يک توضيح بر "تقاضاى رفيقانه" رفيق مصطفى صابر

ايرج فرزاد

٢٧ ژوئن ٢٠٠٤

قبلا لازم است اعلام کنم که منهم با احساسى که پشت نوشته رفيق مصظفى هست سمپاتى دارم.

اما براى روشن شدن مساله و قرار دادن نگرانيهايمان در جاى درست خود، توضيحاتى را بر يادداشت رفيق مصطفى ضرورى تشخيص دادم.

در بند اول نوشته، رفيق مصطفى به بحث محافل وتفاوت آن با کانالهاى رسمى حزبى اشاره کرده است. منهم فکر ميکنم تا جائى که بحث بر سرمواضع سياسى برنامه اى و تاکتيکى و کلا مصوبات حزبى است، نميتوان اظهار نظر در محافل را مبنا گرفت تا چه رسد به اينکه شکايتى هم در اين رابطه طرح شود. ما در جريان سمينارهاى مربوط به شوروى و نيز بحث اقتصاد در دوره رفسنجانى شاهد اختلاف نظرات بين مثلا رفيق غلام کشاورز و ايرج آذرين از يک طرف و نادر از طرف ديگر بوديم. براى اين موارد نه شکايتى طرح شد و نه کسى بخاطر نظرات سياسى اش مورد مواخذه قرار گرفت. اتفاقا احساس امنيت در صفوف حزب بشدت بالا رفت و همه اين احساس را گرفتند که مناسبات حزبى چنان ريلکس و آزاد و محترمانه است که حتى مخالفت با نظرات نادر موجب هيچ فشار اخلاقى و روانى به هيچ کسى نميشود.

مشکل آنجا مطرح ميشود که رفيقى در محافل و غيابى به تصوير سازى کاذب از ديگر رفقا روى مى آورد و يا حتى کتبا عليه رفيقى به افترا دست ميزند( مورد محمد آسنگران عليه رحمان). اتفاقا اينجاست که شکايت معنى دارد چرا که يک سرى موزاين و پرنسيپها در تامين همان امنيت در مناسبات درون حزبى نقض شده است. اگر رفيق مصطفى يادش باشد، درجريان بحث چپ و راست، براى عمر ايلخانى زاده پرونده تشکيل شد نه بخاطر اينکه نظراتش راست بود( کمااينکه نظرات ابراهيم عليزاده هم راست بود)، بلکه به اين خاطرکه درکانال محفلى و در اظهارات غير رسمى عليه دفتر سياسى حزب آنوقت و شخص نادر، غيابا به شيطان سازى و ترور شخصيت دست زده بود. به نظر من طرح شکايت شباهت دارد به رد کردن چراغ قرمز حين رانندگى. کسى که چنين خظائى مرتکب شده باشد، حال نخست وزير سوئد باشد يا برنده جايزه نوبل، گواهينامه اش توقيف ميشود. و اگر به اين موارد رسيدگى نشود و صحت و سقم شکايت مورد بررسى قرار نگيرد، در همين مثال، امنيتى در رانندگى براى کسى باقى نميماند. به عقيده من نبايد اين مساله را بهيچوجه با اختلافات سياسى قاطى کرد. روش شيطان سازى و راه اندازى کمپين برچسب زنى به هر رفيقى بايد مذموم اعلام شود، به اعتبار اينکه رفيقى چنان روشهائى را در محفل و يا کانال غير حزبى در پيش گرفته است، نبايد بى تفاوت از کنار آن رد شد. در جريان مسائل فدراسيون در دوره آخر رياست فرهاد بشارت، براى اسى برادر بهمن شفيق پرونده تشکيل شد بخاطر اينکه در پاسخ به مسائل سياسى گريبانگير فدراسيون از طريق اتکا به روشهاى محفلى بحث جمع آورى نيرو براى مبارزه و افشاگرى "استالين" در رهبرى حزب را طرح کرده بود. نادر هيچگاه براى فرهاد بشارت که تصميم داشت نشريه همبستگى را تعطيل کند خواهان شکايت از او نشد، اما در جلسه پلنوم و پيش از دستور هم از روشهاى او و هم از بهمن شفيق انتقاد جدى کرد. مورد شکايت اسعد کوشا که مدعى است رفيق على در رابطه با شخصيت شکنى ديگران از چراغ قرمز عبور کرده است، و صحت و سقم آن بايد مورد بررسى قرار گيرد. من نميدانم که اين ادعا تا چه اندازه واقعيت دارد، اما نفس اين مساله خود اتفاقا ضرورت بررسى شکايت را مطرح ميکند. موردى را که رحمان در باره آذر ماجدى طرح کرده است از اين قدرى شورتر هم هست، آذر در جلسه هيات دبيران به تعدادى از کادرهاى حزب اهانت کرده است. و اين موضوع شکايت شده است.

در اين زمينه رفيق مصطفى نوشته است:

"مساله شکايات. به نظرم شکايت بر مبناى عملکرد يا اظهارات رسمى هر رفيق حزبى معنى دارد و بايد پيگيرى شود. ولى اينکه کسى در محفلى چه گفته است نمى تواند موضوع شکايت باشد. خصوصا وقتى رفيقى آنرا تکذيب ميکند. زندگى حزبى من به مجرد آنکه وارد محفل ميشوم، تمام ميشود. هنوز سياسى است ولى ديگر حزبى و تشکيلاتى نيست."

سوال من اين است که اگر رفيقى در محفل از ديگران تصوير سازى کند، و براى چنين مواردى شاکى و شاهد هم موجود باشد، بايد ادامه چنين روشهائى را مجاز دانست، چون اظهار رسمى نبوده است؟ پس چرا اصول سازمانى حزب ميگويد حتى عضو حزب به اعتبار عضويتش در حزب نميتواند در صف نانوائى بخواهد که نوبتش را جلو بياندازند؟ چرا روشى که در اظهارات رسمى رفيقى ميتواند مورد شکايت باشد، در جامعه و بيرون حزب و در محافل مجاز است و قابل اغماض؟ آيا به اين ترتيب ما نوعى مصونيت قانونى و حزبى به نسبت موقعيت حزبى افراد تعريف نميکنيم؟ اين دويت و اين تناقض بين رفتار رسمى و غير رسمى را چگونه ميتوان توضيح داد؟ تصور اينکه رفيقى در اظهارات رسمى احترام و يا تظاهر به احترام ديگران را رعايت کند و در محفل عکس آن عمل کند براى من قابل هضم نيست. فلسفه شکايت اتفاقا بررسى چنين موارد و يافتن راهى براى از بين بردن تناقض بين رفتار و روش رسمى و و رفتار و منش و شيوه هاى غير رسمى و محفلى است. به نظرم "تکذيب" وقتى که شاکى هست، اتفاقا به بررسى شکايت موضوعيت ميدهد.

خلاصه کنم: به منظور اينکه اختلافات سياسى بالاى حزب به کانال اصلى خود هدايت شود، درست اين است که حساب اين روشهاى نادرست در پيش برد اختلافات را با خود اختلافات جدا کرد، معلوم کنيم که هر درجه از اختلافات سياسى موجبى براى وارد شدن در روشهاى غير اصولى و محفلى براى لکه دار کردن و هتک حرمت اعضا و کادرهاى حزب نميشود. با کنار زدن چنين روشهائى، حداقل امنيت و فضاى سالم براى طرح شفاف و صريح و اصولى اختلافات سياسى تامين ميشود.

با احترام

ايرج

بعدالتحرير

من اين يادداشت را قبل از نامه اخير و مشترک آذر ماجدى و على جوادى نوشتم. اميدوارم رفيق مصطفى به اظهارات "رسمى" و به نظرم بيگانه با سنتهاى حزب در اين نامه توجه کند. آيا به اين ترتيب رفيق مصطفى فکر نميکند که شکايت از لحن اين نامه مشترک، اين پرونده سازى و اين بى مسئوليتى در برابر سرنوشت حزب، حال که مکتوب و رسمى هم هست، جا دارد؟ آيا اين ماجراجوئى در بازى با سرنوشت حزب جاى برخورد انضباطى دارد؟

٢٨ ژوئن

در حاشيه نامه اعتراضى رفيق رحمان

تقاضاى رفيقانه

از مصطفى صابر

من با برخى تذکرات رفيق رحمان موافقم. فکر ميکنيم قياسى که رفيق على جوادى کرد، درست نبود. حتى با تذکرات او به آذر هم سمپاتى دارم «ميرزا بنويس» و اينطور کلمات در اين فضا زيان بار است و عليه موضع آذر در مورد شکايات عمل ميکند. اينکه احترام همديگر را بايد داشت و قدر همديگر را هم بدانيم نيز کاملا درست است. ولى دو نکته نامه رحمان هست که مايلم رفيقانه نکاتى را بگويم.

١) مساله شکايات. به نظرم شکايت بر مبناى عملکرد يا اظهارات رسمى هر رفيق حزبى معنى دارد و بايد پيگيرى شود. ولى اينکه کسى در محفلى چه گفته است نمى تواند موضوع شکايت باشد. خصوصا وقتى رفيقى آنرا تکذيب ميکند. زندگى حزبى من به مجرد آنکه وارد محفل ميشوم، تمام ميشود. هنوز سياسى است ولى ديگر حزبى و تشکيلاتى نيست. ميدانم محفل و محفل بازى خيلى بد است و به حال حزب مضر است. ولى اتفاقا براى آنکه جلوى آن گرفته شود حزب محفل و دالانهاى غير رسمى را به رسميت نمى شناسد. حال اگر دادگاه بگذاريم و کسى بيايد شهادت بدهد که فلانى در فلان محفل اينرا گفت، تصورش را بکنيد حزب به کجا کشيده ميشود. مهمتر اگر دنبال آدمها کنيم که در محافلشان چه گفته اند اصل اساسى تشکيلاتى حزب ما را يک حزب علنى، دواطلبانه و رسمى و سياسى است زير سوال ميبرد. نمونه خوب در مورد فرهاد بشارت و جفعر رسا در کنگره دوم است. نادر معتقد بود که اين ها براى خودشان محفلى درست کرده اند ولى عليه آن شکايت نکرد. تا آنجا که در جلسات رسمى بروز داده بودند با آنها برخورد تشکيلاتى کرده بود. اما از محفليسم فرهاد بشارت به جايى شکايت نکرد. بحثى را در کنگره باز کرد و حرفهايش را زد و گذاشت تا آنها هم حرفهايشان را بزنند تا کنگره تصميم سياسى بگيرد. راى هم نگرفت. نکته جالب اين بود که فرهاد بشارت باز براى کميته مرکزى راى آورد. هيچ دادگاهى نمى توانست آن مساله را حل و فصل کند و عملا هم ديديم در دنياى واقع مساله فرهاد بشارت چطور و در يک پروسه سياسى حل و فصل شد. به نظرم تنها ميشود بر مبناى اظهارات و عملکرد رسمى افراد از آنها شکايت کرد. بهمين دليل به نظر من چه اظهارات رفيق محمد آسنگران و چه شکايت رفيق اسعد کوشا تا آنجا که به اظهارات و عملکردهاى رسمى و علنى افراد مورد شکايت متکى نيست، براى حزب هيچ مبناى اساسنامه اى و تشکيلاتى و حقوقى ندارد. خصوصا که افراد مورد شکايت رسما اين اتهامات را تکذيب کرده اند. بحث بالا و پايين نيست. اين پرنسيب اساسى يک حزب سياسى است که شامل ساده ترين عضو تا ليدر آن ميشود. درست برعکس به نظرم بايد رفقايى که اظهارات غير رسمى يک رفيق را مبناى شکايت قرار ميدهند بايد تذکر بگيرند. ٢) رحمان در نامه اش از اختلافات ما در تعبير از کمونيسم کارگرى ياد ميکند. کوروش هم بر اختلافات سبک کارى، روشى، تشکيلاتى و غيره تاکيد ميگذارد. ظاهرا ما در همه چيز و همه وجوهات فعاليت سياسى و حزبى با هم اختلاف داريم. به نظر من اين تعابير درست نيست، و اگر رفقا اينطور فکر ميکنند بايد بسرعت اين اختلافات در همه وجوه را فرموله و روشن کرد و بهمه و از جمله به من اعلام کرد. جالب اين است که در همين جلسه قبلى دفتر سياسى همه ما مدعى بوديم که به قطعنامه هاى کنگره ٤ وفادار هستيم. (و من اين ادعا را ميپذيرم.) سوال من اين است که چطور در فاصله کنگره چهار که همه کمونيسم کارگرى بوديم تا حالا اينهمه تمايزات بين ما پيدا شد؟ حتى در پلنوم ٢٠ هم فکر کنم با اتفاق آراء بالايى اسنادى را تصويب کرديم. من حقيقتا احساس ميکنم اينهمه باز کردن شکاف ها پايه هاى واقعى ندارد. مى بخشيد که اينقدر صريح ميگويم اما بايد بگويم، انگار رحمان تصميم اش را از پيش گرفته و هيچ اميد ندارد و يا نيازى هم احساس نمى کند که کسى مثل مصطفى را نيز حالى اين اختلافاتى که چنين تا آخرين مراحل هم رسيده (آنهم در چنين فاصله اى کوتاه) بکند.اگر قياس على جايى نداشت. اگر داشتن احترام همديگر خيلى ضرورى است. اگر برخى ملاحظات رحمان را بايد منهم به آن توجه ميکردم، متقابلا از رحمان هم ميخواهم به نکات من توجه کند.

زنده باشيد، مصطفى ٢٦ جون ٢٠٠٤