قطره اشک ديگرى دراقيانوس

در نقد نوشته اخير رفيق اصغر کريمى

ايرج فرزاد

رفيق اصغر کريمى در نوشته خود: "در مورد برخورد رفيق کورش مدرسى به موضع من(اصغر) در ارتباط با نامه رفيق اسعد کوشا" بحثها را کلا به جا و مکان ديگر و متکى بر سنتهاى ديگرى برده است.

اما براى اينکار مقدمه چينيها و تاريخ سازيها لازم شده است که قلب حقيقت جز لايتجزاى اين وارونگى و به تبع آن تبديل کردن يک مساله مهم در حيات سياسى حزب کمونيست کارگرى به يک کمپين تماما شخصى عليه کورش است. توضيح ميدهم:

بحث ظاهرا دلخورى و عصبانيت اصغر از موضع کورش است و هياهو عليه پولپوتيسم و خيانت و استالينيسم و غيره است. به اين مساله مشخص باز ميگردم، اما نگاهى به تصميمهاى از پيشى رفيق اصغر و احکامى که در نوشته او آمده است، نشان ميدهد که مساله بسيار فراتر از انتقاد کورش از اوست.

به اين جملات توجه کنيد؛ از نظر اصغر انتقاد کورش:

"اينها بخش مکمل ساير نظرات کورش است که قاعدتا در دو جلسه پالتاک به تشريح آن خواهد پرداخت." "در پلنوم هيجده کميته مرکزى در سپتامبر ٢٠٠٣ اشاره کردم که حقيقت جوئى که اساسى ترين نقطه قوت جريان ما بوده است مدتها است در دفتر سياسى اين حزب زير پا لگدمال شده است" (نقل مستقيم از نوشته اصغر)

خوب رفيق عزيز!اگر انتقاد کورش بخش مکمل ساير نظرات کورش است که قرار بوده در دو جلسه پالتاک تشريح شود و حتى در زمان نوشتن مقاله شما هنوز برگزار نشده بودند، ديگر چه لزومى به اين هست که من به دفاعيات شما گوش بدهم و آنرا جدى بگيرم؟ وقتى به راه کارگر در مورد نصايحش در باره انتشار اسناد مربوط به جنگ خليج به حزب، به آنها تذکر داديم که آن موضع از جانب يک عده تحصيلکرده چه تفاوتى با فتواى قتل سلمان رشدى دارد که فتوا دهندگان بدون اينکه کتابش را بخوانند حکم قتلش را صادر کردند، واقعا فقط خواستيم از راه کارگر چون غيرخودى است مچ گيرى کنيم يا عليه يک روش منحط ايستاديم؟ چرا عين همين روش اکنون از درون حزب خود ما و از جانب رئيس هيات دبيران آن سياه بر سفيد و بدون اينکه ناچار از قدرى تامل باشيم، اتخاذ ميشود؟ آيا واقعا تصميم از پيشى براى کمپين شخصى عليه کورش انگيزه اصلى اين مظلوم نمائى نيست؟

رفيق عزيز! چگونه است که در دل انتقاد از کورش حکم لگد مال شدن حقيقت در دفتر سياسى را بيرون کشيده ايد؟ مگر شما خود عضو دفترسياسى نبوده ايد؟ چرا وقتى از شما انتقاد ميکنند که مجاز نيستيد با اتکا به پست تشکيلاتى رياست هيات دبيران آدمها را وادار به خود سانسورى کنيد، منتقد و اپوزيسيون افشاگر دفتر سياسى ميشويد؟ در نوشته اصغر بقيه اعضاى حاضر در جلسه دفتر سياسى ملامت ميشوند که "مطلقا" در برابر انتقاد کورش سکوت کردند. رفيق عزيز! سکوت من يکى را به حساب مخالفت با انتقادات کورش ننويسيد، از نظر من يک سنت خطرناک و بشدت غير کمونيستى در موضع شما در برابر شکايت و يا نامه اسعد کوشا نمايندگى شد. فراموش نکنيد که آن نامه نگاريها در خلا اتفاق نيافتادند، بحث برکنارى مهرنوش موسوى طرح شده بود و شکايت از على در رابطه با روشهاى مشابهى که منجر به چنان تصميمى شده بود. اين وارونه کردن فاکت و منفک کردن انتقاد کورش از روش و موضع شما از شرايطى معينى که اختلاف و انتقاد تحت آن بوقوع پيوستند و موجب اعتراض و اين ادعانامه شما شده است، از نظر شما لازم آمده اند تا بتوانيد احکامتان را راحت صادر کنيد. از نظر من شيوه برکنارى مهرنوش توسط آذر ماجدى علائم خطرناکى در رهبرى حزب را داد. ايستادگى محکم و قاطع و بدون در نظر گرفتن هر مصلحت و منافع سکتى و محفلى، در برابر محروم کردن حق مدنى افراد از دفاع از خود و توجه به حيثيت و شان انسانها مستقل از نظرات سياسى آنان، يکى از پرنسيپهاى کمونيسم منصور حکمت بوده است. در جريان برکنارى مهرنوش اين اصل آشکارا زير پا نهاده و "لگدمال" شد.

رفيق اصغر! با آن تصميم رعشه بر اندام من افتاد، يک عضو دفتر سياسى بدون اينکه نيازى به هيچ احساس مسئوليتى حس کند، در حمايت از رفيق محفلى اش در پست رياست هيات دبيران، عضو ديگر کميته مرکزب حزب را از پستى برکنار ميکند و فرصت هرگونه دفاع از خود را با هتک حرمت او از طريق چسپاندنش به کمپين جنگ سردى از او ميگيرد. من وحشت کردم، نه فقط بخاطر اينکه فردا هم ممکن است منهم شامل چنين تصفيه هائى بشوم، بلکه به اين خاطر که ديدم مدافعان يک روش در رهبرى حزب، در فرصتى که فقدان منصور حکمت برايشان خلق کرده است، تصميم دارند سنتهاى کمونيسم بورژوائى و مشخصا سنن تصفيه هاى استالينى را که کمونيسم کارگرى در نقد و نفى آن نسج گرفت، را باب کند. براى من شيوه برکنارى مهرنوش، مطلقا ربطى به اختلاف نظرات نداشت، کمااينکه واقعا تاکنون هم نميدانم که مهرنوش در جدال "بلوکها" به کدامين تعلق دارد. بحث شکايت از على جوادى درست در متن چنين اتفاق خطرناکى مطرح شد و شما دقيقا در رابطه با اين شکايت و شکايت مهرنوش موسوى، هر دو، اعضا و کادرهاى حزب را تحت فشار قرار داده ايد که يا به خودشان انتقاد کنند يا بدتر از آن عليه آنچه که به آن اعتقاد دارند به بهانه منفعت حزب اعلام نظر کنند. رفيق عزيز! موضع شما در نامه به اسعد کوشا و در رابطه با مساله برکنارى رفيق مهرنوش دقيقا همين است، ميخواهيد به بهانه اينکه گويا اتهامى در نامه به آذر ماجدى به على طرح شده است، طرف حرف خود را پس بگيرد چون کسى که از او شکايت شده است مقام مهم و داراى حق ويژه اى است از نظر شما. و اين عين استالينيسم و بدتر از آنست وقتى توجه کنيد که شما رفيق عزيز يک عضو معمولى حزب نيستيد که مثلا در خانه حزب داريد به عضو ديگرى انتقاد ميکنيد، شما رئيس هيات دبيران حزب هستيد و على القاعده بايد بدانيد که در نامه به اسعد کوشا داشتيد اخطار ميکرديد که طرف پا را از گليم خود دراز نکند و به کسى که از نظر شما غيرقابل اتنقاد است بالاتر از ابرويش نگويد. اما اين دفاعيه اخير شما ديگر صرفا دفاع از موضع نامه به اسعد کوشا نيست، تلاش براى اين است که کل دفتر سياسى را با آن مرعوب کنيد، منتهى روش شما در همين جا هم برداشتن گامهاى بلند بطرف سنتهاى ديگر است. با اشک درآوردن ديگران و جلب ترحم براى يک مظلوم بى گناه و معصوم نميتوان موضع کمونيستى جا انداخت و حقيقتى را نمايندگى کرد، نگاه کنيد ببينيد اين سنت را در شرق کدام تاريخ نمايندگى ميکند؟ نميشود خونسرد، بى تفاوت و در همين مورد نامه به اسعد کوشا کاملا جانبدار طرفدار لگدمال کردن حرمت و حقوق مدنى افراد بود و بعد وقتى مورد اعتراض قرار گرفتيد به موقعيت مظلوم برويد و با تعزيه گردانى در برابر سنن کمونيسم کارگرى دفاع از حرمت و کرامت انسان، از خود رفع مسئوليت کنيد.جالب اين است که اصغر همان موضع نامه خود در برابر اسعد کوشا را با زمختى هرچه تمامتر در برابر کورش هم گرفته است، خواسته است که کورش نه تنها حرفش را در اين مورد معين پس بگيرد بلکه کلا مواضع کورش و حتى آنهائى که بيان هم نشده بودند، شامل اين تکفير شده است. من انتظار داشتم رفيق اصغر جدا از ديدن مساله در دايره صرفا شخصى و اخلاقى، به ابعاد خطرناکى که روش وادار کردن آدمها به اعتراف عليه خود، براى کمونيسم کارگرى دارد، توجه ميکرد، انتظار داشتم متوجه ميشد که رد کردن صاف و ساده اتفاقات مهم و تعيين کننده حول برکنارى مهرنوش و زير ضرب رفتن پرنسيپهاى کمونيسم کارگرى و انتقاد از روش رئيس هيات دبيران، در اين رابطه قدرى او را از تعلقات محفلى و روابط عرفانى با يکى دو نفر در رهبرى حزب به تعمق واميداشت. اين اتفاق با نامه اخير اصغر متاسفانه نيافتاد و عکس آن پيش آمد.

رفيق اصغر!من در جلسه دفتر سياسى وقتى که کورش آن انتقادها را طرح کرد حضور داشتم، چندين بار تاکيد کرد که منظور از شخص اصغر نيست، بلکه موضع اوست و حتى تاکيد دوباره کرد که او حتى موضع اصغر در نامه به اسعد کوشا را مورد انتقاد قرار ميدهد، اما شما ترجيح داده ايد که مساله را به منظور ادامه و پافشارى بر همان موضع خودتان، شخصى کنيد و به کمپين ترور شخصيت و فراتر از آن ترور نظرات سياسى کورش روى آوريد. اين ديگر قابل تحمل نيست، اين تاييد پول پوتيسم و استالينيسم از جانب و به قلم خود اصغر است. من آرزو نميکنم که خدا آخر و عاقبت همه ما را بخير کند، مبارزه ميکنم تا اين مواضع در رهبرى حزب کمونيست کارگرى جائى پيدا نکند. بگذاريد سنت اشک در آوردن مردم و نمايش طفلان معصوم براى جلب حمايت از موضعى که هزاران نفر را به دادگاههاى اقرار عليه خويش کشاند، فقط انگيزه نويسندگان قطره اشکى در اقيانوس باشد. رهبرى حزب کمونيست کارگرى نيازى به قطرات اشک ديگرى در اقيانوس ندارد. اى کاش تحريکات اخلاقى رفيق اصغر و کمپين شخصى عليه کورش اندکى فروکش کند تا او متوجه شود که علنى شدن اين نامه او چگونه ميتواند موضوع رمانهاى ديگرى عليه تنها سنگر دفاع از کمونيسم بشود. رفيق اصغر از فرط غرق شدن در ابعاد شخصى و غير سياسى موضع غير اصولى خود، توجه ندارد که هر درجه جريحه دار شدن علائق اخلاقيات محفلى نمى بايست او را به سنت متباين با کمونيسم کارگرى ميکشاند. متاسفانه غلظت ارادت به يارگيرهاى محفلى و رفيق بازى تنگ نظرانه در بطن اختلافات سياسى نزد رفقائى مثل اصغر بطور غير قابل کنترلى بالا رفته است.