در مورد انتشار اسناد دفتر سیاسی

 

رفقای عزیز دفتر سیاسی

 

من با تمام نگرانی که مصطفی در نامه اش به آن اشاره میکند شریکم و راستش فکر میکنم ابعاد منفی پخش اسناد از چیزی که مصطفی به آن شاره میکند فراتر و نتایج مخرب آن برای حزب به سختی قابل جبران است. میشود کل این نگرانی را به پلتیک زدن منتسب کرد، میتوان کماکان خود را فریب داد و یا با بلند کردن پرچم دروغین علنیت و شفافیت اعلام کرد که انتشار این اسناد به وحدت حزب کمک میکند، میتوان دون کیشوت مابانه مانند علی جوادی فکر کرد جریان راستی را در این ماجرا افشا میکند و قهرمان «چپ» نگه داشتن حزب شد. اما عیلرغم همه اینها مخالف پیشنهاد مصطفی هستم. و فکر میکنم متاسفانه راهی جز این باقی نمانده. بدون انتشار علنی همه اسناد وضعیت حزب از این هم بدتر میشود.

 

1) من هیچوقت به این اعتقاد نداشتم که هدف از انتشار اسناد دفتر سیاسی متکی بر اصل علنیت و شفافیت و یا 

 برای نشان دادن اختلاف نظر به کادرها  است. از همان ابتدا هم در جلسات دفتر سیاسی اعلام کردم که هدف در اصل  لشگرکشی و افشا گری است. بلوکی تصور میکرد آتوی سیاسی گرفته و با علنی کردن این مباحث میتواند دست طرف مقابل را رو کند، راست بودنش را نشان دهد و امروز میخواهد با انتنشار این اسناد توطئه گر بودن را هم افشا کند. ادعایی که امروز علی جوادی خوشبختانه آنرا علنی اعلام میکند. (بماند که باید از رفیق علی پرسید چرا نامه مشترک را که در آن رسما وجود چپ و راست در حزب رد شد و پخش چنین اکاذیبی را به لابیسم و پچ پچیسم قبل از کنگره نسبت دادیم امضا کردید؟)

 

2) اگر واقعا هدف نشان دادن اختلاف نظر ها بود. راههای دیگری بود که حداقل من در جلسه دفتر سیاسی پیشنهاد کردم. آنهم انتشار انترناسیونال و نوشتن مطالب اثباتی از طرف رفقا بود. که متاسفانه گوشی برای شنیدن این پیشنهاد باز نبود و مثل همین امروز تلاش برای نشان دادن ابعاد مخرب انتشار اسناد مبنی بر تلاش برای مخفی کردن اختلافات تلقی میشود و یا هراس از رو شدن دست عده ای.

 

3) طرح به جا و اساسا بیجای این اختلاف نظر در مکاتبات دفتر سیاسی و حتی در سطح کمیته مرکزی علنا به یک گروکشی سیاسی تبدیل شده است. نامه های علی جوادی، نامه مشترک آذر ماجدی و علی جوادی، نامه محمد آسنگران، نامه سیاوش دانشور و مریم نمازی نمونه های کتبی و رسمی این گرو کشی است.  ادامه این گرو کشی حیات حزب و سلامت سیاسی حزب را با خطر جدی روبرو کرده است.

 

امروز دیگر فقط به اصطلاح مباحث سیاسی نیست که مورد گروکشی قرار میگیرد، حتی انتقاد کردن، تقاضای رسیدگی به مشکلی و یا شکایتی در گوشه ای از حزب، تلاش برای پیشبرد متمدنانه و سیاسی مباحث و تامل در نحوه انتشار اسناد هم به لیست «توطئه ها» و کشف امیال پلید و طبعا راست بودن عده ای اضافه شده است. کمپین امضا طومار که محمد آسنگران، عضو کمیته مرکزی حزب، راه انداخته و تلاش میکند خارج از ارگان خودش (کمیته مرکزی و پلنوم) دفتر سیاسی را با فشار از پائین روبرو میکند (البته اگر خود را به نفهمیدن بزنیم و اینرا نشانه دلسوزی و نگرانی کادرهای حزب بدانیم امر دیگری است!) نشان میدهد که دامنه این کمپین تا کجا رفته است.

 

رفقای عزیز!

من در جلسه رسمی دفتر سیاسی در جواب به کاظم گفتم چرا علیرغم اینکه معتقدم انتشار اسناد سنگ روی سنگ نمیگذارد به آن رای دادم. گفتم که نمیخواهم وسط بحث برکناری سردبیر آزادی زن شانتاز «دولت حجاریان» را داشته باشیم. امروز باید بگویم من خواهان انتشار کلیه اسناد دفتر سیاسی (کتبی و شفاهی) هستم. چرا که وضعیت فعلی حزب نشان میدهد که دامنه پچ پچیسم و فضا سازی علیه بخشی از رهبری حزب تا کجا کشیده است و این حزب را به انحطاط سیاسی و اخلاقی میکشد. و این مرگ حزب است. این از هم پاشیدن حزب با اتکا بر شایعات و لجن مالی کردنها است و اتفاقا این یعنی خاک پاشیدن روی اختلافات سیاسی.

در مورد پخش منتخبی از این اسناد هم من استدلال کورش را قبول دارم، نمیشود بخشی از حقیقت را علنی کرد و بعد هم مدال طرفداری از علنیت، شفافیت و مدافعین حزب و حزبیت و وحدت حزب را به سینه زد و سر را بلند نگه داشت و تصور کرد همه این سناریو را از شما قبول میکنند. اگر همگی قبول داریم بر سر سیاست، روش کار، حزب و رهبری اختلاف نظر داریم پس لطفا همه اسنادی که در این مورد است و همه این اختلافات را نشان میدهد به کاردها بدهیم تا کادرهای حزب همه حقیقت را ببینند. اگر کسی طرفدار علنیت و شفافیت است نمیتواند آنرا تفسیم بندی کند.

موضع ما همان است که از ابتدا گفتیم. انتشار علنی اسناد ربطی به علنیت ندارد و به ضرر حزب است. اما سیر اوضاع نشان داد که ظاهرا راههای دیگری برای بازی با حیات این حزب وجود دارد  و عده ای به آن متوسل شدند. آنهم پچ پچیسم، فضا سازی، گروکشی بود. در نتیجه گفتیم باید همه اسناد را علیرغم همه عواقب آن پخش کرد. گفتیم انتشار این اسناد عواقب جبران ناپذیری دارند و اعلام کردیم علیرغم این برای سیاسی ماندن فضای حزب تلاش میکنیم و  کماکان از طرف رفقایی مانند علی و اصغر و سیاوش و آذر ماجدی به سانسورچی و کسانیکه از علنی شدن مباحث ترس دارند، به فکر حزب و اتحاد آن نیستند، متهم میشویم. رفقای عزیز تناقض برخوردهای شما و غیر مسئولانه بودن کارتان بیشتر از این است که بتوان با ردیف کردن این کلمات آنرا پوشاند.

 

من همینجا اذعان میکنم که توان و نیروی بخشی از این حزب و رهبری آن برای جلوگیری از ماجراجویی سیاسی در این حزب کافی نبود و به همین دلیل حزب  در آستانه انحطاط سیاسی و اخلاقی است. دیگر از هیچ کد رفتاری، سیاسی و تشکیلاتی نمیتوان به سادگی حرف زد و ظاهرا باید در بالاترین رده های این حزب همه اینها مجددا باز تعریف شود. و به همین دلیل من هم بین بد و بدتر بد را انتخاب کردم. اما کماکان وظیفه جمع کردن حزب و نگه داشتن حزب کمونیست کارگری ایران بعنوان یک حزب سیاسی  بشاش و آماده کسب قدرت را وظیفه خود میدانم.

 

زنده باد حزب کمونیست کارگری

 

با احترام

آذر مدرسی

1 جولای 2004