتن امتياز از با وجدانهاى اين حزب است. امتيازى گذرا تا سر گذر بعدى حراجش کنند. رفقاى جناح حميد تقوايى "منفعت جناح" را بر حرمت انسان مقدم ميدانند. اين نقطه دردشان است. بر حرمت انسان نسبيت قائلند! دفاع آنها هميشه يک پيشوند مهم "بستگى دارد" دارد. بهتر است به اين منطقه همانگونه که به آنها رهنمود داده شده است حتى نزديک هم نشوند. کسانى که رهنمود "فقط بحث تئوريک" داده اند، ميدانند، عقلشان ميرسد که در اين زمينه حسابى خراب کرده اند. رفيق محمود احمدى بهتر است به جاى اسير شدن در اين هيجانات روحى به حرف ليدر خودش گوش کند، نوبت راى دادن ميرسد. شلوغ نکنيد، وقت زياد است که پاى صندوق راى برده شويد، در صف راى همه چيز را زير پايتان له نکنيد، آى مخالفين مجلس موسسان، به جاى سينه چاک دادن براى صندوقهاى راى، به جاى چشم دوختن به صندليهايى که قرار است با رايتان خالى کنيد و پاى برهنه به جاى اينکه روى آنها بشينيد، روى صندليها راه برويد، به جاى بالا، کمى به پايين نگاه کنيد، به زير پايتان نگاه کنيد، حرمت انسان زير پايتان له شده است!

از رفقا فريبرز و خليل ميخواهم به من ثابت کنند که "حرمت انسان" در ذهن و عمل ايشان طبقه بندى شده نيست! به من ثابت کنند که براى دفاع از حرمت انسان به منفعت جناحشان نگاه نميکنند، به من ثابت کنند که به موقعيت تشکيلاتى افراد نگاه نميکنند! يا خودشان به من ثابت کند، يا کس و يا فرد ديگرى را، ولو يک نفر ديگر به جز خودشان را در اين جناح به من نشان بدهند که غير از اين است. نه! نميتوانند! با وجدان بودن کيميايى نادر است! يک نفر، حتى يک نصفه نفر را فريبرز و خليل نميتوانند پيدا کنند که يک جمله و يک سطر نوشته در نقد و اعتراض به لات و چاقوکش قلمداد کردن افرادى توسط آذر ماجدى در بالاترين ارگان محترم و مشروع اين حزب نوشته باشد. خود اصغر در کمال گشاده دستى اجازه داد، همراهى کرد، ساپورت کرد که با حزبش و با ما و با خودش چنين کنند. حميد تقوايى اولين نفرى بود که به من رسما توهين کرد. مرا کنار بهرام رحمانى قرار داد و احدى از جناح شما نگفت "بالاى چشم رهبر ابرو"! آذر ماجدى به يک عضو زن کميته مرکزى با ايما و اشاره ميگويد نوشته ات اروتيک است. جنگ سردى و.... را مثل نقل و نبات جناح خودتان مد کردند. اصغر در کمال خونسردى به من گفت اينها که توهين نيست! فعلا تقابل جناحى مهم است. اين حرفها فرعى است. گوش کنيد رفقا، به رهنمود اصغر عمل کنيد! اين حرفها فرعى است. بگذاريد حزب را آب ببرد، بگذاريد داغانش کنند، فحش بدهند، توهين کنند، تصفيه کنند، بگذاريد بکنند، "مبارزه نظرى همه چيز، حزب هيچ چيز" حرمت انسان هيچ چيز!

من از رفيق فريبرز پويا و خليل کيوان ميپرسم کجا بوديد وقتى رسما و علنا ليدرتان به من توهين کرد؟ هتک حرمت کرد؟! کجا بوديد وقتى رفقاى ديگرتان مثل آبخوردن مرا مورد اهانت قرار دادند؟ برکنار و تصفيه کردند. حق و حقوق انسانى مرا پايمال کردند و يک ليوان آب خنک هم رويش خوردند؟ رفقاى خودتان بودند، رفقاى هم جناح خودتان! "انقلابيون کمونيست دو آتشه مدافع حرمت انسان"! کجا هستيد؟

رفقا اگر در ميان همين دعواهاى جناحى، کورش برخوردى را که حميد و آذر و على جوادى و اصغر به من کرده اند ميکرد، پروژه تصفيه را اين چنين برنامه ريزى شده در متن اتهامات و توهين و افترا و ناروا به جلو ميبرد که رفقا آذر و على جوادى به پيش بردند، الان صدها صفحه نامه از سوى تک تک شما روانه نميشد و به عنوان مظهر "پولپوتيسم" به آن چوب حراج نميزديد؟ حمله نميکرديد؟ در نقدش بندهاى برنامه را رديف نميکرديد؟ جنبش اجتماعى پشت اين سنن را نشان نميداديد؟ به عنوان حمله به جناح چپ نميکوبيديد؟ ايمان دارم که همه اين کارها را ميکرديد! ولى نه ! وقتى دست بر قضا رفقاى جناح خودتان مرتکب چنين جرم و اعمال خلاف عرف و سنن اين حزب ميشوند، اساس برخوردتان اين است که بايد منفعت جناح، بر انسانيت و حقيقت مقدم باشد. رفقاى زيادى از جناح خود شما در گوش من ميگويند که "در باره مهرنوش واقعا اجحاف شد، بى اصولى شد" "ما حرکات و رفتار على جوادى و آذر ماجدى را قبول نداريم، خودمان هم از دست اين دو نفر گير کرده ايم." اما و صحبت بر سر اين اماست، صحبت بر سر يک اما گذاشتن روى و يک تجديد نظر آشکار و علنى در پايه سوسياليسم انسانى منصور حکمت است. صحبت بر سر تجديد نظر بر سر مفهوم حرمت انسانى در نزد منصور حکمت است. صحبت سر اين "اماى بزرگ" است. اينکه "فعلا به نفع جناح ما نيست حرف بزنيم و اين عمل به غايت غير اصولى و غير انسانى را محکوم کنيم"! صحبت بر سر اين است. تئوريش را هم داريد "زمانى ممکن است سياست با حقيقت و عدالت در تناقض بيفتد، آنزمان من به جاى حقيقت نفع سياسى ام را انتخاب ميکنم" اصلا منصور حکمت گفته است که "سياست به جاى حقيقت"!! و ميدانيد که نادر خلاف اين را گفته بود" هر گاه سياست با حقيقت در تضاد افتاد، من حقيقت را انتخاب ميکنم"

اگر نميديد، جاى اميدى ميگذاشتيد که قانعتان کنيم. نه! فاجعه اين است که ميبينيد، شاهد صحنه تجاوزيد، اما داريد دست ميزنيد، سوت ميزنيد. يا حداکثر زير لب يک غرغر يواشکى ميکنيد، آنچنان که حتى صدايش را وجدان خودتان هم نشنود!

شما ضد حقيقت را ميبينيد و چيزى نميگوييد، شما دسته جمعى تصميم ميگيريد خلاف کنيد، دسته جمعى سکوت کنيد، دسته جمعى بزنيد، دسته جمعى تئورى درست کنيد. دسته جمعى از حرمت کسى دفاع و آن ديگرى را له کنيد. همه اين روشهاى به غايت دست راستى و ضد انسانى را هم در پوشش چپ ميکنيد! پاى چپتان را بيخ گلوى حزب گذاشته و داريد له ميکنيد!

مسئله حتى اين نيست که سکوت کرديد، نه! تقسيم کار کرديد، دو نفر با نقشه زدند، يک عده پشت صحنه تشويق کردند و سوت کشيدند، يک عده يا با وجدانترينتان، البته وجدان بدل، صحنه خالى از تماشاگر لب دوخته را تکميل کردند، يا با سکوتشان گذاشتند بزنند. همين رفيق اصغر ککش نگزيد وقتى به من اهانت شد، در کمال خونسردى به من گفت که مسئله ايى نيست، اينها که اهانت نيست، نصيحت کرد، استدلال کرد که فعلا منفعت "جناح" ارجح است. ( معلوم نيست حتى اگر منفعت جناحى شان هم در خطر بود، چرا به رفيق بغل دستشان نگفتند نکن، ما که در آن جناح نقش بسيار "ارزنده ترى" از نقش غير اجتماعى و ايزوله و زيگزاگهاى ايشان بازى کرده بوديم!) همين رفيق حميد در جلسه رسمى به رفيق آذر انتقاد کرد که چرا عليه مهرنوش قرار علنى در نشريه آزادى زن داديد، وقتى دفاعيات هيستيريک رفقاى جناحش را شنيد، که گويا ما از حرمت رئيسمان ( حرمت در ميان اين رفقا به حرمت رئيس و مرئوس تقسيم بندى شده است) دفاع کرديم، با ترس و لرز گفت که مگر با علنى کردن قرار عليه مهرنوش از حرمتتان دفاع کرديد؟ همين! رفيق حميد حتى ننشست که تعرض آنها را به همين استدلال خودش بشنود. کارى نکرد. براى خالى نبودن عريضه تنها يک جمله گفت و رفت تا مهمترين وظيفه تاريخساز رهبرى اش يعنى "تقابل تئوريک" را بکند. همين و بس!

اين خطرناک است! شما به جناح و روشى شکل داديد که به خيال مشروعيت سياسى، حاضر است هر کار خلافى بکند! مهم نيست چه کارى! مهم اين است که حتى ميدانند خلاف است ولى ميکنند و دهن معترضين اين جناح را هم با تئورى "منفغت جناحى" بسته اند. ( نامه مصطفى صابر که با وجدانترين فرد اين جناح ميباشد را در انتقاد کاملا محتاط و با ترس به سياست ١٠٠ هزار دلارى على جوادى براى انحلال حزب را حتما ديده ايد. )

به قول نادر "هواپيما ربايى، هواپيما ربايى است. نميشود روى دکان جگرکى يک علامت ام گذاشت و به نام مک دنالد قالبش کرد" ولى فريبرز جان، خليل جان، شما اين کار را کرديد! با خونسردى کامل هم کرديد! دستهايتان را هم در کمال خونسردى جلو چشم اين ملت، در درون و بيرون اين تشکيلات پاک کرديد! شما اسم هواپيما ربايى را "عمليات انقلابى و منفغت جناحى" گذاشتيد! شما نشان داديد که ظرفيت هواپيما ربايى را هم داريد. يک لکه ننگ بزرگ بر کارنامه تاريخ سياسى جريان شما تصفيه و حذف من است. تا من هستم و شما هستيد، روى اين کارنامه سه کلمه بزرگ نوشته شده است! "تصفيه مهرنوش موسوى"! اين ننگ حتى با رنگ چپ هم پاک نميشود!

و باور کنيد که تا من هستم و شما هستيد، نميگذارم فراموش کنيد، نميگذارم شامل مرور زمان کنيد. من روى وجدان شما که حميد تقوايى گفته است خواب است، ايستاده ام، چرتتان را پاره ميکنم تا ببينيد و به ياد داشته باشيد، با نسل ما هرگز ديگر چنين نکنيد. شما که يک کلمه از اشتباه کسى کوتاه نمى آييد، لطفا برويد و بصورت جناحى يک مانيفست در جمع بندى اين "هواپيما ربايى" بياوريد و روشن و شفاف بگوييد که اشتباه کرديد! تا ما هم شروع کنيم تازه روى جديتتان کمى تعمق کنيم. به شما جملگى نگوييم نميدانيد حرمت انسان خوردنى است يا پوشيدنى! يالا رفيق فريبرز نترسيد، نگران نشويد، شهامت داشته باشيد رفقا! حرفتان را بزنيد. بحث را منحرف نکنيد! باور کنيد "تک بنى تان" نميکنيم! به هيچ قيمتى نميکنيم! حاضريم حتى ١٠٠ هزار دلار کمک مالى جمع کنيم، دستى هم بدهيم تا انحلال طلبان دست از سر حزب عزيز ما بردارند. باور کنيد از شما به خاطر اشتباهاتتان انتقام نميگيريم. بياييد ضمانت بدهيد، پلاتفرم بياوريد که نميخواهيد در مسير انحلال حزب، همه را هتک حرمت کنيد. همه را! هم خودتان و هم ما را! همگى! به ما ضمانت بدهيد!

فريبرز و خليل عزيز! در غير اين صورت، ما الان از کجا بدانيم که اگر روزى منفغت جناحيتان در خطر بود، زير همين شورا و انقلاب هم نخواهيد زد؟ از کجا بدانيم که وقتى در قدرت هستيد به بهانه خطر حمله نظامى آمريکا و در خطر بودن منفعت حزب، على جوادى و آذر ماجدى اعتصاب کارگران ذوب آهن را نخواهند کوبيد! و شما به جاى برخورد، رويه تشويق يا سکوت را در پيش نخواهيد گرفت؟! از کجا مطمئن باشيم؟ مگر نه اينکه هم اکنون به قول خود حميد تقوايى "وقتى به خلوت ميرويد، آن کار ديگر ميکنيد" به خود زحمت بدهيد و به ما ثابت کنيد! ضمنا خودتان يک اسم مناسب براى اين تجديد نظر آشکار پيدا کنيد! جناح شما که استاد انگ زدن و جناح بازى است!تا آن موقع توصيه من هم به شما اين است که اصلا وارد اين حوزه نشويد. به حرف حميد تقوايى گوش کنيد. سبقت نگيريد. جريانى بشويد که دنيا را آب ببرد، نشسته ايد داريد "بحث نظرى" ميکنيد، بحثتان را بکنيد. انسانيت و حرمت انسان را به ما و حزب واگذار کنيد. شما برويد سراغ "شفافيت نظرى"! برويد روى به قول خودتان استراتژى انتخاب ميان "بد و بدتر" کادر بسيج کنيد! برويد سراغ فرموله کردن اين تز که "رهبر کمونيست کسى است که فقط نظرات شفاف و راديکال سياسى دارد" رهبرى که کارنامه اعمالش در پراتيک کردن همان سياستهاى خودش هم تيره است. رهبرى که قرار نيست کارى کند که اين راديکاليسم اجتماعى شود، توده اى شود، حزب سياسى حول خود درست کند، نيرو حول اين راديکاليسم بسيج کند. اعتماد و اطمينان مردم را از طريق رهبران وفادار به خط خودش جلب کند. عمل سياسى و اجتماعى خود را براى انتخاب مردم و قويتر شدن حزب محک اصلى خود قرار دهد. اين جناح فقط به "شفافيت نظرى" محتاج است جانم. چکار به حرمت و ضد حرمت دارد. مگر نميدانيد برگشتيم به دوره وفاداران آتشکده ...... قرار نيست حزبى حول اين نظرات ساخته شود. خودتان که ميدانيد، حزب ساختن علاوه بر خط، به اين مصالح انسانى، اجتماعى و وجدانى، به ساختن حزب رهبر براى جامعه ايران و براى کسب قدرت و پيروزى انقلاب برحق مردم ايران محتاج است. پيروزى انقلاب حزب لازم دارد. حزب رهبر لازم دارد. حميد تقوايى هيچ کدام را لازم ندارد. هيچ کدام! جناح شما رهبر بودن در يک مقياس وسيع سياسى و اجتماعى را با قدرت و موقعيت تشکيلاتى اشتباه گرفته است. اين خط براى "شفافيتش" نه به رهبر، نه به شخصيت هاى اجتماعى، نه به حزب، نه به اصول و قواعد و ضوابط به هيچ چيز محتاج نيست. به رهبرش ميگويند چرا در مقام دفاع از تو، همافرانت مشغول فرارى دادن حزب هستند، ميگويد من کارى ندارم، من دارم بحث نظرى ميکنم. اين حرفها حاشيه است، مزاحمم نشويد بگذاريد بحثم را بکنم.

درست به همين خاظر است که شما با قرار دادن الگوهاى به شدت غير اجتماعى در رهبرى اين حزب، عملا در الگوى تا کنونى ما، در مختصات رهبرى سياسى، راديکال و اجتماعى که منصور جلو جنبش ما براى انتخاب قرار ميداد نيز يک تجديد نظر جدى و اساسى کرده ايد. کدام يک را بايد مردم انتخاب کنند؟ آذر ماجدى را؟ على جوادى را؟ کسانى که خود عامل فرارى دادن مردم هستند؟ کسانى که خود يکى از فاکتورهاى انحلال حزب محسوب ميشوند؟

يکى از مولفه هاى کنونى بحران حزب و نمايندگى نشدن منصور حکمت، اين تعرض بدون جواب و اين رهبرى است. برويد پاسخ نادر را به سئوال ثريا در باره خصوصيت ليدر در پلنوم ١٤ گوش کنيد! روى کلمه "وجدان، تعهد، انصاف و.." چند بارى کليک کنيد! لازم است! بدردتان ميخورد! تا آن موقع:

ما و منصور حکمت را هم راحت بگذاريد!