رفقاى عزيز هر بار اى.ميل و صفحه اسناد و نامه ها را باز مى کنم احساس تأسفم از شرايط فعلى و «بحران حزب» و سطحى بودن بسيارى از بحث ها بيشتر و بيشتر مى شود. جاى نادر واقعأ خالى است. به نامش چه اراجيفى نوشته مى شود و چگونه استفاده از متد انسانى و انقلابى اش جاى خود را به «کلمات قصار» داده است و سرمايه و گنجينه حزبى که ساخت دست به دست تمسخر مى شود. منصور حکمت هميشه نگرانى هاى خود را ابراز مى کرد و بارها گفت که اگر دخالت نمى کرد، افق هاى ماکزيماليست، راه هاى پيشرفت و برون رفت از بسيارى از تند پيچ ها را معرفى نمى کرد، چه آسان اين حزب مى توانست کله پا شود. او براى جمع آورى اين گنجينه حزب واقعأ مبارزه کرد، بارها و بارها از اهميت تک تک اعضا و کادرهاى اين حزب سخن گفت و نوشت. در زمان تشکيل اين حزب و بکرار پس از آن خوشنودى و افتخار خود را در اينکه با اين لشکرى از مبارزان انقلابى در حزب کمونيست کارگرى است اعلام کرد. پس از او هر بار همه در يادش مى گفتند که چگونه حواسش بود که لحاف از روى کسى افتاده است، يادآورى مى کرد، تشويق مى کرد و متحد مى کرد. يک لحظه بياد آوريم که او حزب و نظرات درون آنرا متحد مى کرد. حزبى که نادر آنرا کمونيست کارگرى نام نهاد، جنبش آنرا معرفى کرد، ابعادش ، نطراتش ، تئورى هايش و ... را همگى توضيح داد، ابداع کرد و از زير آوار بيرون کشيد. امروز همه اين مسائل گويى فراموش شده اند. گويى همه شعارهاى احساساتى ديروز بود. منصور حکمت علنى در سخنرانى و مقالات و مصاحبه ها و غيره گفت که بياييد، فعاليت کنيد، حزب سياسى بسازيم و ... او هيچ شکى نداشت که نطرات گوناگون در اين حزب وجود دارد، توهم نداشت، پراتيک ها را هم مى ديد، ولى بنظر جمعى از رفقا که تازه امروز هم حاضر نيستند ببينند که اين حزب يک جنبش است و تازه، گويى از خواب بيدار شدند و يکباره به هيجان آمده و فرياد مى زنند که «اگر مى دانستم نظراتان چنين است، همان موقع به شما رأى نمى دادم» واقعأ جاى تأسف دارد. با اين متد بايد به دقت و اهميت لازمى که به خيلى از رأى هايى که قبلأ هم داده بوديد شک مى کرديد و نادم بوديد. حزب يک جنبش، جنبش کمونيسم کارگرى، با مارکسيسم انقلابى فرق دارد. جنبش معنى دارد. چپ و راست و سانتر و غيره دارد. همه در جنبش هستند و همه در حزب نمايندگى مى شوند. توهم که چه عرض کنم، نهايت ساده لوحى سياسى است که فکر کنيد، بود و نبودشان را مى شود تشکيلاتى حل کرد. براى منصور حکمت، اقناع، و متحد کردن حول پراتيک از اساس سنجش توانايى رهبرى بود (بعبارتى ديگر، با وجود همان تعدد نظرات، پراتيک مشترک). هميشه مى گفت در اين حزب جا براى کسى تنگ نيست، بحث تان را مطرح کنيد. سمينار بگيريد، مقاله و نشريه بدهيد، و ... تيزترين و تندترين انتقادها را به رک ترين وجه ممکن مى گفت. دنبال انگيزه ها نبود، سؤالات را اکثرأ خود مطرح مى کرد. براى نمنونه اين منصور حکمت بود که پرسيد، بدون منصور حکمت چى؟ کى قدم جلو مى گذارد؟ کى ليدر مى شود؟ و امروز متأسفانه، سهيلا شريفى، عضو کميته مرکزى، بدنبال انگيزه ها افتاده و با ياد قديم تازه متوجه شد که يکى از رفقايش در زمان حيات نادر همين سؤال را از او پرسيده!! و يافتم، يافتم!! که حتمأ مى خواستند، صندلى از زير پاى حميد تقوايى (که آنوقت حتى خودش را کانديد نکرده بود) بکشند! براى منصور حکمت اگر متوجه مى شود سؤالى، ابهامى و يا مخالفتى، در موردى وجود دارد، جلسه مى گرفت، سخنرانى مى کرد، و مطمئن مى شد که نظر مخالف ابراز شود و پاسخ در خور را بگيرد. از بالا و بدون در نظر گرفتن اينکه ممکن است نظر مخالف شنيده شود، کار را تمام شده و مسئله را از پيش حل شده معرفى نکند. اين سنت او بود. کورش مدرسى در پلنوم حزبى، (و مشخصأ پلنومى که کادرها به آن دعوت شده بودند) بحث خود را مطرح کرد (بسا تيتر وار) سؤالاتى را که در آنموقع هم مطرح کرد، بار ديگر در سمينارهاى مرکزى ارائه کرد و پاسخ هاى خود را به آن داد. گفت که بايد روى ميز رهبرى حزب اين سؤالات باشند و بياييم در مورد جوابهايمان بحث کنيم. نطرات حاضرين را هم در پلنوم همه شنيدند. از اين هم علنى تر؟ کورش در انجمن مارکس-حکمت که متد برخوردش و چهارچوب نظراتش را در بمراتب وسيع تر توضيح داد. واقعأ چه چيزى در اسنادى که گفته مى شد قرار است از ترس افشا شدن نطرات «راست» کورش مخفى بماند، يافته شد؟ محمود قزوينى نوشت که اين همه هاى و هوى براى چه بود؟ به او حمله ها شد، و بعد جملگى مخالفين اعلام داشتند که ديديد چطور جدا از ترم ها، جمله بندى ها و از اين قبيل تفاوت ها، چهارچوب بحث کورش همان است که همان اول در پلنوم ١٦ هم گفته بود!!! و هنوز هم، همين يکى دو روز اخير، محمود احمدى نظر خود را به نمايندگى از کادرهاى حزب بيان مى کند و مى نويسد «اگر من مى دانستم در کنگره رأى نمى دادم» کدام را باور کنيم؟

کورش چندين بار گفت که داريم راجع به کدام انقلاب حرف مى زنيم، على العموم و يا انقلاب معين. پراتيکى که بايد انجام شود را مطرح کرد؟ از کسى پوشيده بود؟ اين همان کورش مدرسى است که به ليدرى انتخاب شد، اين همان «راست» است که در همان دوره حميد تقوايى رئيس دفتر سياسى، اصغر کريمى رئيس هيئات دبيران، على جوادى، رئيس تلويزيون، رحمان حسين زاده دبير کميته کردستان، بهرام مدرسى و مصطفى صابر و ... بسيارى بسيار از سرمايه ها و گنجينه هاى اين حزب با هم فعاليت کردند، .. و امروز کادرى از حزب براى همه اعلام مى کند که صالح سردارى ديگر کيست و ديگرى در پاسخ و در به اصطلاح دفاع از صالح مى گويد که حميد آنموقع در خواب بود!

رفقاى عزيز ديگر بس است. من قبل از انتشار اين اسناد در نامه اى تقاضا کردم که بحث را همينطورى پخش نکنيم. از پيشنهاد پلاتفرم، قطعنامه، سمينار و نشريه تئوريک براى مباحث موجود پشتيبانى کردم، و خواهان اين شدم که راه درست تشکيلاتى پيموده شود. به اين معنى علنى باشد، و به همين معنى، معلوم باشد که دفتر سياسى، کميته مرکزى و ... نظرات رسمى را اعلام دارند. خواستم که کميته مرکزى را حداقل دور نزنيم، که امروز ليدر حزب بنويسد که نتايج پلنوم هر چه باشد، در نهايت اين کنگره عاليترين ارگان حزبى است. رفقاى عزيز مهم است که در پلنوم چه مى شود. همه رفقايى که توافقات قبل از کنگره ٤، و سپس اتفاقاتى که در کنگره افتاد را بياد دارند، چگونه بايستى قبول کنند که اينبار به همين راحتى مى شود به کنگره رفت و همچنان اعتماد کرد؟ من هم مثل تک تک اعضا و دوستداران اين حزب با برگزارى کنگره مخالفتى ندارم. اما چرا اين فراخوان به اين شکل مى آيد؟ حميد عزيز، دبير منتخب کميته مرکزى، پلنوم مهم است و نتايج آن هم را از پيش نبايد فرض شده تصور کرد. اين جمع ماست که به ما قدرت مى دهد. امکان پيدا کردن راه حل مى دهد. چرا همه چيز را خراب کنيم. چرا راه برگشت نبايد باقى بگزاريم. على جوادى عزيز، اگر حتى براى يک لحظه، و از نظر شما يک لحظه بسيار کم محتمل، در همين پلنوم بحث يک بنى کردن حزب به معناى عدم قبول نظر شما رأى آورد، راه برگشت چيست؟ اگر کنگره هم همين را تأييد کرد، راه برگشت چيست؟ جدايى؟ انشعاب؟ آيا اين سناريو بمراتب پر ريسک و ماجراجويانه نيست؟ و يا برعکس، اگر اکثريت با شما موافق بودند، همين سناريو بايستى در مقابل مخالفان بحثهايتان باشد؟ اين آينده اى است که براى حزب کمونيست کارگرى مد نظر داريد؟ نامه خود را در پاسخ به نامه ليدر (کورش شماره ٣) به ياد داريد؟ در رابطه با پلنوم ١٨ نوشتيد که «مسئوليت اين اقدامات، مستقل از نقش خود کورش مدرسى متوجه خود اوست. کورش ليدر اين حزب است.»

رفقاى عزيز، کمونيست کارگرى جنبش است. همه ما که در اين جنبش هستيم. همه مان را لازم داريم. به همه مان نياز است، اگر بخواهيم اين جنبش به پيروزى برسد. پروسه اقناع و بحث، بولتن و سمينار، پلاتفرم و قطعنامه، همه و همه براى اين است که اين لشکر داوطلب بتواند با هم کار کند. براى کسى تشکيلات دارى و رهبرى در خود فايده اى ندارد، در حقيقت نيازى را هم برآورده نمى کند، مگر اينکه اين اصل را متوجه باشد که هم به حميد تقوايى نياز داريم و هم به کورش مدرسى و هم به تک تک اعضا و دوستداران اين حزب. مى توانيم با هم کار کنيم. نقاط اتحاد ما بسيار فراتر از نکات اختلافمان است. سازش نکنيم و نظراتمان را هرچه رساتر بيان کنيم، حزبى سياسى بسازيم، به نظرات و نه بيان کننده نظر بپردازيم و اجازه ندهيم اين حزبمان، که براى من و بسيارى ديگر مقدس است، از اين لبه پرتگاه اينچنين ماجراجويانه به پايين سقوط کند.

امان کفا

ا اوت ٢٠٠٤