در پاسخ به فراخوان رفيق اصغر کريمى

رفيق اصغر عزيز

در نامه، ١٤ ژوئيه ات در مورد نحوه برخور کوروش به تو در آخرين جلسه دفتر سياسى، از رفقايى چون من که در جلسه بوديم و شاهد رفت و برگشت اين برخورد ها، پرسيده اين که:

«راستى آدمى که کمى انصاف داشته باشد و از قبل تصميم نگرفته باشد، به اين برخورد کورش چه خواهد گفت. و اجازه دهيد اينجا از اعضاى دفتر سياسى حزب که شاهد اين ماجرا بودند سوال کنم که نظرشان چيست، سکوتشان را چگونه توضيح ميدهند؟ اين سوال امروز براى من و فردا براى ديگر کادرهاى حزب مطرح ميشود و پاسخ ميخواهد».

رفيق اصغر عزيز

من خطاب اين نامه را به رفقايى مثل خودم در دفتر سياسى ميبينم و به اين خاطر لازم ميدانم به اين فراخوان جواب بدهم.

من عميقا از برخورهاى تند بين اعضا دفتر سياسى، از تندى برخود به شما و کوروش و حميد و بقيه متاسف ام. از اين نامه شما هم متاسف ام.

شخصا در موراد زيادى سعى کرده ام که پاى دفتر سياسى و رهبرى حزب را به حل مشکلات کاريم با رهبرى حزب، به ميان نکشم. در موراد زيادى دندان روى جگر گذاشته ام، مسائل تشکيلاتى مهمى را به خاطر منافع حزب و به خاطر توافقات پايه اى ترى که ريشه در دنياى بيرون دارد، به درست، بايگانى کرده ام. چرا؟ به اين خاطر که احساس ميگردم، معتقد بودم و باور داشتم که ما، عليرغم تمام اختلافات سياسى که داشتيم و داريم، مى بايست با هم کار کنيم. ميتوانستيم با هم کارکنيم. ناچار بوديم که با هم کارکنيم. اين را دنياى بيرون ما، از ما و حزب ما ميخواست.

مخالف هرگونه تسويه حساب سياسى و تشکيلاتى و ايجاد انشقاق و دسته بندى زودرس، که هنوز دنياى بيرون به ما تحميل نکرده است، بودم و هستم. ما اين حزب و رهبرى اش را تا به قدرت رساندن کمونيسم در ايران ميخواستيم و ميخواهيم. با همه کمبود ها و اشکلاتى که داشت. اما متاسفانه اين تمايل و نقطه حرکت همه در دفتر سياسى نبود و نيست.

عليرغم تلاش تعداد زيادى در رهبرى حزب براى اينکه اختلاف نظرات در يک محيط سياسى زنده و خلاق، سالم و بر متن سنت تاکنونى حزب، به پيش برده شود، و فراهم کردن زمينه هاى کار مشترک و حفظ اتحاد حزب، عليرغم تلاش بى وقفه آنها، براى حفظ ماتريال انسانى کمونيسم کارگرى بخصوص در سطح رهبرى آن، ميدان بدست گرايشى در بالاى حزب افتاد که اهميت چندانى به حفظ اتحاد حزب و ماتريال انسانى آن، نميدهد.

براى رفقايى چون من کوروش طى دوره بعد از منصور حکمت رهبر و نماينده اين تلاش بوده است. تلاشى که انعکاس خواست اکثريت اعضا و فعالين و دوستداران کمونيسم کارگرى است. امروز ميبينيم که خوف کادرهاى اين حزب از بسته شدن راه اين تلاش، کوهى از نگرانى نسبت به آينده اين حزب را در مقابلشان گذاشته است. کورش براى من و بسيارى چون من، عليرغم اينکه با همه نظراتش موافق باشم يا نباشم، جوهر اين تلاش بى وقفه بوده است. به اعتقاد من کوروش و رفقايى چون او حزب را از بعد از منصور حکمت تا کنگره چهار، نگاه داشتند.

من متعقدم گرايشى در رهبرى حزب، بالاى حزب را به بن بستى کشاند که همه آن را ميبينند. اين گرايش سياسى و تشکيلاتى است. با آن اختلاف دارم. اما ميزان انشقاق و پاره پاره گى که در حزب ايجاد کرده است مطلقا خوانانى با اختلافات سياسى اش ندارد. در اين مورد حتما بعدا بيشتر خواهم نوشت. تا اينجا خواستم که در مورد جايى که ايستاده ام کمى توضيح داده باشم.

به هر رو دورى و نزديکى به کوروش، به خودت، به حميد و ساير رفقا در دفتر سياسى، متکى به فاکتورها و دلايل بسيار پايه اى تر و ابژکتيو تر است تا اين و آن فاکت و کد «بد» که در اين يا آن در جلسه دفتر سياسى بدست داده شده است. حتما کوروش در مورد نقدش به عملکرد تشکيلاتى تو و متقابلا تو به او، خواهيد گفت و خواهيد نوشت.

ميگويى:

«واقعيت تلخ اين است که فضا چنان در دفتر سياسى حزب افت کرده است که ميتوان اين حرفها را زد و باز هم رئيس جلسه بود و رئيس دفتر سياسى هم باقى ماند. خود اين موضوع دريچه اى بروى حقايق بزرگترى در سير اختلافات درونى در رهبرى حزب است و به اين دليل اهميت دارد به وضوح و بدون هيچ مصلحت گرائى به آن پرداخته شود.»

من با اين حکم مخالفم. اين حکم، به اعتقاد من پرچم آن گرايشى در بالاى حزب است که من در موردش اعلام موضع کردم. تسويه حساب سياسى و تشکيلاتى در مورد هر اختلافى، در هر سطح و به هر ميزانى، اين حزب را به لبه پرتگاه کشاند. خوشبختانه امروز کادرهاى اين حزب قرار است سکان رهبرى را بدست بگيرند و حزب را هدايت کنند.

با احترام

ثريا شهابى

١٧ جولاى ٢٠٠٤

١٤ ژوئيه ٢٠٠٤

اصغر کريمى

درمورد برخورد رفيق کورش مدرسى به "موضع من (اصغر) در ارتباط با نامه رفيق اسعد کوشا"

موضوع نامه اسعد کوشا و موضع من در اين رابطه در نشست دفتر سياسى در ماه ژوئيه اين مساله از طرف رفيق کورش مدرسى به جاهاى باريک ترى کشيده شد و با پاسخى که مجددا رفيق کورش به رفيق مصطفى صابر داده است، ضرورى است اين موضوع پاسخ بگيرد. بويژه که اين روشها يکى از دلايلى است که بالاى حزب را به اينجا کشانده است.

رفيق کورش در نشست اخير دفتر سياسى در تاريخ ٤ ژوئيه موضع مرا در برخورد به نامه رفيق اسعد ارتجاعى، اولترا پولپوتيسم، استالينيسم و خيانت خواند و اينکه اصغر منتقدين يا شاکيان را "تواب" کرده است. و بعد از پاسخ من از برخورد خود دفاع کرد و وعده داد که استدلالش در اين زمينه را بعدا خواهد نوشت. چندروز بعد از آن در پاسخ انتقاد کتبى رفيق مصطفى صابر که به برخورد کورش هشدار داده بود، کماکان بر موضع خود پافشارى کرد، موضع مرا ارتجاعى خواند و ايضا وعده داد که بعدا دليلش را خواهد نوشت. منظورم از توضيح اين فاکتها اين است که اين توصيف ها موضع رفيق کورش است و قرار است تئورى آنهم بعدا نوشته شود. البته خطوط کلى تئورى اش را ميتوان در همين کلمات قصار پولپوت و استالين و ارتجاعى و خيانت حدس زد. اينها بخش مکمل ساير نظرات کورش است که قاعدتا در دو جلسه پالتاک به تشريح آن خواهد پرداخت. اما اين کلمات را هيچکدام شما در تاريخ مناسبات و اختلافات درونى اين جنبش نشنيده ايد و جائى نخوانده ايد. حتى در گرماگرم دوره مجادلات چپ و راست در حزب کمونيست ايران و در دوره استعفاهاى سال ١٩٩٩ هم از اين توصيف ها براى نقد موضع يک رفيق ديگر چيزى بخاطر نخواهيد آورد. به اين معنى اين يک بدعت گذارى تازه توسط رئيس دفتر سياسى حزب است. در پلنوم هيجده کميته مرکزى در سپتامبر ٢٠٠٣ اشاره کردم که حقيقت جوئى که اساسى ترين نقطه قوت جريان ما بوده است مدتها است در دفتر سياسى اين حزب زير پا لگدمال شده است. و الان اضافه ميکنم که خيلى چيزهاى ديگر هم لگدمال شده است، خيلى اخلاقيات عوض شده است، خيلى از سنن خوب و ارزشمند و انقلابى و کمونيستى در بالاى حزب کمرنگ شده و زير سوال رفته است. اگر اينطور نبود، اگر دفتر سياسى حزب تا اين حد عليه سنن قبلى کمونيسم کارگرى نچرخيده بود جائى براى اين حرفها هم نبود. کسى جرات به زبان آوردن اين عبارات را بخود نميداد و اگر يکى از اين اوصاف به رفيق پهلو دستى گفته ميشد جلسه به آشوب کشيده ميشد. واقعيت تلخ اين است که فضا چنان در دفتر سياسى حزب افت کرده است که ميتوان اين حرفها را زد و باز هم رئيس جلسه بود و رئيس دفتر سياسى هم باقى ماند. خود اين موضوع دريچه اى بروى حقايق بزرگترى در سير اختلافات درونى در رهبرى حزب است و به اين دليل اهميت دارد به وضوح و بدون هيچ مصلحت گرائى به آن پرداخته شود. در نشست دفتر سياسى در پاسخ به رفيق کورش و نيز رفقائى که نگران بودند توزيع اسناد داخلى به بيرون درز کند و از خارج حزب به ما حمله شود، اشاره کردم که از اين لجن تر چه کسى به طرف ما پرتاب خواهد کرد. پول پوت را حزب دمکرات از زائده هاى اکثريت گرفت و در سالهاى ٦٣، ٦٤ در اوج جنگ با کومه له نثار کومله کرد. پولپوت يک جنايتکار قاتلى است که حمام خون راه انداخته و گفته ميشود که دو ميليون نفر را به قتل رسانده است. روش من در برخورد به نامه اسعد کوشا اکنون با پولپوت مقايسه ميشود! و ظاهرا رفيق کورش هم قرار است منبعد پولپوت را نه با جنايت و نسل کشى بلکه از سر تئورى تشکيلاتى اش توضيح دهد! کسى ميداند تئورى تشکيلاتى پولپوت چه بوده است! استالين هم صرفنظر از هرچيز ديگرى، از جمله با سرکوب و شکنجه و کشتار مخالفان تداعى ميشود. اينها فحشهاى جنگ سردى اند، همين. نسبت دادن "خيانت" هم به همين درجه شنيع است. اينهم مربوط به جريانات و سنتهاى سياسى غيرکمونيستى از جمله چپ سنتى و پروروس و پروچين بود که با هراختلاف و جدائى نثار هم ميکردند. در سنت ما همانطور که گفتم کسى کسى را به خيانت متهم نکرده بود.

من از سطر سطر نامه ام به رفيق اسعد دفاع ميکنم و همانطور که در نشست دفتر سياسى حزب اشاره کردم اين عين وظيفه من بود که در مقابل نامه رفيق اسعد از پرنسيپهاى حزب دفاع کنم. اگر غير از اين ميکردم به وظيفه ام عمل نکرده بودم. قاعدتا از رئيس هيئت دبيران حزب انتظار ميرفت به يک نامه پر از بى اصولى با حساسيت برخورد ميکرد و مرز خود را با آن ميکشيد. اسعد نامه اى خطاب به آذر ماجدى درمورد برکنارى سردبير نشريه آزادى زن نوشته است اما در آن به على جوادى اتهام زده است که مسائل خصوصى اش با مهرنوش را به تشکيلاتها کشانده است بعلاوه پچ پچ هاى آشپزخانه اى را هم وارد نامه کرده و آنرا به هيئت دبيران و ليدر حزب و دفتر سياسى و کميته هاى خارج، داخل و کردستان ارسال کرده است. و من در نامه اى به اسعد نوشته ام که اصولى نيست که در لابلاى نامه به آذر ماجدى بر سر برکنارى سردبير آزادى زن، وارد مسائل و روابط شخصى و خصوصى على شده است به اسعد نوشته ام که اين نامه را پس بگيرد از على معذرت بخواهد و اگر از على شکايت دارد در نامه اى ديگر به اصل موضوع بپردازد و براى رهبرى حزب و نه کميته هاى حزبى ارسال نمايد. اينرا دوبار در نامه تکرار و تاکيد کرده ام. در واقع من راه شکايت را پيش پاى اسعد گذاشته ام اما جنبه هاى غيراصولى نامه اش را مورد انتقاد قرار داده ام و اسعد هم بعد از چند روز، شکايت از على را براى دفتر سياسى حزب ارسال کرده است. بنابراين کل پولپوتيسم و استالينيسم و ارتجاع و خيانت من مربوط است به انتقادات من از جنبه هاى بى اصولى نامه اسعد، به اينکه به او انتقاد کرده ام که چرا در نامه به آذر ماجدى وارد مسائل خصوصى و شخصى على و اتهام زدن به او شده است. به اسد تاکيد کرده ام که اگر شکايت دارد به رهبرى حزب بنويسد نه به آذر ماجدى، و کورش ميگويد اصغر آدمها را تواب کرده است که حرف دلشان را ننويسند! رفيق کورش اين نامه رفيق اسعد را به دال سين فرستاد و به آن رسميت داد و من و رفقاى ديگرى به آن اعتراض کرديم. رفيق کورش در نامه به من نوشت که دفتر سياسى درست نيست در تاريکى نگهداشته شود و در نامه به على چيز ديگرى نوشت. نوشت که اسعد از على شکايت کرده است. کورش با سماجت از نامه اسعد دفاع کرد، آنرا به سند رسمى و حزبى تبديل کرد و اگر امروز روابط خصوصى آدمها در سايت در دسترس کادرها قرار گرفته است مسئوليتش با همين اشتباه سياسى کورش است. نفس اين موضوع که کادرهاى حزب دارند وارد مسائل خصوصى آدمها ميشوند به تنهائى نادرستى روش رفيق کورش در اين مساله را بر همه عيان ميکند. کورش با اينکار علاوه بر اينکه پچ پچ هاى آشپزخانه اى و مسائل خصوصى را به بالاى حزب کشاند، بحران ديگرى براى بالاى حزب درست کرد. واقعيت اين است که اگر سه سال پيش که فضاى بالاى حزب سالم بود اسعد نامه اينچنينى نوشته بود و من و يا هر رفيق مسئول ديگرى تسليم آن ميشديم مورد سخت ترين انتقادات قرار ميگرفتيم و هيچکس ترديدى ندارد که برخورد رهبرى حزب به نامه اسعد بسيار تندتر ميبود. حتى کمتر از يکسال قبل يعنى زمانى که رفيق کورش ليدر حزب بود يکى از رفقاى آلمان از رفيقى شکايت کرده بود کورش از من خواست موضوع را پيگيرى کنم. شکايت نامه حاوى توهين و تهمت بود از رفيقمان خواستم نامه را عوض کند تا شکايتش را بررسى کنيم و موضوع را البته به کورش هم اطلاع دادم. کورش هم مخالفتى نداشت. همه مساله اين است که امروز فضاى دفتر سياسى بشدت افت کرده است و منفعت هاى ديگرى در کار است.

اما فرض کنيم نامه من سراپا ايراد داشته باشد، چگونه ميتوان با خيانتکارى و پولپوتيسم و ارتجاع آنرا توضيح داد. چقدر بالاى حزب ما در عرض دوسال گذشته بايد افت کرده باشد که رفيقى در موقعيت رئيس دفتر سياسى حزب از محتويات نامه رفيق اسعد کوشا دفاع کند، آنرا به اسناد رسمى حزب تبديل کند و نه تنها به آن ذره اى انتقاد نداشته باشد که منتقد آنرا به پولپوت و استالين و خيانت و ارتجاع متهم کند. اين بدعت گذارى جديد و مخربى است که دارد به اين حزب راه باز ميکند. اين روش را نه رفيقى در گوشه اى از حزب، که خوشبختانه بايد اذعان کنم که سالها است در هيچ گوشه اى از اين حزب هم از اين عبارات و توصيفات کسى نديده است و نشنيده است، بلکه از زبان يک عضو دفتر سياسى و رئيس آن طرح شده است. در يکى از جلسات دفتر سياسى اشاره کردم که برخورد کورش به نامه اسعد يک اسکاندال است. آنقدر تناقض گوئى در ساده ترين نکات حول اين نامه ها، آنقدر استدلالات نسنجيده درمورد آنها، آنقدر سطحى گرى و بى مسئوليتى در قبال آنها از زبان کورش گفته شده است که بقيه استدلالات او را فى الحال فاقد هرگونه حقانيتى کرده است.

برخورد اخلاقى به مساله: رفيق کورش در نامه به مصطفى ضمن تاکيد بر ارتجاعى بودن نامه من به اسعد، من و مصطفى را بدهکار ميکند که برخوردمان اخلاقى است. اين ديگر شاهکار است. از نظر کورش اين روشها منبعد باب ميشود و نميتوان به آن انتقاد کرد، هرگونه انتقادى به آن اخلاقى است. از اين پس ميتوانيد با اولين اختلافى که با رفيقى داشتيد به او ارتجاعى بگوئيد، اپورتونيست و فاشيست و استالينيست و خيانتکار و غيره بگوئيد و کسى هم منبعد نميتواند بگويد بالاى چشمتان ابرو است. انتقاد به اين روشها هم اخلاقى است و جلو روشن شدن حقيقت را ميگيرد. شايد هم روش کورش مجوزى براى عبور از هر مرز اخلاقى است. در نشست دفتر سياسى از کورش خواستم بخاطر پرت کردن اين جملات معذرتخواهى کند. با شنيدن پاسخ او متوجه شدم که انتظار بيهوده اى داشتم. حسن نيت من مورد نداشت. اين اوصاف و اين روش قرار است شيوه و مبناى برخورد کورش به منتقدين او باشد.

مصونيت شاکى: از اين ببعد به کسى که شکايتى ميکند نميتوان ايراد گرفت و انتقاد کرد. از نظر کورش شاکى مصونيت پيدا ميکند و هرنامه اى با هر تهمت و افترا و حاوى هر مساله خصوصى و خانوادگى هم ميتواند به اسناد رسمى اين حزب تبديل شود و شکايت تلقى شود. حتى اگر کسى نه به يک مرجع حزبى که به يک شخص نامه بنويسد و از شخص ثالثى انتقاد کند اين يعنى ارجاع شکايت به دفتر سياسى حزب! اگر هم به شاکى بگوئيد اين رسم شکايت نيست شکايتتان را رسما و روشن به يک مرجع حزبى بنويسيد مرتجع و پولپوت ميشويد. از رفيق کورش بايد پرسيد بالاخره ميشود به اسعد کوشا ايراد گرفت که چرا لاى يک نامه به آذر ماجدى، روابط خصوصى و غيرخصوصى على جوادى را به ميان ميکشد؟ ميتوان به رفيق اسد يادآورى کرد که اگر شکايت دارد چرا رسما به يک مرجع حزبى نمينويسد؟ ميتوان ايراد گرفت که مجاز نيستيد مسائل خصوصى رفيقى را در نامه به رفيق ديگرى آنهم سر بحث ديگرى به ميان بکشد؟ ميتوان ايراد گرفت که چرا نامه اش را نه به يک مرجع حزبى بلکه به همه کميته هاى حزب ميفرستد و کمپين ميکند؟ ظاهرا رفيق کورش به فاکتها کارى ندارد تصميم گرفته است اقدام رئيس هيئت دبيران را از استالينى و اولترا پولپوتى و خيانت بخواند. تصميم از قبل گرفته شده است.

برخورد از بالا و نابرابر کورش: فکر ميکنم اينهم از روشهاى خوب ما بود که بجاى پرت کردن اينهمه اوصاف به يک رفيق هم کميته اى اول استدلال کنيم و بعد سعى کنيم البته نه اين اوصاف را بلکه شباهت مثلا روش رفيقى را به يک سنت سياسى غيرکمونيستى بگوئيم. اين تاکنون روش ما نبود که کلى مارک، آنهم از اين مارک ها، بطرف کسى پرت کنيم و وعده بدهيم که بعدا استدلال ميکنيم. کلى توهين کنيم و فضا و جنگ اعصاب درست کنيم تا بعدا توضيح آنرا بنويسيم. اين برخورد علاوه بر نادرستى آن بسيار از بالا و نابرابر است و از اين بابت نيز بشدت آزارنده و مخرب است. چنين برخوردى خوشبختانه در حزب ما رايج نبوده است و اميدوارم کادرهاى حزب کماکان اجازه ندهند که چنين روشى در صفوف ما باب شود و وارد اين حزب شود. حزب کمونيست کارگرى جاى اين سنتها و اين روشها و اين اخلاقيات نبايد بشود.

استيصال سياسى: و بالاخره اين سوال مطرح ميشود که حکمت فحش هاى جنگ سردى "استالينيسم" و "پولپوتيسم" چيست؟ قرار است چه کسانى را پشت سر رفيق کورش بسيج کند؟ قرار است تار صوتى چه کسانى را به ارتعاش درآورد. اينها فحش هاى شناخته شده اى هستند. اينها را راست ترين طيف هاى سياسى در دنيا ميگفتند و ميگويند تا کمونيسم را از چشم مردم بيندازند و عليه آن نيرو بسيج کنند. با اولين اختلاف درمورد نحوه برخورد به يک نامه، به فرهنگ لغت راست ترين جريانات بورژوائى دست بردن و استالينيست و پولپوتيست و خيانتکار ناميدن آن، خوراک دادن به راست و دشمنان کمونيسم است. چيز ديگرى نيست. پناه بردن به اين سنگر فقط استيصال سياسى را ميرساند. اما بنظر ميرسد مدتى است رفيق کورش تصميم راسخ دارد که در مباحثات درون حزب منتقدينش را به استالينيسم متهم کند. در سمينار پالتاکى رفيق حميد تقوائى هم کورش گفت حوزه مال استالين و احزاب استالينى است! آيا رفيق کورش سنگر تازه اى پيدا کرده است و يا قرار است اين مساله، مسائل و اختلافات مهم سياسى ديگر را از انظار دور نگهدارد؟

جاى تاسف است اين است که حزب بيچاره به خاطر يک برخورد غير اصولى رفيق کورش، هزينه زيادى دارد ميپردازد. راستى چقدر تئورى براى يک سوتى و اشتباه لپى بايد درست شود. چقدر بايد به ديگران اتهامات بى پايه زده شود و چه درجه از بى اصولى بايد باب شود. اما رفيق کورش، اگر تصور ميکند اين حزب را ميتوان با اين روشها خو داد و اخلاقش را عوض کرد اشتباه ميکند. در نشست دال سين ژانويه رفيق کورش به جمعى از اعضاى دفتر سياسى با تغير و پرخاش گفت نه از تاريخ اين حزب چيزى ميدانيم و نه اين حزب را ميشناسيم! مباحث آن نشست البته از ديگر شاهکارهاى کورش است که جاى ديگرى بايد به آن پرداخت، اما اينجا با او هم عقيده ام حزبى که کورش ميگويد و مسيرى که جلويش ميگذارد را من يکى که نميشناسم. راستى آدمى که کمى انصاف داشته باشد و از قبل تصميم نگرفته باشد، به اين برخورد کورش چه خواهد گفت. و اجازه دهيد اينجا از اعضاى دفتر سياسى حزب که شاهد اين ماجرا بودند سوال کنم که نظرشان چيست، سکوتشان را چگونه توضيح ميدهند؟ اين سوال امروز براى من و فردا براى ديگر کادرهاى حزب مطرح ميشود و پاسخ ميخواهد.

رفيق کورش به نظر من بدرست در پاسخ رفيق مصطفى صابر نوشته است اين جزئى از همان اختلافاتى است که حزب را به اينجا رسانده است. بنظر من حزب هرکجا که بود با اين اتهامات بيسابقه يک قدم ديگر هم به جائى رفت که کورش اشاره ميکند. خدا آخر و عاقبت همه ما را بخير کند.