در مورد نامه هاى رفيق اصغر کريمى به رفقا اسعد کوشا و مهرنوش موسوى

رفيق اصغر در نامه اى که لابد آن را ملاحظه کرده ايد، نوشته است که رفيق کورش در نشست اخير دفتر سياسى در تاريخ ٤ ژوئيه موضع او را در برخورد به نامه رفيق اسعد ارتجاعى، پولپوتيسم، استالينيسم و. .. خوانده است، رفيق کورش مدرسى نيز در نامه شماره ١ خود نوشته است از مواضعى که رفيق اصغر روى کاغذ آورده است و سياستى که در قبال شکايت رفيق اسعد و برکنارى رفيق مهرنوش موسوى از سردبيرى نشريه سازمان آزادى زن در پيش گرفته بود، انتقاد کرده، آنرا ارتجاعى و پولپوتيسم خوانده است. رفيق کورش نوشته است که انتقادش سياسى است و بقوت خود باقى است، نوشته است اگر رفيق اصغر آنرا شخصى گرفته است از او معذرت خواسته است. با توجه به اينکه نامه هاى رفيق اصغر کريمى از نظر من خصلت نماى سنت و سبک کارى است که اعمال آن در حزب به نتيجه اى جز شيوه هاى استالينيستى در حزب منجر نخواهد شد، مرورى بر اين نامه ها را، هرچند مختصر، لازم مى دانم. به اين هدف که هشدارى باشد که اجازه ندهيم اين سنت ها در حزب ما جايى براى خود باز کند. اين سنت و اين روش در عين حال مکمل "انقلاب ايدئولوژيکى" است که رفيق حيمد تقوايى در حزب راه انداخته است، بدون اين، رفيق حميد در حد محفل خود نيز نمى تواند به "پيروزى" خود اميد چندانى به بندد. من نامه اول رفيق اسعد کوشا را دريافت نکرده بودم و زياد متوجه نبودم که مساله چيست؟ کنجکاو بودم، در حاشيه جلسه دفتر سياسى با رفيق اصغر بحثى داشتيم، از اين نامه اظهار بى اطلاعى کردم و او هم بعدا اين نامه را برايم فرستاد که بخاطر آن از او تشکر کردم. نامه رفيق اصغر کريمى را به رفيق مهرنوش موسوى دريافت کرده و خوانده بودم، نامه اى عميقا آزار دهنده که حقيقتا شيوه و سنن ارتجاعى انتقاد و انتقاد از خودهاى چپ سنتى پيشا ٥٧ تى را که بنام "منفعت محفل" فرد انتقاد کننده را آنقدر تحت فشار قرار ميدادند تا بگريه بيفتد و از خود انتقاد کند، در خاطرم زنده کرد. با خواندن نامه رفيق اصغر به رفيق اسعد کوشا بويژه نامه دوم او، منهم آنچه را که رفيق اصغر روى کاغذ آورده و سياستى را که در مورد برکنارى رفيق مهرنوش موسوى در پيش گرفت، ارتجاعى ميدانم، آن را عليه سنتهاى کمونيسم کارگرى و موجود در حزب ميدانم، که ادامه آن صرفنظر از نيت پاک هر کسى، حزب را به سکتى که در آن سنتهاى پولپوتيسم و استالنيسم اعمال ميشود، تبديل خواهد کرد. توصيه مى کنم، نامه هاى رفيق اصغر به رفيق اسعد کوشا و رفيق مهرنوش موسوى را مجددا بخوانيد.رفيق اصغر در نوشته اش ميگويد، من در نامه اى به اسعد نوشته ام که اصولى نيست که در لابلاى نامه به آذر ماجدى بر سر برکنارى سردبير آزادى زن، وارد مسائل و روابط شخصى و خصوصى على شده است، به اسعد نوشته ام که اين نامه را پس بگيرد از على معذرت بخواهد و اگر از على شکايت دارد در نامه اى ديگر به اصل موضوع بپردازد و براى رهبرى حزب و نه کميته هاى حزبى ارسال نمايد. رفيق اصغر به رفيق اسعد کوشا نگفته است که اگر از على جوادى شکايت دارد، نوشته است، اگر از کسى شکايت دارد. نميشد رفيق اصغر اين را بنويسد، چون کل پروژه پس بگير و معذرت بخواه براى ساکت کردن رفيق اسعد است که به برکنارى رفيق مهرنوش موسوى اعتراض نکند، چون اين اعتراض بزعم رفيق اصغر به "ضرر حزب" است و با اين جلو شکايت احتمالى هم بايد گرفته ميشد. براى اينکه در دنياى واقعى شاکى اى که نامه اش را پس گرفته و معذرت خواسته است، فکر نمى کنم ديگر دل و جراتى براى طرح خود مساله تا چه رسد به شکايت برايش باقى گذاشته باشند. اين، کار برد چنين روشى است براى مقهور کردن فرد معترض. آيا راه ديگرى جز اين نبود؟ من در ادامه به آن اشاره خواهم کرد. نامه دوم رفيق اصغر به رفيق اسعد بروشنى گوياى اين مدعاست. رفيق اصغر در جواب به نامه بعدى رفيق اسعد کوشا که ميگويد، مرجعى را در اين حزب به من نشان دهيد که من از او به على جوادى اقامه دعوى کنم، مى نويسد، اين که نشد رفيق اسعد، تو بجاى پس گرفتن نامه و معذرت از على جوادى، از او شکايت ميکنى! اين عين نوشته رفيق اصغر است به رفيق اسعد کوشا، ".. به شما انتقاد ميشود که چرا لاى يک نامه ديگر، نامه به رفيق آذر ماجدى، به رفيق ديگرى اتهام ميزنى ... حالا ميگوئيد به من مرجعى معرفى کنيد که عليه على جوادى اقامه دعوى کنم"، همانجا. رفيق اصغر ميگويد به اسعد کوشا گفته است که اگر از على جوادى شکايت دارد آن را مطرخ کند! رفيق اصغر مى نويسد، .. شما به تغيير سرديبر نشريه آزادى زن انتقاد داشتيد.. چرا رفتى سراغ يک مسله ديگر، .. اسم اين رفتار با ارگانهاى رهبرى حزب و با رفيق جوادى را چه ميگذاريد، چگونه اين رفتار را توجيه ميکنيد؟ همانجا. مى بينيم همه جا با گذاشتن فشار اخلاقى روى رفيق اسعد کوشا براى پس گرفتن نامه و معذرت از على جوادى در اين نامه روبرو هستيم، در حاليکه رفيق اصغر ادعا ميکند که در نامه اش به اسعد کوشا گفته است، اگر از على جوادى شکايت دارد آنرا مطرح کند! در اين نامه، رفيق اصغر اين همه فشار و پس بگير و معذرت بخواه و اتهام زده ايد و مسائل شخصى را وارد کرده ايد را پشت سر هم رديف ميکند تا صاف و ساده رفيق اسعد کوشا را مرعوب کند، يک مقدار هم بدهکارش کند، هم معذرت خواهى کند و هم زانو زده شکايت خود را از على جوادى پس بگيرد. اين بود سنت ما که اگر رفيقى در حزب مشکلى داشت برويم سراغش و به او امکان دهيم تا مشکلش را طرح کند؟ اصغر کريمى، رئيس هيئت دبيران، مدعى العموم تشکيلات، بجاى اينکه خود مرجع گرفتن شکايت باشد، به شاکى بشدت حمله ميکند، به حکم "منفعت حزب" و تا پس گرفتن نامه و معذرت خواهى شاکى از على جوادى، دست بردار نيست! نامه دوم رفيق اصفر را به رفيق اسعد کوشا بخوانيد تا به بينيد رئيس هيئت دبيران حزب بجاى اينکه مرجع گرفتن شکايت باشد، با چه سماجتى بنام "منفعت حزب" براى مرعوب کردن شاکى و دست کشيدن او از شکايت و پس گرفتن نامه و معذرت از على که شاکى از او شکايت دارد، شاکى را، حال شکايتش درست يا نادرست، تحت فشار قرار ميدهد! رفيق اصغر تو به کادرهاى حزب بگو اين کار از چه سنتى در ميايد و روش و سبک کار کدام جنبش اجتماعى اى بوده است؟ ميتوانى در آرشيو حزب کمونيست کارگرى ايران همچو نامه اى را پيدا کنى و به ما هم نشان دهى؟ آيا جلو چشمان تو حرمت مهرنوش موسوى را شکستند، يک ذره از اين سماجت را در دفاع از حرمت انسانى او بکار انداختى؟ يا بر عکس همه زورت را زدى که نگذارى از حرمت او در اين حزب دفاع شود. اگر حفظ منافع محفلى که تو را در خود ميخ کرده است در ميان نبود، مى توانستى به اسعد کوشا توصيه کنى، همانطور که در مورد آلمان، در زمان ليدرى رفيق کورش، گفته اى اين کار را کرده اى، ميتوانستى بگويى رفيق اسعد کوشا، پيشنهاد ميکنم فلان بخش از نامه ات را که مسائل خصوصى و شخصى را در برميگيرد از نامه ات حذف کنى، بقيه را بقول خودت براى رهبرى حزب بفرست. چرا اين کار نکردى؟ بجاى آن پشت سر هم با بار کردن کلمات "چقدر مضر" است و "بضرر حزب" است و غيره، تلاش کردى با مرعوب کردن رفيق اسعد کوشا، او را وادارکنى که نامه اش را پس بگيرد و معذرت بخواهد؟ ميدانى چرا اين کار را کردى؟ براى اينکه رفيق اصغر عزيز منفعت محفل ات، حقيقت را پيش چشمانت کمرنگ کرده است و شديدا هم کمرنگ کرده است. آيا از اين سنت و سبک کار واقعا چيزى جز مرعوب کردن فرد معترض به مناسبات سکت و فرقه در مياد؟

در مورد مهرنوش موسوى به نظر من ماجراى رفيق مهرنوش موسوى در اين حزب، براى رفيق حميد تقوايى، با معيارهاى بشريت متمدن، يک افتضاح تشکيلاتى بود که تاثير خود را تا همين جا هم بر حزب ما گذاشته است. رفيق اصغر نامه ات را به مهرنوش موسوى يک بار ديگر بخوان و وجدان خود را قاضى کن. نوشته اى ... "ديکتاتور منشى" و "سانسور" در سازمان آزادى زن که يک حمله جنگ سردى است، ادامه آن به آذر ماجدى محدود نمى ماند و کل حزب و سنت آزاديخواهانه ما را زير سوال مى برد.... آيا نبايد از تو بعنوان يک عضو کميته مرکزى حزب انتظار داشته باشيم که خود در مقابله با کسانى که تحت پوشش دفاع از تو دارند سنتهاى جنگ سردى را به رفيق آذر ماجدى نسبت ميدهند ... بايستيد؟ نه تنها حرمت آذر ماجدى و اعتبار سازمان زن براى ما مهم است،" همانجا. يک بار ديگر تک تک کلمات اين پاراگراف را بخوانيد، اشکال واقعا يکى و دوتا نيست. مدافعان رفيق مهرنوش که هيچ، دفاع خود مهرنوش هم از خودش "جنگ سردى" است! حرمت مهرنوش موسوى عضو کميته مرکزى و سردبير موفق نشريه سازمان آزادى زن پامال شد، واقعا نشد؟ مهم نيست؟ مهرنوش دفاعش "جنگ سردى" است، براى اينکه از "ديکتاتور منشى" و "سانسور" در سازمان آزادى زن سخن به ميان آورده است! بى دليل نيست جلو چشمان رفيق اصغر، رئيس سازمان آزادى زن برکنارى رفيق مهرنوش را بعنوان پيروزى و پيشرفت در کار سازمان آزادى زن جشن ميگيرد و علنا اعلام ميکند، رفيق اصغر لام تا کام چيزى نميگويد. حال رفيق اصغر کريمى از رفيق مهرنوش موسوى که تابلوى "جنگ سردى" را بگردنش آويخته اند، که حرمتش را شکسته اند و رفيق اضغر خودش را در اين مورد به کوچه على چپ زده است و حتى يک کلمه از دهنش در دفاع از حرمت انسانى مهرنوش بيرون نيامده است، مهرنوشى که بنا به اعتراف نامه رفيق حميد تقوايى سردبير موفق نشريه سازمان آزادى زن بوده است، و با يک نوک قلم به نام داشتن اختلاف سياسى و بعضا سبک کارى برکنار شده است، ميخواهند که برود از رفيق آذر ماجدى و از حزب در بيرون و در درون حزب و در جمع هاى حزبى بايستد و علنا دفاع کند! رفيق اصغر شما به من بگوييد اين سنت کدام جنبش است؟ ببينيد، مرجع بالاى حزب، ليدر حزب، رفيق حميد تقوايى برکنارى و شکستن حرمت رفيق مهرنوش را تاييد کرده است، اصغر کريمى رئيس هيئت دبيران حزب برکنارى و شکستن حرمت او را تاييد کرده است، رئيس دفتر سياسى رفيق کورش مدرسى که خبر برکنارى مهرنوش در خارج و داخل حزب پيچيده است، از ليدر حزب ميخواهد که در اين مورد گزارشى به دفتر سياسى بدهد، ليدر حزب به اين بهانه که اين کار اجرايى است و چرا دفتر سياسى وقت خود را با آن ميگيرد و به کارهاى سياسى خود نمى پردازد، سعى ميکند از طرح اين مساله در دفتر سياسى جلوگيرى کند. رفيق حميد تقوايى، ليدر حزب، که ظاهرا کارش رهبرى حزب است، اجازه ميدهد که مساله کمپين شخصى مهرنوش به مساله هيئت دبيران و سپس کل حزب تبديل شود و فعاليت حزب را تحت تاثير قرار دهد، جلو برکنارى مهرنوش موسوى را نميگيرد، که ميتوانست با توجه به وضعيت حزب به رفيق آذر ماجدى بگويد دست نگهدارد، اين کار را نکند، اجازه دهد در يک نشست هيئت دبيران و با حضور رفيق مهرنوش به شيوه درستى آن را حل و فصل کنند، همانموقع ميتوانست همان يک جمله که حق با يک طرف نيست را بگويد و عوارض مخرب آن را کمتر کند، و نکرد، خودش بجاى رهبرى حزب، کارش اين ميشود که واسطه بين رفيق مهرنوش و رفيق آذر ماجدى شود، و مدتها وقت خود را صرف اين کند، که بگويد کدام جمله را حذف کن و کدام جمله را نکن، در اين مورد به نامه مهرنوش موسوى به دخالت رفيق حميد تقوايى در اين ماجراها، مراجعه کنيد که در اسناد هست، مياد بسيار حق به جانب به دفتر سياسى ميگويد، اين کار اجرايى است، چرا وقت خود را صرف مسائل سياسى نمى کنيد! رفيق اصغر کريمى در چنين شرايطى از رفيق مهرنوش موسوى، عضو کميته مرکزى حزب، که به نظر ميرسد مدافعى در رهبرى حزب ندارد و بزعم او به حد استيصال رسيده است، ميخواهد بجاى اعتراض به حرمت شکنى خود، از حرمت رفيق آذر ماجدى و از حرمت حزب دفاع کند! تصورش را بکنيد، خواستن اين کار از کسى که برود خود را شکنجه روحى دهد و چيزى را که خود ذره اى به آن اعتقاد ندارد بنويسد و يا در ملاء عام اعلام کند! آيا اين سنت و اين روش چيزى جز تواب کردن انسانهايى است که ظاهرا در شرايط استيصال قرارشان داده اند؟ و آيا اگر اين به سنت و روش حزب ما در آينده تبديل شود، خارج از نيت پاک و خير هر کسى، چيزى جز پولپوتيسم و استالينيسم از آن در مياد؟ و اگر کسى در اين حزب آمد و گفت، رفقا اين سنت کمونيسم کارگرى نبوده و نيست، مرجع اعتراض و شکايت بايد مرجع گرفتن شکايت و اعتراض باشد، نه اينکه شاکى را مرعوب کند، اگر گفت سياستى که در مورد مهرنوش در پيش گرفته شد که بخشى از آن از همين نامه اصغر بيرون ميزند، روش و سنت سکت و فرقه هاى چپ سنتى است و نهايتا سر از پولپوتيسم و استالينيسم در مياورد، بايد آن را جدى گرفت، يا با راه انداختن تعزيه گردانى و اينکه به من ميگويند پولپوت و استالين، راه را براى نفوذ اين سنت در داخل حزب باز کرد؟ رفيق اصغر کريمى شما چرا و با چه حقى انتقاد و اعتراض به عملکرد يکى از اعضاى رهبرى حزب را به حساب انتقاد از حزب ميگذاريد؟ ميتوانيد بگوييد اين انتقاد به رفيق آذر ماجدى رئيس سازمان آزادى زن وارد نيست. اگر يک مرجع صلاحيتدار حزبى تحقيق کرد و ثابت کرد که ديکتاتور منشى شده است، اگر نشان داد که سانسور شده است، از جامعه بگذريم که فعلا در تصوير فرقه اى شما نيست، جواب شما به کادرها و اعضاء حزب و به مهر نوش موسوى چه خواهد بود؟ اگر قرار باشد هر انتقاد و اعتراضى به عملکرد يکى از رهبران حزب کمونيست کارگرى ايران بعنوان "انتقاد از حزب و رهبرى حزب" تلقى شود، مگر کسى جرات اعتراض و انتقاد را از رهبرى حزب را خواهد داشت؟ اگر هر کادر و عضوى در اين حزب اعتراضى کرد، انتقادى کرد، فورا به گردن او تابلوى "جنگ سردى" انداختند، به نام "منفعت حزب"، بجاى فراهم کردن امکان اعتراض او را زير فشار اخلاقى قرار دادند تا معذرت خواهى کند، نتيجه اين کار آيا اين نخواهد شد که يک "اليتى" بنام "رهبرى حزب" بوجود مى آيد که انتقاد ناپذير و عارى از "گناه" اند که هر نوع انتقاد به آنان به بهانه "منافع حزب" توهين به مقدسات گرفته خواهد شد؟ کمونيسم کارگرى يکى از کارهاش نقد اين سنت بود که در آن به بهانه "منفعت حزب" فرد کاره اى نيست، فرد حرمت ندارد، ميتواند تحقير شود. رفيق اصغر کريمى اگر چند زن فمينيست مى آمدند و به دستگيرى عده اى از فعالين کارگرى در سقز اعتراض ميکردند و عليه جمهورى اسلامى کمپين راه ميانداختند، و شما ميگفتيد که اين کمپين زنانه است، قبول نيست، جواب آنان به شما چه مى بود؟ و اگر اخبار فعاليت آنان را در نشريه سازمان آزادى زن به صرف اينکه فمينيستى است درج نميکردند، انتقاد آنان به سازمان آزادى زن چه ميبود؟ و اگر شما سکوت کرديد و يا بدتر از آن از سازمان آزادى زن بخاطر عدم درج آن اخبار تحت عنوان فمينيستى است، دفاع کرديد، انتقاد آنان از شما رفيق اصغر کريمى چه مى بود؟ رفيق اصغر از کم رنگ شدن حقيقت جويى در دفتر سياسى اين حزب که خود عضوى از آن است حرف ميزند. به شهادت دوره بعد از پلنوم ١٦ حزب تاکنون، رفيق اصغر کريمى در کنار هاردکورهاى درون محفل خودش ايستاده است، از هيچيک از نظرات و عملکردهاى آن انتقادى نداشته است، بلکه قويا از آنان حمايت کرده است. باوجود اين دارد از کم رنگ شدن حقيقت در دفتر سياسى حرفت ميزند! آخرين مورد آن، على جوادى، کسانى را که بقول رفيق اصغر به آنان افتخار ميکند، در جلسه پالتاکى دفتر سياسى، جاى حزب دمکراتيها و ناسيوناليستهاى کرد قرار داد که به منصور حکمت بد ميگفتند، کسانى که در دفاع از منصور حکمت و کمونيسم کارگرى ناسيوناليستها را از ميدان بدر کردند هيچ، پشت حزب دمکرات را نيز به ديوار کوبيدند. رفيق اصغر کريمى بجاى اعتراض به على جوادى و يا لااقل پس بگير و معذرت بخواه معمولى خودش، از رحمان حسين زاده که به على جوادى انتقاد و اعتراض ميکند، انتقاد ميکند که چرا آن را کتبى کرده است! رحمان توصيه حذف چند کلمه اى را که نوشته بود از فاتح شيخ قبول ميکند و آنرا از نوشته خودش حذف ميکند. رفيق اصغر البته رو به على جوادى ميگويد چندين بار گفتيم که فحشهاى ديگران را بخودمان تکرار نکنيم، آخر نامه اش را با تبليغات انتخاباتى مهيجى براى رفيق على جوادى، که معلوم نيست در رقابت با رفقايى که رفيق اصغر به آنان افتخار ميکند، قرار است در چه مسابقه اى "مدال" بگير، يا در چه انتخاباتى برنده شود، پايان ميدهد. نامه رفيق اصغر به رحمان حسين زاده را در اين مورد بخوانيد و خودتان قضاوت کنيد. رفيق اصغر اگر قبلا بغل دست تو کسى رفقايى را که تو گفته اى به آنان افتخار ميکنى جاى حزب دمکراتى و ناسيوناليستهاى کرد ميگذاشت، تو واقعا تنها به گفتن اينکه آغا جان تو دارى فحشهاى خودمان را بروى خودمان پرتاب ميکنى، اکتفا ميکردى؟ و بعد براش تبليغات انتخاباتى راه مينداختى؟ رفيق اصغر فرق بين انتقاد به يک موضع ارتجاعى را با ارتجاعى و مرتجع ناميدن فرد ميداند، فکر ميکند، مرعوب کردن معترضين و انداختن تابلوى جنگ سردى به گردن آنان همراه با تعزيه گردانى و تحريک احساسات عقب مانده اکنون کارساز است، بدرد تکميل کردن انقلاب ايدئولوژيک حميد تقوايى ميخورد. رفيق اصغر، واقعا متاسفم!

حمه سور(حسين مرادبيگى)

٢٥ ژوئيه ٢٠٠٤