پاسخ به آذر ماجدى!

با رهبران حزب ما آن رفتارى را بکنيد که دوست داريد بقيه با شما بکنند!

رفيق آذر ماجدى!من براى تک تک ادعاهاى خود در مورد شيوه هاى به غايت غير اصولى، غير حزبى و غير اجتماعى شما، شيوه هاى شخصيت شکنانه در راس سازمان آزادى زن، مورد به مورد و با دليل و سند بحث کرده ام و گواه من همچنين کليه اسناد مباحث درونى ماست. به هيچ عنوان و به هيچ دليلى هم نميتوانيد ميان نقد من از اين روش به غايت نادرست که اکنون به سياست رسمى حزب عروجش داده ايد، ديوار برلين بکشيد. به هيچ وجه هم نميتوانيد مرا راست خطاب کنيد، بن بست عجيبى است، در کشو مارکهايى که آماده کرده ايد، براى من يکى کم آورده ايد! نامه هاى مورد استناد شما که براى گرفتن ضرب مبارزه ما عليه پروژه نوبل و براى "تند برخورد نکردن" به شيرين عبادى صادر شدند را همه بياد دارند. برخوردهاى شخصيت شکنانه شما به مينا احدى را در کنفرانس اول مدوسا نيز حتى اگر به خاطر مصلحت جناحيتان به حافظه اختيارى مينا و محمد آسنگران نيايد، من يکى به ياد دارم. خوشبختانه خط شما مبناى پراتيک و سياستهاى حزب در برخورد به نوبل قرار نگرفت، نامه هايى که با مقاومت خود رفقاى جناح شما روبرو بوده حتى بعضا "راست" لقب گرفت. ( اگر حافظه اختياريشان کم بود، با کمال ميل حاضرم کامپيوترم را به کمک حافظه شان بگيرم) آنچه من ميخواستم در سمينارم بگويم افشاى اين موضع شما نبود، جلو اين موضع را ما گرفته بوديم، نيازى به يادآورى آن از اين جنبه نبود. من از حقوق و شخصيت و اعتبار همه رهبران حزب صرفنظر از موقعيت جناحيشان دفاع ميکنم. به مارک زدن هم ابدا معتقد نيستم. نقدهايى به نظرگاههاى هر دو طرف بحث دارم که تلاش کردم به قوه استدلال خودم و مباحث نادر در پلنوم ١٤ بيان کنم. آنچه ما به آن احتياج داريم در ميان اين کاروان هلهله و گرد و خاکى که به راه افتاده است، روش خلاف جريانى منصور حکمت است. فقط و فقط منظورم درس آموختن از اين مسئله بود که ميتوان به تصيح اشتباهات، انسانى تر برخورد کرد. چنانچه "آب از آب تکان نخورد"، مبارزه حزب هم دچار وقفه نشود. مقاومت منفى ايجاد نکند. به همين برخورد خود نگاه کنيد، وقتى آرام و بدون سر و صدا قانع شديد که دنبال سياست ما عليه نوبل بياييد، ما هم افتخار کرديم. به رويتان هم نياورديم چون نيازى نداشتيم. بر خلاف شما، منظور ما پيشبرد سياست و منفعت حزب بود. مقام پرستى و جاه طلبى نبود. اما دقت کنيد، همين ديشب که من به عنوان نمونه يادى از اين شيوه کرده ام، چه اتفاقى افتاد؟ مجبور شديد دنبال "تئورى" برويد و لابد اگر طرف شما هم من نبودم و يک عينک ته استکانى به چشمم و سرم براى "جدال فرمول" درد ميکرد، بايد در اين نامه من و شما ميرفتيم و در باره "رابطه انقلاب و اصلاحات" و برداشتهاى درست و نادرست از مقاله "تفاوتهاى ما" بحث ميکرديم. اين اتفاقى است که در حزب ما، سواى مباحث عميق و نظرى که جريان داشت و قربانى شد، افتاده است. ميتوان طور ديگرى عمل کرد. همانطور که ما با شما کرديم. ميتوان روى حزب و شخصيتهايش تيغ نکشيد، امنيت سياسى رهبرى و کادرهايش را تضمين کرد. همانطور که ما کرديم. به رسميت شناخت که رهبر ١٠٠ درصدى اين حزب، رهبرى که خطا نميکرد، منصور حکمت بود! گذشت آن دوران! رهبران فعلى حزب، هيچکدامشان عارى از اشتباهات سياسى نيستند. اگر چه وزنه اشتباهات فعلى سياسى حاکم بر حزب بسيار سنگين شده است و شما يکى از کسانى هستى که بايد در مقابل پروژه تلاشى کشاندن اين خانه جوابگو باشيد. من ميخواستم بگويم فردا چه چيزى در انتظار حزب تک بنى شماست؟ حزبى که احدى نخواهد توانست از ترس "کشف شدن مواضع غير برنامه ايى اش" بنويسد. از ترس سياست "شکار اشتباه" که مبتکر آن شما و سايرين هستند. حزبى که قلمها را به همين دليل از هم امروز شکسته است. قلم خود طراحانش را قبل از هر کسى! ميخواستم بگويم که شما هم خطا کرده ايى و ما با يادآورى آن، گذاشتن آلترناتيو سياسى و اجتماعى و راه پيشروى جلو شما، سينه ديوار نگذاشته ايم. فکر ميکنيد، نميتوانستيم، همين مقاله را مبناى تشکيل "جناح چپ" در سازمان آزادى زن بکنيم، با تردستى مخصوص، به شيوه شما و ياران اندکتان، آن را به برکنارى وصل کنيم، کنارش موضع شما را در باره جلوگيرى از ممنوعيت برقع قرار دهيم؟! هر کسى را هم که از حقوق شما دفاع ميکرد، به دفاع از شيرين عبادى متهم کنيم؟ به دفاع از دوم خرداد؟ پروژه برکنارى را تقابل کمونيسم کارگرى با دوم خرداد جلوه بدهيم؟ نه! نکردم! چرا که مارک شناسايى آن خطى که من از آن دفاع ميکنم، احترام به کرامت انسان و انصاف در برخورد است. حزبى که مقدم بر هر استراتژى بايد مبنا را تعيين تکليف رابطه حزب با مردم قرار دهد. مقوله ايى که امروز ديگر در حزب، از جمله به واسطه سياستهاى اتخاذ شده شما، بازار ندارد. من يکى، رهبر ١٠٠ در صدى ندارم. رهبر ١٠٠ درصدى من منصور بود و بس! اگر منصور ميتوانست با ما که هيچ گاه روى خطش نبوديم کار کند، آلترناتيوهايى براى پيشروى پيدا کند، هميشه در جدالهاى خانمان برانداز دنبال راه سومى بگردد، خلاف جريان عمل کند، هم سازش نکند، هم خط را به پيش ببرد، هم خط را در دل جدال فکرى فورا ترجمه عملى و پراتيکى کند، هم همه ماتريال انسانى موجود را شاداب و سرحال به ميدان بکشاند، ما هم ميتوانيم حداقل تلاش کنيم. شايد شکست بخوريم، ولى شما حتى اين تلاش را هم از ما دريغ ميکنيد. من يکى هنوز اميدم را قطع نکرده ام، مثل شما قيد حزب را نزده ام. و فقط حرف من اين است که "با ديگران چنان کن که با خودت دوست دارى بکنند" اين هم مقاله شما در باره شيرين عبادى و تبريک به او، که به من براى چاپ در آزادى زن و رفيق حميد و اصغر و رفقاى ديگر فرستاده بودى که در پايين قابل ملاحظه است. اگر اصرار نداشتيد، اين را هم نميفرستادم. باور کنيد اگر سر نقدش را ميگرفتيم، از بندهاى برنامه سر در مى آورديم و از آبروريزى در تند پيچ نوبل! کم مانده بود آنها برايمان بنويسند که حزب کمونيست کارگرى هم دسته گلش را پس گرفت. براى توجيه مواضعت لازم نيست به کتب و مقالات منصور حکمت و تاييد او به مواضعتان متوسل شويد. من حتى اگر يک روز هم با منصور حکمت از نزديک نبوده باشم، به خودم حق ميدهم، جلو اين روشها بايستم. من نه معتقد هستم شما شيطان هستى، نه معتقدم که حميد تقوايى "خدا" است. قطب نماى من، تشخيص تئوريک، نظرى، سياسى خود و الگوى منش شخصيت منصور حکمت براى تميز دادن سره از ناسره در اين وانفسا است. مشکل شما و جمعى از رهبران حزب، عدم درک موقعيت حزب و وظايف و نقش آن است. مشکل مشخص شما عدم رضايت به ابراز وجود نسلى از کمونيستى کارگريهاست که ٤ سال بيشتر است ميخواهند به قول نادر درها را بشکنند و وارد آن شوند، ولى روشهايى مانع حضور و دخالت آنهاست. روشهايى مانع در دسترس قرار دادن حزب است. مانع قوى شدن حزب است. مانع قدرتگيرى حزب است. در نتيجه اعمال چنين سياستهايى که افق معينى را دنبال ميکند، بالا و راس اين حزب از پايه اجتماعى خود فاصله گرفته است. نسل سوم در بالاى حزب نماينده ندارد! کسى که اين نسل، اين جنبش را نمايندگى ميکرد، خط اتصال ما با جامعه و مردم بود، تلاش و سياستها و اعمالش باعث شد تا انتخابش کنند، حتى دشمنانش کلاه احترام از سر بردارند از ميان ما رفته است. اما اصولش باقى است. هيچ درجه ايى از اعمال سياستهاى به غايت نادرست نميتواند ما را کم توقع کند. من معتقدم که روش و سياستهايى که شما دنبال ميکنيد، مانع تعيين تکليف کردن رابطه اين حزب با مردم است. مانع تثبيت رابطه حزب با جامعه است. مردم حزبى را که با خود چنين کند، با طلايى ترين فرمولها انتخاب نخواهند کرد. مردم به قول نادر پلاتفرمها را دست نميگيرند زير چراغ قرمز و اتاق نشيمن يکى را بر عليه ديگرى انتخاب کنند، به کل قامت و رفتار سياسى و عمل اجتماعى يک حزب، شخصيتها و رهبرانش نگاه ميکنند. اين رفتارها مردم را نگران، ترسان، و به اعتمادشان ضربه ميزند. اينها را شما دوست نداريد ببينيد. اين حرفها حرف گل است. گوشهايتان را بسته ايد، فرمول "نواقص تشکيلاتى" براى ناديده گرفتن و عبور از يک "خط" ساخته ايد. به نظر من رو راستتر اين است که در باره جريان نوبل بگوييد، دسستان درد نکند بچه ها! مرا شما متوجه کرديد. و امروز ممنون باشيد که جلو انتشار اين موضع را گرفتيم، به ديگران هم هشدار بدهيد که چنين کنند. شما اولين کسى بوديد که بايد به رفيق هم جناحيتان سوسن صابر نامه ميداديد و ميگفتيد، انصاف را رعايت کن! حذف نکن! اگر سوسن صابرى نميدانست، شما که ميدانستيد من و مينا چه نقشى در پيشبرد اين پروژه داشتيم. اگر من و مينا و على جوادى و حميد تقوايى نبوديم، نه فقط آبروى حزبمان جلو مردم رفته بود، بلکه خود همين رفقا، طراحان افراطى پروژه "حذف" از جناح حاکم بر حزب، الان سفره ايى هم براى اخراج و تصفيه خود شما پهن کرده بودند! برويد شکرگزار انصاف من و رفقايى امثال من باشيد، که مبنايشان براى برخورد، پراتيک سياسى و اجتماعى، تامين حرمت و امنيت سياسى کل رهبرى حزب است. اولويتشان اين حزب است. با "سيه روى شدن" رفقاى بغل دستشان غش نميکنند! اميدوار بودم از اين تجربه درس آموخته باشيد. واقعا چقدر خسته کننده بود اگر ميبايد دوباره جواب ميداديد که آيا هنوز به تبريک گفتن به شيرين عبادى معتقديد يانه! آيا به پروژه آشتى دادن اسلام و حقوق بشر معتقد بوديد يانه! آيا اصلا به سوسياليسم معتقديد يا نه! و.... باور کنيد، اين خودش قهقراست. تحميل يک عقب گرد سياسى، فرهنگى، اخلاقى آشکار به اين حزب است. گل اينجاست، اينجا برقصيد، به جاى اينکه روى گل برقصيد.من ميخواستم در سمينارم بگويم تشکر و قدردانى از ما پيشکشتان، نخواستيم، لطفا شما هم کمى تواضع داشته باشيد، ما که به روى خود نمى آوريم، ديگر شما هم شمشير نچرخانيد و روى ما و همه رفقاى رهبرى ما چنين تيغ "تصفيه و حذف" نکشيد! ميخواهيد حتى کپى فايل ارساليتان را هم با جمله ايى که برايتان در پس گرفتن فورى اين مقاله و علت عدم چاپ آن نوشتم را ارسال کنم؟ هيچ توضيح و تصيحى هم تا به حال از شما نشنيده ام، احتياجى به آن نداشتم، رفتنتان به اسلو، از هر توضيح و تصيحى کوبنده تر بود. روش من اين است. در مقابل تمام هلهله هايى هم که به افتخار "مبارزه عليه نوبل" کشيديد، من ساکت بودم و مينا شاهد! گذاشتيم کيف پيروزيش را هم بکنيد، خودم جلوى دهانتان در نشريه آزادى زن بلندگو گذاشتم. حق همه ميدانستيم. امروز که پا را از گليم خود درازتر کرده ايد، مجبور شدم جلويتان بگذارم که اين سناريوى فعلى، اين کاروان هلهله و جنگ جنگ تا پيروزى، برنده ندارد. تازه اين کمترينش بود. اگر احتياج داشتيد، نمونه هاى بدترش را هم دارم!! ميخواستم بگويم بگذاريد حزب بمانيم، همه کاليبر هم را ميشناسيم، بگذاريد همه با هم، پرچم اين حزب را که مدتهاست از جمله در اثر سياستهاى شما نيمه افراشته است، به اهتزاز در آوريم. پروژه تصفيه من از آزادى زن، به هيچ عنوان بدون ارتباط با مباحث اخير و روش رهبرى غير اجتماعى و غير انسانى شما و جمع کوچکى در بالاى حزب ما نيست. من نه ديروز، بلکه در خلال مباحث خودم با شما هم، به اين نتيجه رسيده بودم که در سياستهاى شما، ارج و قرب و منزلت خود حزب و ماتريال انسانى و اصولش غايب است. کسى که منتقد سياستهاى "سوسيال دمکراتيک" و "راست" است، خود بايد در منش و روش رهبرى اش، نه جلال طالبانى باشد، که روزى يک بار پيشمرگه را در ملا عام شلاق ميزد، نه رضا پهلوى که جلو او دست به سينه و بله قربان گويان ميشينند. جنبش ما هم شيوه و منش و رفتار خاص خود را در ظرفيت رهبر دارد. يک سر سوزن به کمتر از منصور رضايت نميدهم. اين است تفاوتهاى ما. ( اين مثالها را در تبيين روش رهبرى و ليدر جنبشهاى ديگر، حميد تقوايى در پلنوم زده است. من يکى به اين نقد معتقدم، هم در پوزيسيون، هم در اپوزيسيون!!) اين هم مقاله تان جهت اطلاع !

تبريک به خانم شيرين عبادى ولى.....

به خانم شيرين عبادى براى دريافت جايزه صلح نوبل تبريک ميگويم. هم از اين رو که ايشان ساليان است براى بهبود حقوق زنان و کودکان در ايران تحت جمهورى اسلامى فعاليت ميکند و هم به اين خاطر که با ايشان در اولين کنفرانس مدوسا در استکهلم از نزديک آشنا شدم. ولى در رابطه با اين جايزه و فضايى که اهداى آن به خانم عبادى در سطح جهان و در افکار عمومى ايجاده کرده و خواهد کرد لازم است چند نکته را اعلام کنم.آيا اهداى اين جايزه به خانم عبادى راه مبارزه براى دفاع از حقوق زنان و آزادى زنان را در ايران و ساير کشورهاى اسلامزده هموار خواهد کرد؟ اين مساله که اهداى جايزه براى مدتى بيحقوقى زنان در ايران و در کشورهاى اسلامزده را تحت فوکوس و توجه بين المللى قرار خواهد داد ميتواند وجه مثبت اهداى اين جايزه محسوب شود، باين شرط که در تبليغات حول دليل اهداى اين جايزه رسما و علنا به موقعيت زنان در ايران تحت جمهورى اسلامى اشاره شود و بيحقوقى زنان در کشورهاى اسلامزده افشاء گردد. باين شرط که خود خانم عبادى در مصاحبه هاى مطبوعاتى از اين فرصت براى افشاى جمهورى اسلامى، افشاى زن ستيزى عريان آن استفاده کند، اين شرايطى است که بايد حجاب اجبارى اسلامى، آپارتايد جنسى، سنگسار و شلاق زنان بر روى صفحه تلويزيون هاى جهان افشاء شود. شرايطى است که بايد از جهان خواسته شود تا با تمام قوا در مقابل حکم اعدام افسانه نوروزى ايستادگى کند. همانگونه که در مقابل حکم سنگسار آمنه لاوال به يمن يک مبارزه راديکال ايستادگى کرد.ولى امروز رسانه هاى جهان بدنبال اعلام اهداى جايزه صلح نوبل به خانم عبادى از آشتى پذيرى اسلام با حقوق بشر و از ديالوگ فرهنگ ها و مذاهب سخن ميگويند. فضاى حاکم بر رسانه ها دارد چندين سال به عقب بازميگردد، هنگاميکه جنبش دو خرداد را در بوق کرده بودند و جمهورى اسلامى نوين و اصلاح شده تحت رياست خاتمى را نويد ميدادند. زمانيکه دولت آلمان تلاش ميکرد که با سازمان دادن کنفرانس برلين افکار عمومى را براى پذيرش جمهورى اسلامى آماده کند. اين فضا به يمن مبارزات مردم ايران و مبارزات راديکال و آزاديخواهانه کمونيسم کارگرى تغيير کرد. مبارزه بى امان در افشاى جنايات جمهورى اسلامى و ارتجاع سياه جنبش اسلام سياسى فضا را بر آنها تنگ کرد. امروز بنظر ميرسد که اينگونه تلاش ها بار ديگر و اين بار تحت نام اهداى جايزه نوبل به «يک زن مسلمان» که «شکافى ميان اسلام و حقوق بشر نمى بيند» دارد از نو احياء ميشود. جنبش دو خرداد در داخل ايران کاملا به ته خط رسيده است. سردمداران آن نيز رسما و علنا شکست خود را اعلام کرده اند. مردم ايران طى مبارزاتشان، چه در ٢٠ خرداد تا ١٨ تير که در آن زنان حجاب پرتاب کردند، حجاب سوزاندند و عملا آپارتايد جنسى را شکستند، و چه طى مبارزات ممتد و وقفه ناپذير کارگران و معلمان اعلام کرده اند که جمهورى اسلامى با هر چه حقوق انسانى و آزادى نام گرفته است سر هيچگونه آشتى ندارد. اعلام کرده اند که دريايى ميان اسلام و آزادى و حقوق انسانى فاصله وجود دارد. اين حکم مردم ايران است. کميته جايزه نوبل اين حکم مردم ايران را نديده گرفته است و در اعلاميه اهداى جايزه خود به خانم عبادى از نبودن شکاف ميان اسلام و حقوق بشر سخن ميگويد. مردم ايران ساليان سال است که با اين رژيم مخوف و جنايتکار با به تن خريدن زندان و شکنجه و اعدام مبارزه ميکنند، و کميته جايزه نوبل ميگويد که «روشن کردن افکار و مباحثه بهترين راه تغيير نظرات و حل مسائل» است و يک دليل اهداى جايزه را انتخاب راه حل غيرخشونت آميز اعلام کرده اند. مقصود از اين حکم چيست؟ تمام دنيا ميداند که مسبب خشونت در جامعه ايران کيست، بانى خشونت و جنايت و اعدام و شکنجه کيست. رژيم حاکم بر ايران با تحميل سرکوب و خشونت و جنايت نزديک ٢٥ سال است بر مردم ايران حکومت کرده است. با اعلام اينکه باصطلاح راه حل «غيرخشونت آميز» شايسته تحسين و قدردانى است در جامعه اى که خشونت دولتى و سيستماتيک زندگى مردم را به ورطه نابودى کشانده است، چه پيامى به مردمى که اميدواريد از اين جايزه خشنود شوند، ميدهيد؟ آيا مبارزات مردم ايران عليه جمهورى اسلامى که شبها شهرها را به کنترل خود درآوردند، فرياد مرگ بر جمهورى اسلامى سر دادند، در مقابل يورش مزدوارن حکومتى مقاومت کرده اند، حجاب سوزانده اند، مبارزات کارگرانى که در اعتراض به بى حقوقى و فقر جاده مسدود ميکنند و اعتصاب ميکنند، مبارزاتى که طليعه يک انقلاب توده اى عليه جمهورى اسلامى است، از نظر شما شايسته قدردانى و تحسين نيست؟ در شرايطى که مبارزه مستقيم و رو در روى مردم ايران عليه جمهورى اسلامى گسترش و عمق بى سابقه اى يافته است حکم فوق معنايى جز اين نميتواند داشته باشد. امروز ديگر زمان آن رسيده است که افکار عمومى جهان، مردم بشردوست و آزاديخواه جهان را به دفاع از مبارزات مردم ايران، زنان ايران عليه جمهورى اسلامى فرابخوانيم. وقت آن رسيده است که شيپور مرگ جمهورى اسلامى را هر چه رساتر بصدا درآوريم. زمان آن رسيده است که با يک مبارزه همبسته و بين المللى عليه اسلام سياسى، اين جنبش سياه و ارتجاعى سنگر ببنديم و مردم خاورميانه و کشورهاى اسلامزده را از شر اين هيولاى جنايتکار خلاص کنيم. صحبت از اينکه اسلام با حقوق بشر يا آزادى زن تناقضى ندارد، نه تنها به مبارزه زنان در ايران و در کشورهاى اسلامزده کمکى نميکند، بلکه مانعى بزرگ در مقابل رهايى آنها از سرکوب و زن ستيزى ايجاد ميکند. مبارزه براى آزادى و برابرى زنان در ايران و مبارزه براى آزادى بيان و خلاصى از سرکوب، مبارزه براى تثبيت حقوق انسانى در جامعه ايران از طريق سرنگونى جمهورى اسلامى ميگذرد.

آذر ماجدى

رئيس سازمان آزادى زن

سردبير مجله مدوسا

رئيس مرکز دفاع از حقوق زنان در خاورميانه

عضو دفتر سياسى حزب کمونيست کارگرى ايران