به کميته مرکزى و کادرهاى حزب (١)

رفقا! من در سمينار دوم پالتاک حميد تقوايى بودم و بر اساس آنچه که شنيدم نکاتى ميگويم. به اين بهانه هم حرفهاى بيشترى دارم که توجهتان را به آن جلب ميکنم و برخورد جدى همه اعضاى کميته مرکزى و کادرهاى حزب را به سرنوشت حزب و تلاش براى حفظ وحدت بر اساس هم نظرى و همکارى با هم را ميطلبم.

اين بحثها سابقه قبلى دارد و فکر کنم بيشتر بحثها بجز سمينار رحمان و قطعنامه حميد، شفاهى اند

در اينجا من ابتدا در مورد بحث هاى شب دوم سمينار حميد تقوايى اشاره اى دارم و سپس در رابطه با مسايل متعدد مطرح شده استنتاجات گوناگون را مورد بررسى قرار ميدهم و در دو بخش جداگانه ديگر يکى به نقش ليدر و توقع ما از او و ديگرى نکاتى در مورد قطعنامه استراتژى حميد ميپردازم. اين يادداشتها را در فايلهاى جداگانه برايتان ميفرستم، اما در واقع به هم مربوط و مکمل همديگرند. اين فايلها با شماره هاى (١) و (٢) و (٣) مشخص شده اند.

نکاتى در باره سمينار حميد تقوايى

قبل از هر چيز بايد بگويم که نقل قول از بحث شفاهى گاهى صد در صد درست از آب در نمياد. اميدوارم آنچه را که شنيدم درست باشد.

حميد ميگويد: حزب قدرت را ميگيرد و اين مشروط به هيچ چيزى نيست. مشروط به شورا نيست، به آمدن وسيع توده مردم نيست. اگر بشود و بتوان با هر چند نفر، چند هزار نفر قدرت را گرفت بايد گرفت و منتظر نشد. همانطوريکه در تشکيل حزب ما منتظر پيوند ننشستيم و حزب درست شد.

يا در جاى ديگر ميگويد، ما که نگفتيم انقلاب کار همه مردم است و همه ميان. حزب قدرت را ميگيره. دوقطبى حزب و طبقه وجود ندارد. نقشه تمام را بذار با ١٠٠ نفر هم شد برو بگير. پيش شرط طبقه، اکثريت، حزب توده اى... نداريم.

سپس حميد اضافه ميکند که، شرايط انقلابى است و انقلابى در راه است. ما در ايجاد اين شرايط دخيل بوديم. اکنون سازماندهى و رهبرى انقلاب و قيام بر عهده ماست و ما بايد برويم اين کار را بکنيم. بنابراين استراتژى ما که کسب قدرت سياسى است محورش و راه مطلوب رسيدن به آن انقلاب و قيام است و اين پيروزى ما را در کسب قدرت تامين ميکند.کورش در همين سمينار ميگويد. بحث بر سر اينه که انقلاب چيه؟ يا چه جورى ميشه انقلاب کرد و ميگه روزى که حزب کمونيست کارگرى بره قدرت بگيره انقلابه. تصرف قدرت از جانب حزب يعنى انقلاب. انقلاب پروسه اى ست که من توش به قدرت ميرسم و اين کار يک اقليت انقلابيه.

قبل از هر چيز، من از اين حرفها دو قطبى قدرت سياسى و انقلاب را نفهيمدم که در اين سمينار بارها تکرار شد.

يا مساله اين نيست که برگرديم سر تعريف جديد و يا تئوريک انقلاب. صورت مساله از نظر من اينه که در شرايط انقلابى و بحران کنونى در ايران (نه شرايط فرضى) ما ميتوانيم تحولات را به نفع خود پيش ببريم و در ته آن به قدرت برسيم يا نه!

انقلاب اکتبر را کمونيستها سازمان دادند و توش به قدرت رسيدند، انقلاب بهمن را اسلاميها در آن هژمونى داشتند و به قدرت رسيدند. هردو انقلاب بودند. يکى کمونيستها توش به قدرت رسيد و ديگرى اسلاميها.

سوال اينه، چکار بايد کرد تا انقلاب مورد نظر ما صورت گيرد و حاصل آن قدرت گيرى ما باشد؟

علاوه بر اين سمينار، قطعنامه حميد در مورد استراتژى حزب براى تصرف قدرت سياسى و بحث سمينار رحمان به اين مساله پرداخته اند.

ابتدا نگاهى به وجوه اشتراک اين دو بحث مياندازم و سپس جداگانه به قطعنامه استراتژى حميد که ديگر بحث نيست و قطعنامه ايست که بايد در مورد آن تصميم گرفت و سياست و نقشه تعيين کرد ميپردازم.

هم قطعنامه حميد و هم بحثهاى سمينار رحمان را که مدون است، هر دو به همان اهرمها و محورها و مکانيزمهايى اشاره دارند که قبلا توسط منصور حکمت تعيين شده و اين مدت هم مبناى پراتيک ما (کم و زيادش را کارى ندارم) قرار داشته است.

قطعنامه حميد که مسايل متعددى را در برميگيرد و جداگانه به آن ميپردازم، در جايى ميگويد، وظايف ما در بحث حزب و قدرت سياسى، حزب و جامعه، جنبش سلبى و اثباتى، آيا کمونيسم در ايران پيروز ميشود و قطعنامه هاى کنگره ٣ توضيح داده شده است. و سپس همان وظايف مشخص و تا کنونى را در دستور ميگذارد، مانند:

- حزب مدعى قدرت سياسى ، حزب در دسترس - استفاده از فرصتها و نقاط عطف در تحولات سياسى - نماينده "نه" مردم به رژيم - دخالت سريع سياسى و نظامى در شرايط تضعيف حکومت و يا برکنارى و فروپاشى آن بويژه در کردستان - آمادگى براى انتقال بخشى از رهبرى به داخل - کمک به ايجاد نهادها و سازمانهاى توده اى موقت و پايدار - حزب در برگيرنده رهبران عملى - سازمان حزب در داخل - تشکيل مجمع عمومى - متحد ساختن مبارزات جارى کارگران - طرح و تبليغ و معرفى جمهورى سوسياليستى و شوراها ....

رحمان هم به حزب و قدرت سياسى و آيا کمونيسم پيروز ميشود به عنوان استراتژى حزب اشاره دارد و ميگويد ما خلا استراتژيکى نداريم بلکه به تدوين نقشه عملهاى مشخص و کنکرت احتياج هست. سپس به تفصيل و در ١٠ بند جداگانه به توضيح اين مساله ميپردازد که حزب بايد قدرت بگيرد و سابقه و سرمايه اش و رهبران و شخصيتهايش را دارد، ميتواند و بايد ملزوماتش را فراهم کند و حزب اعلام دولت ميکند و يا در حالتهاى مختلف بخشى از قدرت و سپس تمام قدرت را ميگيريم و ....

سرانجام جونيوريسم، کرختى، بى سوالى، عدم تعجيل و نداشتن نقشه را موانع اين دوره ميشمارد و به نقل قول از منصور حکمت، نگرانيش را ميگويد که "ممکن است نفهميم و خراب کنيم و فرصت را از دست بدهيم." (به فرض قبول همه اين موانع هنوز به نظر من اختلاف اينجا نيست. بعدا به اين برميگردم)

رحمان ميگويد استراتژى داريم و نقشه ميخواهيم. اما در واقع نقشه مرحله بندى شده رحمان همان استراتژى است و فرقى نميکند اسمش نقشه تصرف قدرت سياسى باشد يا استراتژى تصرف قدرت. من بعدا به مساله استراتژى ميپردازم و فکر نميکنم الزاما ٣ مرحله اى است و يا مانند قطعنامه حميد هم يک ضرب نيست. اما بهر حال بياييم سر استراتژى حرف بزنيم و آن را تدوين کنيم، من حرفى ندارم، حرف من در اينجا اين است که روشن کنيم اختلاف کجا است؟

رحمان هم در رابطه با مرحله اول يا دوره کنونى همان اهرمهاو ابزارها و يا وظايف را بر ميشمارد که قبلا هم مطرح شده و در قطعنامه حميد هم آمده است. نگاه کنيد:

- پرچم نه به جمهورى اسلامى.... - بسيج مردم و جنبشهايشان حول شعارهاى ما - به دست آوردن موقعيت رهبرى در جنبش سرنگونى - عروج رهبران و شخصيتهاى حزب و مردم... - در دسترس بودن حزب و رهبرانش - ساختن حزب در داخل - سازمانهاى توده اى - پتانسيل ابراز وجود نظامى - تلويزيون - مجمع عمومى و شورا - استفاده از قدرت کمونيسم کارگرى در کردستان - تمرکز رهبرى - کار درخارج.....

من با نگرانيهاى رحمان در مورد سستى، عدم تعجيل، و بى نقشگى در عرصه هاى معينى از کار شريکم. اما در بحث استراتژى کسب قدرت سياسى و وظايفى که قرار است ما را به اين هدف برساند بجز سايه روشنهايى چنان اختلاف جدى اى نديدم. همه حرفهاى قديمى را تکرار ميکنيم. نقل قول از منصور حکمت ميآوريم و نقل قولها هم همگى درست اند اما انگار اين حرفها از زبان چه کسى در مياد معناى متفاوتى پيدا ميکند. اينکه چند بند وظايف را کم و يا زياد کرد و يا فرمولبنديهاى متفاوتى براى توضيح يک پديده واحد و قابل قبول همه مثل تصرف قدرت سياسى توسط حزب، داده ميشود، آيا ميتواند دو قطبى انقلاب و حزب و قدرت سياسى را در ميان ما بوجود بياورد؟

اگر اختلاف داريم که فکر ميکنم در مواردى داريم، هنوز درست و حسابى بحث نکرديم بحثها جاى واقعى خودشان قرار ندارند. تا سروته اين اختلافات معلوم شوند. تمايلى هست که ميخواهد از اين سايه روشنها چنان اختلاف سياه و سفيدى درست کند که ته آن هيچ راهى نميماند.

شيوه رهبرى و بحث باز و علنى

راستش تعيين تکليف اين بحثها با روشى که اتخاذ شده و آنطور که تا حالا پيش رفته کار حضرت فيله. مگر اينکه حزب را تعطيل کرد و در يک سرى سمينارها و بحثهاى به اصطلاح روباز بى انتها به اين مسايل پرداخت و من مطمئنم هنوز هيچ جوابى بجز التقاط بيشتر به سوالات واقعى ازشون در نمياد و حزبى باقى نميماند.

مسايل و سوالات مهمى وجود دارند، اما تعيين تکليف اين بحثها اول و قبل از هر چيز و هرجا کار رهبرى حزبه. کار قطعنامه هاى پيشنهادى و بحثهاى قانع کننده با هم در فضايى رلاکس و در مدت زمان لازميه.

هم اکنون اکثر اين مباحث و تيترها و تزها در قطعنامه استراتژى حميد و نقشه رحمان هم آمده اند. کورش هم ميگويد بحث حزب توده اى دارد يا اينکه انقلاب چيه، کنترل محلات و ...

به نظر من تکليف اين بحثها و بخصوص قطعنامه استراتژى بايد در بالاترين سطح رهبرى (دفتر سياسى) روشن شود. بحثهاى حول آن به اندازه کافى بشود و موافق و مخالف (اگر وجود دارد) معلوم شود و اگر قطعنامه آلترناتيو هست مطرح و بالاخره به راى گذاشته شود و نتيجه راى مبناى سياست حزب قرار گيرد. اگر نتيجه راى، اقليت و اکثريت شد، بشود و حقوق اقليت هم تعيين و به رسميت شناخته شود. اميدوارم اينطور نشود. اما اگر اين اتفاق هم افتاد بگذار بيفتد و از اين آشفته بازار فعلى بهتر است. اينطور هيچ کارى پيش نميرود و همانطوريکه تا حالا ديديم عقب ميمانيم و شکست روى شاخ اينجور رهبرى کردنه.

در سمينار اخير که روز دومش را شاهد بودم، علاوه بر لحن و دادزدنهاى سر همديگر چنان فضاى دو قطبى يا حتى چند قطبى درست ميشود که جاى هيچ بحث جدى نميماند. هر کس ميآيد و موضع خود را اعلام ميکند آنهم با فرمولبنديهاى عجيب و غريب و اغراق آميز و با "تو نميفهمى برو بخوان"، و يا حرفهايى چون، "تو ديروز پشت شورا قايم شدى و حالا پشت انقلاب"و حزب و قدرت سياسى را قبول ندارى"، يا از طرف ديگر مساله نگاه به بالاو ائتلاف ومردم نميارى و انقلاب را قبول ندارى و...

اين چه جور رسم بحث و پلميک کردنه، اونهم در بالاترين سطح رهبرى و اونهم در سمينارى گل و گشاد و بى درو پيکر که هر کس مياد و ميره و دست آخر معلوم نيست چى به چيه و چى درسته و چى غلط. اين برباد دادن حزبه، اين سلب اعتماد از حزب و رهبريشه، اين زير پاى همديگر رو خالى کردنه.

کادرهاى حزب و بخصوص کميته مرکزى بايد از رهبرى (دفتر سياسى و ليدر حزب) بخواهند که بنشينند و در فضايى سالم بحث و پلميک کنند و چيزى را به نتيجه برسانند. مثلا همين قطعنامه استراتژى قبل از اينکه در بالاترين سطح رهبرى به بحث گذاشته شود همينجورى قروقاطى آورده و پرت شده ميان جمعيت و گويا تکليفش را بايد يک سمينار تعيين کند! يا نقشه حزب براى تصرف قدرت ابتدا در سمينارى مطرح ميشود....

اين شد رهبرى؟ اين سبک کار رهبرى يک حزبه؟ آنهم حزب پس از منصور حکمت که وحدتش مثل مردمک چشم حياتى و مهمه! اين برباد دادن حزبه. در اين سبک کار که ظاهر "دمکراتيک" بحث روباز را دارد احساس مسووليت نسبت به وحدت حزب و انسجامش و حفظش وجود ندارد. اگر قرار است همه با هم و شورايى حزب و جامعه را رهبرى کنيم وانقلاب را سازمان دهيم بگوييد تا تکليف همه روشن باشد. اگر اين حزب يک سر و يک رهبرى دارد پس قبل از همه بنشينيد و حرفهايتان را بزنيد و رگ گردنها بگذار همانجا کلفت شوند، قطعنامه ها و قرارهايتان را بياوريد و به تصويب برسانيد و اگر سر هر چيزى دو نظر و دو قطعنامه و يا نظرهاى موافق و مخالف معلوم شد راى بدهيد و سپس همه بحثها و بالاخره نتيجه اش قطعنامه و قرارهايتان را به حزب و به جامعه اعلام کنيد..

قطعنامه استراتژى حميد و بحث نقشه رحمان آمده و پرت شده اين وسط و معلوم نيست در دل اين سمينارهاى پشت سرهم قرار است چه چيزى در بياد. انگار قبل از روشن شدن اين بحثها و قطعنامه در بالا، ميبايست اول از پايين نيروها آرايش بيابند و هر کس صفبندى پشت حرف خودش را تشکيل بدهد. اين روش شقه کردن حزبه نه بحث روباز، نه آموزش کسى و نه کمک به حزب و انقلاب....

خاصيت اين سياه و سفيد کردنها را يکدور تجربه کرديم و ضرر کرديم. قرار شد عقلمان را روى هم بذاريم، حالا که منصور حکمت نيست گوشهايمان را بيشتر براى شنيدن حرفهاى همديگر باز کنيم.

استنتاجاتى از بحثهاى متقابل

بحثهايى سر اينکه، انقلاب کار اقليت است يا اکثريت، اول اکثريت ميشيم بعد قدرت ميگيريم يا اول قدرت ميگيريم بعد اکثريت ميشيم..، دولت موقت، قدرت دوگانه، حکومت حزب، حزب توده اى، دوقطبى حزب و انقلاب و از اين قبيل... وجود دارد. جواب اکثر اين بحثها و سوالات را منصور حکمت در بحثهاى متعددش داده است. انصافا جواب روشن را ميشود از خود او و بدون هيچ توضيح و تفسيرى شنيد و خواند. سر بقيه اش حرف بزنيم.

استنتاج من اينه و اينو ميشنوم که، همه به کسب قدرت سياسى نامشروط معتقدند و همه انقلاب را مطلوب تر ميدانند و ميگن انقلاب ما را به قدرت و پيروزى ميرسونه.

ميگن در روز اول سمينار حميد گفته تا اکثريت نيان انقلاب نميشه! من خلاف اين را از حميد شنيدم و نقل قولش را در اول اين يادداشت آوردم.

استنتاجى هم که حميد از بحثهاى ديگران دارد به نظر من واقعى نيست حميد ميگويد، استنتاجى از بحث حزب و قدرت سياسى هست که ميگويد حزب بلاواسطه قدرت ميگيرد نه بعنوان راس انقلاب يا ارگان قيام. و محور استراتژى هم دولت موقته و مرحله اى کردنه و سرانجام فاکتورهاى ته قى به توقى و فروپاشى و قدرت دوگانه و بعدش هم نگاه به بالا و ائتلاف براى گرفتن قدرت به ميان مياد... شورا نميخوايم، جمهورى سوسياليستى سمه واز اين قبيل...!

به نظر من نه بحث اين است که گويا يکعده حزب و قدرت سياسى را کنار نهاده و معتقد به انقلاب اکثريتند و نه استنتاجات حميد از بحث ديگران واقعى است. سر استراتژى و مراحل آن، قدرت دوگانه، دولت موقت و غيره ميتونيم حرف بزنيم و کفر نيستند، اما هر کس بياد و از اينها حرف بزند به عنوان نگاه به بالا و ائتلافى و مخالف شورا و جمهورى سوسياليستى و يا اينکه مردم را نميارى و با ١٠٠ نفر ميخواى بگيرى.. ناميده شود اين ديگر نشد بحث و بهانه گرفتن و گوش خود را گرفتنه و تحريم هر نداييه که بگه حزب بايد قدرت بگيرد، دولت تشکيل دهد و خود را براى احتمالات آماده کند. يا بايد با هر کلمه اى در باره حزب و قدرت يک بار به سر انقلاب قسم خورد تا گفته نشه انقلاب را قبول ندارى....

ما اين سنت را در بحث و تبادل نظر و اقناع نه در درون و نه بيرون خودمان نداشتيم..... اين از کجا اومده؟! بايد بحثها را سر جاى واقعيشان گذاشت.

انصافا وقتى منصور حکمت ميگفت با ٢ درصد ميگيريم و تعداد را هم کمتر ميکنم انقلاب را فراموش کرد؟ يادش نبود؟ يا جايى تاکتيکى گفت اقليت، و استراتژيک گفت اکثريت؟ اصرار او بر سر کسب قدرت با هر اندازه نيرو در مقابل کسانى است که ميگن نميشه، زوده، شرايط آماده نيست، کمونيسم معتبر نيست، مردم عقبمانده اند، مذهبى اند، شما نميتوانيد، بورژواها ميتوانند، نميشه و ... بود و اصلا نگران نبود بهش بگن کودتاچى، بلانکيست، يا انقلاب را قبول ندارى يا حزب را جاى طبقه و توده ها گذاشتى... شورا قبول ندارى،. پس جمهورى سوسياليستيت کو؟...

او عميقا معتقد بود که اقليت چند درصدى کافيه براى کسب قدرت. اين يعنى از گروه فشار به حزب مدعى قدرت، از حاشيه به متن جامعه و به ميدان مبارزه رودررو براى قدرت. و اگر کسى ميخواهد اکثريت بشود بايد همين کار را بکند، با اقليتش با عنصر اراده اش، با درايتش، با امکان سازى اش، با وقت و فرصت شناسيش ... با زرنگيش ميره قدرت ميگيره، اکثريت باهاش ميان!

سازماندهى و رهبرى اعتراضات مردم و قيام مسلحانه مردم براى سرنگونى ج.ا راه بى برو برگرد براى قدرت گيرى حزب است. اما هزار و يک کار بايد کرد تا هم اين ظرفيت رفتن به راس قيامها حاصل و هم آمادگى قدرت سياسى و حفظ آن ايجاد شود. بايد نيم ميليون و يک ميليون عضو داشت. بايد ميليونها راى دهنده داشت. بايد مسلح بود. بايد قدرت تبليغى در ابعاد ماکرو داشت. بايد شخصيتهاى رهبر را داشت. بايد رهبران چپ و راديکال اعتراضات کارگران و مردم را با خود و با حزب داشت. بايد در دسترس بود، با تلويزيون و حضور و ابراز وجودها و اکسيونها و حاضرجوابيها و حرفهاى مهم چنان تصويرى بى برو برگرد داد که مردم در ناصيه ات قدرت را ببينند. به فراخوانهايت جواب بدهند و نيرو جابجا کنى.

بنظرم بحث تنها و تمام و کمال اين نيست که انقلاب محتمل است، انقلاب خوب است، بريم انقلاب را رهبرى کنيم. قطعنامه داديم و خوب بود. قطعنامه هم نميداديم، اصلا کار ما انقلابه به اين معنا کار ما سرنگونى ج.ا با انقلابيست که حزب در راسش قرار گيرد نه با کودتاى ارتش، يا دخالت آمريکا يا اصلاح از درون.... (تازه امروز کودتا از جناح راست مثل سابق مذموم نيست. اگر اقليتى نظامى در ترکيه بيان و بگن دولت "اردوغان" بره چون شريعت اسلامى را وارد آموزش و پرورش و دانشگاه کرده، ميگن دفاع از سکولاريسمه.)

کار ما رفتن به راس اعتراضات و مبارزات و جنبشهاى اجتماعى موجوده از طريق اينکه رهبران و فعالين با ما بيايند... و يا آنطور که حميد به درست ميگه رهبران چپ و سوسياليست کارگران و مردم بعنوان صاحبان جامعه ابراز وجود کنند. و صد کار مهم ديگر...

سازماندهى و رهبرى انقلاب را بايد روشن کرد، نقشه مندش کرد، دوره هاى مختلفش را شناخت، فاکتورهاى احتماليش را با واقع بينى بررسى کرد. اينکه من سرم را پايين ميندازم و ميرم انقلاب ميکنم و به هيچ فاکتور احتمالى ديگر کارى ندارم، درست نيست. احتمالاتى از قبيل قدرت دوگانه در مقابل جمهورى اسلامى ويا بعد از سرنگونى و در حاليکه ما قدرت را به نفع خود يک کاسه نکرديم، (آنطور که منصور حکمت ميگفت،"پشت اسلحه خودت چند سال قدرت را دوگانه کنى" و يا دولتهاى موقت که ممکن است به مخالفين ما و حتى خود ما تحميل شود و از اين قبيل. يا اينکه نگيم دولت موقت و اگر به ما فشار آوردند شايد بگيم رفراندوم، خوب بشينيم حرف بزنيم و همديگر را قانع کنيم٠.ديگر چرا در مقابل حرفهاى همديگر شانه بالا ميندازيم و رو برميگردانيم...)

حميد احتمالات را با عنوان "ته قى به توقى" بى اهميت ميکنه. گويا در شرايطى که رژيم در ايران فلج شده اگر من در کردستان فورا يک قدرت دوگانه را سازمان بدهم و حضور سياسى و نظاميم را به رژيم تحميل کرده و فشارم را بگذارم اين همان "تقى به توقى" و شوخى است و گويا ربطى به انقلاب ندارد!

صحبت از انقلاب بدون شناختن فرصتها و لحظات تعيين کننده ما را به جايى نميرساند.

لحظات تعيين کننده از نظر منصور حکمت لحظاتى اند که اگر بهش برسى تو را به قدرت نزديک ميکند و اگر غافل باشى و از دست بدهى فرصتى از دست رفته و ديگر برنميگردد....

لنين ميگويد: "حتى يک حزب کوچک مثلا حزب انگلستان يا آمريکا ميتواند در يک لحظه مناسب يک جنبش انقلابى را برانگيزد و موفق شود ميليونها کارگر را وادار به پيروى از خودش بکند. انقلاب ميتواند با يک حزب بسيار کوچک شروع شود و به پيروزى برسد".

تمام حرف از پيروزى و تصرف قدرت است. قيام و انقلاب و جنبشهاى انقلابى و لحظات تعيين کننده و لحظه مناسب ... همه شيوه ها و روشهايى براى کسب اين پيروزى است. بايد کارهاى ديگرى کرد و ما حالا در مسير انجام اين کارهاى ديگريم.

وظيفه ما بعد از منصور حکمت انجام کارهاييست که او براى تحقق اين استراتژى نمونه هايش را به ما معرفى و خودش انجام داد: حزب رهبران جنبشهاى کارگرى و جنبشهاى اجتماعى، حزب مدرن و قوى، تعجيل، تمرکز رهبرى، همفکرى و همکارى، حفظ حرمت همديگر، صندلى را از زير پاى هم نکشيدن، وحدت حزب، جواب به نظم نوين، خطاب به دنياى متمدن و دنياى پس از ١١ سپتامبر، جواب به بى پولى " پروژه حقوق مدنى" و راههاى ديگر، ساختن حزب در داخل، انتقال فونکسيونهاى حزب به داخل، حضور حزب و در دسترس قرار داشتن، کادرهاى مارکسيست و آموزش، تغيير توازن قوا در کردستان به نفع کمونيسم کارگرى، حضور رهبران در ميان مردم، تسليح حزب و ابراز وجود مسلحانه، حزب مسلح، ايميج سازى، تلويزيون ٢٤ ساعته....

به خودمان نگاه کنيم چندتاش را انجام داديم.

رحمان در يادداشت سمينارش به درستى ميگويد، اينکه پرچمدار قطب افراطى و راديکال جامعه شديم، و جزو بازيگران صحنه ايم و بالاخره نيروى شناخته شده در صحنه سياست ايرانيم، با حضور خود منصور حکمت متحقق شد. تلويزيون را اضافه کرديم که به نظر من اگر منصور حکمت شاهد چگونگى استفاده از اين ابزار عظيم تاثيرگذارى توده اى بود ميگفت فعلا ببنديد. تلويزيون هنوز راه نيفتاده داره ميسوزه و کسى ککش نميگزه.. پروژه حقوق مدنى يادمونه، گفت اگر بسوزد ديگر فايده ندارد و چقدر تلاش کرد و شخصا برعهده گرفت تا نسوزه. اين يکى را هم ما ولش کرديم. وحدت حزب را نگه داشتيم؟ چهار پايه زير پاى همديگه گذاشتيم؟ کارهاى هرکولى پشت سر هم کرديم؟

داريم فلسفه و خاصيت انقلاب و حزب و شورا را براى همديگر توضيح ميديم گويا کسانى انقلاب دوست دارند و عده اى نه! يکعده شورا ميخواهند و عده اى نه. يکعده تشنه قدرت اند و بقيه نه.

يک حزب ضعيف که هر از چندگاهى آکسيونى مانند اسلو و هلند را در بوق ميکند، حزب آکسيونها وکمپينهاى اينجا و آنجا و هر از چندگاهى، حزبى که دعوايش سر انقلاب در درون خودش است و وظايف خودش رو بر دوش ديگران ميندازد، توجه کسى را جلب نميکند. مظفر محمدى ٣-٦-٢٠٠٤