اختلاف بر سر اختلاف!

دو متد در مقابل هم؟

جنگ گذشته و آينده؟

جنگ فرمولها؟

محمد فتاحى دوم اوت ٠٤

رفقاى خط رفيق حميد اصرار دارند اختلافات فعلى را بر سر فرمولهايى ارزيابى کنند که دو سال قبل توسط کورش بحث شده است! اين واقعه همان اندازه واقعيت دارد که کسى سينه زنى عاشورا را نه در کارکرد امروز مذهب، که در مرگ حسين در هزاروچهارصد سال قبل ببيند! من مى فهمم که دعواهاى "جالب" درون دفتر سياسى امروز در سرتاسر حزب ضرب شده است، منتها منفجر شدن اختلاف درون دفتر سياسى را اگر کسى به چند فرمول ساده در جلسه اى در دو سال قبل وصل کند، نه از تاريخ جنگ سنن و خطوط و متد و سياست در اين حزب درک روشنى دارد، نه ميتواند براى خود روشن کند که پيشروى ما در آينده در گرو چيست.

کسى از اين خط از خود نمى پرسد کورش دو سال قبل اين بحث را کرد، بعداز آن دوره اى ليدر بود، دوره بعد حميد ليدر شد، بيانيه مشترک امضا شد، همه در پلنوم به احترام اتحاد ايستاديم و کف زديم. حالا چه شد که اين جنگ شروع شد؟

از بعد از پلنوم متحد قبل چند واقعه در رهبرى اتفاق افتاد: کورش در مورد زلزله، در جوانان کمونيست اظهار نظر کرد. بحث او در مورد زلزله، زلزله در رهبرى راه انداخت. جالب اينکه تا اين زمان کسى در مورد مضمون آن اظهار نظر کورش چيزى نگفته است، چون رفقا به نفع نميدانند بروند و يک متد دخالتگر کورش را با متد غير دخالتگر رهبرى مقايسه کنند.

ادامه آن سمينار رحمان حسين زاده بود. در آن سمينار، رحمان از سست شدن حزب، از کم اشتهايى حزب براى رفتن به سوى قدرت و از نداشتن تعجيل در رهبرى انتقاد کرد. نقدش ادامه ملاحظاتى بود که در پلنوم از طرف خودش و ديگران به زبانهاى متفاوت عنوان شد.

سمينار رحمان زلزله دومى شد در رهبرى. زلزله سوم در جريان بحث رفيق حميد در پالتاک روى داد. جوهر انتقادات تعدادى از ماها به رفيق حميد اين بود که به جاى حزب انقلاب، حزب انتظار شده ايم، طبق بحث "حزب و قدرت سياسى" نادر عمل نمى کنيم. در جواب ماها رفيق حميد گفت که بحث "حزب و قدرت سياسى" نادر کتبى نيست، شفاهى است، اگر مهم بود نادر مکتوبش کرده بود. و گفت کتبى هايش براى من، شفاهيها براى شما!

بحث ماها در آن جلسه اين بود که ادامه اين وضع ما را در قبال تحولات فعلى ايران، در حاشيه نگه مى دارد. نمى شود در مورد انقلاب پشت سر هم انشا نوشت و براى دخالت و کارهاى جدى در اوضاع فعلى در انتظار نشست. نمى شود در حزب پشت سر هم به مردم مژده دهيم که انقلاب مى آيد، در عمل هم بجاى حزب انقلاب، حزب انتظار باشيم. رفيق حميد جوابش به اين نقد دعوت از ما براى تهيه پلاتفرم بود. پروسه برکنار کردن رفيق مهرنوش هم ضربدر اين اوضاع شد، و رفيق حميد و اطرافيانش ناگهان کشف کردند که ريشه انتقادات ماها به مباحثى برميگردد که دو سال قبل در دفتر سياسى از طرف کورش عنوان شده است! گويا سستى حزب، نافعالى و بشاش نبودنش، بى ويتامين شدن نشريات مان، لايو نشدن تلويزيون و تحرک نداشتن مان و کم اشتهايى مان براى کارهاى بزرگ، ريشه در چند فرمول دو سال قبل کورش و يا وجود خود شخص کورش دارد! اين توضيح روشن نميکند که کسانى در مقابل رفيق حميد منتقد سستى رهبرى اند، که دوسال قبل، به درست يا غلط، ملاحظاتى کمتر و بيشتر از رفيق حميد به آن بحثها داشته اند.

واقعيت اختلاف در چيست؟

جنگ گذشته و آينده؟

تمام تاريخ حزب ما، تاريخ جنگ عليه چپ سنتى و سنن و سياست و فرهنگش بوده است. در هر پيشروى ما، نادر کسى بوده است که تقلا کرده بند ناف حزب را از هر چه چپ سنتى است جدا کند. در آخرين نوشته هايش هم مى گويد ما به آن چپ نزديکتريم تا به چيزى که بايد باشيم. متد نادر جنگ است عليه گذشته و به جلو بردن حزب در اين جنگ. طرح سوالات است و جواب به آنها، ابتکار، خلاقيت، نوآورى و شهامت سياسى در پشت سر نهادن چهار چوبهاى سياسى تشکيلاتى که سنتا و تاريخا چپ سنتى به شکل آماده داشته است. کسى که دنبال ريشه يابى اين اختلافات است، بايد آنرا در امتداد جنگ عليه سنتى ببيند که نادر اين حزب را عليهش صيقل داده است، جنگ عليه آثار چپ سنتى در مقابل حزب.

در مباحثى که در همان جلسه دو سال قبل از طرف کورش طرح مى شود، همه جا اين کورش است که در مقابل رهبرى سوال طرح مى کند و سعى مى کند به آنها جواب دهد. همه جا به فکر اين است که چگونه مى شود دخالت کرد و به نفع خود نيرو جابجا کرد. اين متد است به منشور آزادى هاى سياسى در آن دوره مى انجامد، به شعار آزادى و برابرى مى انجامد، به تاکتيک ايجاد کميته هاى امداد در زلزله مى انجامد و ....

در مقابل، طيفى از اعضاى رهبرى به ادامه نرمال وضع راضى اند و کارشان در بهترين حالت کم کردن و اضافه کردن به ايده هاى جديد کورش، و سوال و جوابهاى اوست. کسى که مى خواهد از بين تمام اين پروسه فعال فرمول نادقيق اوليه کورش را از متن جدا کند و در بوق کند که مشکل را يافته است، از درک اين متد دخالتگر عاجز است. حتى در اين مورد تحريف مى شود. کورش مجلس موسسان را و رفراندوم را در آن طرح پيشنهادى کنار نهاده است و خود رفيق حميد در همان جلسه عنوان مى کند که با قطعنامه دوم کورش على العموم توافق دارد.

با اين وجود، رفقاى مدعى امروز، ترجيح مى دهند مجلس موسسان و رفراندوم را پرچم کنند تا طبق آن کورش را افشا کنند که ببينيد چه گفته است! اين شيوه نه تنها منصفانه نيست، حتى زشت است. اگر فردا روز رفيق حميد تقوايى اعلام کند که استراتژى حزب را بر "حزب و قدرت سياسى" نادر سوار مى کند و کماکان من نوعى يقه اش را بگيرم که ولى چند سال قبل فلان جا چيز ديگرى را گفتيد، معلوم است بهانه دارم.

حزب يک بنى يا حزب تنوع نظرات و وحدت اراده؟

کورش مى گويد بعد از نادر کسى نيست ما را در برخورد به انواع اتفاقاتى که پيش مى آيد يک نظر کند. در دوره نادر هم اگر وى نبود اتحاد نظرى نبود. همه به ياد داريم در غيبت دو ساعته نادر در کنگره سوم، حميد و کورش چگونه در صحن کنگره کشتى سياسى گرفتند! آيا آن زمان اگر نادر نبود مى بايستى بگوئيم يکى از اينها همراه هم نظرانش از رهبرى کنار بروند يا مى گفتيم قوانين بازى را طورى تنظيم کنيم که در چهارچوب حزب، عيلرغم اختلاف در نظر ولى بر مبناى مصوبه ها و اسناد براى عمل متحد شويم؟

حالا نادر نيست و آن صحنه مورد اشاره من در کل حزب رخ داده است. آيا پاسخ بايد اين باشد که هر کس هم نظر من نيست در کميته مرکزى نباشد؟ اين را در همه حزب ضرب کنيد تا ببينيد چه سطح وسيعى از کادرهايى که سرمايه اين جنبش اند کنار بايد بروند؟ امروز نصف کميته مرکزى بايد کنار برود، فردا از کميته مرکزى آتى به محض بروز اختلاف نظر بايد نصف شان کنار بروند، و با اين متد در عرض چند سال شک دارم ده درصد اعضاى کميته مرکزى فعلى در رهبرى بمانند.

وقتى کورش داد مى زند و به سابقه و توانايى اين کادرها مراجعه مى کند، مى خواهد بگويد اينها سرمايه بزرگى اند، نبايد به راحتى اينها را به حاشيه راند و باز نشست کرد. طرف مقابل که از درک قضيه عاجز است، داد مى زند که چرا سابقه و توانايى ها را به رخ مى کشيد، بحث سياسى بکنيد! متوجه نيستند که در کنار بحث سياسى، يک بحث تشکيلاتى هم هست که هر کس که مخالف نظر حميد است از ک.م کنار برود. اين نوع حزب دارى است که مخرب است.

رفقا در غيبت نادر يا بايد موازينى را بگذاريم که با هم در حزب و رهبرى باشيم، يا بايد بر سر اختلافاتمان هر روز در حزب انقلاب کنيم که دو باره يک بنى شويم.

من از شما مى پرسم کدام سياست به نفع است؟

نظرات ما در مورد بحثهاى دو سال قبل کورش:

رفقايى که فکر مى کنند متحدين کورش در کميته مرکزى به دليل مواضع سياسى وى در يک جلسه در دو سال قبل هستند اشتباه مى کنند. بخشى از متحدين وى در آن زمان بحثها نيز ملاحظات خود را داشتند. در مقابل، آنچه که کورش را جلوى صف مى اندازد دو واقعيت ديگر است:

١- کورش متد دخالتگرى دارد و بدنبال جواب به سوالات جديد در پروسه پيشرويست. براى او حزب ابزار انتظار براى انقلاب نيست، حزب سازمانده انقلاب است. آنهم نه انقلاب به طور کلى، انقلاب از نوع بلشويکى براى رسيدن به قدرت. ما فکر مى کنيم (يا حداقل من چنين فکر مى کنم) که حزب بايد متدى اتخاذ کند که جهتش سازماندهى قيام در روز معينى باشد. بايد چهارشنبه اى که نادر مى گويد رفت و قدرت را گرفت. نمى شود در وصف انقلاب مقاله نوشت و مژده داد که انقلاب مى آيد و حکم داد که آن وقت ما در آن انقلاب بى رقيب و رهبريم. در تاريخ و در دوران عمر بخشى از ما انقلابات مختلفى به وقوع پيوسته اند. ما هوادار سازماندهى انقلابى هستيم که ما را به قدرت مى رساند. ما فکر مى کنيم بايد از همين حالا با اتخاذ جهتى فعال اين پروسه رفتن به قدرت را شکل داد. متد رفيق حميد شکل دادن به انقلاب نيست، انتظار براى انقلاب على العموم است. همين متد است که جنگى همه جانبه و کارى هرکولى را در دستور حزب نمى گذارد. حکم اينکه جمهورى اسلامى مى رود و انقلاب مى آيد، ما را بى وظيفه مى کند. و سستى و رخوت و بى حالى حزب از همين انتظار است. با اين سياست بايد هر ساله منتظر باشيم ١٨ تيرى برسد و مردم کارى کنند، در حاليکه با اتخاذ يک جهتگيرى فعال بايد فرصت ساخت و به قدرت حزبى در داخل ١٨ تيرها را شکل داد.

واقعيت ديگرى که ما را در کنار کورش متحد مى کند سياست وى براى داشتن حزب تنوع نظرات و وحدت اراده است. اصلا خود جمع ما در کميته مرکزى خود يک نمونه از چنين رهبريست، که عليرغم مواضع مختلف در مورد مسائل متنوع، در عمل متحدند.

اميدوارم رفقاى آنسوى ما اين مسئله را درک کنند و هر بار به شيوه اى جلو نيايند که "مواضع تان در مورد فلان فرمول چيست"؟

کسى که مثل رفيق خليل کيوان به حساب خود همه پرده ها را کنار ميزند و سوال ميکند موضعمان را در مورد بحثهاى سياسى روشن کنيم، درخواستش صميمانه است، منتها درکش از کنه قضيه سطحى و از واقعيت اختلافات به دور است.

رفقاى من!اختلاف بر سر اين است که پروسه جدايى از چپ سنتى را ادامه دهيم يا به عقب برگرديم؟ حزب انتظار باشيم يا حزب انقلاب؟ وضع موجود حزب يا کارهاى هرکولى ديگرى؟ بى سياستى براى همين ١٨تير که گذشت يا خلق ١٨ تيرهاى بيشترى؟ على العموم انقلاب انقلاب کنيم يا کارى کنيم که قدرت شويم؟ متد دخالتگر داشته باشيم يا به شعارها و سياستهاى تا به امروز اکتفا کنيم؟ باور کنيد اگر متد کورش نبود، در تظاهراتهاى توده اى با شعارهاى اثباتى جمهورى سوسياليستى و حکومت کارگرى در ميان مردم مى باختيم، چون هيچکدام شان توده گير نمى شدند. اين شعار آزادى و برابرى بود که رفراندوم رفراندوم راست را به حاشيه راند، نه شعارهاى اثباتى هميشگى مان. تعمق کنيد با متد کورش در زلزله مى شد تمام آن جامعه داغ شده را زير رهبرى خود آورد، ولى با سياست رهبرى مقدارى تبليغات کرديم و بس! رفقاى من، ما بر سر صورت اختلاف اختلاف داريم، کمى آن فرمول دو سال قبل را فراموش کنيد و کلاه خود را قاضى کنيد، اختلاف در متد و روش و نوع دخالتگرى است، در سطح توقع است، به وضع موجود راضى هستيد؟ بالاخره کسى پيدا ميشود توضيح دهد چرا تمام کارهاى ما زمينگير شده يا به چيزى که هست رضايت ميدهيد؟ اصلا متوجه هستيد شکل و قيافه مان چقدر به کومه له شبيه شده است؟ تعدادى آکسيون خارج کشور داريم، اگر سر و صداى آنها را از فعاليتهاى ما حذف کنند، شما بگوييد، تفاوت اثر ما در جامعه چقدر است؟ عضو ميگيريم؟ کادر اضافه ميکنيم؟ شما بگوييد چکار ميکنيم؟ و بالاخره کسى نبود به من جواب دهد که چرا کومه له به وضع فعلى ما سمپاتى دارد؟ چرا متوجه شده که "جناح هوادار کارگر در ميان کارگران" در حزب ما قدرت را به دست گرفته است؟ از خودتان بپرسيد اصلا چرا اين روزها کسى به ما انتقادى ندارد؟ چپ سنتى که مدام يقه ما را ميگرفتند، حالا ساکت اند، چون احساس ميکنند با اين درجه از سستى که داريم، به تدريج مثل خودشان خنثى و بى اثر ميشويم. مخالفين ما وقتى به ما مى توپند که در بيرون خود منشا اثريم. حالا که مثل آنها کم اثر و بى اثريم، سر چى يقه مان را بگيرند؟ آيا در ميان شما کسى هست به اين سوالات من جواب دهد، يا تصميم گرفته ايد با همان دنده برانيد؟ رفيق خليل کيوان با توام، محمود احمدى، جليل بهروزى، نادر بکتاش و خيلى از رفقاى ديگر با شمايم! ميشود در اين موارد اظهار نظرى کنيد؟ فرض را بگيريد که با تمام نقدهاى شما به آن بحثهاى کورش موافقم، ميشود کمى اينطرف تر به منهم جواب دهيد؟ اصرار داريد تشکيلات ما بر سر دو فرمول ساده در مقابل هم بايستد، و کارى به اصل واقعيت نداشته باشد؟

جواب به سوالات همين حالاى من حزب را همين امروز به جلو ميبرد، در حاليکه قبول دو فرمول ديگر در بحث دوسال قبل کورش، مطلقا هيچ تغييرى در هيچ کجاى اين حزب نميدهد. ما حزب ايجاد تغييريم، ميتوانيد به من بگوييد جواب به سوالات من منشا تغيير است يا بر سر آن دو فرمول کنار شما ايستادن؟