محمود قزوينى

هياهويى پوچ

برخى از رفقاى دفتر سياسى از پلنوم ١٦ تاکنون، مرتب بر سر هر اختلاف کوچک و بزرگ تشکيلاتى و غير تشکيلاتى، سياسى و غير سياسى، اعضاى کميته مرکزى و کادرها و اعضاى حزب را به اين رجوع ميدادند که اسناد سياسى در دفتر سياسى وجود دارد که ميتواند، همه را از گمراهى در آورد و به راه راست هدايت کند. ميگفتند با افشاى اين اسناد مواضع راست و جناح راست در حزب افشاء ميشود و حق به حق دار ميرسد. تمام چيزى که اين رفقا بر روى آن سرمايه گذارى کرده بودند هم اکنون در مقابل ما قرار دارد. همه امکان اين را دارند تا اين اسناد را بخوانند و قضاوت کنند. انتشار اين اسناد به اين شکل و در اين سطح ضربات زيادى به حزب ميزند، اما از يک نظر مثبت است. اين اسناد تا آنجا که به اختلافات سياسى برميگردد به يک هياهوى پوچ خاتمه ميدهد. همه اعضاى کميته مرکزى و کادرها ميتوانند اختلافات سياسى بيان شده در جلسات دفتر سياسى را بخوانند و قضاوت کنند. همه خواهند ديد که اختلافات بيان شده هيچ چيز بيشترى از اختلافات بيان شده در سمينارهاى علنى و يا سمينارهاى مرکزى و نشريات حزب نداشته است. جلوى کسانى که کودکانه و مانند چپ هاى سنتى آژيتاسيون ميکردند که کسانى در حزب شورا را قبول ندارند، به دنبال حکومت حزبى هستند، دنبال بند وبست هستند، دولت حجاريانى ميخواهند، مخالف انقلاب هستند و.......سد ميشود. اين اسناد بسيارى از کادرها را متوجه ميسازد که رفقايى در حزب رفتارشان مانند آن چپهايى است که تا طرح سناريوى سياه نادر را ديدند شروع به داد و قال بر سر اتحاد کمونيسم کارگرى با سلطنت طلبان و بند وبست با غرب را راه انداختند. متاسفانه کم کم دارد اينطور ميشود که هر طرح و سياستى که پايش را از تبليغ و ترويج فراتر بگذارد و بخواهد نيرو در جامعه جابجا کند و براى به پيش راندن توده وسيع مردم به جلو و کسب قدرت باشد و با فکر کليشه اى برخى ها وفق در نيايد به سازش و بند و بست با بورژوازى متهم ميشود. اگر رفيق کوروش مدرسى به جاى منصور حکمت ميگفت ما در کردستان عراق نميبايست سياست سرنگونى باند عشيرتى طالبانى را در پيش ميگرفتيم، به چه چيزها که ميتوانست متهم شود.

رفتار اين رفقا نشان ميدهد که تصورشان از گرايشات اجتماعى و سياسى و از اتخاذ تاکتيک و استراتژى حزب چيزى بيشتر از اعلام مواضع به سبک چپ سنتى نيست. اصولى را از بر کردند و تصور ميکنند ملزم نيستند در باره واقعيت فکر کنند فقط به اين توجه دارند که آيا پديده موجود با اصول برنامه اى از برشده جور در ميايد يا نه. در هر بحث تاکتيکى و استراتژيکى به برنامه رجوع ميکنند. فکر و رفتار اين رفقا نشان از بيمارى کودکى، چپ روى کودکانه دارد. چپ روى کودکانه اى که تاکتيک را از برنامه اتخاذ ميکند و براى يک حزب نابودکننده است. اما چپ روى کودکانه جاى کمى را در تفکر اين رفقا اشغال ميکند، اين بيشتر شبيه چپ سنتى است. آنقدر بسته فکر ميکنند که اگر کسى بگويد از انقلاب مقوله نسازيد، فکر ميکنند طرف مخالف انقلاب است و با سخنرانى هاى طويل در وصف انقلاب ظاهر ميشوند.

چند کلمه در باره کابرد کلمه دولت حجاريانى

برخى از رفقا در وسط هر دعواى خصوصى و تشکيلاتى با بکار بردن کلمه «دولت حجاريانى» فکر ميکنند پاسخ مسئله را داده اند. اين رفقا فکر ميکنند با اين شيوه يک سپر دفاعى براى خود ساخته اند. هر عضو حزب کمونيست کارگرى ايران و هر کسى که حتى از بيرون با مواضع حزب و رفقاى رهبرى حزب مانند کوروش آشنا باشد و بحثهاى منتشر شده را بخواند از اين شيوه کودکانه تعجب خواهد کرد. فکر ميکنند که چون تضمين شورا با پيشنهاد رفقا وارد قطعنامه شده است، ديگر برگه شکست طرف مقابل را در دست دارند و با افشاى «اسناد»، درايت و انقلابى گرى آنها بر همه آشکار ميشود. اما هر کسى که درکى از دوران بحرانى و کسب قدرت در آن شرائط داشته باشد، ضمن تشکيل شورا به دنبال تشکيل دولت موقت ميرود و از بالا حرکت انقلابى را ادامه ميدهد. اين هم ديگر خود بخشى از تئورى مارکسيسم است. تشکيل شوراها به عنوان يک رکن قدرت گيرى حزب کمونيست کارگرى ايران در نوشته و قطعنامه کوروش قطعنامه اى که با جنجال آفرينى طرفدارى از دولت حجاريانى نام گرفته است، آمده است. در بند پ اينطور آمده است: « سرنگونى جمهورى اسلامى منجر به سر برآوردن انواع تشکل هاى توده اى و از جمله شوراهاى محلى و کارخانه اى خواهد شد. اين تشکل ها و بويژه شوراها يکى از ارکان پايه اى حکومت حزب کمونيست کارگرى خواهند بود. حزب شکل گيرى اين تشکل ها، گسترش آنها و بويژه جلب آنها به سياست هاى حزب را از هم اکنون و در دوره مورد بحث، يک پايه اساسى فعاليت خود قرار خواهد داد.»در باره جايگاه شورا در استراتژى و تاکتيک ما براى کسب قدرت به طور مفصل در آينده نزديک خواهم نوشت. اما اين تصور که بند معجزه آسا تضمين حاکميت مردم همه را از اين رو به آن رو ميکند، ديگر زيادى نديدن مسائل در يک شماى کلى تر و عمومى تر است. افسانه دولت حجاريانى از کجا ميايد؟ تمام مسئله اين است که در بندى از يک قطعنامه، قطعنامه اى که هدف حزب را برقرارى فورى جمهورى سوسياليستى اعلام ميکند، در شرح اوضاع سياسى طرح ميشود که سرنگونى جمهورى اسلامى در ظاهر و در مرحله اول ممکن است شکل سقوط جناح راست را بگيرد و کسانى که اهرمهاى قدرت را دارند شانس بيشترى براى اعلام دولت دارند. آنها با حفظ دستگاه باقيمانده جمهورى اسلامى، دولت اعلام ميکنند. اين دولت به سرعت جاى خود را به دولتهاى ديگر خواهد داد. تعمق زيادى براى يک عضو حزب کمونيست کارگرى ايران لازم نيست تا متوجه شود که تضمين اجراى منشور آزاديهاى سياسى در مقابل اين دولت نيست. در اينجا سرنگونى جمهورى اسلامى در ظاهر صورت گرفته است و اين دولت جاى خود را به سرعت به دولتهاى ديگرى ميدهد. در ابتدا دولت موقتى مانند دولت موقت پس از تزار که با شرکت بخشى از وزارى دولت تزار شکل گرفت بوجود ميايد.

آيا صحبت از برخورد به چنين دولتى در قطعنامه است؟ روشن است که نه. پس از سرنگونى جمهورى اسلامى صحبت از دولتهاى موقتى احتمالى ميشود که ما در آن نيستيم. اين قطعنامه ميخواهد روش برخورد ما را با اين دولتها روشن سازد. صحبت از به اجرا گذاشتن منشور آزاديهاى سياسى به طور کامل با فشار ما و مردم از پايين است. تازه در اين مورد هم از شرکت آتوماتيک ما در دولت موقت صحبت نميشود. البته ممکن است حزبى در چنين چرخشهايى استقلال خود را از دست بدهد، اما کمونيستى که قدرت گيرى حزب و برقرارى حکومت کارگرى را چراغ رهنماى عمل خود قرار داده است، کمونيستى که بطور واقعى به تئورى حزب و قدرت سياسى نزديک شده است از چنين سازشهايى به بهترين نحو به نفع خود و قدرت مند شدن خود و مردم بهره ميگيرد.

رفقا، مگر ما منشورى خيلى محدودتر از اين را در افغانستان در مقابل دولت سازى بورژوازى طرح نکرديم؟ حالا اگر ما خودمان حزب افغانى بوديم و قدرى معرفه بوديم نميگفتيم خودمان قدرت را ميگيريم و منشور را اجرا ميکنيم، که در قطعنامه کوروش هم آمده است و يا براى تضمين اجراى آن به دولتى فشار مياورديم و يا حتى در صورت خاصى وارد دولت ميشديم. آيا در صورت شرائط آزاد و ممکن دهها ملالى جويا را وارد ارگانهاى مختلف نميکرديم. آيا قطعنامه روشن در اين مورد دادن و از آن حرف زدن زير پا گذاشتن اهداف است. طرح کوروش اساسا اجراى منشور را مد نظر دارد نه دولت موقت را. آيا اجازه شرکت در دولت موقت به معناى شرکت در هر دولت موقتى است؟ آيا روشن نيست که اين اجازه فوق العاده مشروط است و بسيار نادر اتفاق ميافتد که چنين شود؟ آيا روشن نيست که اجازه اين شرکت بايد با تضمين اجراى منشور همراه باشد و تازه شرائط سياسى روز آنقدر مسائل نو پيش پاى حزب قرار ميدهد که نميتوان از قبل چيزى در اين باره گفت و فقط ميتوان از اجازه شرکت در دولت موقت و نه شرکت در آن هم اکنون حرف زد؟ و اين هم مهم است که روش برخورد ما به دولت موقت روشن باشد. مگر نه اينکه در نوشته و قطعنامه کوروش آمده است منظور از سياست در قبال دولت موقت، حمايت از آن نيست. تصور ميکنيد کادرهاى حزب کمونيست کارگرى ايران آنقدر خشک مغز و کودک شده اند که بحث در باره تنظيم سياست در قبال دولت موقت نزدشان گناه تلقى شود و بتوان آن را به طرفدارى از دولت حجاريانى جمهورى اسلامى متهم کرد.

جنجال بر سر مجلس موسسان در طرح دولت موقت هم همينطور است. آنچنان صحبت ميکنند که گويا تشکيل مجلس موسسان هدف برنامه اى حزب اعلام شد. مجلس موسسان جايگاهى در اين طرح نداشت، چنانچه با حذف و تغيير آن چيزى عوض نشد و کوروش هم از ابتدا موضع در اين مورد را باز گذاشت. فقط با نشاندن حاکميت شورا به جاى دولت موقت، هدف جايگزين وسيله شد و تاکتيک روز از برنامه استخراج شد. همانطور که در قطعنامه آمده است، صحبت از اتخاذ تاکتيک براى رسيدن به قدرت و حاکميت شورا است و رفقا به صورت وارونه حاکميت شورا را به جاى آن قرار ميدهند. صحبت از شرائطى است که علارغم اراده ما براى شوراسازى، شوراها هنوز شکل نگرفته اند و ما در تلاش براى اين امر هستيم. ميخواهيم براى کسب قدرت سياسى و کسب قدرت حزب و حاکميت شورا از طرق ديگر نيز بهره بگيريم، اما شورا مستقيما به جاى تاکتيک روز مينشيند. از دولت موقت حتى بطور کلى هم صحبتى نميشود. در مورد مجلس موسسان در شرائطى سياسى که تصوير شده است (که در آن زمان مورد توافق بوده است) هم بايد باز باشيم. اما طرح منشور و دولت موقت، با و يا بدون مجلس موسسان سر جايش قرار دارد. مجلس موسسان هدف برنامه اى حزب اعلام نشد، بلکه صحبت از اين شد در شرائط خاصى ما ممکن است آن را در دستور دولت موقت بگذاريم. آيا اين در تئورى مارکسيسم گناه است. آيا بلشويکها حتى بعد از انقلاب اکتبر به برگزارى مجلس موسسان خود وفادار نماندند. فقط زمانى که مجلس موسسان در مقابل شورا ايستاد، به انحلال آن مبادرت ورزيدند. وقتى منصور حکمت صحبت از مکانيسم هاى کسب قدرت سياسى ميکند، به همه اين ظرائف نظر دارد و نه فقط قيام و کسب قدرت. قيام و انقلاب را که حاشيه اى ترين چپها هم اعتقاد عميق داشتند و دارند و لزومى به بازگويى و بحث نداشت. در بحث کردستان عراق، همين يکجانبه نگرى در برخورد به کسب قدرت سياسى، سرنگونى خواهى و قيام خواهى و نديدن اوضاع مشخص است که مورد نقد منصور حکمت قرار ميگيرد. در مورد اين طرح و قطعنامه هم مانند خيلى از موارد ديگر در حزب جاى نقد و پيشنهاد اصلاحى باز بود و به صورت اصولى هم بحثهاى خوبى صورت گرفت. آنچه در اين ميان عجيب است توهم برخى از رفقا مبنى بر آتو گرفتن از يک بحث و به اصطلاح «افشاگرى» در اين مورد ميباشد.به نظر من ميتوان همه بحث در باره روش برخورد به دولت موقت را رد نمود اما نميتوان در مورد آن دست به «افشاگرى» زد. اين افشاى «خود» است. افشاى کسى که در بهترين صورت نميتواند مسئله را پيش خود حلاجى کند.همين بحث در باره قطعنامه کوروش، بحث در باره دولت موقت و مجلس موسسان نشان ميدهد که ما در حزب بايد بيشتر بحث کنيم و کمتر بحثمان را با شعارهاى ظاهرا چپ در باره انقلاب آذزيين بندى کنيم. شعارهاى ظاهرا چپى که در تنظيم سياست حزب ما در برخورد به نمونه هايى مانند طالبانى و يا دولتهاى موقت پس از جمهورى اسلامى و کلا اتخاذ تاکتيکهاى حزب و جامعه اى کمتر ميتوانند کارآيى داشته باشند.

و اما در باره شورا

هر کسى که کمى عميق به بحث حزب و قدرت سياسى نزديک شده باشد، نميتواند از موضع گيرى رفقا در باره شورا و کشيده شدن آن به بحث حزب و قدرت سياسى تعجب نکرده باشد. رفقا، فکر نميکنند وقتى که کادرهاى حزب کمونيست کارگرى ايران نوشته هاى شان مبنى بر اينکه حزب نبايد استراتژى خود را کسب قدرت خود قرار دهد و حتى کسب قدرت را به عنوان يک هدف مرحله اى وارد استراتژى خود کند، به همه پروگاند شان شک ميکنند. با دقت بيشترى به اين جمله رفيق حميد تقوايى که البته ارکان همه بحث شورا بر آن استوار است، هر کسى متوجه ميشود که اساس اختلاف چيست. « کاملا امکان دارد که حزب بدون شوراها به قدرت برسد و کاملا مجازست که چنين کند اما به هيچ وجه مجاز نيست که استراژى خود را بر اين مبنا قرار دهد و حتى آن را به عنوان يک هدف مرحله اى آنرا وارد استراتژى کند» و مينويسد که هر نوع امتداد بحث حزب و قدرت سياسى به استراتژى حزب به حال حزب و انقلاب مضر و مهلک است. اين ديدگاه تمامى تئورى حزب و قدرت سياسى را زير سوال ميبرد. ميبينيد حزب مجاز است قدرت را بدون شورا بگيرد اما نبايد هدف خود را اين قرار دهد. به زبان ديگر هدف حزب بايد قدرت گيرى حزب با شوراها باشد. شما خوب ميدانيد که اين ما را نه تنها به پيش از کنگره دوم بلکه به پيش از دولت در دوره انقلابى و به پيش از پراتيک حقيقى انقلابات ميرساند. با سخنرانيهاى تهيجى در وصف انقلاب و در باره قدرت گيرى حزب، نميتوان جاى اتخاذ تاکتيک و استراتژى بر اساس حزب و قدرت سياسى و حزب و جامعه را پر کرد. از نظر مارکسيسم و از نقطه نظر منصور حکمت حزب کمونيستى بايد استراتژيس کسب قدرت باشد. صحبت از اينکه ما بدون شورا مجازيم قدرت را بگيريم اما استراژيمان بايد با شورا باشد قرابتى با حزب و قدرت سياسى ندارد.

مسلما نبايد مانند خود رفقا ملانقطى به اين و آن بحث پرداخت. همه بحث اين است که من و بسيارى از رفقاى ديگر جايگاه رفقاى ديگر در حزب و نقششان را نه بر اساس آنچه ميگويند، بلکه آنچه انجام ميدهند قضاوت ميکنيم. علارغم ديدگاه غلط رفقا در زمينه قدرت گيرى حزب، فکر ميکنم رفقا در قدرت مند شدن و قدرت گيرى حزب و کمونيسم در ايران نقش بازى ميکنند. اما رفقا با چسبيدن به اين کلمه و آن کلمه خود را مشغول ميسازند و فکر ميکنند با نشان داد يک «گناه» به کادرها، کادرها ذوب ميشوند و با حقيقت خالص جوش ميخورند و آنوقت رفقا ميتوانند همه چيز را يکسره کنند و حقيقت خالص را پيروز و حزب را تک بنى کنند.!

رفقا، از نظر من، هم بحثهاى مربوط به دفاع از قطعنامه شوراى شما و هم بحثهاى مربوط به دولت موقتتان، ليبراليسم توام با چپ روى کودکانه ميباشد.(به اين مفصلا در نوشته ديگر خواهم پرداخت) اينکه اين تا چه اندازه در پراتيک حزب ما جا دارد و جاگير ميشود بحث ديگرى است. اما امروز ديگر حزب با ماجراجويى در معرض از هم پاشيدگى قرار دارد. جمع کردن اين حزب و پايان دادن به اين ماجراجويى ها به تلاش تک تک کادرهاى اين حزب بستگى دارد.

رفقا، مشى سياسى تازه حزب کمونيست کارگرى ايران، در دفاع از مارکسيسم، يکبار در مقابل حزب و قدرت سياسى نوشته شده است و در آن از انقلاب از پايين در مقابل تکيه به اقليت و بند و بست از بالا، در دفاع از دولت شورايى و کمون در مقابل دولت حزب و در دفاع از جنبش طبقه کارگر در مقابل جنبش طبقات ديگر و.. مفصل تر، تئوريک تر، مستدلتر و حتى محترمانه تر بحث شده است. لزومى به دوباره نويسى آن نيست. ميتوان آن را تجديد چاپ نمود.