اين پرچم قديمى است!

بهرام مدرسى

من از راست خواندن کورش و نظراتش (که نظرات من هم هستند) تعجب نکردم. استدلالات برايم آشنا بودند. در جريان مباحثات آوريل سال ٩٩ "انحلال طلبان" با پرچم، منصور حکمت مبارزه کارگرى و انقلاب کارگرى را رد کرده است و "سوسيال دمکرات" و "راست" شده از حزب استعفا دادند و رفتند.

امروز همان استدلالات و همان احکام دارد دوباره تکرار ميشوند. ديروز ظاهرا مباحث حزب و قدرت سياسى طبقه کارگر را فراموش کرده بود و امروز ظاهرا ما انقلاب و سوسياليسم را. استدلال يکى است.

اين را بخوانيد:

"سوال اساسى ترى که بايد بدان پرداخته ميشد اين است که چه تفاوتى بين کسب قدرت سياسى از جانب يک حزب کمونيستى و کسب قدرت از جانب يک حزب بورژوايى وجود دارد؟ اگر کسب قدرت از جانب احزاب بورژوازى به معناى تصرف قدرت سياسى موجود و تسلط بر ماشين دولتى حاضر و آماده بورژوازى است، براى يک حزب کمونيستى که به عنوان بخش متشکل جنبش کارگرى دست به اقدام سياسى ميزند، کسب قدرت يعنى دست زدن به يک انقلاب کارگرى. انقلابى که ماشين دولتى بورژوايى را درهم ميشکند و بجاى آن ماشين دولتى کارگرى را مينشاند. نفس تعلق خاطر يک حزب به کمونيسم به هيچ وجه دربرگيرنده خصلت انقلابى کسب قدرت سياسى، يعنى در هم شکستن ماشين دولتى بورژوايى و نشاندن يک دستگاه دولتى جديد به جاى آن نيست. " و در ادامه اين را هم بخوانيد:

"تبديل شدن به يک نيروى اجتماعى جدى براى جنبش کارگرى اساسا با اعتصابات و اقدامات توده اى وسيع و خواباندن چرخهاى توليد امکان پذير است. ميزان نفوذ و قدرت يک حزب کارگرى در جامعه اساسا دخالتش در اين روند است که تعيين ميکند و نه درجه استفاده از مکانيسمهاى موجود اجتماعى. تا آنجا که به استفاده از اين مکانيزمها برميگردد، براى يک حزب کمونيستى اين امر تابعى از روند عمومى مبارزه طبقاتى کارگران و پيشرفت امر انقلاب کارگرى است و نه امرى بلاواسطه. نمونه برخورد احزاب کمونيستى آغاز قرن به انتخابات پارلمانى مثال خوبى است. . . . . .

در بحث نادر ( منصور حکمت) چنين ملاحظاتى غايب است و مکانيسمهاى اجتماعى نه بعنوان ابزارهاى حاکميت يک طبقه به عنوان يک واقعيت ماوراى طبقات در بحث رفيق ظاهر ميشود. آنچه حضور دارد حرکت به سمت قدرت سياسى برمتن مکانيسمهاى موجود است. قبلا و در بحث قدرت سياسى ديديم که رفيق حرکت به سمت قدرت سياسى را مستقل از وضعيت جنبش کارگرى مورد بحث قرار ميدهد. در اين بحث هم رابطه طبقه کارگر با مکانيسمهاى اجتماعى نيست، مد نظر است. حالا و در اين بحث هم اين حزب است که در مقابل جامعه قرار ميگيرد.......اين تمکين به مکانيسمهاى سيادت طبقاتى بورژوايى در جامعه است و کوچکترين ربطى به مارکسيسم و جنبش کارگرى ندارد."

اشتباه نکنيد نويسنده اين متون نه حميد تقوايى است و نه على جوادى يا آذر ماجدى. نويسنده اين سطور بهمن شفيق يکى از رهبران "مستعفيون" در سال ٩٩ است.

اينجا بهمن شفيق معتقد است که دست بردن به مکانيسمهاى موجود جامعه براى کسب قدرت اشتباه است. آنروز منصور حکمت را با همين استدلالات متهم به "سوسيال دمکرات" شدن و "راست" شدن، کردند. امروز کورش را اساسا به دليل فکر کردن به اين مکانيسمهاى اجتماعى کسب قدرت، "راست" و "مجلس موسسانى" ميخوانند. براى کورش صرف اعتقاد به پيروزى طبقه کارگر و کمونيسم کافى نيست، او ميخواهد مصافهايى را که حزب کمونيست کارگرى بايد به آنها جواب دهد را مقابل رهبرى اين حزب قرار دهد. "کفر" کورش اين نيست که به مجلس موسسان يا رفراندم اشاره ميکند، "کفر" او اساسا بعلت فکر کردن به اين فاکتورها است.

از نوشته هاى "تئوريک" رفقايى چون مصطفى صابر تا انشاهاى کسانى چون سياورش دانشور و همکاران، که فقط يکروز ارزش مصرفى دارند، از نامه دبير شماره ٣ حميد تقوايى تا پرسشنامه هاى محمد آسنگران. همه و همه را ميتوان کنار هم گذاشت و امتناع از دست بردن به اين مکانيسمها را يکجا ديد.

اين رفقا از فکر کردن به مکانيسمهاى اجتماعى دست بردن به قدرت ميترسند. مشکل اين نيست که "اصولا" با مجلس موسسان يا رفراندم مخالفند، مشکلشان امتناع از به بکارگيرى مکانيزمهاى اجتماعى کسب قدرت است. اين رفقا ميتوانستند در بحثى آرام و منطقى نشان دهند که طرح هاى کورش نادرستند. ميتوانستند طرح ديگرى، پلاتفرم ديگرى (قابل توجه مصطفى صابر) در مقابل آن مطرح کنند. اين رفقا اما ترجيح دادند سنگر ها را حفر کنند، همافر بشوند و حزب را بخوابانند تا به همه نشان دهند که کورش چقدر راست شده است. سردرگمند و راهى جز شعار دادن درباب انقلاب را ندارند. اين آکسيون ظاهرا قرار است حزبى را که کورش مدرسى و مدافعينش ميخواهد به قدرت برسانند را قانع کند که آرام باشند و فعلا ثابت کنند که کمونيست و سوسياليست هستند. پرسشنامه جلويتان ميگذارند که پر کنيد. حميد تقوايى و يارانش عاجز از تصوير کردن آن مکانيسمهايى هستند که کمونيستها ميتوانند امروز براى سرنگونى رژيم اسلامى و فردا براى دخالت در جابجايى قدرت پس از سرنگونى رژيم بکارگيرند.

هيچ درجه اى تهييج درباره انقلاب کمونيستى، به سوال اساسى که مباحثات حزب و قدرت سياسى در مقابل ما قرار ميدهد، جواب نميدهد. براى يک حزب کمونيست کارگرى، انقلاب کمونيستى به معناى بکارگيرى مکانيسمهاى اجتماعى وارد شدن در مبارزه براى کسب قدرت است. احتياجى به اثبات خلوص ايدئولوژيک خود ندارد، به جامعه اى که ميخواهد تغييرش دهد نگاه ميکند و بدنبال راه هاى دخالت و تغيير توازن قدرت سياسى به نفع خود است. حزب کمونيست کارگرى با رسيدن به قدرت است که انقلاب کمونيستى را واقعيت ميبخشد. اين از هر نطق و يا انشاى آتشينى اندرباب انقلاب کمونيستى شورانگيز تر است. شورنگيز تر از آن البته اين است که نشان دهيم چطور؟ استخرى که متاسفانه رفقاى مقابل ما مايل به شنا کردن در آن نيستند.

اقداماتى که در دوران ليدرى کورش، حزب کمونيست کارگرى را بى يکى از مطرح ترين و مدعى ترين هاى نيروهاى کسب قدرت سياسى بدل کرد را بايد مقابل اين رفقا قرار داد. منشور آزادى هاى سياسى، شعار زنده باد آزادى و برابرى، ١٨ تير سال گذشته، برافراشتن شعار زنده باد آزادى، زنده باد برابرى در ١٦ آذر سال گذشته، پروژه تلويزيون کانال جديد و غيره...... اين اقدامات و هزاران قطعنامه و اقدام ديگرى کارنامه کورش براى نزديک کردن حزب به قدرت در ايران است.

کورش از جمله تنها کسانى بوده است که در رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران، پس از از دست دادن نادر به اين مهم توجه داشته است. اينرا با آکسيون امروز رفقاى منقد نميتوان کنار گذاشت. موقعيت امروز حزب مديون اوست، موقعيتى که متاسفامه عقبگرد بزرگى را متحمل شده است.

اين را با موقعيت امروز حزب مقايسه کنيد. موقعيتهاى بزرگى را ما تا بحال از دست داده ايم. اعتراضات معلمان، اعتراضات پرستاران، اول ماه مه، ١٨ تير امسال تنها نمونه هايى از آن است.

اين واقعيات را مقابل رفقاى منقد قرار دهيد، حداکثر جوابى که ميگريد از طرف مصطفى صابر است که خير رفقا! رفقاى ديگرى هم در اين پيروزى هايى که دردوران ليدرى کورش کسب کرديم سهيم بوده اند. اين حتما اينطور است و بسيار خوب و اتفاقا دليل درستى خطى است که امروز مدافعان حزبيت و نگاه داشتن حزب، من، شما، کورش و اکثريت کادرهاى اين حزب به آن تاکيد ميکنند. تاکيدى بر آن است که عليرغم اختلافات سياسى که هست ميتوان و بايد در يک حزب سياسى ماند و کار کرد. اين را اتفاقا مصطفى صابر بايد مقابل کسانى قرار دهد که قصد تصفيه و تزکيه ايدئولوژيک حزب را دارند.

يا حداکثر براى توجيه موقعيتى که امروز حزب در آن قرار گرفته است مانند رفيق مصطفى صابر، با حرارت به توازن قواى موجود در ١٨ تير امسال اشاره ميشود. اين خط نميتواند بفهمد که نميتوان همه چيز را با توازن قوا توضيح داد. نميتوان امضا شدن قطعنامه کارگر کارگرى محسن حکيمى را پاى توازن قوا گذاشت، نميتوان بى خاصيت بودن وجود حزب را در اعتراضات معلمان و پرستاران به پاى توازن قوا نوشت. اين نسخه اى براى چيزى نگفتن است که امروز پرچمش را مصطفى صابر بلند کرده است. من درنامه ديگرى به مواضع امروز مصطفى خواهم پرداخت، اما همانطور که گفته شد اين ها هيچيک توجيه گر موقعيت ضعيف امروز حزب نيستند.

اين را بدوا بايد بايد در استراتژى ديد که اساسا خيال داخل شدن در تغيير توازن قوا ميان خود و مردم نيست. در اين رابطه توجه شما به بحثهاى بسيار ارزنده رفقا کورش و رحمان در سمينارهاى آخرشان جلب ميکنم.

من متاسفم که امروز جوابى را که به فعالين مان در دروان تدارک ١٨ تير دادم را بايد براى مصطفى صابر تکرار کنم. بايد تکرار کنم که خود ما بخشى از آن واقعيت و فاکتورى از همان توازن قوا هستيم. نميتاون پاسيفيسم حاکم بر حزب را به پاى توازن قوا نوشت.

خلاصه کنم.

مواضع رفقاى منقد به رهبرى حميد تقوايى و آذر ماجدى و على جوادى هدفشان در منتها عليه خود تبديل کردن حزب کمونيست کارگرى ايران به حزبى بى خاصيت و حاشيه اى و بدور از امکان تاثيرى جدى در مبارزه سياسى و طبقاتى در امروز ايران است. مجلس موسسان درست است يا نه، دولت موقت درست است يا نه و کل شرايطى که امروز به حزب ما تحميل شده است، دليلى بر تلاش اين خط در "آرام کردن" حزب کمونيست کارگرى در کسب قدرت سياسى است. تلاشى که اساسا دليل وجودى اين حزب در تناقض است، همين تنها بايد دليل مقاومت اکثريت کادرهاى حزب را براى اين رفقا توضيح دهد.

ه است.