انقلابى که پيش شرط آن انحلال اين حزب است را نميخواهم!

اين حزب را به هيچ چيز نمى فروشم!

مهرنوش موسوى

منصور حکمت: به جلو سوق دادن انقلاب کار هيچ سازمان و حزبى نيست،....جنبش سياسى و اعتراضى در ايران راه خودش را ميرود، مشکل ما به جلو سوق دادن انقلاب نيست، (مشکل ما الحاق انقلاب به خودمان) الحاق آدمهاى آن جامعه به خودمان است.

....من مردمى که ما را انتخاب کرده اند، به مردمى که جنبششان را به جلو سوق نميدهند ترجيح ميدهم. ( نوار سخنان منصور در پلنوم ١٤)

رفيق حميد تقوايى: شما چه چيزى را ترجيح ميدهيد؟ ترجيح ميدهيد اين حزب نابود شود، ولى به منزه بودن ايدئولوژيتان افتخار کنيد؟ ترجيح ميدهيد به جاى الحاق آدمها، حذف و تصفيه و هتک حرمت کردنشان روش رهبرى اين حزب باشد؟ چرا فاکتور خود اين حزب، موجوديتش، علاقه کادرها و اعضاعش به اتحاد حزب، به بودن با هم، پشيزى ارزش ندارد؟ حزب را چگونه ميخواهيد تک بنى کنيد؟ چند نفر از بالاى حزب قرار است تصفيه شوند؟ جوابتان به مقاومت بخش مهمى از رهبرى و کادرهاى اين حزب چيست؟ چرا اين مقاومت اصلا در سياستهاى رهبرى شما حساب نميشود؟ آيا کسى در اين موج مقاومت براى نگه داشتن حزب براى هجاريان هورا ميکشد؟ چرا حقيقت را نمى بينيد، چشمها و گوشهايتان را بسته ايد! چرا نوستالژى بيمارگونه تک بنى کردن اين حزب را جلو اين حزب گذاشته اند؟ چرا نمى بينيد که در شرايط فقدان منصور حکمت، کوچکترين خراشى روى صورت اين حزب، زخم عميقى است که جمع کردنش به هيچ عنوان امکان پذير نيست. کوچکترين لرزه ايى، اين خانه ضعيف شده و کم بنيه را روى سر همه ما خراب ميکند. گلى نمى ماند که کسى رويش برقصد، روى جنازه تک تک ما تصفيه شده ها و نشده ها هر دو، فقط جمهورى اسلامى خواهد رقصيد! چيزى ميماند که با آن به درون صف انقلاب بپريد؟ از کجا با اين اطمينان خاطر تضمين ميدهيد؟ چگونه تضمين ميدهيد؟ اين خاطر جمعى و اين خواب راحت از کجا آمده است؟ فقط مشروعيت ايدئولوژيک؟!

کميته ما، کميته مرکزى حزب را عملا منحل کرده ايد. اعلام کرده ايد که کميته ما ديگر تقدسى ندارد. اين چه انقلابى است که کميته مرکزى اين حزب و خود اين حزب براى پيروزى آن مقدس نيست. من به عنوان يک عضو اين کميته، پيشنهاد برگزارى کنگره را در سايت مباحث حزب ميخوانم. به جاى آوردن اين پيشنهاد به پلنوم ما، راى و شور راجع به اين مسئله، به جاى صبر و بردبارى و پيدا کردن راهى براى نجات کل حزب، عملا ارگانهاى رهبرى حزب را منحل کرده ايد. قبل از اينکه کنگره ايى برگزار شود، عملا کميته مرکزى منحل شده است. با اسم مشروع کدام سياست اين کار را ميکنيد. گيريم که ١٠٠ درصد شما محق هستيد، گيريم که مو لاى درز سياستهايتان نميرود، مگر غير از اين است که ما زير بار تک بنى کردن اين حزب نميرويم، مگر غير از اين است که ماتريال انسانى اين حزب، جلو اين روشها ايستاده است!

رفيق حميد: اينکه "بحث به راه افتاده است که ميخواهند عده اى تصفيه شوند" باور کنيد، هياهو نيست. خودتان ميگوييد و مگر، حکمت ارائه چنين تست سئوالات به کادرها، به جز اين است. بالاخره هر کنکورى، ردى دارد! مگر نه اينکه "راستها" بايد از مسئوليتهاى کليدى تصفيه شوند. حتى اين پيشنهاد و سياستتان را به مرجع صلاحيتدار اين کميته نياورديد. ( نمونه ارجينالش را هم عجالتا براى گرم شدن در آزادى زن اجرا کرديد) على جوادى تيتر سخنرانيش "تک بنى کردن حزب" بود. به قول خودش در سمينار پالتاکى، يک "سئوال ١٠٠ هزار دلارى مطرح کرده بود". آيا قبول داريد که حزب ما در نتيجه اين سياستها آنقدر خار و خفيف شده است که قيمت انحلالش ١٠٠ هزار دلار است؟ چرا رفقاى با وجدان و متعهد جناح شما، سکوت کرده اند، در مقابل اين فاجعه ايى که نام آن را "تک بنى" گذاشته ايد. معلوم نيست شما حزب را و انقلاب را رهبرى ميکنيد، يا انقلاب دارد شما را رهبرى ميکند. تاسف آور است که جاى اين حزب، در کاروان هلهله انقلاب شما خالى است. شما حتى اگر فرمان "تک بنى کردن حزب" را هم نداده بوديد، منصور حکمت پيش بينى کرده بود که استراتژى که هدف خود را، به جاى قدرت گيرى حزب، به جاى تعيين تکليف کردن رابطه حزب با مردم، در حضور رژيم، تعيين تکليف کردن رابطه مردم با رژيم نهاده است، احتياجى به حزب ندارد، حزب را در چشم انداز هر "شلوغى" منحل خواهد کرد. حزب را در جنبش اعترضى مردم مضمحل خواهد کرد، به جاى رهبرى انقلاب، حزب را به زائده انقلاب و دنباله رو آن بدل خواهد کرد. انقلابى که پيش شرط آن تلاشى حزب است، انقلاب هر کسى که باشد، انقلاب ما نيست. منصور حکمت به روشنى جواب اين خط را داد که " به تو چه مربوط که ميخواهى انقلاب را به جلو سوق دهى؟ حزبش را دارى!؟" "اولويت هر رهبر سياسى اين است که اول به حزبش نگاه کند"!

"انقلاب" پاسخى به بن بست فکرى، سياسى و عملى، انفعال و رکودى است که نه اين دو سال اخير، که مدتها قبل از آن به خاطر مقاومت اين جريان شروع شده بود. تصفيه، پاسخى براى امروز نيست، جواب آن رفيقى است که امروز در حمايت از شما نوشته است: "من براى انقلاب به اين حزب آمدم" پاسخ اوست که فردا، هيجانش براى دويدن در صف انقلاب، پاسخ نگرفته است! پاسخ جدال امروز حزب، نه فقط استراتژى سياسى روى زمين مانده منصور حکمت، بلکه بطور ابژکتيو و روشن، پلاتفرم سياسى و تشکيلاتى منصور در پلنوم ١٤ و کليه مباحث و تلاشهاى وى در نقد اين گرايشات بازدارنده، است. "انقلاب به جاى حزب" پاسخى است که در نتيجه آن نه انقلابى ميماند و نه حزبى! پاسخ به سئوالاتتان را مينويسم، چرا که هزينه گوش کردن به حرف آدم شده است. باشد من هم اين گرو را ميپردازم. اگر چه راه نجات حزب را اين جوابها نميدانم. راهش جواب شما به سئوال ماست: حميد تقوايى آيا اصلا اين حزب را ميخواهيد؟! پاسخ کورش را ما ميدانيم. کورش ميخواهد اين حزب بماند. حداقل امنيت سياسى داريم نقدش کنيم، جدل کنيم، هتک حرمت نشويم، به ما مارک نچسبانند، از جايى تصفيه نشويم. با ليدرى کورش توانستيم کار کنيم، پراتيک سياسى خود را به پيش ببريم. نقدش کنيم. با وجوديکه به بدترين وجهى به او برخورد کرديم. ما او را رست خطاب کرديم و مدال چپ به خود داديم. او با ما کار کرد. کورش از على جوادى در ١٨ تير قدردانى علنى و رسمى کرد. برويد بخوانيد در آرشيو روزنه هست. على جوادى که او را راست ميدانست! على جوادى که چون به قدرت رسيده کمر به تصفيه او زده است. بايد براى پيشبرد پروژه تصفيه از روى تک تک ما رد شويد. نميگذاريم کورش را هتک حرمت کنيد، نه فقط به خاطر شخصيت خود کورش، به خاطر خودمان، به خاطر تک تک همه ما! به خاطر خود شما! به خاطر اينکه اگر سر اين تيغ برگشت و روى خود شما کشيدند، کسى مانده باشد تا اعتراضى کند!

.............................................................................................................................................

اما پاسخ من به سئوالاتتان

سئوال ١: خصوصيت تحولات فعلى در ايران دموکراتيک ( در واقع فروپاشى) است و انقلاب دموکراتيک نميتواند کمونيستها را بقدرت برساند.

جواب: اول بگو حزبت چيست، چند مرده حلاج است، تا به تو بگويم خصوصيت انقلابت چه خواهد بود؟ به جاى "انقلاب بازى" و "ور رفتن با انقلاب" که سياست چند سال اخير حزب ماست، به جاى کف بينى براى آينده انقلاب آتى در ايران، به جاى مرحله تراشيدن براى انقلاب، بايد برويم طرح و نقشه ايى را از لاى آوار در بياوريم که دستورالعمل قويتر کردن حزب بود، آنچنان که آماده مقابله با هر شرايطى باشد. کمونيستها بايد بخواهند که به قدرت برسند و کمونيستهايى که ميخواهند به قدرت برسند، مشغوليات نظرى و سياسيشان، اين مباحث بى ارتباط با موقعيت حزب و تلاش براى نجات آن نيست. هر دو طرف اين جدال، در اين سئوال، صورت مسئله خود را، و استراتژى حزب را تعيين تکليف رابطه " مردم با رژيم" قرار داده اند. وظيفه هيچ حزب و سازمانى "به جلو سوق دادن انقلاب نيست، ملحق شدن به انقلاب نيست، بلکه الحاق انقلاب به حزب است" وظيفه ما مقدم بر قرار دادن انقلاب در استراتژى حزب، حال با هر تعبير درست و نادرستى، تلاش براى تعيين تکليف کردن رابطه "حزب با مردم در حضور رژيم است" تلاش براى تبديل حرف حزب، به زبان انقلاب است. چه فوريه باشد، چه نباشد! براى تعيين خصوصيات انقلاب فعلى، به جاى توضيح مراحل مختلف، بايد اول روى خصوصيات حزبى که ادعاى رهبرى آن را دارد خم شد. احزابى که ادعاى رهبرى اين انقلاب را دارند، خصوصيات و کيفيت اين انقلاب را شکل ميدهند. نحوه فعاليت و دخالتگرى آنها، نقشه عمل و استراتژى که در مقابل خود قرار داده اند، رهبرى آن در شرايط فقدان منصور، رابطه اش با مردم ايران، اينها سرنخ مسائلى است که حتى روى آن خم هم نشديم. رفيق کورش به درستى در آخرين سمينار پالتاکى عنوان کرد که "انقلابى که حزب را به قدرت نرساند، انقلاب کمونيستى نيست". به جاى غرق شدن در چاله تعيين مرحله انقلاب، در صورت به قدرت نرسيدن ما، خود کورش ميبايست برگردد و دوباره به حزب نگاه کند. وظيفه حزبى که گيريم سرنگونى نظام با پيروزى وى توام نبوده چيست؟ چه وظايفى در مقابل ماست؟ پاسخهاى قطعنامه اشتباه بودند. خود سئوال را نفله کردند. به جاى خم شدن روى معادله "رابطه حزب با مردم" دوره ايى روى معادله " حزب با رژيم" در خلوت حضور مردم و دوره ديگر روى معادله "رابطه مردم با رژيم" توسط وى اين جدال پيش برده شد. نقطه قدرت کورش وجود حزب در معادله و سيستم فکريش ميباشد، نقطه قدرت حميد وجود مردم. نقطه ضعف هر دو، جمع نبودن اين نقاط قوت، در معادله نادر" حزب با مردم در حضور رژيم". ما بايد براى تبديل افق انقلاب کارگرى بر اعتراضات موجود بکوبيم و تلاش کنيم. قطب نماى ما انقلاب کمونيستى و قدرت گيرى حزب است! رابطه حزب با جامعه در دو طرف اين جدال فکرى، در صورت مسئله ايى که اشتياق به روشن کردن آن هست، حاشيه است. اگر حزب حاضر نباشد که افق خود را به افق مبارزه مردم بدل کند، شانس پيروزى انقلاب را به معنى پيروزى کمونيسم از دست داده يا کمرنگ کرده است. جواب اين سئوال که اگر سرنگونى نظام با پيروزى ما توام نبود، اين نيست که روى تعريف خصوصيت تحولى که اتفاق افتاده خم شويم. بايد دوباره رفت و به خصوصيت حزب در ارتباطش با مردم در همه وجوه خم شد. تحليل اوضاع را به خاطر تعريف وظايف حزب نياز داريم، نه بر عکس! وظايف خود را در رابطه با مردم در شرايط جديد تعريف کنيم. چکار کنيم که اگر حزب به قدرت نرسد، اگر افق حزب جايگير نشود، مردم بگويند قبول نيست! ليست اين اقدامات کدام است؟ خود کورش هم از پاسخ فکر نشده قبلى خود، با بحث اخيرش در باره انقلاب فوريه فاصله گرفت. پاسخ فعلى هم جوابگو نيست، شيفت کردن به زمينى است که اگر جوابى داشت بعد از کنگره عروج ميکرد. حميد تقوايى به جاى روشن کردن مشخص وجوه مختلف فعاليت و نقشه عمل پراتيکى حزب، به دفاع از مارکسيسم انقلابى و فقدان تئورى مراحل در انقلاب برخاسته است! اين دفاع تا آنجايى که يک سنگر بندى و تقابل ايدئولوژيک بود، مثبت و ضرورى بود، اما جواب سياسى و اجتماعى کافى و لازم نيست. کافى بود به جواب خود نادر به جاى اين جدلها رجوع شود. ما به دفاع ايدئولوژيکى پرداختيم. اما خود، نقشه عمل سياسى روشنى نداريم. در استراتژى حميد، بويژه حزب و نقشه براى قدرتگيرى سياسى و اجتماعى حزب غائب است.

سئوال ٢- ما حتى اگر به تنهائى بقدرت برسيم نبايد سوسياليسم را پياده کنيم. اين نيروهاى جمع شده پشت سر ما را رم ميدهد.

جواب: اگر اين جواب را خمينى ميداد که "حکومت عدل على فعلا زود است، چون زنها به خاطر انداختن شاه آمدند، نه به خاطر اسيد پاشيدن روى صورتشان، چه خوب بود!" ( به حرفهاى نادر در اين باره گوش کنيد) به اعتقاد من اين خودمان هستيم که رم کرده ايم. کمونيسمى که از اعمال قدرتش بترسد، تعجبم چگونه به قدرت رسيده است. با اين برداشت، نيروهاى پشت سر ما، نه فردا، بلکه از هم امروز رم ميکنند. يکى از موانع پيروزى کمونيسم، جنبش "نشدنها و نميتوانيدهاست" اين سئوال حزبى است که پروژه هايش همين امروز به پيش برده نميشود، جواب فردايش را با بنيه ضعيف امروزش داده است. هر جا و هر زمانى که حزب قدرت را بگيرد، بايد پروژه هايش را به هر درجه ايى که مقدور است پياده کند. آيا بر سر پياده کردن از جمله لغو کار مزدى، از بين بردن سيستم پول، مقابله با خطر حمله نظامى مشکلاتى وجود ندارد؟ جواب آن، يک آرى يا نه خالى نيست. جوابهايى را بعضا نادر داده است، بعضا بايد کار کنيم. اما از الان نميشود طرح و برنامه اقتصادى داد. منصور حکمت ميگويد مثل برنامه نرم افزار کامپيوتر است. اگر با ورد ٢٠٠ برنامه داده بوديم، جوابمان به اکس پى چه بود؟ به هر درجه ايى که دستمان برسد بايد تلاش بکنيم که پس از قدرتگيرى حزب، رفاه مردم، آزادى مردم، لغو کار مزدى و... را پياده کنيم. به جاى غور و تفحص در چنين سئوالى، وظيفه عاجل امروز حزب، ساختن يک حزب سياسى توده ايى است که توان حرکت داشته باشد. کورش بايد نقطه قدرت خود را در به ميان کشيدن اين بحث دنبال کند. اين راهگشاست. اين کليد است. مردم براى "پشت سر بودن" به برنامه اقتصادى ما نگاه نميکنند، به منزه بودن فرمولهاى ايدئولوژيکمان نگاه نميکنند، به قامت سياسى و اجتماعى امروز ما نگاه ميکنند. به جربزه امروز ما نگاه ميکنند. به اشتياق امروز حزب نگاه ميکنند. ( که ندارد). سئوال اساسى اين است که چرا حزب ما اشتياقش را ندارد، برنامه اش را ندارد، توقعش را ندارد، ماتريال انسانى و تشکيلاتى اش را ندارد! پاسخ اين سئوال را نادر در پلنوم ١٤ داده است.

سئوال ٣- حزب اگر حتى به تنهائى بقدرت برسد بايد دولت موقت اعلام کند و بعد براى گذار به سوسياليسم رفراندوم کند.

جواب: من از اين بايدها براى يک رهبرى جنبش سلبى متنفرم. زنجير ساختن براى انداختن دور پاى خود اين رهبرى است. مثل اين است که اگر در اين کنکور بدون تقلب هم قبول شدى، دوباره خودت را تست کنى. نادر در پلنوم ١٤ به ما گفته بود وظايف و سبک و شيوه رهبرى را تعريف کنيم. سند بياوريم، که مثل همه حرفهايش نکرديم، وقتش را نداريم، هيجانات ديگرى فعلا غالب است. اگر اين سند روزى نوشته شود، بدون ترديد يکى از بندهاى آنها منبعث از بحث مهم و با ارزش "سلبى و اثباتى" اين است که رهبرى دوران انقلابى، تاکتيکهايش را دو سال قبل طرح نميکند، جربزه اين را دارد که روزمره مردم را چپ و راست کند و مدام نه بگويد!

آيا اين اسير شدن و پايبندى به يک سرى مقولات به صورت درخود نيست؟ در نوشته هاى اخير، "انقلاب" هم چنين نقشى را داشت. "من اصلا به خاطر انقلاب به اين حزب آمدم!" ( معلوم نيست رفيق ما اگر انقلاب نشد، چکار ميکند؟) گويا سناريويى داريم که از قبل يک مشت کلمات "رفراندوم" "دولت موقت" بايد در آن باشد، و گرنه جنس سوسياليسم جور نميشود. اگر کسى به من در صف تظاهرات اين حرف را بزند، ميگويم اگر تنهايى نميتوانى حکومت کنى، لطفا از اول جلو نيفت و ما را هم اسير نکن! مردم با پايشان راى داده اند ديگر! اگر نميتوانى، با شريک شدن با ديگران هم بار گناه ناتوانيت کمتر نميشود. سئوال من يکى اين هست که آيا حزب ميخواهد تنهايى به قدرت برسد؟ نميترسد؟ دنبال شريک نميگردد؟ حاضر است قرص و محکم از همين امروز اين تصوير را ببرد؟ افق بدهد؟ ٢ سال پيش منصور حکمت پاسخش به اين سئوال مثبت نبود، امروز جواب، يک نه محکم است. اين حزب فعلى که خودش ريشه به تيشه اش ميزند، فعلا قرار نيست براى مردم کارى بکند!

سئوال ٣- قيام خشونت تحميلى است. راه گذار مسالمت آميز و متمدنانه دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندوم است.

جواب: اين سئوال براى رد شدن از کنکور است. اثباتى حرف زدن در جريان سرنگونى نظام و برنامه ريختن براى بعد از آن به اين شکل سم کشنده يک رهبرى سلبى است. به ويژه اين طرح که جواب نقد خود را همان موقع گرفته است. تماما اشتباه بوده است، گنجاندن آن در سئوالات گمراه کننده است. طراح آن خود، عنوان کرده است که اين جواب مناسبى به يک سئوال درست نبوده است.

خشونت را به مردم تحميل ميکنند. تنها ضمانت راه بدون خشونت انداختن نظام، قوى شدن حزب کمونيست کارگرى و تبديل حرف حزب به حرف مردم است. تبديل افق حزب به افق انقلاب و مبارزه مردم است. اين جواب مبناى استراتژى خود را تعيين تکليف کردن "رابطه حزب با رژيم" در خلوت حضور مردم ميگذارد. مجلس موسسان و رفراندوم، پاسخ به اين خلوتگاه است. در خلوت حضور حزب، هر قيام و انقلابى ميتواند به پروژه تحميل خشونت به مردم ايران در درازمدت بدل شود. احکام کلى در باره قيام صادر کردن، نديدن کمپين ضد خشونت دوم خرداد، پوپر، هابرماس و ... است. ٤ سال است بازار کتابهاى زير زمينى ايران را از اين پر کرده اند که "انقلاب يعنى خشونت"! جواب اما سينه چاک دادن در دفاع از انقلاب، بطور کلى نيست. پاسخ ساختن يک حزب سياسى توده اى براى رهبرى انقلاب کمونيستى و تصرف قدرت است. تثبيت اين حزب و سياستها و برنامه اش در خانه هاى مردم است. مباحث بعدى در باره "انقلاب فوريه و اکتبر، تلاشى براى عبور از اين مباحث بود. اين عبور، بايد با وصل شدن به پاسخ و نقد منصفانه و روشن خود نادر تکامل يابد. نادر بايد به دست گرفته شود.

سئوال ٤- انقلابى که در ميزند هنوز انقلاب کمونيستى نيست.

جواب: اين جواب اگر منظورش رجعت به عدم آمادگى حزب است، کاملا درست است. هيچ انقلابى بدون آمادگى حزب کمونيست کارگرى براى تصرف قدرت در پيشاپيش اعتراض و مبارزه مردم، در فقدان شرايط تلاش براى تبديل افق کمونيستى حزب، به افق اعتراض و انقلاب کارگران و مردم معترض، از پيش کمونيستى نيست. در پيشانى انقلابى که در ميزند، مضمون آن نوشته نشده است. اين همان انحرافى است که نظرگاه "دمکراتيک" ناميدن آن هم به آن دچار است. اين که از اين انقلاب چه انقلابى ميسازيم، وظيفه خشت اصلى آن، خشت رهبرى و افق کمونيستى آن، وظيفه حزب است. نظرگاهى در حزب ما که کمونيستى بودن انقلاب را از قبل، بدون تلاش گسترده و پروژه خود براى کمونيستى کردن آن، در خلوت حضور حزب، فرض ميگيرد، علت العلل بحران رکود و انفعال اين حزب در پوشش انقلابيگرى است. جواب اين گرايش فکرى و جوانب تاثيرات آن بر دامنه فعاليت حزب را منصور حکمت در پلنوم ١٤ حزب در توضيح روشن کردن "رابطه سياست با انقلاب در ايران" داده است. عجالتا بشنويد پاسخ منصور حکمت را در جزوه کارگران و انقلاب : "کارگران کمونيست خواهان انقلابند. اما کدام انقلاب؟ طبقات مختلف و گرايشات سياسى و اجتماعى مختلف "انقلاب" را به معانى بسيار متفاوتى بکار ميبرند. دنياى ما همه نوع "انقلاب" و همه نوع "انقلابى" اى بخود ديده است. تقريبا هر کس و هر جريانى ميخواهد وضع موجود در جامعه را بشيوه اى ناگهانى و بطور غير مسالمت آميز تغيير بدهد از انقلاب حرف ميزند و خودش را انقلابى مينامد. خيلى از اين انقلابات چيزى بيشتر از ارتجاع صرف نيستند. نمونه "انقلاب اسلامى" زنده و حى و حاضر جلوى چشم ماست. عقب مانده ترين خرافات و مشقت بارترين اوضاع را انقلاب نام گذاشته اند. مرتجع ترين و کثيف ترين عناصر، نام انقلابى بر خود نهاده اند. کارگر کمونيست پيگيرترين دشمن چنين انقلابات و انقلابيون دروغينى است. ....دو دهه قبل شاهد انقلابات متعدد اين چنينى در کشورهاى تحت سلطه بوده است. امروز وقتى به کشورهاى انقلاب کرده نگاه ميکنيم ديگر حتى نشانى از همان تحولات محدود ناشى از انقلاب هم باقى نمانده است و منطق نظام سرمايه دارى بار ديگر اين واقعيت را آشکار کرده است که مادام که اساس سرمايه و سرمايه دارى پابرجاست، نصيب توده کارگر و زحمتکش جز فقر و بى حقوقى سياسى و اجتماعى نخواهد بود.خاصيت مشترک همه اين انقلابات دروغين و نيم بند اين است که تماما تحت تاثير اهداف و مقاصد بخش هايى از خود طبقه حاکمه قرار داشته اند و رهبرى سياسى و عملى آنها بدست اين اقشار بوده است. کارگران بعنوان نيروى ذخيره و کمکى به ميدان کشيده شده اند، جنگيده اند و فداکارى هاى بى نظير نشان داده اند، اما حاصل کار جز دست بدست شدن قدرت در درون طبقه سرمايه دار و جز پيدايش شکل هاى جديدى براى اداره نظام استثمارگر موجود نبوده است. در بسيارى موارد اولين کسانى که مورد تعرض بخش هاى تازه بقدرت رسيده طبقه حاکمه قرار گرفته اند، خود کارگران بوده اند و انقلاب خود به دستاويز جديدى براى سرکوب جنبش کارگرى تبديل شده است. بنا بر اين وقتى کارگر از انقلاب صحبت ميکنند بايد دقيقا بدانند که چه چيز ميخواهد و چه چيز نميخواهد. ما خواهان انقلاب کارگرى عليه کل سيستم سرمايه دارى و کل قدرت طبقه سرمايه دارى هستيم. ما خواهان انقلاب کمونيستى هستيم که جامعه موجود را از بنياد دگرگون کند. .... اگر چيزى گرايش کمونيستى را از ساير گرايشات در درون جنبش کارگرى متمايز ميکند همين تلاش براى جايگير کردن آرمان انقلاب کارگرى در درون طبقه کارگر و سازمان دادن نيروى انقلاب است. "

اسم اين انقلاب را ما به او ميدهيم. سئوال درست اين است آيا حزب کمونيست کارگرى موجود با قامت موجودش و الويتهايش، سياست حاکم بر آن، جثه و بنيه اش، ميخواهد، پروژه اش را دارد که افق کمونيستى به اين انقلاب بدهد. پاسخ من منفى است. مدتهاست که جامعه براى زير و رو شدن محتاج کمونيسم کارگرى است. اين کمونيسم کارگرى است که ساز و برگ رهبرى انقلاب و تصرف قدرت سياسى را ندارد. به نظر من حزب کنونى ما آمادگى اين را ندارد. به نظر من سياست حاکم بر حزب، دلش را به هيجان "انقلاب" و نه تسخير افق آن، نه آماده کردن حزب براى آن، نه تبديل حرف حزب و منصور حکمت به حرف مردم و حرف انقلاب، نه تصرف قدرت سياسى، خوش کرده و طفره ميرود. عاشق انقلاب شده، ولو اينکه ما را به قدرت نرساند، ولو اينکه افق ما جايگير نشود. به جاى تلاش براى الحاق انقلاب به حزب، با هيجان وسط پريده، حزب را به انقلاب ملحق و در آن منحل ميکند. نقش حزب در اين استراتژى کمرنگ است. نقش قدرتگيرى حزب و افق آن در آن مفقود است. حميد تقوايى فعلا تا اطلاع ثانوى وظيفه خود را نه تعيين تکليف رابطه حزب با مردم، قوى شدن سياسى و اجتماعى اين حزب، که تعيين تکليف ايدئولوژيک در درون حزب و "غسل تعميد" حزب بر محورهايى کاملا نامربوط قرار داده است. در استراتژى رفيق حميد انقلاب هست، مردم هستند، حکومتى که بايد با آن مقابله شود هست، مقابله با گرايشاتى که بر محور انقلاب، خارج ميزنند هست، حزب و تلاشش نيست. ٨ ماه بعد از "کنگره انقلاب" از آن فراتر نرفته است. افقى براى فراتر رفتن ندارد، پروژه ايى تعريف نشده است. يک دهم انرژى که حميد براى نقد گرايشات "ايدئولوژيک" صرف کرده است، براى نقد تلويزيونى که با اهداف و انتظار اوليه اش فرسنگها فاصله دارد، صرف نکرده است، يک دهم اين انرژى براى نقد وجوه مختلف فعاليتهاى عملى ما و تعقيب تا به آخر نقد صرف نشده است. طرفداران شورا، سازمانهاى توده ايى حزب را به تعطيل کشانده اند، اين حميد تقوايى نيست که منتقد پاسيفيسم سازمان آزادى زن، فدراسيون و... ميباشد، به جاى آن، منتقدين پاکسازى ميشوند. يک دهم اين انرژى و هيجان، صرف نجات تبليغات ما، از انشاهاى مدارس غير انتفاعى نشده است. آژيتاتور کمونيست در اين حزب، نسل جوان در اين حزب جايى ندارد. اسم گپ زدن رفقا با هم در تلويزيون و راديو "تبليغات سياسى" است. يک دهم وقت حميد صرف افزودن شخصيتهاى جديد و جوان به صفوف شخصيتها و رهبران حزب نشده است، به جاى شکستن مقاومت "اقتدارگرايان"، با سازش با آنها، شخصيتهاى کنونى حزب نيز با عدم امنيت سياسى در حزب مواجه و ايزوله شده اند. سياست کوچک کردن حزب از طريق تصفيه شخصيتهاى سياسى حزب، به سياست رسمى بدل شده است. اين حميد نيست که انتقاد ميکند، حميد وظيفه اش نجات کسانى شده است که خود در معرض انتقاد به بى عملى، بى ايده بودن و ضد ابتکار بودن هستند. تشکيلات خارج ما ديگر حتى نميتواند خودش را روى آب نگه دارد. اگر همه اينها را هم به گردن کورش بگذارد، حميد تقوايى مسئول مستقيم انحلال رهبرى متمرکز حزب و عبور از طرح نادر در پلنوم ١٤ است. سياست "خودم در اينجا يارم در پاوه" سياست اتميزه کردن و پالتاکى کردن رهبرى اين حزب است. از کانادا حزب رهبرى ميشود، از لس آنجلس، تلويزيون در لندن هدايت ميشود!

من بدون حزب، بدون رهبر، زير بار هيچ انقلابى از هيچ نوعش نميروم! اسم مرا از اين نيروى بسيج براى "انقلاب" خط بزنيد. من هم مثل نادر ترجيح ميدهم، مردم ما را انتخاب کنند، ولو اينکه براى دوره ايى حتى جنبش اعتراضيشان را به جلو سوق ندهند!

سئوال ٥- دولت حزب کمونيست برنامه سوسياليستيش را اجرا نميکند. اين اشتباه است! از سر سوسياليسم نيست که شما را انتخاب کردند. از سر سرنگونى است. ...

جواب: اول به ما کسى نشان بدهد که زورش را دارد جايى دولت بشود! معنى سرنگونى را حزب بايد تعيين کند. لطفا براى جواب اين سئوال به اين بخش سخنان نادر که تصويرش را از سرنگونى حکومت شاه با افق جنبش اسلامى ميدهد دقت کنيد. ( زحمت کشيده و برايتان پياده کرده ام) اينکه چه تصويرى انقلاب کنندگان از سرنگونى دارند را ما به آنها ميدهيم. به قول نادر، شاه عملا رفته بود وقتى بختيار آمد، ولى يارو توانسته بود افق خودش را به افق انقلاب ٥٧ بيندازد، اين افق که تا امام نيايد، قبول نيست. آيا اين افق را ما داريم اصلا، که تا حزب نيايد، قبول نيست؟ اين افق را ميبريم؟ هر کار ديگرى در اين ٣ ساله کرده ايم به جز اين! به ويژه در ٢ سال اخير.

سئوال ٦- يک تصور غلط اين است که انقلابى در جامعه در حال شکل گيرى است. و کمونيستها در راس آن قرار ميگيرند.

جواب: معلوم نيست اين جمله نقد وضع موجود است، يا تاييد آن! جواب من اين است که کمونيستها به خاطر عرق انقلاب به صورت درخود نيست که در راس آن قرار ميگيرند. کمونيستها بايد بخواهند و بتوانند در راس جايى قرار بگيرند. بخواهند که اعتراض مردم را براى تغيير اوضاع رهبرى کنند. انقلاب کمونيستى در اين ديدگاه "شلوغى" است. نادر به به هم بافتن رشته هاى کارگران کمونيست و سازماندهى آنها، حتى در خلوت وجود "شلوغى" را هم سازمان دادن انقلاب کمونيستى مينامد، به آژيتاتور کمونيست، لقب رهبر انقلاب کمونيستى ميدهد، تلاش براى جلب و جذب آژيتاتورهاى کمونيست را سازماندهى انقلاب کمونيستى مينامد. کو ساز و برگ آماده ايى که در راس "شلوغى" قرار بگيرد؟ کو ستاد متمرکز رهبرى انقلاب؟ رفيق حميد به راحتى شانه خالى ميکند و ميگويد، من ستاد فروپاشى نميخواهم! کو ستاد خودت؟ اين هم يکى ديگر از گسستهاى ما از پلاتفرم نادر براى رهبرى حزب و رفع بحران رکود حزب است. رهبرى اتميزه! کو مطبوعات سرحال؟ کو تلويزيون سازمانده، ابزار جنگ؟ با آهنگ جنيفر لوپز در شب ١٨ تير؟ کو تشکيلات خارجى که قرار بود اگر داخل دست اسلاميها بود، خارج دست کمونيستى کارگريها باشد؟ جواب همه اينها اين است که تقابل فکرى با کورش نذاشت؟ چرا تقابل کرديد وقتى ميديد از جنبش جا ميمانيم، از حزب جا ميمانيم؟ قبل از پلنوم ١٦ چه؟ يکسال پس از کنگره سوم که تزهاى کورش نبود. همين خط فعلى بر حزب حاکم بود. محمل انسانى آن رفيق حميد نبود. همه توقعاتى که نادر در آخرين پلنوم مطرح ميکند، هنوز روى ميز همه است. اين خط همان موقع هم به بن بست رسيده بود.

اگر منظور اين کمونيستها حزب ماست. شک دارم که بخواهند و بتوانند! اين کمونيستها فعلا کارهاى مهمتر از اينها دارند. فعلا کارشان اين است در راس همديگر قرار بگيرند. همديگر را بزنند. نادر در مورد آدم معتاد گفته بود: وقتى آدمى راه برون رفت نمى شناسد، شروع به تخريب خودش ميکند!

سئوال: ٧- از کاراکتر جنبش فعلى معلوم است که بلافاصله کمونيستها را به قدرت نميرساند. طيف وسيعترى را حول خواستهاى وسيعترى به قدرت ميرساند.

جواب: گردن مردم نگذاريم. کمونيستى که به جاى اينکه سراغ کاراکتر خودش برود، از قبل کاراکتر جنبش را بهانه ميکند، خود سوراخ دعا را گم کرده است. به قول نادر: "اولويت سياسى هر رهبرى اين است که اول به حزب خودش نگاه کند"

پاسخ حميد تقوايى هم به اين سئوال نگاهى به حزب است از منظرى متفاوت از منصور، پاسخى که هيچ راه حل سياسى و اجتماعى ندارد و حزب را به خود مشغول ميکند. حميد ميگويد: "حزب کمونيست کارگرى فقط با اتحاد حول نظرات راديکال ميتواند بماند و رشد کند." منصور حکمت ميگويد حزب کمونيست کارگرى فقط در تلاشش براى تبديل شدن به پرچم نه مردم، با اتحاد حول "عمل و تلاش گسترده سياسى و اجتماعى" ميتواند بماند و رشد کند. چسب درونى حزب کمونيست کارگرى، رهبران آن هستند. نه رهبرانى که با آوردن تز "تک بنى" اعلام ميکنند که حزب را نميخواهند.

تقابل با گرايشات سياسى درون حزب و تقابل فکرى و نظرى با هر گرايشى، تنها در متن تقويت و از مجراى تحکيم حزب و تحکيم رابطه اين حزب با مردم مقدور است. منصور در آخرين پلنوم کميته مرکزى که به نقد موقعيت رهبرى حزب و دامنه فعاليت آن ميپردازد، اذعان ميکند که هنوز نتوانسته است مبحث مهم "حزب و جامعه و حزب و قدرت سياسى" را در حزب به کرسى بنشاند. گرايشات بازدارنده ايى مانع تثبيت اين امر است. گرايشاتى که از چالش نظرى و تئوريک امتناع ميکند، گرايشاتى که حتى پس از تقابل نظرى کوتاه و فاقد ارزش مستعفيون، نتوانست خود را در قامت ارائه تزهاى مستدل بيان تا از طريق اين تقابل، منصور حکمت دست بالاترى در نقد تئوريک و سياسى آن پيدا کند. منصور حکمت ميگويد، "مخالفين بحث حزب و جامعه در رفتند بدون اينکه جنگ فکرى پيروز شود، بقيه هم مشکلى نداشتند" يکى از زمينه هاى ديگر بحث، تقابل بحثى در حاشيه کنگره سوم در باره بحث سلبى و اثباتى بود، که مدتها پس از ارائه آن، حتى در پلنوم ١٤ و يکسال پس از گذشت از اين بحث و يک سال پس از کنگره سوم حزب، هنوز منصور به اين معتقد است که "حزب روى خط من نيست" "حزب روى خط بحث سلبى نيست" "حزب دنبال هورا کشيدن براى اعتراض داخل است" و بايد حتى از اين بحث فراتر رفت. زوايايى از فراتر رفتن خود منصور حکمت و بازکردن آن از منظر ديگرى، در صحبتهاى ارزشمند وى در توضيح بحران و رکود حزب پس از کنگره سوم و برشمارى مولفه هاى آن قابل تعمق است. بحثهايى که بويژه پس از مرگ وى به آن رجعت نشد. تماما به دست گرفته نشد. نمايندگى نشد. بحران موجود ما، نه از پلنوم ١٦ که قبل از آن آغاز شده بود. تحليل اين بحران صاحب دارد. پلنوم ١٤ و منصور حکمت صاحب آن است. منصور حکمت در پلنوم ١٤ ادعا کرد که: " مدتهاست که ما فکر ميکنيم هم خط هستيم. ولى هر کسى کار خودش را ميکند" در رابطه با نمادهاى اين عدم هم خطى حزب با منصور حکمت، او مولفه هاى عينى، پراتيکى و سياسى معينى را برمى شمارد. از آن جمله "در خارج کشور مدتهاست که با نيروى آکسيونى سازمانى عليه رژيم اعتراض ميکنيم" "تبليغات ما وظيفه خودش را گسترش جنبش اعتراضى قرار داده است" "رهبرى در قامت سياسى و اجتماعى ظاهر نميشود" "رهبرى اتميزه و غير متمرکز است" "رکود و انفعال نظرى وجود دارد" "ايده هاى جديد مطرح نميشود" "داخل کشور سازماندهى تک تک افراد است به جاى سازماندهى آنها در يک مقياس سياسى و اجتماعى روى خط خود ما و وفادارى به خط ما"

منصور حکمت در همين پلنوم در ادامه تلاشهاى قبلى اش اعلام ميکند که يکى از وظايفى که در مقابل ما قرار دارد "روشن کردن رابطه سياست با انقلاب ايران در درون خود ماست" چرا که در توضيح علت درجا زدن حزب، يکى از گرايشات بازدارنده را اين ميداند. منصور حکمت ميگويد: " يک نگرشى در درون ما هست که ميخواهد انقلاب را به جلو سوق بدهد ( چه کار دارى انقلاب را به جلو سوق بدهى؟ ما مگر ميخواهيم جامعه را شلوغ کنيم؟ برو رابطه حزب را با مردم تحکيم کن، ميخواهيم کارى کنيم که مردم با ما بيايند... کليه نقل قولها از نوار صحبتهاى وى در اين پلنوم است، فرصت راست و ريس کردن پياده کردن نوار را نداشتم، بويژه اينکه با فرمت پلى ير من جلو و عقب بردن آن مقدور نبود. روى متن پياده شده بايد بيشتر کار کرد، نوار آن در سايت مباحث هست.) به جلو سوق دادن انقلاب کار هيچ سازمان و حزبى نيست، انقلاب مکانيسم درونى و تمپوى خودش را دارد. عقب راندن انقلاب هم کار سازمانهاى سياسى نيست. دولتها هستند که سعى ميکنند انقلاب را عقب برانند. جنبش سياسى و اعتراضى در ايران راه خودش را ميرود، مشکل ما به جلو سوق دادن انقلاب نيست، (مشکل ما الحاق انقلاب به خودمان) الحاق آدمهاى آن جامعه به خودمان است. اين عملى است. همين طورى که ميشود رفت و به اى ان سى ملحق شد، همينطور که ميشود به عرفات و پى ال او ملحق شد، ميشود رفت و به اين حزب هم ملحق شد. کار ما اين بود که مردم بيايند توى صحنه و ما را انتخاب کنند..... اگر اين خط بدست گرفته شود روى تبليغات ما، روى رابطه و برخورد ما به اپوزيسيون تاثير ميگذارد، به نظر من نبايد بگذاريم شاه روى سر ما بگذارند، ممکن است بشود، ممکن است نشود. ممکن است رضا پهلوى بيايد، خشونت بيايد. اسلاميون از ميدان به در نروند، ايران لبنانيزه بشود. مسلمونها صحنه را ترک نميکنند، نهضت اسلامى هم البته نميتونه اگه راست پرو غرب پر زور بياد. کى ميگه هر کس بياد اوضاع درست ميشه؟ هر کسى به جز ما بياد اوضاع درست نمى شه، ما بايد حرف خودمون را بزنيم و با آمار و ارقام نشون بديم که فقط اگه ما بياييم اوضاع درست ميشه. پس هدف ما بايد اين باشه که مردم ما را انتخاب کنند. نه اينکه سعى کنيم مردم جنبششون را بر عليه جمهورى اسلامى به جلو سوق بدهند. من مردمى که ما را انتخاب کرده اند، به مردمى که جنبششان را به جلو سوق نميدهند ترجيح ميدهم. حالت فلسطينى ها که در مدت طولانى اين کار را کردند. حماس جلو افتاد. چه حسنى براى ما داره بياين ( ما را انتخاب نکنند) مثل پى ال او، مردم انتخابش کردند. مدت طولانى هم اعتراض نميکردند. چه لطفى داره که مملکت شلوغ بشه و نيفته دست ما، چه نفعى توى اين داريم که شلوغى بيشتر بشه و بيفته دست مجاهد و يا دست يکى ديگه؟ پشت اين ديدگاه، يک ديدگاهى هست که بايد بحث کنيم تا وحدت سياسى بوجود بياد. چون الان تبليغات ما شده مثل سازمان پيکار بعد از خمينى آى اينو زدن، اونو زدن ...... ( وظيفه ما که دامن زدن به اعتراض نيست) ميگه اونو خودم ميدونم، هنر تو چيه اين وسط؟ ......بريد بکنيد براى خودتون خوبه که نشد، تو رهبر اون هستى........حدود ٨ سال هست که ما تصوير نبرديم. بحث حزب و جامعه را هم نتونستيم به کرسى بنشونيم. مخالفين بحث حزب و جامعه در رفتند بدون اينکه جنگ فکرى پيروز شده، بقيه هم مشکلى نداشتند. ..... توى تبليغات ما سوق دادن اقشار به اعتراض غلبه داره، هورا کشيدن براى اعتراض مردم در داخل غلبه داره، نه تلاش براى تبديل نه يارو به زندگيش به نه ما به زندگيش! اينکه اينو قبول نکن، اونو قبول نکن، اين آخوند را قبول نکن، اين آلترناتيو را قبول نکن، هجاريان را قبول نکن، دستمزدهاى معوقه را قبول نکن، ما بياييم يه چيز ديگه ايى ميشه! ...ميتونه اينجورى بشه که مردم بگن اگه حزب کمونيست کارگرى بياد وضعمون خوب ميشه، حزب جدى اينه که مردم راجع بهش اينجورى فکر کنند......يک وقتى از موضع خمينى به شاه فحش ميدادند، يعنى طرف تونست نقد خودش را از سلطنت به افق مردم تبديل کنه، ميگفتند امام بياد پول نفت ميده، اجاره خونه ها...... يارو تونست به مردم بگه حرف منو بزن. تصوير خود يارو هم از سرنگونى اين بود که اگه اسلاميها بيان يعنى اينکه شاه بره! شاه عملا رفته بود، بختيار اومده بود، هر جاى ديگه دنيا بود به اين ميگفتند حکومت دمکراتيزه شده، ( زندانيان سياسى را آزاد کرد و غيره....) يارو ميگفت نه تا حکومت عدل على نياد من قبول نميکنم. همون موقع بازرگان تهران بود. يعنى ٢ تا نخست وزير. ولى ميگفتند تا امام نياد من قبول نميکنم. جنبش اسلامى مردم را معترضتر نکرد. به هيچ کس چيزى نگفت. اونو يارو خودش ميگفت. مومنتوم و نقطه انفجارى را خود مردم ساختند. ١٧ شهريور ميشد، جمع ميشدند، چله اون يکى بود دوباره جمع ميشدند. مردم سرشان درد آمده بود (مهم اين هست با اسم و افق کى انداختند) فقط هم افق مهم نيست، با اسم کى انداختند؟ مهم اين است که الان اگه مردم يک جايى جمع شدند و اسلحه ميدهند، يکى پيدا شود و بگويد من از حزب کمونيست کارگرى آمدم، همه ساکت ميشن..... الان بايد به يک جايى برسيم که مردم به جاى حزب کمونيست کارگرى بگن حزب. اينجا آنجايى است که افق و اسم ما تامين شده.

اين بحث همانطور که در اول گفتم، بحثى هست در باره رابطه ما و مردم در حضور رژيم. نه بحثى در باره رابطه مردم با رژيم در غياب حضور ما و ما و رژيم در غياب حضور مردم! اين رابطه مردم با رژيم نيست که بايد تعيين تکليف بشود. اين رابطه ما و مردم است که بايد تعيين تکليف شود. اگر رابطه مردم با رژيم بدون حضور ما تعيين تکليف شود که چيزى گير ما نمى آيد، رابطه ما و رژيم هم بدون مردم قابل تعيين تکليف شدن نيست. اين وظيفه سايت ديدگاه است.... مشى مسلحانه ..........

( توصيه ميکنم همه رفقا کليه بحثهاى منصور حکمت را در پلنوم ١٤ دوباره گوش بدهند. اگر در متن پياد شده اشکالى هست، پوزش ميخواهم. فرصت کار روى متن نيست. به نظرم سندى است که بايد سريعا و فورا با يک مقدمه و بحثهاى ديگر نادر در رابطه با سلبى اثباتى منتشر شود)

رفيق حميد يک سئوال:

آيا اين نظرات "راست" است؟ آيا بايد حزب را به خاطر عشق به انقلاب منحل کرد؟

.............................................................................................................................................

نامه دبير شماره ٣

از: حميد تقوائى

به: کميته مرکزى و کادرهاى حزب

رفقابعد از سمينار اخير من بحثى را براه انداخته اند که قرار است عده اى تصفيه شوند. اين هياهو بى مورد است. من در سمينارم صريحا گفتم که نميخواهم هيچ رفيقى از حزب کنار گذاشته شود. اين حزب همه ماست و بايد حزب همه ما بماند، اما حزب همه نظرات نيست. ما بايد تضمين کنيم که حزب کمونيست کارگرى به حزب کمونيسم نوع ديگرى تبديل نشود. آنچه من در سمينارم تاکيد کردم اين بود که نظرات راست مورد نقد من با برنامه و سياستهاى مصوب کنگره ٤ حزب متناقض است و نميتواند در رهبرى و ارگانهاى تصميم گيرى حزبى نمايندگى شود. اين يک نظر سياسى است و نه حقوقى تشکيلاتى. من تمام تلاشم را ميکنم که با نقد نظرات راست و با اقناع تشکيلات به اين نقد يکپارچه ماندن حزب روى خط منصور حکمت را تضمين کنم. به رفقائى که هنوز نميخواهند برويشان بياورند که پرچم راست در حزب بلند شده يادآورى ميکنم در حزب ما نظريه اى مطرح شده که معتقد است: - خصوصيت تحولات فعلى در ايران دموکراتيک ( در واقع فروپاشى) است و انقلاب دموکراتيک نميتواند کمونيستها را بقدرت برساند- ما حتى اگر به تنهائى بقدرت برسيم نبايد سوسياليسم را پياده کنيم. اين نيروهاى جمع شده پشت سر ما را رم ميدهد- حزب اگر حتى به تنهائى بقدرت برسد بايد دولت موقت اعلام کند و بعد براى گذار به سوسياليسم رفراندوم کند. - قيام خشونت تحميلى است. راه گذار مسالمت آميز و متمدنانه دولت موقت + مجلس موسسان + رفراندوم است.

- انقلابى که در ميزند هنوز انقلاب کمونيستى نيست. - دولت حزب کمونيست برنامه سوسياليستيش را اجرا نميکند. اين اشتباه است! از سر سوسياليسم نيست که شما را انتخاب کردند. از سر سرنگونى است. ...

- يک تصور غلط اين است که انقلابى در جامعه در حال شکل گيرى است. و کمونيستها در راس آن قرار ميگيرند.

- از کاراکتر جنبش فعلى معلوم است که بلافاصله کمونيستها را به قدرت نميرساند. طيف وسيعترى را حول خواستهاى وسيعترى به قدرت ميرساند.

- ...........

رفقا اين نظرات صريحا و آشکارا راست است. حتى اگر صاحب اين نظرات ده ها رساله ومقاله و موضعگيرى چپ داشته باشد باز اين نظرات عميقا راست است. حتى اگر من چپ سنتى و مريخى و بى آلترناتيو و رياکار و عارف و آژيتاتور و مداح انقلاب و غيره باشم، باز اين نظرات عميقا راست است. رفقائى که در نوشته هاى اخيرشان مرا "مورد لطف" قرار داده اند بهترست ابتدا تکليفشان را با اين نظرات تعيين کنند. هر اندازه به من و رفقاى منتقد اين نظرات حمله کنيد در محتوا و مضمون عميقا راست اين نظرات تغييرى داده نميشود. اين نظرات به صراحت مغاير برنامه است، مغاير مارکسيسم انقلابى و کمونيسم کارگرى است، مغاير بحث حزب و قدرت سياسى و هر نوشته و سخنرانى منصور حکمت در مورد انقلاب و سوسياليسم و قدرت سياسى است. و مغاير خط رسمى حزب و مصوبات کنگره هاى دوم و سوم و چهارم حزب است. من بعنوان دبير کميته مرکزى منتخب کنگره چهارم وظيفه دارم از مصوبات اين کنگره دفاع کنم و موظفم اعلام کنم که نظرى که اين مصوبات را زير پا ميگذارد نميتواند در کميته مرکزى نمايندگى بشود. من بعنوان يک مارکسيست و کمونيست کارگرى موظفم اين نظرات را نقد و طرد کنم و اجازه ندهم در هيچ عرصه اى بر پراتيک حزبى تاثير بگذارد. رفقاى عزيز اين تصفيه نيست، من نه قصد دارم، نه اختيار آنرا دارم که کسى را از ک. م. و دس و ديگر ارگانهاى انتخابى کنار بگذارم. من نظرم را اعلام ميکنم و سعى ميکنم قانع کنم و در نهايت پلنوم و کنگره تصميم خواهند گرفت. فکر نميکنم اين نکته مبهم و ناروشنى باشد. کسى که از ٦ ساعت بحث سياسى من در سمينار تصفيه و انقلاب ايدتولوژيک را استنتاج کرده است در واقع دارد از موضعگيرى در قبال مضمون بحثهاى من طفره ميرود. رفقاى عزيز، اگر کسى نقد من به نظراتى که من آنرا راست ميدانم قبول ندارد بايد اثباتا از اين نظرات دفاع کند. بايد سعى کند اينها را به نظرات رسمى حزب تبديل کند. حمله به من حقانيتى به نظرات مورد انتقاد من نميدهد. بجاى مقابله با شبح تصفيه و انقلاب ايدئولوژيک به ميدان بيائيد و از نظرات فوق صريحا دفاع کنيد.

رفقاى عزيز حزب کمونيست کارگرى فقط با اتحاد حول نظرات راديکال ميتواند بماند و رشد کند. ما جبهه نظرات سياسى مختلف نيستيم و نميتوانيم باشيم. اگر هم کسى در اين مورد شکى داشت، تجربه چند ماه اخير ارگانهاى رهبرى حزب بايد شکش را بر طرف کرده باشد. رفقائى که با من هم نظر نيستند بايد از حاکم شدن نظراتى که من آنرا راست ميدانم بر خط پراتيک حزبى با تمام قوا دفاع کنند. هياهو بر سر تصفيه و انقلاب ايدئولوژيک و سکوت در مورد محتواى سياسى اختلافات و يا دفاع نيم بند و با اما و اگر و مشروط از نظرات مورد نقد مساله اى را حل نميکند. رفقا سياسى بمانيد، صريح و روشن موضعتان را اعلام کنيد و پر شور و قاطع از نظراتتان دفاع کنيد. از رفقائى که در نقد راست با من همنظرند نيز ميخواهم که به دام هياهو بر سر مسائل جانبى و شخصى نيفتند. نقطه قدرت و سنت حزب ما بحث سياسى و اتکا به نقد سياسى است.

زنده باد حزب کمونيست کارگرى

حميد تقوائى

٢٥ جولاى ٢٠٠٤