رفقا کوروش و حميد لطفأ اين نوشته را در اختيار کادرهاى حزب قرار دهيد

از محمد آسنگران

آناتومى گرايش راست در حزب کمونيست کارگرى ايران

مقدمه:

علنى شدن مباحثات دفتر سياسى، به يک دوره حدس و گمان در مورد عمق اختلافات در بالاى حزب خاتمه داده. علنى شدن اين مباحث حد اقل در همين سطح به ما امکان ميدهد که بطور ابژکتيف به اين اختلافات دامنه و ميزان آن نگاه کرده و ارزيابى کنيم. مهمتر از آن اکنون ميتوانيم راه برون رفت از اين اوضاع را مورد بررسى قرار دهيم.

دو جلسه پالتاکى رفيق کوروش مدرسى در ادامه مباحثات قبليش (بر خلاف تعداى از مدافعين کوروش که فکر ميکردند ناسنجيده مباحث پلنوم ١٦ اش را مطرح کرده) به نحو بهم پيوسته اى نشان داد که اين گرايش چه ميگويد و چه ميخواهد. به چه معضلاتى قصد پاسخ دادن دارد و شيوه و منش و روش فعاليت سياسى اش چيست.

امروز ديگر بر کسى که در جريان مباحثات قرار گرفته، پوشيده نيست در حزب کمونيست کارگرى ايران اختلاف نظرات اساسى بروز کرده است. بنظر من اين اختلاف بر محور مطرح شدن و ظهور يک گرايش راست در حزب کمونيست کارگرى است که بايد پاسخ در خور به آن داد. صحبتها و ارزيابيها و برخوردهايى بويژه از طرف رفيق کوروش مدرسى در پالتاک و در اسناد کتبى و شفاهى وجود دارد که اثبات ميکند، ايشان در بسيارى موارد از مبانى پرنسيپى اين حزب و اين جريان فاصله گرفته و با يک قيچى ميخواهد انقلابيگرى و راديکاليسم و کمونيسم اين حزب را حرس کند. متاسفانه ايشان تا همين حد هم تلنگرى به حزب زده و در مجموع در اينکه فعاليتهاى حزب دچار اختلالاتى گردد، بسيار موثر بوده است.

علت ظهور اين گرايش در اوضاع امروز قبلأ لازم است بگويم که سر بر آوردن و ابراز وجود يک گرايش راست در حزب کمونيست کارگرى ابتدا به ساکن شايد يک موضوع بديع و عجيب به نظر برسد. اما اين يک واقعيت است. احزاب سياسى مدام تحت تاثير سنتهاى سياسى و گرايشات سياسى مختلف در جامعه ميباشند. احزاب سياسى تنها با نقد گرايشات و سنتهاى مخالفشان ميتوانند راه خود را باز کنند و قدم به جلو بردارند. گرايشات سياسى نه از سر تئورى بلکه از زاويه نياز زمانه، نيازى که خود تشخيص ميدهند به سراغ تئورى ميروند. به نتايج مورد نظر خود ميرسند. شخصيت پيدا ميکنند. به تئوريسين و توجيه گر نياز پيدا ميکنند. تلاش ميکنند بتوانند براى اهداف خود نيرو جمع کنند.

رفيق کوروش راست ميگويد او به يک نياز واقعى ميخواهد پاسخ بدهد. اما سوال اينست کدام نياز و از زاويه کدام گرايش و نگرش اجتماعى و طبقاتى؟

بنظر منهم ما بايد به سوال چگونه به قدرت برسيم و در شرايط و حالات متفاوت چه بايد بکنيم، پاسخ بدهيم. دعوا اما بر سر همين پاسخ ها است. سوالات واقعى را هر جريان و هر گرايشى پاسخى ميدهد و سپس بر اساس پاسخ به دنبال تئورى و سياست و تاکتيک براى توجيه و يا توضيح اين مسئله ميگردد. واقعيت مهم اينست که در سنتهاى جا افتاده اجتماعى، پاسخهاى دم دستى نيز وجود دارند که ميتوان دست برد و آنها را استفاده کرد. در اين مسير اسم و اعتبار احزاب و شخصيتها براى استفاده و توجيه راهى که در پيش ميگيرند، لازم مى آيد. يک دوره توسل جستن به سوسياليسم و کمونيسم را از سوى ديگر گرايشات غير کارگرى به وفور ديديم. اما بعد از ريزش ديوار برلين مسير اين گرايشات از راه سرراستترى طى شد و پوسته سوسياليسمشان را يک جا کنار گذاشتند. براى گرايشى که در يک حزب کمونيستى راديکال ميخواهد به راست جامعه نزديک شود، از همان اوايل نميتواند به اسم و سنت اصلى دلخواهش حرف بزند. به طريق اولى در حزب ما اين گرايش براى توجيه طرفداران خود، احتياج دارد هنوز به منصور حکمت و کمونيسم کارگرى قسم بخورد. کسى که نتواند اين واقعيت را ببيند و آناليز کند، نميتواند اين جناح بندى و سر بلند کردن اين گرايش راست را، با قسم خوردنهاى روزمره بر سر کمونيزم کارگرى و منصور حکمت و زدن مدال "فقط ما کمونيزم کارگرى هستيم،" به سينه خود، توضيح دهد.

سوال اين است آيا اين گرايش حول يک نظريه يا چند نظريه و تز، حول اختلاف نظرات و يا احيانا برداشتهاى متفاوت از بحثهاى منصور حکمت به وجود آمده است؟ و يا گرايشات اجتماعى متعددى در حال جدل در درون اين حزب هستند؟ جواب واضح است. کسى تئورى را اندکى کج و اينور و آنور نفهيمده، پاسخهاى متفاوت به سوالات جدى مقابل روى اين حزب دارد طرح ميشود و متاسفم که بايد بگويم رفيق کوروش مدرسى دست در انبان جريانات راست کرده و به سوال چگونه به قدرت برسيم، ابتدا پاسخ کنار آمدن با يک جناح رژيم را ميدهد و سپس همه شعارهاى اين جريانات را به عاريه گرفته و به ما ميخواهد بقبولاند که منظورش از نافرمانى مدنى چيز ديگرى است و مجلس موسسان مورد نظر ايشان معنى ديگرى دارد و الى آخر. البته اين متد برخورد يک خاصيت پايه اى ترى هم دارد که بعدأ و در ادامه اين مسير ايشان ميتوانند نوع سوسياليسم، دمکراسى و يا هر موضوع ديگرى را هم اين چنين فرموله کنند و تحويل دهند.

مشکل برداشتهاى متفاوت نيست

اگرکسى اين تحليل را داشته باشد، که برداشتهاى مختلف از تئورى منصور حکمت، مشکل ماست و با بحث در مورد اين تئورى به راه حل درست و توافق ميرسيم، هنوز از لحاظ متدولوژيک اين جناح بندى را مکتبى ميبيند. و راه حل هم مکتبى خواهد بود، و تنها از بعد ايدئولوژيک ميتواند خط فاصل خود را مشخص کند. من چنين تبينى را قبول ندارم. اگر تزهايى هم مطرح ميشوند براى رسيدن به امر معينى است. براى جوابگويى به نياز معينى است که قبل از تئورى و تز، فرد و يا گرايش معين جلوى روى خود گذاشته است. گرايش راست درون حزب هم همين کار را ميکند. طبعا بحث در مورد اين گرايش و نظرات مطرح شده مهم است و بايد تلاش کرد که با منزوى و طرد کردن اين گرايش، رفقاى تحت تاثير آنرا متوجه عمق نادرستى اين نظرات کرد.

جايگاه اجتماعى و سنت سياسى اين گرايش

حقيقت اين است که در حزب کمونيست کارگرى ايران آدمهاى واقعى از سنتهاى معينى آمده و به گرايش کمونيسم کارگرى تمايل پيدا کرده و ملحق شده اند. بخشى از رهبرى حزب که به دنبال تئوريهاى رفيق کوروش افتاده است، از سنت کومله و جنبش چپ کردستان تاثير گرفته است. اين جنبش را ميشناسد. چم و خم آنرا بلد است. تصوير کامل و روشنى دارد. ميداند در مقابل رقبايش از چه ابزارى استفاده کند. ميداند کجا چگونه تبليغ کند و کدام مسايل را به جلو پرت کند. روى کدام نقاط حساس انگشت بگذارد. چه احساسات و عواطفى را تحريک کند و از چه ابزارهايى براى رسيدن به اهدافش استفاده کند. اين سنتها جاافتاده اند و قدمت چندين ساله دارند. گرايش راست در حزب به اين سنت متوصل شده است. اساسا نمونه ها و تصويرش از انقلاب، کمونيسم و مارکسيسم از کردستان شروع ميشود و به کردستان ختم ميشود. اگر شما در مقابل اين گرايش به کارگران نفت و شوراهاى کارگرى در تهران، قيام مردم در شهرهاى بزرگ ايران، نقش رهبران عملى و از اين تيپ سنتها رجوعش ميدهيد او را مجاب نميکند. کافى است به "بنکه زحمتکشان" و نيروى مسلح و حاکميت احزاب و از اين نمونه ها اشاره اى داشته باشيد تا به وجد بيايد.

هر آن ميگوييد انقلاب سوسياليستى او ميگويد کردستان. هر آن ميگوييد انقلاب کارگرى او ميگويد حاکميت احزاب. اگر ميگوييد شوراها، او ميگويد ما تجربه اش را داريم، نميشود. احزاب نميگذارند، "ما خودمان کومله بوديم." اگر تو ميگويى قدرت سياسى او ميگويد اسلحه و در ادامه ائتلاف، فشار از پايين، چانه زنى از بالا و..... تز شرکت در دولت موقت حجاريانى رفيق کوروش همين نياز را جواب ميدهد. که نميخواهد فقط از پايين اپوزيسيون باشد!؟

اين نستالوژى ميخواهد خود را به اين حزب تحميل کند. نگاه کنيد به ارزيابى کوروش مدرسى در مورد بى لطفى رهبرى حزب به کردستان که منظورش کميته کردستان است و يا سرمايه گذارى وى بر روى عقب مانده ترين احساسات در رابطه با تاريخ کومه له و فعاليتهاى بويژه دوره قبل از حزب کمونيست ايران در تجربه کومه له.

اگر ميگوييد تعين رهبران عملى در جنبشهاى اعتراضى در ايران، اين گرايش ميگويد اين مهم نيست قبلأ هم همينطور فکر ميکرديم. اين بحث تازه نيست. و در عين حال فرياد ميزند پس ما کادرهاى قديمى جايگاهمان چيست!! اگر گسى بگويد جنبشها و سنتهاى سياسى، او جواب ميدهد ما خودمان رهبر جنبش بوديم و سنت ساختيم!!! کردستان را بهت نشان ميدهد. من سعى ميکنم که بعدأ در مورد جايگاه کمونيسم و نقش حزب کمونيست کارگرى در کردستان نظرم را بنويسم که جايگاه مهمى دارد اما اين تصوير بالا ما را به جاى ديگرى ميبرد.

اين گرايش تجربياتش و افتخاراتش را به کمون پاريس و تجربه انقلاب اکتبر و... وصل نميکند. مريوان و اتحاديه دهقانان را جلوى رويت ميگذارد. ديد و محدوده فکرى اين گرايش، متاسفانه امروز اساسا معطوف به تجارب کومه له قبل از تشکيل حزب کمونيست ايران شده است. فکر ميکند راه سوسياليسم از کردستان ميگذرد. يا به قول رفيق کوروش کليد انقلاب ايران کردستان است. اين گرايش اتفاقأ نه از سر ناسيوناليسمش، بلکه از نقطه نظر محدود نگرى اش است که چنين پاسخى را به مسائل ارائه ميدهد و چنين افقى را جلوى روى خود ميگذارد. کمونيسم و مارکسيسم ظاهرأ براى اين گرايش جواب به مشکلات جنبش معينى در کردستان است نه يک راه و سنت سياسى زيرو کننده بر عليه نظم و سيستم فعلى، و در ابعادى جهانى.

بى دليل نيست که بحث حزب و قدرت سياسى در اين سيستم، چنان مسخ ميشود که بتواند هر چه راحت تر با استفاده از آن، اداى احزاب غير کمونيستى را دربياورد. حزب سياسى مورد نظر کوروش حزب سياسى کمونيستى نيست. هدف ايشان گرفتن قدرت است و يا بهتر بگويم سهيم شدن در قدرت است به هرنحو و با هر جريانى و اينرا به قول خودش با حزب سياسى ميتوان انجام داد. مهم نيست با کدام سياست، کدام هدف، و بويژه در خدمت کدام طبقه اجتماعى.از نظر کورش اين سوالات فرقه اى است، مريخى است چپ سنتى است.

بحث حزب و قدرت سياسى منصور حکمت، پاسخى است به گرفتن قدرت از طرف يک حزب کمونيستى، با سياستهاى راديکال و کارگرى، منصور حکمت ميخواست کمونيزم را اجتماعى و توده اى کند، و بر اساس راديکاليسم قصد داشت اين کار را بکند.

تمام هنر منصور حکمت در همين بود که راديکاليسم را توده اى کند. نقد منصور حکمت به چپ حاشيه اى اين بود که: اين جريانات حاشيه اى و بى تاثيراند، و هر آن ميخواهند توده اى شوند به راست ميچرخند، زيرا در تفکر اين چپ مردم دور سياستهاى راديکال جمع نميشوند. کوروش هم براى ساختن حزب توده اى و توده اى شدن چرخش به راست را در پيش گرفته است. تئوريهاى کوروش جواب به اين نياز است. تز هاى او قرار است اين مسير را برايش هموار کند.

بخش دوم سخنرانى کوروش مدرسى در پالتاک با تعجب و حيرت فراوان و بعد از جلسه با نقدهاى فراوانى در بين کادرهاى حزب روبرو شد. حزب کمونيست کارگرى ايران و کادرهاى اين حزب با کوله بارى از تجربه و مبارزات نظرى و عملى بر عليه گرايشات غير کارگرى، جلو آمده و اين راست روى آشکار را پاسخ خواهند داد. علنى شدن بحثها به ما اين امکان را ميدهد که در دفاع از حزبيت و سياستهاى کمونيستى و دستاوردهاى منصور حکمت، در مقابل اين گرايش بايستيم و حزب را به جلو ببريم. من به اين پيشروى اعتقاد کامل دارم.

گرايش راست در متن چه شرايطى سر بر آورده است

حزب کمونيست کارگرى کمونيسمش و فرهنگش غربى و معطوف به غرب و دستاوردهاى بشرى در غرب است و سير رشد و تکوين خود را در بعد ايرانيش در نقد چپ سنتى و فرهنگ سياسى شرق زده و بعد از آن در تقابل با ناسيوناليسم و محدود نگرى طى کرده است. گرايش راست با وجود منصور حکمت نميتوانست اين چنين در حزب کمونيست کارگرى در تقابل با سياست و سنتهاى حزب خود را بيان کند. زيرا يک اتوريته بلامنازع به اسم منصور حکمت وجود داشت و در يک جنگ پيروز مند عليه گرايشات راست در خارج از حزب و بعدأ عليه گرايش ناسيوناليستى و سانتر در حزب کمونيست ايران مبارزه کرده و پيروز شده بود.

بخشى از مدافعين فعلى گرايش راست در حزب يک دوره سخت و پرتلاطم کمونيسم منصور حکمت، را حمايت کرده بودند. اما مرگ منصور حکمت همزمان شد با تشديد قطب بندى و پلاريزه شدن گرايشات سياسى و سنتهاى سياسى در جامعه اين اتفاق ساده اى نبوده و نيست. و همين اتفاق، احزاب سياسى دخيل در سياست ايران را تحت تاثير قرار داده است. تفکيک صف بنديهاى سياسى، اتحادها و ائتلافها و فاصله گرفتن ها بر متن يک شرايط پيچيده سياسى در ايران در حال اتفاق افتادن است. حزب کمونيست کارگرى مثل هر حزب سياسى جدى و دخيل در سياست ايران نميتواند از اين تحولات تاثير نپذيرد.

تجربه نشان داده است که در شرايط سخت و پيچيده سياسى و يا در تحولات اجتماعى گرايشات سياسى به تکاپو مى افتند که راه خود را بروند. در ايران امروز هم پيچيدگى اوضاع و هم تحولات عميق در جريان است.

در خارج از حزب کمونيست کارگرى صف نيروهاى سياسى را نگاه کنيد يک تصوير متفاوت از مثلأ پنج سال پيش را جلوى روى خود ميبينيد. يک دوره ما در همين حزب با وجود خود منصور حکمت "شورشيان اوريل" (مستعفيون) را ديديم. آن اتفاق هم بر متن يک تحول سياسى خاص هم در حزب و هم در جامعه شکل گرفت. نيت بد کسى، يا بدعنقى کسى، باعث اين اتفاق نشد. امروز هم همينطور است.

تحولات سياسى، هر حزب سياسى جدى را وادار ميکند، که به سوالات پيش رو پاسخ در خور و مورد نظر خود را بدهد. جواب کوروش سر راست و بى اما و اگر است. "مجلس موسسان از نوع ديگر"!، نافرمانى مدنى از نوع ديگر، رفراندوم از نوع ديگر و بالاخره انقلاب از نوع ديگر.

از نظر کوروش مرحله اول انقلاب با حاکميت "دولت موقت انقلابى" همراه خواهد بود. بقول کوروش بدنبال سقوط جناح راست رژيم و افتادن ميوه قدرت به دامن دوم خرداد آماده و حاضرکه بخشى از دم و دستگاه رژيم را در اختيار دارد، اين دولت موقت" انقلابى" تشکيل ميشود. در عوض کوروش به حزب کمونيست کارگرى ميگويد که عليه اين دولت نباشد! و مردم را به آرامش دعوت ميکند. اين دولت که احتمالاً "پنج سال" هم عمر ميکند را به مصاف نطلبند.!

"نافرمانى مدنى" از همين حالا در مقابل رژيم جمهورى اسلامى طرح ميشود که انقلاب نشود و "سوپرمارکتها" را مردم مصادره نکنند. و از اين طريق کوروش به دنبال راه "مسالمت آميز و بدون خشونت است" گويا انقلاب و قيام خشونت است. و اگر از جانب سرکوب کنندگانش به خون کشيده ميشود انقلاب کنندگان و قيام کنندگان بايد کوتاه بيايند و خشونت طلب نباشند. اين تز را دوم خرداديها سالها است بلغور ميکنند. حال چرا رفيق کوروش همين رنگ را ميخواهد به انقلاب ما بدهد جاى تعمق دارد.

اينها آن کفر هايى است که قرار است کوروش مدرسى به حزب کمونيست کارگرى بقبولاند. در بهترين حالت انقلاب مورد نظر کوروش همان انقلاب مخملى است.

رفيق کوروش! اينها کفر نيست اين سياستها قبل از شما پا خورده و صاحب دارد. کليددار آن جريانات راست ميباشند.

ما ميگوييم تحويل دادن اين سياستها به يک حزب کمونيستى تازه است. کوروش نبايد تعجب کند اگر نظرات او را راست ارزيابى کرده و بگوييم حزب سياسى منظور نظر حکمت، هر حزب سياسى اى نبود حزب سياسى کمونيستى و کارگرى بود. البته اگر رفيق کوروش اينرا فرقه اى و مکتبى و چپ سنتى رده بندى ميکند، امر خودش را دارد دنبال ميکند.

لازم است دقت کند که تمام زندگى منصور حکمت براى تثبيت اين دو کلمه "ناقابل" کمونيستى و کارگرى در سياست و جامعه و حزب و بطريق اولى در تصميمات سياسى اين حزب بود. واگرنه حزب سياسى به وفور يافت ميشود. احزاب سياسى اى که مدام در حال بند بازى سياسى و جنگ و گريز و سازش و نيرو گرفتن و يا پس و پيش رفتن اند.

از همان روز اول هر چهار نفرشان که جمع مى شوند ميخواهند قدرت بگيرند و به آرزوى روزى زنده هستند که با فکل و کراوات رئيس جمهور مملکت اعلام شوند و دفتر و دستک راه بياندازند.

سوال بر سر پيشروى حزب راديکال و گرفتن قدرت به دست حزب کمونيست کارگرى در شرايط پيچيده ايران است.

"شورشيان آوريل" تئوريهاى حجاريان را هضم کردند، و گفتند که فعلأ انقلابى در کار نيست که تصرف قدرت سياسى مطرح باشد. امروز يک گرايش ديگر در حزب ميگويد حزب بايد قدرت را بگيرد، اما (اين "اما" را دقت کنيد) با رفتن اين رژيم ما نميتوانيم قدرت را بگيريم اين "ميوه به دامن حجاريانها مى افتد" و ما هم بايد شريک شويم و سهمى بخواهيم. اسمش هم شده تاکتيک مهم و جواب به خلايى که حزب در استراتژى گرفتن قدرت دارد.

رفقاى قبلى ما از سر تئورى حجاريان رفتند، رفيق کوروش مدرسى ميخواهد از سر شانس دولت حجاريان که بعدأ "دولت موقت انقلابى" اسم گرفت، حزب را به آن مسير هدايت کند!!!!! کوروش ميگويد که انقلاب را مرحله اى نميکند. ولى همين دولت موقت اش قرار است حدود پنج سال عمر کند، و ظاهرا وظايف دمکراتيک انجام دهد. پنج سال حکومت در يک کشور ٧٠ ميليونى، جز مرحله بندى چه معنايى دارد.

براى سهيم شدن در قدرت، کوروش مدرسى حاضر است که حزب را به مسلخگاه برده و با بخشى از جمهورى اسلامى شريک کند.

طبيعى است که چنين جريانى نه شورا ميخواهد نه انقلاب و نه کارگر. در اين سناريو يک تعدادى انقلابى و سوپرمن که البته بايد مسلح هم باشند و تجربه کردستان را بکار گيرند، کافى است در يک حزب جمع شوند و تصميم بگيرند. مجلس موسسان و رفراندوم، که البته بايد با اين توضيح همراه باشد که منظور رفيق کوروش چيزهاى ديگرى است بعدأ به دولت حجاريانى قرار است مشروعيت بدهد.

براى اجراى اين پروژه، يعنى رسيدن به قدرت بهر قيمت، لازم نيست که سياست و تاکتيک کمونيستى و کارگرى داشته باشيد. سازماندهى مردم و غيره و غيره هم دردسر آفرين و کارى اضافى است، زيرا "خودشان در روستاهاى بوکان تجربه کردند و نشد." آن شوراها حزب دمکراتى شدند.(نقل از سخنرانى کوروش در جلسه پالتاک) پس چه بهتر که از حالا حاکميت حزب را اعلام کند و حجاريان هم نگران نباشد که فعلأ حزب او و حزب مورد نظر کوروش با هم ابتکار تشکيل دولت را در دستور دارند.

رفيق کوروش به ما ميگويد انقلاب کارگرى و حکومت سوسياليستى را نميتوانيد بلافصل داشته باشيد اگر کسى چنين فکر کند گمراه شده است. پس فعلا فول نگيريد تا انشالله بعدا به شما خواهم گفت کى وقت شورا است و کى وقت کارهاى "کمونيستى" فرا ميرسد.

آينده حزب کمونيست کارگرى سوال اين است در اين جدال حزب چه ميشود. در اولين قدم لازم است اين حزب عليه هر نوع گرايش غير کمونيستى آمادگى مقابله، جدل و پيروز شدن داشته باشد. حزب بايد محکمتر از قبل و منسجم تر از قبل پا به ميدان جدل با اين گرايش راست بگذارد. تئوريها و سياستهاى منصور حکمت براى چندين انقلاب کفايت ميکند. کافى است از پشت همان عينک دنيا را نگاه کنيم. تا همين امروز با علنى شدن بحثها، کادرهاى اين حزب که تجارب گران قيمت سالها مبارزه بهمراه و در کنار منصور حکمت را داشته اند، پاسخى به محکمى حزب به اين گرايش داده اند. من مطمئن هستم که حزب اينبار هم پيروز و سر بلند بيرون مى آيد. کمونيسم و کارگر در اين حزب قويتر از آن است که رفيق کوروش فکر ميکند. اين حزب بيدى نيست که به اين بادها بلرزد.

زنده باد حزب کمونيست کارگرى

زنده باد منصور حکمت

پيروز باشيد. ١٩ . ٧ . ٢٠٠٤