رفقاى عزيز حميد و کورش، سلام لطفا اين مطلب را براى کميته مرکزى و کادرها بفرستيد.

انقلاب ايدئولوژيک رفيق حميد،

تکرار دو تجربه شکست خورده

شماره ٢

مجيد حسينى

در جلسات پالتاکى ٢١ و ٢٢ ژوئيه ٢٠٠٤، رفيق حميد رشته هاى اصلى تست کمونيست بودن ما و شرط پذيرش و پناه گرفتن در بلوک و محفل خود را اعلام کرد. اعلام کرد "اين حزب بايد غسل تعميد شود"، کادرها به صف شويد تا دير نشده، به انقلاب قسم بخوريد، به سوسياليسم، به برنامه، به شورا، به طبقه کارگر، به مبارزه و اعتراف کنيد مخالف کار مزدى نيستيد و دور خود را فوت کنيد. تا از شر و بلاى اين "ديو"، کورش و حکومت موقت و مجلس موسسان و .... در امان باشيد. شاگرد زرنگ اين مکتب رفيق محمد آسنگران، کار حميد را آسان کرد، زحمت کشيد سئوالات اين امتحان را ريز کرد و قاب پيروزى را از دست رفيق سوسن صابرى و بقيه ربود.جهت اطلاع رفقا و از جمله رفيق منصور فرزاد که از ما جواب خواسته اند، بايد بگويم که اين سئوالات و اين ورقه امتحانى را دو بار ديگر جلو اين حزب و کادرهاى آن گذاشته اند و اين بار سوم آن است. هر بار مثل اينبار، ممتحنين ايدئولوژيک و کمونيست سنج، اعلام کردند ما جواب نداريم و رفوزه ايم. مى دانيد چرا؟ چون در پس اين جنجالها ما به همراه منصور حکمت گرايش سياسى و اهداف زمينى پشت اينگونه حملات به حزب را معرفى کرديم. يک بار در جريان بحثهاى چپ و راست در کردستان در سال ٩٠، بار دوم در جريان مستعفيون. من به اين دو تجربه بر مى گردم. اگر ما در مقابله با ناسيوناليسم کرد در سال ٩٠ و در مقابله با جريان دو خردادى و "کارگرى کارگرى" در ماجراى مسعتفيون به سئوالات و مسائلى که آنها جلو پاى ما مى گذاشتند محدود مى مانديم، ملى گرايى و ناسيوناليسم، دو خردادى، و گرايش کارگر کارگرى، به سلامت از زير دستمان در مى رفت. بنابراين "نصايح" رفيقانه شما، در جواب به تست هاى چهار جوابى، مشکل شما است و نه ما، اين پلميک آشنايى است، تفتيش عقايد است، که روزانه جواب خود را از کادرهاى اين حزب دريافت ميکند. اين گريزى است براى خارج کردن ماجراجويى و راست بى مسئوليت در حزب از زير ضرب نقد کمونيستى و بعيد ميدانم رفقاى فکور و دلسوز به حال حزب که موفق حميد اند، به دام تله انقلاب ايدئولوژيک ايشان بيفتند.متاسفم، مجبورم و اعلام ميکنم به اتکا به همان اسنادى که اکنون در دسترس کادرها است، بالاتر از ٨٠ درصد از فاکتهايى که حميد تقوايى رديف کرد، جعل بود و ناروا براى تصويرسازى دلبخواه از کورش و تحريف سير واقعيات اين دوره حزب، که در اين ادامه اين نوشته ها به مواردى از آن اشاره خواهم کرد. اين رفقا آرزوهاى ذهنى خود را به جاى واقعيات و نقشى که در اين مدت داشته اند گذاشتند. دوست دارند کورش آنطور مى بود و خودشان اينطور. اما تک تک آنچه در اين جلسات گفته شد هر چند سطحى و نازل، بايد جواب گيرد نه صرفا بخاطر رد اتهامات به ما و قهرمان سازى دن کيشوتى براى خود و يا صرفا قانع کردن کسى، اينها بايد جواب گيرد تا تصوير وارونه اى که اين رفقا از حزب، از کمونيسم و کادرهاى آن به آيندگان و نسل بعد از ما مى دهند و در انظار مردمى که امروز خارج از اين ماجرايند، بى جواب نماند.

دو تجربه قبلى و تفاوت اينباراين سومين بار است که با پرچم انقلاب، بى توجهى به سوسياليسم، شورا، طبقه کارگر و منحرف شدن از کمونيسم و غيره به جنگ اين حزب مى آيند.در سال ٩٠ عبدالله مهتدى مقاله «تخطئه انقلاب» را نوشت. منصور حکمت در نوشته مفصل و بسيار با ارزشى بنام «فقط دو گام به پس» جوابش را داد. اينها را بخوانيد و لطفا اول نوشته عبدالله مهتدى را که در آن خود را شخص صالح، مسئول و دلسوز به حال مردم، مدافع انقلاب، مدافع شورا و طبقه کارگر معرفى ميکند و چگونه به منصور حکمت مى تازد که شما زير انقلاب و شورا و سوسياليسم و... زده ايد.! چرا؟ چون عبدالله مهتدى مى دانست در سنت کمونيسم کارگرى انقلاب و شورا و کارگر وزن دارد، در دفاع از ناسيوناليسم به اين فرمولبنديها آويزان شد، نه در دفاع از انقلاب و طبقه کارگر و شورا!

منصور حکمت کمونيسم و راديکاليسم انقلابى در اين حزب را آنقدر قوى و ريشه دار کرده است که، هر کسى و هر چپ سنتى و حاشيه اى و حتى در مواردى ناسيوناليستهايى چون عبدالله مهتدى که بخواهند به اين حزب بتازند، مجبورند با انقلاب، شورا، طبقه کارگر و سوسياليسم چهره خود را سرخ کنند، تا راست روى خود را بپوشانند و خود را چپ تر و کمونيسم تر و انقلابى تر و سوسياليسم تر و آرمان خواه تر از اين حزب و کادرهاى آن نشان دهند.در جريان مستعفيون با فرمول بنديهاى و جملات مشابهى به حزب و به منصور حکمت و کمونيسم کارگرى و به کادرهاى آن حمله شد. به منصور حکمت گفتند کمونيست سابق، به سوسياليسمش پشت کرده، انتقال طبقاتى نکرده است، به طبقه کارگر بى توجه هستيد و به ما گفتند بلانکيست و کادرها را به خاطر چاپ عکس، زير حمله گرفتند. بايد ياد آورى کنم که تئورى حميد و ديگر همنظرانش در برخورد به انقلاب به شورا و حکومت حزبى و دولت موقت تفاوتى با تئورى ايرج آذرين ندارد. نوشته اش جلو دست است برويد بخوانيد و مقايسه کنيد. تفاوت آنجا است که شما در اين حزب هستيد و پراتيک انقلابى داريد و نظرات سياسيتان را بايد روشن و صريح نقد کرد.تذکر، کسى اجازه ندارد تحريک کند و بگويد به ما گفتند عبدالله مهتدى و ايرج آذرين، اين آدمها نجس نيستند، همانطوريکه به ما مى گوئيد راست، تحمل داشته باشيد، ما دعواى شخصى با هم و با عبدالله مهتدى و ايرج آذرين نداريم، بلکه با گرايش سياسى اجتماعى که نمايندگى مى کنند طرف هستيم.به روش اين رفقا توجه کنيد. روشها همان است، تاکتيکها و شعارها همان است تجربه شده و تکرار مى گردد. تصوير سازى مى شود، خير را به خود و شر را به کورش نسبت مى دهند، نادر در ميان ما نيست از کانال حمله به کورش کمونيسم و حزب مورد حمله است و انگار دارند از حزب انتقام اول و آخر را مى گيرند. اينبار هم انقلاب، شورا، طبقه کارگر، سوسياليسم، ابزار حمله اند، جالب است، نه؟اما اين اينبار با دو مورد قبلى تفاوتها و همچنين نقطه اشتراک ديگرى را دارد. اگر "پيشمرگه کومه له رمه است"، "انتقال طبقاتى نشده"، در چند روز اول شروع ماجرا در تشکيلات همهمه و بلوا و سر گيجه اى را بوجود آورد، تحريکات سطحى رفيق حميد تکرار آن داستان بود و قرار است آزموده را باز آزمايد که نتيجه اش را دارد مى بيند. تا اينجا معلوم شده است رفيق حميد تقوايى حزب و لايه کادرى آنرا نمى شناسد که با فراغ بال آنها را به شورش عليه رهبرى حزب فرا مى خواند. رفيق حميد دقت کنيد رفقا سياوش دانشور و محمد آسنگران شاخص هاى مناسبى براى تشخيص تاريخ مبارزات کمونيسم کارگرى با ديگر گرايشاتى که پس زده شده اند نيستند. اما تفاوت اينجا است آنهائيکه قبلا هجوم آوردند که اين حزب را به انحلال بکشانند خود از اين حزب رفتند و پس از آن به منصور حکمت و کادرهايش بدو بيراه گفتند، آن موقع منصور حکمت و ما که در کنارش بوديم جواب شان را داديم. اينبار از درون حزب اين ماجرا شروع شده است، مى دانيد چرا؟ خيال ميکنيد نادر نيست جوابتان را بدهد و مى توانيد بلايى سر اين حزب بياوريد. مسئله به سادگى همين است و شما در فقدان نادر رشد کرديد.هنوز رفيق حميد در اين حزب است به متد و آثار منصور حکمت حمله را شروع کرده است، وکيل نادر شده است تا سر خود بحثهاى او را به کتبى و شفاهى تقسيم کند، زير شفاهى ها را بزند، منصور حکمت را به پير و جوان تقسيم کند، و در جلسه دفتر سياسى بعد از کنگره چهار بگويد، مدتها قبل از کنگره چهار به اين نتيجه رسيده است که بحث حزب و قدرت سياسى نادر اين حزب را به جايى نمى رساند، به نوارهايش مراجعه کنيد. براى همين است که با تکرار سطحى"انقلاب انقلاب"، ميخواهد جايگزينى حزب و قدرت سياسى را جلو دست ما بگذارد و آن را بعنوان حلقه بعدى و کشف شده قالب کند تا حزب را با قواره فکرى و سياسى چپى که عمرى تلاش کرديم از آن فاصله بگيريم متناسب سازد. باز هم متاسفم که بگويم حمله به سياست و متد منصور حکمت يکى ديگر از مشخصه مشترک اين رفقا با دو تجربه قبلى است.حميد و رفقاى هم نظرش نه دوخردادى هستند و نه ناسيوناليست، اما جنبش احياى خط سه در درون حزب هستند. اين جنبش تحميل عقب گرد حزب به ميدانى است که حميد قواعد بازى، زبان، تئورى پردازى، تحريف و جنجال در آن را بلد است، ولى در قدم به جلو گذاشتن و تعين سياست بى افق و بى برنامه است و اين يکى ديگر از تفاوتهاى آنها با دو تجربه قبلى است.در نوشته بعدى به فراخوان حميد براى انحلال حزب و پرچم انحلال طلبى که بلند کرده اند، خواهم پرداخت.

٢٥ ژوئيه ٢٠٠٤

توضيح، بعد از اتمام اين نوشته نامه شماره ٣ ليدر را دريافت کردم. در اين نامه حميد مجددا بر ادامه انقلاب ايدئولوژيک خود تاکيد کرده و با رديف کردن بخشى از تست هاى خود گامى ديگر به جلو برداشته و دارد روش تفتيش عقايد در حزب را باب ميکند.

علاوه بر اين، ادعاهاى موجود در اين نامه تماما در مقابل نامه هاى قبلى خودش خودش است.