حزب را بکجا مى خواهند ببرند؟

سهيلا شريفى

٢٠ ژوئيه ٢٠٠٤

من بعنوان مشاور کميته مرکزى و بعدها عضو رسمى کميته مرکزى در جريان بحثها و اختلاف نظرهاى چند سال اخير بوده ام و فکر مى کردم مى دانم چه اتفاقاتى دارد در اين حزب مى افتد و اختلاف نظرها بر سر چيست. اما راستش بحثهاى دفتر سياسى را که خواندم و گوش کردم، شوکه شدم. براى اينکه تازه متوجه ابعاد فاصله اى که با هم داريم گشتم. شوکه شدم براى اينکه بحثهائى در حزب ما و در سطح رهبرى اين حزب در جريان است و عمل مى کند که هيچ قرابتى با کمونيسم کارگرى و عملکرد حزب ما در ده دوازده سال گذشته ندارد. بخاطر اينکه سنتهائى اين مدت مد شد و عمل کرد که ما سالها بر عليه آنها جنگيده بوديم.

سير وقايع (يا بقول رفيق کورش کرونولوژى)

وقتى يکى از رفقاى دفتر سياسى براى بار اول از من پرسيد "بنظر تو بعد از نادر چه کسى بايد ليدر حزب شود؟" تعجب کردم که چنين سوالى بايد اصلا مطرح شود. اولا نادر هنوز در بستر بيمارى بود و هنوز کسى از ما نمى خواست اميدش را در مورد بهبود او قطع کند. دوما مدت زيادى از پلنوم چهارده نمى گذشت. پلنومى که در آن نادر طرح رهبرى جمعى را آورد و تاکيد کرد که رهبرى جمعى براى حزب خلاف جريانى مانند حزب ما بهترين شکل رهبرى است و همه به آن راى دادند. وقتى بالاخره گفتم دوست ندارم چنين انتخابى بکنم، ولى اگر مجبور شوم، حميد تقوائى را انتخاب خواهم کرد، با بحث مفصلى از جانب رفيقمان روبرو شدم که استدلال مى کرد، کورش بهتر است چون حميد اصلا در باغ مسائل نيست و تشکيلات را نمى شناسد و دور است و غيره... از آنجا که من اصلا فکر نمى کردم چنين بحثى در آن مقطع ضرورى باشد، آنرا جدى نگرفته و بسادگى از کنار آن گذشتم. چندين ماه بعد و در پلنوم ١٦ بود که فهميدم گفتگوى ساده اى که من آنروز با آن رفيق داشته ام، بخشى از يک کمپين مفصل براى بدست آوردن بالانس قدرت بعد از نادر بوده است.

پلنوم ١٦ صحنه تلاش جريانى در حزب بود که از همان اول سعى کرد جاى پايش را در حزب محکم کند. چه با پيش کشيدن بحث ليدرشيپ و چه با ارائه تزهائى در باره استراتژى ما براى رسيدن به قدرت سياسى. براى اولين بار در حزب کمونيست کارگرى، دولت موقت+ مجلس موسسان+ رفراندم بعنوان طرح حزب براى بقدرت رسيدن اسم برده شد و از پلنوم خواسته شد آنرا بعنوان طرح رهبرى براى تصرف قدرت تصويب کند. انگار که رفيق کوروش يادش رفته بود که فقط چند ماه قبل نادر در بحث آيا کمونيسم پيروز مى شود، از اينکه انقلاب محتمل ترين شکل تغيير رژيم در ايران است و تقريبا تنها حالتى است که ما از طريق آن براى بقدرت رسيدن شانس داريم، برخلاف ادعاى نادر که ما حزب اکثريت هستيم و با به ميدان کشيدن توده وسيع مردم بقدرت برسيم، رفيق کورش از احتمال زياد فروپاشى حرف ميزد و اينکه حزب ما بدون اينکه اکثريت را داشته باشد، مى تواند با ائتلاف و از بالا قدرت را تصرف کند و راه را از اينطريق براى رسيدن به سوسياليسم بپيمايد. منصور حکمت هم در کنگره سوم و هم در بحث "آيا کمونيسم پيروز ميشود؟" بطور مفصل سير وقايع را پيش بينى مى کند و تصوير همه جانبه اى جلوى روى ما مى گذارد. اگر واقها به دولت ائتلافى و مجلس موسسان قائل بود، آيا در گوشه اى و حتى بطور ضمنى نمى بايست اشاره اى به آن مى کرد. (تنها خاصيت اين بحثها اين بود که ما را واداشت بارها به نادر مراجعه کنيم. من شخصا اثرى از اين نوع طرحها در بحثهاى نادر نمى بينم) اينکه کسى بحث تازه اى مطرح کند، جرم نيست، اما بحث مجلس موسسان را ادامه بحث حزب و قدرت سياسى دانستن و آنرا تکامل بحث نادر خواندن را ديگر اين تشکيلات نمى خرد.

اعضاى کميته مرکزى و کادرهائى که بعنوان مهمان در اين پلنوم شرکت کرده بودند با ناباورى و تعجب بر صنديلهايشان ميخ شده بودند و تلاش مى کردند سر از اين بحث در بياورند. يکى از رفقا که بغل دست من نشسته بود، آهسته گفت "اين حرفها کمى عجيب نيست؟" من که گيج شده بودم و نمى دانستم چه جوابى بدهم، فقط شانه بالا انداختم.

خوشبختانه اين بحثها با مخالفت جدى بخش زيادى از رفقا روبرو شد و کورش ادعا کرد که بحثش ناپخته بوده و بايد روى آن کار کند. اميدوار بوديم اين يک اشتباه بوده باشد و از کم تجربگى رفيقمان در ارائه تزهاى تازه ناشى شده باشد. اما اين ماجرا همانجا پايان نيافت. سياست عجله کنيم و رهبر انتخاب کنيم، با ديگران رقابت کنيم و با ائتلاف و از طريق نيروى اقليت قدرت را تصرف کنيم، همچنان ادامه داشت و در پلنوم ١٧ منجر به انتخاب رفيق کورش به ليدرى حزب شد. رفقاى ديگر از جمله اصغر کريمى، با وجود مخالفت با طرح ليدرشيپ فردى و بخاطر حفظ اتحاد و انسجام حزب، نه تنها پستشان را ترک نکردند، بلکه چند برابر سابق به فعاليت خود ادامه دادند. يکى از رفقا مى گفت "کاشکى زمان نادر هم اينقدر فعال بوديم. لااقل آن بيچاره را خوشحال مى کرديم"

بزودى بعد از ليدر شدن کوروش ترمها و متدهاى عجيبى در حزب مد شد. بازار گله گزارى گرم شد که "ليدر را لانسه نمى کنيد"، "از او نقل قول نمى آوريد"، "عکسش را بالا نمى بريد". علاوه بر غلط بودن اين نوع سبک کار و دورى آن با سنتهاى ما، مشکل اين بود که اين ليدر، نه اتوريته و نه نقش ليدر را نداشت. نمى شد يکشبه و با نصف بعلاوه يک راى کميته مرکزى ليدر حزبى شد که منصور حکمت را در راس خود داشته است. نمى شد کمبود اتوريته معنوى را با ابزارهاى تشکيلاتى جبران کرد. نمى شد تبديل به رهبر معنوى تشکيلاتى حزبى شد که حميد تقوائى تزها و قطعنامه هايش را مى نوشت و اصغر کريمى تشکيلاتش را مى گرداند. اين تناقض را نمى شد با نقل قول آوردن هر روزه از ليدر و زدن عکس او در سايتها (درحالى که منصور حکمت در پشت صحنه پيدا بود) و زنده باد کورش مدرسى گفتن حل کرد. براى بدست آوردن اين اتوريته کورش راه درازى در پيش داشت و متاسفانه با بحثهائى که همان اول مطرح کرد اين راه را بر روى خود بست.

در سطح سياسى هم اين جريان تلاش مى کرد که "بمنظور استفاده از روشهاى شناخته شده بورژوازى براى بقدرت رسيدن" شعارها و طرحهاى حزب را تعديل کند. شعار رفراندم و نافرمانى مدنى طرح ميشد، شورا و کارگر و انقلاب داشتند تبديل مى شدند به مقولات چپ سنتى و عقب مانده و براى آنها شانه بالا انداخته ميشد. گفته ميشد "بايد شوراها را دور زد" "مطرح کردن شوراها و انقلاب اثباتى است. بايد سلبى فعاليت کرد" و الى آخر. اگر تلاش و مقاومت عده اى از رفقا نبود، تابحال حزب جهشهاى عظيمى به راست کرده بود.

پلنوم ١٨ را بايد نقطه اوج ابراز وجود و عمل کسانى بود که بنوعى خود را با نظرات و يا سبک رهبرى کورش تداعى مى کردند. در اين پلنوم عده اى از اعضاى کميته مرکزى بمنظور رو کم کردن از مخالفينش و براى تغيير توازن قوا کاملا حساب شده و با برنامه ترکيب دفترسياسى را عوض کرد، يک عده را حذف کرد و راى ديگران را شکست. سنت راى سفيد و بازى با راى در جريان ما سابقه و معنى سياسى دارد. اين سنت قبلا توسط منصور حکمت و جريان کمونيسم کارگرى نقد شده بود. اينکه دوباره استفاده از آن را توسط عده اى از رفقا مى ديديم، بيانگر عقب گرد و مد شدن سنتهاى نادرست سياسى بود. (اينرا همينجا بگويم که راى ندادن به نظرات مخالف و کسانى که با آنها اختلاف نظر سياسى داريم کاملا مشروع است و کسى از آن ايراد نمى گيرد. اما بازى با راى، راى سفيد دادن و در کريدورها ليست چرخاندن سنت محفلى بشدت عقب مانده و غير سياسى است که براى ماها که يکدوره از اختلافات و جدائى را در کومله تجربه کرده ايم آشناست.)

رفيق کورش مى گويد نامه ليدر شماره ٣ را نوشت و اعلام کرد که از ليدرى کنار مى رود چونکه مى خواست به اين جنگ قدرت پايان دهد و بگذارد بحثها در فضائى سياسى پيش برود. اين ادعا شباهت زيادى به واقعيت ندارد. اولا که همان نامه دبير شماره ٣ خود در عين حال اعلام جنگ است. دوما رفيق کورش ناچار شد اين نامه را بنويسد و اين تصميم را اعلام کند. نتايج انتخابات نمايندگان کنگره هشدارى بود که نشان ميداد تشکيلات علاقه اى ندارد در مسيرى که او در پيش گرفته پا بگذارد و در واقع بقول بعضى از طرفدارنش رفيق کورش براى مدتى سازش کرد.

کنگره چهار نشان داد که حزب کمونيست کارگرى و کادرهاى آن همچنان در مسيرى که منصور حکمت تعيين کرده است قدم بر ميدارد و نمى توان آنرا به آسانى به جهت ديگرى منحرف کرد. در اين کنگره توده تشکيلاتى با راى دادن به قطعنامه هاى اصلى و نشان دادن درجه بالائى از درايت سياسى نشان داد کجا ايستاده است و من فکر مى کنم اين کنگره يکى از بزرگترين دستاوردهاى ما بعد از منصور حکمت بود. اما جالب اين است که بعضى از رفقا از اين کنگره عظيم با اخم و آزردگى خارج شدند. حتى قطعنامه هائى که خود به آن راى داده بودند را از سالن کنگره که خارج شدند مورد نقد قرار دادند. افرادى که بيشتر از همه از طرف کنگره و کادرهاى اين حزب مورد استقبال قرار گرفتند، بيشتر از ديگران مورد حمله اين جريان قرار گرفتند و پچ پچها و پشت سرگوئيها و کارشکنيها از همان فرداى کنگره شروع شد. به قول خود کورش اين کنگره کودتا بود.

سياست يک بام و دو هوا

با وجود اينکه رفيق کورش رسما در برابر کنگره متعهد شد که از حميد تقوائى حمايت کند و تاکيد کرد که کانديد ليدرى و يا دفتر سياسى نخواهد شد، خود او اولين کسى بود که رسما و در يکى از نشريات رو به بيرون حزب (جوانان کمونيست) از سياست و عملکرد حزب در مورد زلزله بدون اينکه آنرا از کانالهاى حزبى گذرانده باشد، انتقاد کرد. وقتى حميد تقوائى به اين موضوع اعتراض کرد، گفته شد که جوانان کمونيست سازمانى مستقل است و مى تواند خارج از چهارچوب رسمى حزب حرف بزند. همين رفقائى که سازمان جوانان حزب کمونيست کارگرى را مستقل از حزب مى دانستند، بعدها در جريان برکنارى سردبير نشريه آزادى زن، کمپين راه انداختند و خواستار استيضاح رئيس سازمان آزادى زن در دفتر سياسى شدند. در حالى که طبق تمام تعاريف رسمى و شناخته شده سازمان آزادى زن با حزب فقط يک رابطه معنوى دارد ولى سازمان جوانان سازمان حزب کمونيست کارگرى است.

وقتى به رفيق گفته شد، بحث شما راست روى است، هياهو بپا کردند، وانفسا راه انداختند و اعتراض کردند، اما رفيق کورش با يک چرخش زبان رفيق چندين ساله خود را خائن و پولپوت خطاب مى کند و وقتى به او اعتراض ميشود، ميگويد، "خائن به معنى خوب آن منظورم بود" ممکن است من به اندازه رفيق کورش دنيا ديده نباشم، اما مطمئنم هيچ کجاى فرهنگ لغتهاى دنيا "خائن خوب" نخواهيد يافت.

بايد از حزب دفاع کردرفقا فکر مى کنم در حساس ترين لحظات تاريخ ايران ما بيش از اندازه مشغول بحثها و دعواهاى داخلى بوده ايم. درست در شرايطى که حزب ما مى بايست جلو صحنه باشد و انقلاب مردم را رهبرى کند، ما ناچاريم به جريانات و گرايشات عقب مانده درون حزب جواب دهيم. ساعتها در جلسه پالتاک بنشينيم و جواب مسائلى را بدهيم که فکر مى کرديم سالها پيش جواب گرفته است. بايد به اين وضع خاتمه داد و اينبار هم (همانند دوران استعفاها) وظيفه کادرهاى اين حزب است که با تمام قوا به ميدان بيايند و از اين حزب و افق و سنتهاى کمونيسم کارگرى دفاع کنند. کنگره نشان داد که حزب ما از يک لايه کادرى قوى و مسلط بر کمونيسم کارگرى برخوردار است و اجازه نخواهد داد دستاوردهاى ٢٥ ساله اين گرايش به آسانى به فراموشى سپرده شود. بقول منصور حکمت "در پس سکوت مى تواند هر چيزى لانه کرده باشد، اما هر قطعنامه و هر بحث مکتوب تصويب شده اى سنگرى است غير قابل فتح" ما اين سنگر را داريم. قطعنامه هاى کنگره هاى تاکنون اين حزب سنگر و برنامه ما براى تصرف قدرت سياسى است. هرکسى راه ديگرى را پيشنهاد مى کند، بايد در فضائى سياسى و باز بحثش را مطرح کند و برايش نيرو جمع کند و آنرا بتصويب برساند. تا آنموقع آنچه تصويب شده برنامه عمل اين حزب است و گرايشى که آنرا بتصويب رسانده، رهبرى حزب را در دست خواهد داشت.