به کميته مرکزى و کادرهاى حزب (٣)

نکاتى در باره قطعنامه استراتژى حميد تقوايى.

در قطعنامه حميد سر استراتژى، مسايل زيادى يکجا و با هم و گاها هم سطح آمده اند. و تازه هر بند وظايفش نقشه مشخص ميخواد... به چند نمونه از اين موارد ميپردازم

١- بحث قطعنامه در نگاه اول انگار براى پلميک درونى و در مقابل مخالفانى است. مانند اينکه، "نبايد حرفى از تصرف قدرت بدون قرار گرفتن در راس انقلاب به ميان آيد و اين در اراده و عزم حزب در سازماندهى و رهبرى انقلاب خلل وارد ميکند".

يا ميگويد، "هر نوع سناريويى و شعار ديگرى نظير "حکومت حزب" و يا "حکومت موقت" و يا "قدرت دوگانه" و کلا هر نوع حالت ديگرى.... نبايد به عنوان هدف مرحله اى در تبليغات ما جا داشته باشد، شعار جمهورى سوسياليستى و حکومت کارگرى تنها هدف و شعار حزب در رابطه با قدرت سياسى است.

انگار اگر از احتمالى صحبت شد ديگر ملت انقلاب را رها ميکنند و با سر ميرن طرفش. يا گويا دولت موقت ميشه استراتژى و هدف کسانى و يا کسى فردا مياد و زير اطلاعيه اش مينويسد، زنده باد حکومت حزب کمونيست کارگرى....،

اما در حقيقت هم دولت، در آغاز دولت حزب کمونيست کارگرى خواهد بود، (حزب دولت تشکيل ميدهد خواه اين رو بگيم يا نه بگيم حکومت کارگرى، فرقى به حال مساله نميکند، نه از کسى شرم ميکنيم بگيم حزب دولت تشکيل داده و ميدهد و نه جواب کسى را ميديم که اگر بگه دولت مال حزب است چرا اسمش را گذاشتى حکومت کارگرى)! و هم ممکن است در شرايط معينى دولت موقت انقلابى ناميده شود، (حميد ميگه شايد بگيم رفراندوم ميکنيم)، خوب يک دولت موقت رفراندوم ميکند وگرنه جمهورى سوسياليستى و حکومت کارگرى رفراندوم ميخواد چکار؟ و هم شرايطى که قدرت دوگانه است محتمل است. اگر من بيام و از اين احتمالات حرف بزنم، شدم اهل ائتلاف و نگاه به بالا؟ يا ديگر حکومت کارگرى و جمهورى سوسياليستى را گذاشتم کنار؟ چرا؟

٢- تفکيک رهبرى سراسرى انقلاب و رهبرى محلى مبارزات، آنهم در قطعنامه استراتژى درست نيست. ما دو حزب نداريم، اين بيشتر وضعيت در تبعيد رهبرى و خارج و داخل را تداعى ميکند و يا تحت اين فشار است. رهبرى انقلاب بدون رهبرى و هدايت مبارزات و اعتراضات و جنبشهاى اجتماعى عليه جمهورى اسلامى و براى سرنگونى آن معنى ندارد. و اين کار کل حزب است با بخش علنى و مخفى و مديايش و ...

٣- بجاى نوشتن دو سند جداگانه بايد مراحل را از هم تفکيک کرد. اين مراحل بطور گفته نشده اى در دو سند جداگانه آمده، يک قطعنامه استراتژى و ديگرى تزهايى در مورد حزب و قدرت سياسى پس از جمهورى اسلامى. اين درست نيست.

ما يک استراتژى داريم و آنهم تصرف قدرت است که اين کار يا سر ضرب و بلافاصله بدنبال انقلابى که ما سازمان ميدهيم و در راسش قرار ميگيريم متحقق ميشود و يا يک سلسله کشمکشهاى دوران انقلاب و افت و خيزهاى آندوره را خواهيم داشت.

اولين گام و مرحله استراتژى حزب براى تصرف قدرت سياسى، سرنگونى جمهورى اسلامى است. کسى که قدرت سياسى در ايران را مد نظر دارد و ميخواهد بطرفش خيز بردارد شرط اولش اينه که در جنبش سرنگونى دست بالا پيدا کند. شعارها و سياستهايش به شعار وسياست اين جنبش تبديل شود. رهبران و فعالين اين جنبش را جلب و جذب کند، اين راه توده اى شدن حزب و راه قوى شدن حزبه. سرانجام بايد رژيم را سرنگون کرد. خودش نميرود.

مرحله دوم و بعدى کسب قدرت و تشکيل دولت از جانب قيام کنندگان است. هر حزب و جريانى که در راس قيام کنندگان است دولت تشکيل ميدهد و منتظر کسى نميماند و سياستهاى خود را پيش ميبرد و الگوى حکومتى خود را ارائه ميدهد. ما هم همين کار را ميکنيم. با سرنگونى جمهورى اسلامى توسط انقلاب و قيامى که ما در راسش قرار ميگيريم، قدرت سياسى را تصرف و دولت تشکيل ميدهيم. برنامه دنياى بهتر را مبناى قوانين اداره کشور قرار داده و مفاد آن را به اجرا ميگذاريم برنامه دنياى بهتر حزب مبناى قانون اساسى است. شوراهاى کارگرى و مردم را فرا ميخوانيم تا براى در دست گرفتن سرنوشت خود آماده شوند و انتقال قدرت به شوراها صورت گيرد....

اگر به هر دليل حزب قدرت را نگرفت و اين در شرايطى است که فرصت رفتن به راس خيزشهاى توده اى را پيدا نکرده و يا از دست داده ايم، در چنين شرايطى بايد به چنان نيرو و موقعيتى دست يابيم که از جانب هيچ دولت جانشين رژيم ساقط شده، قابل حذف نباشيم و يک قدرت دوگانه يا دو فاکتو را تحميل کنيم.

کسب قدرت سياسى از جانب حزب در اين شرايط دشوارتر و پيچيده تر خواهد شد. دولتهاى موقت ممکن است پشت سر هم تشکيل شوند و بر اثر مخالفت حزب و نيروى عظيم اجتماعى اش بيفتند. در اين مرحله هم در نهايت هدف حزب کماکان کسب قدرت تمام و کمال و ايجاد جمهورى سوسياليستى به کمک شوراهاى کارگران و مردم و نيروى مسلح و ميليشياى حزب است.

شکل و شيوه و تاکتيکهاى مبارزات ايندوره را توازن قوا تعيين ميکند. در اين شرايط حتى کنار آمدن با نيروهاى معينى و در توازن قواى معينى منتفى نيست. منشور آزاديهاى سياسى بهمين منظور بود و شايد باز هم مطرح شود، يا آن چند خالى که منصور حکمت ميگفت روى ميز احزاب و جريانات سياسى ميگذارد تا به جلوگيرى از سناريوى سياه متعهد شوند...

انقلاب شسته و رفته و منزه و تصرف سر راست و بى دردسر قدرت در توازن قواى کنونى و تا ميان مدت هم اگر غيرممکن نباشد، بسيار دشوار و پر دردسر خواهد بود. تنها يک حزب جدى و کاردان و با درايت و قوى، حزبى که ضمن اينکه در سياست و پرنسيپهايش تخفيف نميدهد اما به بيمارى کودکى هم دچار نيست، ميتواند گوشه لحاف قدرت را تا تصرف کامل قدرت در دست خود نگه دارد.

ممکن است کسى به مرحله يا مراحل ديگر معتقد باشد، همانطوريکه در بحث سمينارى رحمان ٣ مرحله تعيين شده است. فکر ميکنم مرحله وسطى که جمهورى اسلامى هنوز سر کار است، اما قدرت عمل ندارد ويا در جاهايى قدرت دارد و جاهايى ندارد، شايد اشاره به اختلاف فاز در کردستان دارد. اما به نظر من اين همان پروسه سرنگونى است و نزديک شدن و در آستانه آن است و شايد لزومى ندارد از آن مرحله اى را بيرون کشيد. باوجود اين من اصرارى سر اين ندارم و فکر نميکنم تغييرى در سمت و سوى ما بطرف کسب قدرت بدهد. معلوم است رژيم يک شبه نميرود بلکه در پروسه اى گام به گام به عقب نشينى واداشته و توانايى حاکميت واجراى قوانينش سلب ميشود و بالاخره از پاى در ميآيد...

اما در هر حال تعيين کننده همين مرحله کنونى است که عملا توش قرار داريم و سرانجام کشمکشهاى کنونى سرنوشت مرحله يا مراحل بعدى را تعيين ميکند. در اين دوره وظايف فورى و سنگينى داريم که همان چيزيست که منصور حکمت کارهاى هرکولى نام نهاد....

٤- مجموعه اى از اين وظايف و کارها در قطعنامه حميد آمده اما در ميان اهداف وجهت گيريها و اقدامات گم شده و معلوم نيست اولويت کدام است. کدام مهمتر است و کدام مقدم. اين به بحث بيشترى نياز دارد. همانطوريکه در بالا گفتم اينها همان وظايف قديمى اند که بايد برايش نقشه داشت و انجامشان داد...

٥- فکر ميکنم بحث بر سر اين قطعنامه سرنوشت بحثهاى دوره اخير را تعيين ميکند. يا ما را به وحدت حول يک قطعنامه واحد ميرساند و يا احتمالا ما را حول دو قطعنامه به اکثريت و اقليت تقسيم ميکند که اگر احساس مسووليت و درايت رهبرى را همراه داشته باشد اين اتفاق نمى افتد و من هنوز به اين اميدوارم.

پيشنهاد ميکنم دفتر سياسى در اولين فرصت بر مبناى قطعنامه پيشنهادى حميد (استراتژى و سند ضميمه) و بحث رحمان در سمينار اخير که مکتوب است و بحث کورش و يا هر قطعنامه آلترناتيو ديگرى که ممکن است وجود داشته باشد، استراتژى حزب براى تصرف قدرت سياسى را مورد بررسى قرار داده با اين هدف و اميد که قطعنامه واحدى به تصويب برسد.

يادداشتهاى من و بخصوص اين نوشته در نقد قطعنامه حميد چکيده نظر من در مورد قطعنامه استراتژى است که اميدوارم مورد توجه قرار گيرد. فکر ميکنم اگر به حرفهاى همديگر گوش کنيم شايد لزومى به نوشتن قطعنامه هاى گوناگون و آلترناتيو نباشد.

در خاتمه باز معتقدم که آوردن بحثهاى خام و طرح نشده در سطح محدودتر رهبرى و بخصوص دفتر سياسى به سمينارهاى گل و گشاد و بخصوص پالتاکى هيچ نفعى به حال حزب ندارد و جز مخدوش کردن اذهان، نتيجه اى حاصل و عايد کسى نخواهد کرد. بخصوص آنجا که بحثى مستقيما و فورى به اتخاذ سياست و انجام وظايف معينى منجر ميشود، مثل همين بحث استراتژى و وظايف ناشى از آن. قطعنامه قاعدتا چکيده و نتيجه بحثها و مشورتهاييست که از قبل شده و به مرحله تصميم گيرى و راى و نهايتا اجرا ميرسد. بنابر اين ايده و بحث و فکرى به اين اهميت قبل از اينکه به قطعنامه بينجامد ميبايست در بالاترين سطح رهبرى حزب به بحث و مشورت و همفکرى گذاشته شود.

مظفر محمدى ٣-٦-٢٠٠٤