در رابطه با اتهامات وارد شده در سمينار پالتاکى مهرنوش موسوى

آذر ماجدى

رفقا

بازار اتهام ِزدن و ترور شخصيت گرم است. من شخصا مدتى طولانى است که اين چنين مورد لطف رفقا قرار گرفته ام (ر ک به نوشته از «منظر دو شيطان» در سايت مباحث در بخش گوناگون) من نتوانستم تمام مباحث رفيق مهرنوش موسوى را بشنوم ولى بخش هايى که شنيدم همگى مملو بود از اتهام زنى، دروغ پراکنى و ترور شخصيت. اين روش را من غيراصولى و از موضع عجز و استيصال ميدانم. راستش در شرايط ديگرى شايد حتى جوابى هم به آن نميدادم. ولى در اوضاع خطير فعلى بايد هيچ نکته اى را بى جواب نگذاشت و از هيچ اتهامى نگذشت. باوجود اينکه از اين «ساگا»ى طولانى و کشدار «سردبير سازمان آزادى زن» نه تنها من بلکه اکثريت کادرهاى حزب خسته و بيزار شده اند ولى از آنجايى که در سمينارهاى مرکزى حزب که قرار بوده و هست به اختلافات سياسى مهم و اساسى در حزب کمونيست کارگرى بپردازد، اين مبحث چنين جايگاهى ميابد، موظم که بعنوان شخص اصلى مورد حمله به مسائل جواب دهم. رفقا من در جلسات دفتر سياسى اخير، در نامه هاى مختلف، در نوشته از منظر دو شيطان و در سمينار پالتاکى ام اعلام کرده ام که طرح چنين مباحثى فقط و فقط با نيت خلط بحث، خاک آلود کردن فضا، گل آلود کردن آب و پرهيز از پرداختن به اصل بحث انجام ميگيرد. به نامه هاى هر دو طرف نگاه کنيد و خود قضاوت کنيد. از يک طرف بحث هاى سياسى و مستدل و تيز و از طرف ديگر اتهام زنى و تحريک عواطف و سرمايه گذارى روى گرايشات و تمايلات عقب مانده. بنظر من سمينار پالتاکى رفيق مهرنوش موسوى نيز از زمره دست دوم بود.

رفقا،

من در اينجا نامه اى که در دوم مارس خطاب به اتهامات مهرنوش موسوى به جمع مسئولين سازمان آزادى زن نوشتم را براى روشن شدن برخى از اتهاماتى که رفيق مهرنوش ديشب نثار من کرد برايتان ميفرستم. اين نامه اگرچه کمى طولانى است به بسيارى از اين اتهامات که در آن زمان هم در درون سازمان عليه من گفته ميشد، پاسخ ميدهد. براى شفاف کردن فضا و زدودن گرد و غبار و ثبت در تاريخ و اسناد لازم است. (به اين نامه در دنباله همين بحث توجه کنيد.)در مورد شيوه برخورد من به شيرين عبادى. رفقا سياست من در مقابل اين بخش يا جناح از جنبش دفاع از حقوق زن در ايران افشاى آن، تلاش براى حاکم کردن افق کمونيسم کارگرى بر اين جنبش و کسب رهبرى در بخش راديکال آن طى يک مبارزه سالم، متمدنانه و بدون فحاشى بوده است. از سال ١٩٩٩، مقطع اولين کنفرانس مدوسا هم من همين سياست را داشتم و باين دليل از شيرين عبادى، مهرانگيز کار و مهناز افخمى دعوت کردم. در آن زمان هم گرايشى در حزب با اين کار مخالف بود و آن را سازش و ليبرالى ميدانست. اين کنفرانس کمونيسم کارگرى را در جامعه بسيار مطرح کرد و بجلو برد و واضح است که از پشتيبانى کامل منصور حکمت هم برخوردار بود. نامه سرگشاده من به مهرانگيز کار نيز در همين راستا بود و نقش مهمى داشت. در مورد جايزه نوبل، اگر بخاطر داشته بشايد رفيق اصغر کريمى نامه مرا بعنوان رهنمود و روش برخورد به اين واقعه براى تشکيلات فرستاد. آن نامه روش و شيوه برخورد من به اين واقعه بود. نامه سرگشاده من به کميته نوبل، شرکتم در اسلو و مصاحبه ام در فيلم بى بى سى که از بسيارى رسانه هاى بين المللى پخش شده است و مصاحبه ام با اينترنشنال هرالد تريبون، مصاحبه ام با روزنامه ايسکرا، راديو انترناسيونال، تلويزيون رنگارنگ و يک دنياى بهتر و بسيارى راديوهاى محلى و با مجلى «ميز مگزين» اسناد کافى براى سياست و روش من بدست ميدهد. و لازم به توضيح بيشترى نيست.

من فقط در اينجا يک نقل قول از منصور حکمت از «تفاوت هاى ما» را براى شما نقل ميکنم تا کليد برخورد ما به جرياناتى که براى اصلاحات مبارزه ميکنند را بدست آوريم. يکى از مختصات اصلى و پايه اى کمونيسم کارگرى مساله رابطه انقلاب و اصلاحات است که منصور حکمت بارها و بارها در اسناد و سمينارهاى پايه اى در مورد کمونيسم کارگرى به آن پرداخته است. و حزب ما و رهبرى ما تا آنجايى که عمق اين مساله را رک کرده اند و آنرا در عمل بکار بسته اند جنبش کمونيسم کارگرى را بجلو برده اند و اجتماعى کرده اند. منصور حکمت در تفاوت هاى ما خيلى ساده و روشن و صريح اين رابطه را توضيح ميدهد: «سوسياليسم کارگرى در تلاش براى آزادى سياسى و اصلاحات اجتماعى جنبشى قائم به ذات است. مبارزه ما براى سازماندهى انقلاب اجتماعى، انقلاب کارگرى، باعث نميشود که حنبش ما صحنه مبارزه براى بهبود دائمى اوضاع را به جنبش هاى اجتماعى طبقات ديگر واگذار کند. در همين قلمرو هم، يعنى در قلمرو مبارزه براى بهبود اوضاع سياسى و اقتصادى مردم، سوسياليسم کارگرى يک آلترناتيو و يک مدعى مستقل است.....

دقيقا از آنجا که به بهبود اوضاع سياسى و اقتصادى اهميت ميدهيم، نميتوانيم عرصه مبارزه براى آن را به جنش هايى واگذار کنيم که دم بريده ترين و مسخ شده ترين تغييرات را وعده ميدهند. و تازه با اين کار کل سيستم موجود را از زير نقد پراتيک طبقه کارگر در ميبرند و ابقاء ميکنند.

آيا اين به معنى برخورد خصومت آميز يا کناره گيرانه در قبال حرکات غير کارگرى براى اصلاحات است؟ ابدا. نميتوان در صحنه مبارزه براى يک تغيير بود و به ديگرانى که حال با هر منفعتى، همان تغيير و يا بخشى از آن را ميخواهند چنگ و دندان نشان داد.» (تفاوت هاى ما، جلد ٧ مجموعه آثار ص ص ٤-٢٠٣)

من شخصا تلاش کرده ام که در اين جهت قدم بردارم و پراتيک کنم. در نتيجه اتهاماتى از قبيل حمايت و تشکر از شيرين عبادى پوچ و هوچى گرى از روى استيصال است.

زنده باد حزب کمونيست کارگرى

زنده باد منصور حکمت

آذر ماجدى

٢٨ ژوئيه ٢٠٠٤

نامه به جمع مسئولين ساز در رابطه با اتهامات مهرنوش موسوى بتاريخ ٢ مارس ٢٠٠٤

رفقا

طى اين دو سه هفته نامه هايى رد و بدل شده و همچنين در دو جلسه پالتاک مسائلى مطرح شده است. من در اين نامه تلاش ميکنم که به برخى نکات مطرح شده بپردازم.

١- همانطور که در آخرين جلسه نيز گفتم اين بحث را در اينجا ميبندم چون عملا اين نامه نگارى ها وقت و انرژى زيادى ميگيرد و از سرعت و پيشرفت کارهاى سازمان ميکاهد.٢- جلسه عمومى جمع فعالين يا مسئولين فعلى را تا ٣ ماه ديگر سازمان ميدهيم و در آن اجلاس اسناد لازم را تصويب ميکنيم و انتخابات انجام ميگيرد. و باين ترتيب فصل نوينى را در حيات سازمان آزادى زن آغاز خواهيم کرد که اميدوارم بدون اين همه کشمکش و جدال کارش را به پيش ببرد. من فکر ميکنم ماه مه مناسب باشد، اگر رفقا ملاحظه يا ترجيحى دارند سريعا بمن خبر بدهند. از آنجا که تعداد بيشترى از رفقا در لندن هستند و سفر براى اکثر رفقاى ديگر به انگلستان راحت تر است، جلسه را در لندن خواهيم گرفت.

نکات مطروحه:

١- جدال بر سر اساسنامه، ضوابط و معيارهاکمبود اساسنامه و ضوابط و معيارها يکى از نکات اساسى اين مباحث اخير است که بخصوص از طرف مهرنوش طرح شده است و بعنوان يک انتقاد از سبک کار رئيس سازمان مطرح شده است. گويى رئيس سازمان بخاطر قدرت طلبى و قبضه کردن کارها از تنظيم اساسنامه طفره رفته است و به شکايات متعدد رفقا نسبت به اين مساله بى توجه بوده است.

اين تصوير نادرست و غيرواقعى است. توضيح ميدهم.ما اساسنامه و يا ضوابط کتبى نداريم. ولى بر مبناى اصول سازمانى که در سنت کارى تاکنونى مان است کار کرده ايم. بعلاوه بر بسيارى نکات هم شفاهى، چه در همان ابتداى کار و چه بعدا طى کار توافق کرده ايم. حزب کمونيست کارگرى هنوز ١٢ سال پس از تشکيل اساسنامه ندارد. يک اصول پايه اى سازمانى دارد که اصول کلى را طرح کرده و در پلنوم ١٠ فکر ميکنم يک سلسله قرار تصويب کرديم و قرارهايى هم براى کار کميته ها. طى پروسه آنچه را که برايمان مساله آفرين شد را تلاش کرديم طى ضوابطى روشن کنيم. سازمان آزادى زن نيز بر مبناى اين سنت عمومى تشکيل شده و کارش را به پيش برده است. در موارد معينى رسما صحبت کرده ايم و در مورد آنها حتى نوشته ايم. بارها و بارها درباره شرايط عضويت در سازمان نوشته ايم و صحبت کرده ايم. جمع هاى آزادى زن را تعريف کرده ايم. در همان ابتداى تشکيل، من با هيات دائم وقت صحبت کردم و توافق کرديم که اين يک سازمان داخل کشورى خواهد بود، و لذا کنگره يا کنفرانس در خارج کشور براى آن موضوعيت ندارد. وقتى سازمان توانست در داخل فعاليت کند کنگره اش را فرا ميخواند و انتخابات ميگذارد. اين مساله در جلسه اعلام موجوديت سازمان مطرح شد و در اولين جلسه اى هم که براى روشن شدن سياست ها و کار سازمان در لندن گرفتيم مطرح شد. اگر کسى را فراموش نکرده باشم، رفقا مينا احدى، اصغر کريمى، مهرنوش، سهيلا شريفى، على جوادى و خود من در آن جلسه شرکت داشتيم. رفقاى ديگرى هم دعوت داشتند که بدلايل مختلف نتوانستند شرکت کنند، اين جلسه مرکب بود از رفقاى هيات دائم و رفقايى که ميخواستند و قرار بود با سازمان فعاليت کنند. همانجا نيز سياست هاى سازمان مطرح و بحث شد. و اين اصول سازمانى نيز مورد بحث قرار گرفت. اينکه کسى قلبا با آن مخالف بود يا نه، نميدانم. اما اين اصول بعنوان اصول سازمان برسميت شناخته شد. پس از آنهم طى کار من مرتبا با رفقا بخصوص مينا، پروين کابلى و مهرنوش در تماس بوده ام و مسائل را مورد بحث قرار داده ام. در نتيجه از ابتدا روشن بود که ١- اين سازمان يک رئيس دارد که همکاران خود را به کار دعوت ميکند، ٢- يک سازمان داخل کشورى خواهد بود، ٣- کنگره و کنفرانس سازمانيش را وقتى سازمان در ايران توانست اعلام موجوديت کند ميگيرد و ٤- انتخابات را هم در آنجا برگزار ميکند. اين اصول پايه اى آن. در مورد عضويت هم اعلام کرديم که هر کس بخواهد با اين سازمان همکارى کند عضو اين سازمان محسوب ميشود. در مورد نشريه پيش از شروع کار من و مهرنوش به توافقات روشنى رسيديم که پائين در مورد آن بطور مجزا صحبت ميکنم.قبل از اينکه به چگونگى سازماندهى ارگانها و تعيين مسئوليت ها بپردازم بايد يک مساله را روشن کنم. من متهم شده ام که خودم همه جا بريده و دوخته ام و بدون مشورت و هم نظرى تصميم گرفته ام. من از همان ابتدا و بخصوص با هر چه فعالتر شدن سازمان مدام با رفقاى متعدد در مورد شيوه کار، پروژه ها، مسئوليت ها مشورت و هم نظرى کرده ام، بخصوص با رفقا مهرنوش، مينا و پروين. بعضا هفته اى چند بار با رفقا تلفنى صحبت کرده ام. بنا به توافقات اوليه و شکل سازمانى من اتفاقا حق داشته ام که در بسيارى موارد خودم ببرم و بدوزم ولى اين روند کار ما نبوده است. خوشحالم که پروين کابلى هم اين نکته را در نامه اش مورد اشاره قرار داده است.در مورد اساسنامه نيز الان که با اين مشکلات روبرو شده ايم بايد حتما هر چه سريعتر اسناد کتبى را تنظيم و تصويب کنيم ولى بسيارى مسائلى که الان مورد ابهام قرار گرفته است بطور شفاهى در همان ابتداى کار روشن کرده ايم. مساله ديگر هم اينست که اتفاقا کسانى که ضرورت داشتن اساسنامه کتبى را ميديدند و اينقدر حياتى ميدانستند بايد سند تهيه ميکردند تا در اختيار بقيه قرار بگيرد. چنين سندى هيچگاه براى من ارسال نشده است. تذکر اينکه اساسنامه لازم داريم يا طرح سوالاتى در مورد اينکه اساسنامه بايد به اينها جواب دهد به دست من رسيده است ولى اينها اساسنامه نيست. اتفاقا هر کس که بيشتر ضرورت اساسنامه را درک ميکرده است الان بيشتر بايد جوابگو باشد. الان اسنادى تهيه شده است که براى رفقا خواهم فرستاد.

سازماندهى ارگانها، تعيين پست ها و جمع مسئولين نشريه اولين ارگانى بود که سازمان يافت. سايت سازمان نيز سريعا با رفيق سيامک طهماسب حل و فصل شد و بطور منظم کار کرده است.پس از آن با رفيق مينا در مورد پست او در سازمان به توافق رسيديم. با پروين کابلى هم در مورد پستش بعنوان مسئول ارتباطات و مالى. مترصد تشکيل جلسه اى ديگر بوديم که بعلت اينکه هرکس در کشورى است عملى نشد. دو سه بار هم در لندن هنگام جلسات ديگر حزبى فراخوان جلسه داديم که رفقا از جمله خود مهرنوش در لحظات آخر اعلام کردند که نميتوانند شرکت کنند. يک جلسه در ماه ژوئيه در آلمان داشتيم. من و مينا و مهرنوش در آن شرکت کرديم. در آنجا مسائل و مشکلات را بحث کرديم و بر سر کارهايى به توافق رسيديم. در آنجا با تصميم جمعى و جلب نظر رفقاى ديگر مسئوليت هاى ديگرى واگذار شد، از جمله مسئوليت خارج به ناهيد رياضى و داخل به پروين کابلى. مساله وبلاگها و تماس و غيره نيز بحث شد. مسئولينى تعيين شد که متاسفانه چندان نتيجه اى نداشت. کنار کنفرانس مدوسا جلسه کوتاهى داشتيم و رفيق هلاله مسئوليت سازماندهى جلسات پالتاکى ما را عهده دار شد. در جلسه کنار کنگره مرسده قائدى هم با قبول مسئوليت به جمع مسئولين پيوست. مريم کوشا را من به سردبيرى نشريه انگليسى سازمان دعوت کردم و او هم پذيرفت، رفقا سهيلا شريفى، هلاله طاهرى و مهين عليپور نيز که از فعالين اين عرصه هستند و مشتاق به همکارى با سازمان رسما به جمع مسئولين پيوستند. رفيق شهلا از آنجا که ابراز علاقه کرد که در کار ارتباطات و سازماندهى سازمان در داخل با ما همکارى کند در اين جمع قرار گرفت، على جوادى رسما تقاضاى پيوستن به جمع کرد که من با آن موافقت کردم. امکانات تلويزيونى تاکنونى سازمان از طريق على جوادى براى ما تامين شده است، على جوادى يکى از نويسندگان تقريبا ثابت نشريه بوده است، امکانات تلويزيون يک دنياى بهتر و خلاف جريان را بارها و بارها در اختيار معرفى و تبليغ سازمان آزادى زن قرار داده است. مصاحبه هاى متعدد با رفيق مينا، خود من و مهرنوش بطور نمونه، اکنون هم ابراز علاقه کرده است که در پروژه سازماندهى سازمان در داخل کار کند که قرار شده با پروين کابلى اينکار را به پيش ببرند. من همچنين از مريم نمازى براى همکاى دعوت کرده ام. نقش رفيق بخصوص در رابطه با عرصه بين المللى و رسانه ها لازم به توضيح نيست. مريم ضمنا در ايران بخاطر فعاليت هايش در راس فدراسيون بسيار سرشناس است. رفيق امير توکلى هم که دستيار سردبير نشريه است. رفيق سيامک از همان ابتدا شخصا علاقه نداشت که حتى اسمش بعنوان مسئول سايت اعلام شود. براى اجلاس لندن از او هم دعوت خواهيم کرد. اين مختصرى در مورد ارگانها و مسئولين بود، اميدوارم مساله اى را از قلم نيانداخته باشم. در مورد تلويزيون که يکى از مسائل جنجال برانگيز ديگر است مجزا صحبت ميکنم.

موازين کار نشريه اولين ارگانى که سازمان يافت نشريه آزادى زن بود. مهرنوش قبل از تشکيل سازمان با من تماس گرفت و گفت که ميخواهد يک نشريه زنان منتشر کند و از من مشورت و نظرخواهى کرد. به او پيشنهاد دادم که سردبير نشريه سازمان آزادى زن شود. چندين بار در مورد اصول کاريمان صحبت کرديم. او ميخواست که تمام اختيارات را داشته باشد و من به او گفتم که اين نشريه شخصى نيست، نشريه يک سازمان است و بايد از اصول اين سازمان پيروى کند در نتيجه رئيس سازمان بايد بر نشريه نظارت داشته باشد. حتى در مورد اينکه مواظب باشيم که مشکلى مشابه آنچه ميان مهرنوش و فدراسيون بر سر نشريه همبستگى هفتگى پيش آمد، پيش نيايد نيز صحبت کرديم. توافق کرديم که من مطالب را بخوانم، و هر مطلبى را که مهرنوش يا من مخالف چاپ آن در نشريه هستيم، چاپ نشود، البته بغير از اطلاعيه هاى رسمى سازمان. اين توافق ما بود. بايد آنرا کتبى ميکرديم و امضاء ميکرديم، من تاکنون در عرض اين مدت طولانى که با اين جريان کار کرده ام احتياج چندانى به اين کار نديده ام.من تا زمان اهداى جايزه نوبل به شيرين عبادى نشريه را دريافت ميکردم، غير از يکى دو هفته که نتوانستم و اطلاع دادم. ضمنا سه هفته هم مهرنوش بعلت سفر يا بيمارى نتوانست نشريه را منتشر کند که من آنرا درآوردم. دخالت تاکنونى من در کار نشريه به بهبود آن انجاميده، چه از نظر اصلاح مواضع و چه از نظر اصلاح انشاء و ديکته مقالات. طى اين مدت يکبار با هم اختلاف نظر جدى بر سر چاپ مطلبى پيدا کرديم و آنهمه مصاحبه با بنى صدر بود که در همان روز هم باز مهرنوش بمن اعلام کرد که نميتواند در اين شرايط به کار ادامه دهد که منهم اصول و توافقاتمان را به او يادآور شدم. مصاحبه با بنى صدر بعد از اين تنش اوليه طورى که هر دو روى آن توافق کرديم در شماره بعد چاپ شد. من طى اين مدت اگر اختلاف سليقه اى داشته ام فقط اعلام کرده ام. در مورد مواضع اصولى، مثل شکل و شيوه چاپ مصاحبه با بنى صدر پافشارى کرده ام. تحميل سليقه به سردبير از طرف من کاملا بيمورد و يک اتهام محض است. از مقطع جايزه نوبل مهرنوش نشريه را براى من ارسال نکرد. يکى دو بار هم مساله را مطرح کردم. من تصميم گرفتم که اين مساله را به موضوع کشمکش تبديل نکنم و درصورتى که مساله اى بود با او درميان بگذارم. عليرغم اختلاف نظر با برخى مواضع، چون آنقدر اساسى نبوده اند اقدامى نکردم. ولى مساله فحشاى کودکان ديگر شوخى بردار نيست. آنجا بود که اول مساله را با خود مهرنوش تلفنى مطرح کردم، بعد از اينکه مهرنوش گوشى تلفن را بر تلفن کوبيد، نامه اى براى رفقا فرستادم و در جلسه پالتاک درباره آن بحث کرديم. هنوز هم مهرنوش رسما اعلام موضع نکرده است که اين انتقاد اصولى و پايه اى را ميپذيرد يا نه. الان من ناگزيرم که طى يک اطلاعيه رسمى نظر سازمان را در مورد اين مصاحبه بنويسم تا در اين شماره چاپ شود. بنظر شما کدام بهتر ميبود؟ چاپ اين اطلاعيه يا مشورت پيش از انتشار نشريه؟ ضمنا بحث من بهيچوجه کنترل تمام مطالب نيست. دو شماره اخير هم که مهرنوش برايم مطالب را فرستاده، همه را نفرستاده، بسيارى را هم گفته ام که لازم نيست بخوانم. ولى هفته پيش جلوى يک مطلب را گرفتم که فکر ميکنم چاپ آن بضرر سازمان ميبود. و اگر چاپ ميشد من باز مجبور به موضعگيرى ميشدم. در نتيجه هم نظرى و مشورت قبل از انتشار بنظر من کليد هماهنگى و اصولى کار کردن ماست. باين ترتيب ميتوانيم با هارمونى و با پرهيز از اختلافات شديد، تنش هاى نالازم و محکم کارى در اينکه اصولمان خدشه دار نشود، کار کنيم. ميتوانستيم بدون اينکه به اين تنش ها برسيم و بدون اينکه هربار که با مساله اى روبرو ميشويم نامه بنويسيم که اساسنامه و ضوابط چه شد و چگونه ميشود رئيس سازمان آزادى زن را عوض کرد، با هماهنگى و رفيقانه کار کنيم. ولى ظاهرا اين انتظار بيجايى است. اميدوارم پس از تصويب اساسنامه اين مشکلات حل شود. در اينجا بيک نکته هم ميخواستم اشاره کنم. مهرنوش ما را به سنت منصور حکمت در مورد نشريات رجوع داده است. بسيار خوب. ولى آنوقت سنت منصور حکمت را اين چنين تعريف کرده است که در نشريه اعلام ميکنيم که مسئوليت هر مقاله اى با نويسنده آن است و نشريه مسئولنيتى ندارد. مسئوليت نظرات و سياست هاى نشريه هم با سردبير آنست. اولا اين رسم را ما درباره نشريه انترناسيونال که من از همان ابتدا در شوراى نويسندگان و دستيار سردبير آن بودم داشتيم. ولى در مورد نشريه هفتگى که نشريه رسمى حزب است نداريم. در مورد تمام اينها هم در دفتر سياسى و هيات دبيران وقت بحث و تصميم گيرى شد. خوشبختانه در تمام اين تصميم گيرى ها دخالت داشتم و ميتوانم دقيق تر اظهار نظر کنم. دقيقا درباره اينکه آيا نشريه اى نشريه رسمى سازمان يا حزب هست يا نيست بحث کرده ايم. باين خاطر اين جمله اى که مهرنوش نقل کرده است، اگر توجه کرده باشيد در نشريه هفتگى نيست. ولى باوجود اين در نشريه انترناسيونال هرگاه من، بعنوان دستيار و رضا مقدم بعنوان سردبير سر مطلبى اختلاف پيدا ميکرديم، اين مطلب به نادر رجوع داده ميشد تا نظرش را در مورد چاپ يا عدم چاپ اعلام کند. در مورد نشريه ايسکرا هم يکبار پس از چاپ بعلت اينکه مقاله اى درباره سقط جنين بقلم نادر بکتاش با مواضع حزب ناخوانى داشت، دستور داد که نشريه را جمع کنند، با وجود اينکه سردبير خودش مطالب را کنترل ميکرد. ضمنا آنچه مهرنوش نقل کرده است سنت نادر نيست. اين يک سنت جاافتاده در جامعه است که نادر براى نشريه انترناسيونال مناسب ديد. سنت نادر بيش از هر چيز هم نظرى و مشورت و حل مسائل با بحث و اقناع بود. بعلاوه و از آن مهمتر، سنت نادر قطعا پرهيز از اشاعه اتهام هاى بيجا است..

تلويزيون مينامن متهم شده ام که در مقابل تلويزيون مينا سنگ اندازى کرده ام. و بدنبال اين اتهام به اين متهم شده ام که هر ايده فردى ديگرى که از طرف فعالين سازمان مطرح شود اگر من در راس آن قرار نگيرم آنرا به شکست ميکشانم. اينها اتهامات بزرگى است که رفيق مهرنوش بايد يا آنها را ثابت کند و يا رسما پس بگيرد. براى روشن شدن اتهامات مجبورم که يک نقل قول مفصل از نوشته دوم مهرنوش را در اينجا نقل کنم.«بلکه کم لطفى و عدم حمايت مادى، سياسى و معنوى از اين پروژه در زمانى بود که رفيق مينا، امکانات را مقدم بر "امکانات لندن" تهيه کرده بود. زمانى که هنوز خبرى از امکانات لندن نبود و اين يک ايده و ابتکار عمل فردى بود.

توجيه "امکانات فعلى" براى عدم حمايت مالى و سياسى "قبلى" از اين تلويزيون کافى نيست. "امکانات فنى" دليل دست رد زدن به تلويزيون براى آزادى زن توسط مينا نبود، بلکه اساس مسئله اين بود که چون در راس تلويزيون بايد رفيق آذر باشد، اين برنامه شخصى خوانده شد و مورد کم لطفى قرار گرفت. ....اصلا سئوال و پيشنهادى مطرح نشد. تلاشى صورت نگرفت که با استقبال و پشتگرمى ايجاد کردن و شور و شوق اين مشکل را هم هر جورى هست برطرف کنيم. آلترناتيوى ارائه نشد، جز سياست "صبر" و ايگنور کردن و عدم حمايت. کارى نکرديم که نگذاريم پروژه تلويزيون قبلى شکست بخورد و يک فاصله يکساله از دست برود. واقعيت اين است که از ته تاريخ که نگاه ميکنيم، نتيجه اين شيوه، "بهبود کيفيت کار" نبود. نتيجه آن محروميت يکساله حضور ماهواره اى هم رئيس سازمان آزادى زن، هم همه تک تک ما بود. نتيجه آن تخته شدن يک ايده و تلاشى بود که کسى پشتش نيامد. اين ديگر با تعريف آيين نامه و جغرافياى بودن رياست آزادى زن در لندن قابل دفاع نيست. ....چه اشکالى داشت که از تلاش مينا حمايت ميشد، تشويق ميشد، راههايى هم براى حضور مداومتر رئيس آزادى زن و همه رفقا پيدا ميشد؟ آيا اين هميشه صدق نميکند که اگر فعالى از اين سازمان يک ايده فردى براى گسترش نفوذ تبليغى اين سازمان داشته باشد، تا مادام که در راس آن رئيس سازمان نباشد، محکوم به شکست و عدم حمايت است؟ نقد من متوجه اين سنت برخورد است و نه تعريف حدود و ثغور اختيارات کسى. بالاخره نتيجه هر گونه روشى خود يک معيار مهم ارزيابى کردن درستى و غلط بودن آن است. به نظر من بايد اين تجربه برخورد مورد نقد قرار ميگرفت.»

واقعيت تلويزيون مينا تا آنجا که به من و سازمان آزادى زن مربوط ميشد چه بود؟ در همان ابتداى شکل گيرى سازمان. در همان جلسه اى که در لندن داشتيم و در بالا به آن اشاره کردم، مينا مطرح کرد که قرار است از سازمان هاى اطريشى به او براى راه اندازى تلويزيون کمک مالى شود، پيشنهاد کرد که اين بعنوان تلويزيون رسمى سازمان آزادى زن اعلام شود. من و رفيق اصغر با اين مساله مخالفت کرديم. سازمان تازه شروع بکار ميکرد و نشريه اش را خواسته بوديم که من بعنوان رئيس قبل از چاپ بخوانم و کنترل کنم، مساله تلويزيون رسمى باين شکل بنظر اصولى نميامد. آيا مينا از سازمان آزادى زن درخواست کمک مالى کرد؟ نه. اگر درخواست ميکرد سازمان ميتوانست به او کمک کند؟ نه. چرا؟ چون رئيس سازمان قدرت طلب است؟ خير. چون پولى در بساط نبود. تاريخ جلسه الان يادم نيست يا قبل از جلسه افتتاحيه بود يا بلافاصله بعد از آن. در آن مقطع سازمان يک شاهى پول نداشت. ما ١٠٠ و خورده اى پوند در جلسه افتتاحيه کمک مالى جمع آورى کرديم که حتى پول انتشار پستر و محل سالن را نيز از حزب گرفته بوديم. در نتيجه امکان کمک مالى کاملا منتفى بود. خود مهرنوش هم اين مساله را بهتر از هر کسى ميداند و باز مطرح ميکند. حتى در ماه ژوئن که او براى پول تلفن از من کمک ميخواست من بزور توانستم پولى تهيه کنم و در آلمان کمک مالى يکى از دوستداران را همانجا در سالن براى مخارج نشريه به مهرنوش دادم. مينا هم اينرا ميدانست و باين خاطر اصلا مساله کمک مالى را مطرح نکرد. قرار بود کمک از سازمان هاى زنان بگيرد. اين کمک ها پرداخت نشد، مينا تلاش کرد فردى اينکار را ادامه دهد، و بعنوان بخشى از برنامه على جوادى برنامه تهيه کند، نتوانست ادامه دهد. حتى دو سه ماه بعد که على جوادى پيشنهاد مشابه اى را به من داد باينصورت که يک ربع من و يک ربع مينا برنامه تلويزيونى تهيه کنيم و براى او ارسال کنيم دقيقا بعلت نبود پول نتوانستيم اين کار را انجام دهيم.«کم لطفى، عدم حمات معنوى و سياسى» من چه شکلى بخود گرفته است؟ مينا بعد از آن جلسه حتى يکبار با من در مورد اين تلويزيون تماس نگرفت، مساله اى را طرح نکرد، کمکى را مطرح نکرد تا از من جواب رد گرفته باشد. آگهى تلويزيون در نشريه چاپ شد و تبليغ شد. خيلى سريع پروژه تمام شد. من متهم شده ام که شور و شوق ايجاد نکرده ام. اينها اتهاماتى ذهنى و بى اساس است. مساله اصلى مالى است که ما تا جلسه کنفرانس مدوسا که مبلغ ١٠٠٠٠ کرون کمک مالى جمع کرديم و مقاديرى کمک قبل از آن امکان ايجاد تلويزيون را نداشته ايم. اگر پيشنهاد را ميپذيرفتيم و اين تلويزيون را بعنوان تلويزيون سازمان آزادى زن اعلام ميکرديم و بعد از چند هفته بعلت بى پولى تعطيل ميشد فکر ميکنم براى سازمان بدتر بود.اتهام اينکه هر ايده فردى را من به شکست ميکشانم نيز خيلى اتهام بزرگى است. اينقدر اين اتهام بى اساس است که من در اينجا وارد آنهم نميشوم.

تلويزيون سازمان آزادى زن ما يکبار در بهار پارسال به پيشنهاد على جوادى بر آن شديم که يک ربع برنامه داشته باشيم، مساله پول و اشکالات ديگر مساله را منتفى کرد. تا مساله تلويزيون کانال جديد حزب مطرح شد و ما مبادرت به جمع آورى کمک مالى کرديم. و اعلام کرديم که با آغاز تلويزيون کانال جديد سازمان آزادى زن برنامه تلويزيونى خود را آغاز خواهد کرد. کانال جديد هنوز رسما کارش را شروع نکرده است. بحث تلويزيون هم از مدتها پيش در ميان ما چرخيده است. راجع به آن حرف زده ايم. جلوى پيشنهاد دادن از طرف هيچ کس سد نشده است، هنوز هم با آغوش باز هر پيشنهادى پذيرفته ميشود.ولى در اين ميان شانس با ما يارى کرد و به همت على جوادى امکان ديگرى براى ما پيدا شد. برنامه مجانى در کانال يک. اين مساله خيلى سريع طرح و پياده شد کاملا خارج از انتظار من. البته اين پيشنهاد را قبل از اينکه على جوادى با من مطرح کند در تابستان با مهرنوش و شايد مينا مطرح کرده بود. حتى مهرنوش بمن تابستان بود که زنگ زد و گفت چنين امکانى وجود دارد نظر من را خواست و من بسيار استقبال کردم و گفتم که فکر بسيار خوبى است، اينکه مهرنوش يا مهرنوش و مينا برنامه در آلمان تهيه کنند و از کانال يک پخش شود. نميدانم چه شد. على جوادى در ژانويه بمن پيشنهاد کرد و من فکر کردم که اين يک امکان عالى براى سازمان آزادى زن است. تنها هزينه اى که دارد حدود ٤٥ پوند در هفته هزينه پست دى وى دى به آمريکا است. استوديوى حزب هم که در لندن وجود دارد. باين ترتيب قبل از اينکه کانال جديد کار خود را آغاز کند ما توانستيم صاحب برنامه تلويزيونى بشويم. اينکار خيلى سريع بايد سازمان ميافت. من با رفقاى حاضر در لندن يعنى مريم کوشا و سهيلا شريفى براى همکارى صحبت کردم و اولين برنامه مان را در ٣ فوريه پخش کرديم. مريم کوشا مديريت اجرائى اين برنامه تلويزيونى را بعهده دارد. از موقعى که على بمن پيشنهاد داد تا برنامه ضبط شد چيزى حدود دو سه هفته طول کشيد. ضمنا همينجا بايد متذکر شوم که براى برنامه سازمان در کانال جديد بايد کمک مالى جمع کنيم وگرنه نخواهيم توانست بيش از يکماه برنامه داشته باشيم. طى يک نامه جداگانه گزارش را مينويسم.

رفقا من سعى کردم به نکات اساسى که مطرح شده بود بپردازم باين خاطر کمى مفصل شد، مى بخشيد.

با آرزوى موفقيت

آذر ماجدى

٢ مارس ٢٠٠٤