رفقاى عزيز دفتر سياسى

مايلم در مورد کار تلويزيون و نامه اخير رفيق کورش در اين مورد توضيحاتى بدهم. اميدوارم به روشن شدن طرح کار ما براى تلويزيون کمک کند.

من هم با کورش در توضيحاتى که در بند ١ و ٢ نامه اش نوشته کاملا همنظرم و قبلا هم فکر ميکنم در کنفرانس کانادا بود که هردو بر همين نکات تاکيد کرديم. اما در مورد بند سه نامه در رابطه با نقش گويندگان تلويزيون و نگرانى کورش از تبديل شدن آنها به رهبران سياسى چند نکته را بايد توضيح بدهم: ١- با کورش کاملا موافقم که خط دادن و رهنمود دادن و بقول کورش بشين و پاشو کردن مردم کار گويندگان و مجريان برنامه نيست. فکر نميکنم در اين مورد کسى ترديدى داشته باشد. اما به نظرمن صورت مساله اين نيست. چون اولا رهنمود عملى دادن به بينندگان جزء کار روتين ما( چه در تلويزيون و راديو چه نشريات و اطلاعيه ها) نيست و به ندرت پيش مى آيد و ثانيا در هر مورد که پيش آمده چه مجريان و گوينده هاى راديو تلويزيون حزبى و چه حتى اعضاى رهبرى حزب بدون اجازه خواستن و چک کردن با ارگانهاى ذيصلاح وقت (ليدر، هيات دبيران، هيات دائم، د س و غيره) رهنمودى به کسى نداده اند. همه ما صد بار گز ميکنيم تا يکبار پاره کنيم. در خرداد و تيرماه مورد اشاره کورش دقيقا همينطور کار کرديم. و يا در موارد ديگر ( البته اشتباهات و سوتى ها مساله ديگريست و از همه از مجريان گرفته تا رهبران حزب ممکن است سر بزند. نمونه اخيرش مساله سازمان نظامى در مريوان در مصاحبه با مجيد و عبدالله). ثالثا ما حداکثر نيمساعت در روز با رهبران مصاحبه خواهيم داشت. اينکه رهبران بايد خط و رهنمود بدهند و نه مجريان تکليف بقيه برنامه ها را روشن نميکند. ٢- سئوال واقعى اينست که مجريان ميتوانند خود موضع بگيرند و سياسى ظاهر شوند و يا نه صرفا بعنوان يک گوينده بى نظر و خط سياسى بايد خودشان را نشان بدهند. اين مساله عملى ايست که عملا و هر روزه در تلويزيون و راديو در مقابل ماست و نه خط دادن به مردم. من راستش بجز مورد خرداد تيرماه يادم نمى آيد که ما با مساله خط دهى و بشين و پاشو گفتن به مردم مواجه شده باشيم. اما آنچه اين ارگانها مدام در حال انجام دادن هستند تبليغ مواضع و نظرات موجود حزب است حول جمهورى اسلامى، مذهب، ناسيوناليسم، نظم نوين، ستمکشى زن، اپوزيسيون راست و غيره و غيره. بعنوان نمونه على جوادى اگر محبوب شده بخاطر اين نوع موضع گيريهاست و نه چپ و راست کردنهايش در تلويزيون يک دنياى بهتر( که نميدانم اصولا چند مورد وجود داشته و اگر بوده بياد چه کسى مانده و چه تاثيرى داشته است). به نظر من مجريان و رهبران و شخصيتهاى حزب ما که در تلويزيون ظاهر ميشوند به اين معنا بايد سياسى باشند. اين نه تنها هيچ اشکالى ندارد، بلکه پيش شرط قدرت گيرى و نفوذ و محبوبيت حزب ماست. ٣- غير سياسى ظاهر شدن مجرى، حتى اگر آٓنرا مطلوب بدانيم، عملى نيست. تلويزيون يکساعت و نيمه در روز، و فردا شايد سه و چهار ساعته، نميتواند تنها با مصاحبه سياست را بميان مردم ببرد. بايد در اشکال متنوعى ( از پخش اخبار و تفسير خبرى و گزارش فعاليتهاى حزب تا مناظره با ديگران تا نظرپرسى از مردم و برنامه حول مسائل فرهنگى و اجتماعى و غيره ) نظراتمان را بميان مردم ببريم و در اين اشکال ديگر مجرى نميتواند غير سياسى بماند. ( مثلا همين الآن رفيق فاتح نميتواند برنامه اى مثل معرفى آثار منصور حکمت را توليد و اجرا کند و هيچ موضع و بحث سياسى اى با اسم خودش طرح نکند.)٤- همانطور که در جلسه هم گفتم بحث فقط بر سر رهبران و مجريان و حيطه کار هر يک نيست. مجريان تلويزيون علاوه بر رهبرى حزب، با تعداد زيادى از ديگر رفقا بعنوان مستولين عرصه هاى معين، متخصصين وکارشناسان مسائل سياسى و فرهنگى و اجتماعى، فعالين کمپينها در خارج کشور و غيره و غيره مصاحبه خواهند کرد و همه اينها مستلزم سياسى ظاهر شدن افرادى بجز رهبران حزبى در تلويزيون است. ٥-اينکه چه کسى در ميان بينندگان نفوذ و محبوبيت کسب ميکند بستگى به عوامل متعددى مثل موضوع برنامه و جذاب و روشن صحبت کردن و جلوى دوربين ظاهر شدن و غيره دارد. لزوما نه هر رهبر حزبى، هر قدر هم به چپ و راست کند، در نزد بينندگان محبوب ميشود و نه هر گوينده اى هر قدر غير سياسى ظاهر شود، صرفا بعنوان گوينده و غيرسياسى معرفى ميشود. مساله اصلى چه از طرف رهبرى حزب و چه گويندگان و چه فعالين ديگر حزبى اينست که مواضع و خط درست حزب را مطرح کنند. و کار رهبرى حزب تضمين اين امر در تلويزيون است. هر يک از ما بنا به موقعيت خود بعنوان رهبر و يا مجرى و يا فعال و يا کارشناس مسائل و غيره در تلويزيون ظاهر ميشويم، اما اينکه کى به چه عنوان شناخته ميشود، و مردم چه برنامه اى را ترجيح ميدهند و غيره امريست که بايد به مردم سپرد. اگر همه در سطوح مختلف حزب را نمايندگى کنند، در مجموع اين کل حزب است که مستقل از افراد بيشتر در جامعه جا باز ميکند و بجلو ميرود.

رفقا تلويزيون طبق يک طرح مدون که بعد از بررسى در هيات دبيران در اختيار دفتر سياسى قرار خواهد گرفت، کار ميکند. جهت گيرى ما همانطور که در جلسه هم گفتم جلو دوربين بردن بخش هر چه وسيعترى از رفقاى حزبى است. ليست مجريان برنامه ها و ليست مصاحبه شوندگان و اينکه با چه کسى در چه ظرفيتى بايد مصاحبه شود همه اينها با تاييد ليدر و هيات دبيران تعيين خواهد شد. و هيات دبيران بطور مدام بر کار تلويزيون، مانند کار راديو و نشريات حزبى، نظارت خواهد داشت. اميدوارم با روشن شدن طرح و موازين کار و جهت گيرى و نقطه نظراتى که در بالا توضيح دادم جاى نگرانى باقى نماند.

با آرزوى موفقيت

حميد تقوائى

١٢ آوريل ٠٤

-----------

ضميمه: نامه رفيق کورش

رفقاى حميد تقوائى رفقاى دفتر سياسى در مورد تلويزيون کانال جديد و انترناسيونال من فکر ميکنم بايد دقيق تر و همه جانبه تر فکر کنيم و طرح داشته باشيم. نظرم در مورد قالب عمومى کار تلويزيون را قبلا توضيح داده ام اينجا ميخواهم در مورد جنبه هائى که اهميت بيشترى دارند توضيح دهم.

١ - راديو و تلويزيون براى ما ارگانهائى مانند رسانه هاى متعارف در جامعه نيستند. ما مثل بى بى سى يا سى ان ان نيستيم همانطور که نشريه ما مثل گاردين نيست. فلسفه کار ما و ارگانهاى ما امروز با فلسفه کار رسانه هاى عمومى تفاوت دارد. در اين سطح حتى تلويزيون ما با تلويزيون دولت سوسياليستى يا تلويزيون جوامع سوسياليستى تفاوت دارد. راديو و تلويزيون ما رسانه هاى يک جريان سياسى در حال جنگ است. اينها قبل از هر چيز و مهم تر از هر چيز ابزارهاى يک حزب انقلابى و در شرايط تحرک انقلابى مردم است. براى حزب ما اين دو ارگان بايد بتواند اولا تصويرى هرچه همه جانبه تر از ارزشها و رويکردهاى جريان و سنت ما را بدست بدهد و به جنگ تلقيات رايج و بازتوليد شونده برود و ثانيا بايد ابزار رهبرى حزب در سازماندهى انقلاب و کسب قدرت سياسى باشد. تلويزيون بايد اين نقش را بازى کند. رسيدن به اين دو هدف نيازمند فعاليتى همه جانبه است. راديو و تلويزيون ما درست بدليل اهدافى که دارند و به دليل رابطه آنها با حزب کمونيست کارگرى در عين و متن يک انقلاب نميتواند هيچ يک از الگوهاى متعارف موجود را مبنا قرار دهند. بايد در اين عرصه هم سنت خودمان را شکل دهيم.

٢ - ما بايد راديو و تلويزيونى متنوع و جذاب داشته باشيم که در دنياى بيرون با راديو و تلويزيونهاى ديگر رقابت کنيم و ميدان را از دست آنها در بياوريم. راديو و تلويزيون خاکسترى، فرمايشى و خسته کننده، آنچه که سنتا بعنوان رسانه ايدئولوژيک و حزبى شناخته ميشود، نه جذاب خواهد بود و نه ميتواند کارى را که از آنها ميخواهيم انجام دهند. اين بحث را ما در زمان راه اندازى راديو انترناسيونال، نسبتا مفصل، داشتيم و بنظر من به نتايج و تجربيات ارزنده اى رسيديم. راديو و تلويزيون ما هم به دليل محضورات قانونى و هم بدليل نفس جذابيت آنها نبايد "ايدئولوژيک" و "حزبى" باشند.

جذابيت يعنى توليد برنامه ها. اما در همان حال بايد توجه داشته باشيم که جذابيت براى ما از توليد برنامه هاى تفريحى بدست نمى آيد. روشن است که برنامه هاى ما بايد مفرح باشد و بايد برنامه هاى سرگرم کننده، مثل فيلم و موزيک، داشته باشيم. اما اين آن جائى نيست که ما ميدان ميگيريم. جذابيت ما در راديکال بودن ما و عمق انسانى تبيين ها و پاسخ هاى ما به مسائل جامعه است. برنامه هاى انتقادى ما و برنامه هاى سياسى ما، نقد ما و نيش ما است که ما را به وسط ميدان ميکشد. تجربه برنامه هاى تلويزيونى على جوادى همين را ثابت ميکنند. مردم اگر اخبار تفصيلى را بخواهند به بى بى سى و سى ان ان مراجعه ميکنند، اگر کارتون بخواهند به کارتون نتورک ميروند، اگر فيلم سرگرم کننده بخواهند به کانال هاى فيلم مراجعه ميکنند. از ما بايد چيزى را ميخواهند که جاى ديگر گير نمى آيد. آنهم تبيين ها تفسيرها و برنامه هائى است که دنياى بيرون را ريشه اى نقد ميکند. به اين اعتبار اين راديو و تلويزيون ما بيشتر از اينکه شبيه راديو و تلويزيون هاى دولتى باشد که برنامه هاى متنوع براى هر سن و تبعى دارند راديو و تلويزيونهاى ويژه ترى هسيند که موضوع خاص خود را در بازار رسانه ها دارند. مثل کانال ديسکاورى يا ام تى وى. اما عرصه ما جامعه و انقلاب است.

٣ - اختلاط سازمان و فونکسيون راديو و تلويزيون با سازمان و فونکسيون حزب. رفقا حتما با اصطکاک ها حول اينکه با چه کسى در راديو مصاحبه ميشود يا نميشود آشنا هستند. اگر حواسمان نباشد تلويزيون اين مساله را در ابعاد نجومى و خطرناکى ايجاد خواهد کرد. ساده نگرى است که اين اصطکاک ها را با رقابت يا حسادت توضيح دهيم. حتما رقابت و حسادت هم در ميان ما مثل جامعه هست. اما مساله يک پايه واقعى دارد که ميتواند فلسفه و شکل سازمان و رهبرى حزب را تجديد تعريف کند. راديو و بويژه تلويزيون با مشخصاتى که در بالا گفتم يک کانون مهم سياسى در فضاى ايران خواهد بود. اين شايد نقش رسانه ها در اول قرن بيست و يک است و تنها محدود به امروز ما نيست. اما بگذاريد مسئله را از امروز خودمان شروع کنم تا بتوانم بگويم گير کجا ميتواند پيش آيد. مسئله به سادگى اين است که اين دو ارگان (راديو و تلويزيون)، اگر آنطور که ميخواهيم عمل کنند، و بخصوص اگر زنده باشند، وارد عرصه و ميدانى ميشوند که بنا به تعريف عرصه و ميدان کار حزب و رهبرى آن است. راديو و تلويزيون زنده يعنى حرف زدن مستقيم گرداننده برنامه با مردم آنهم در متن يک تحرک توده اى. يعنى بکنيد و نکنيد ها، يعنى مشهور شدن و جلو آمدن توليد کننده بعنوان شخصيت سياسى با برنامه و اهداف سياسى، يعنى تبديل شدن به رهبر سياسى. اينکه امروز توليد کنندگان راديو و تلويزيون اعضاى دفتر سياسى يا کادرهاى بسيار بالاى اين حزب هستند تغييرى در صورت مسئله نميدهد. فردا، و همين فردا، ممکن است انقلابى شود و بخش اعظم اين رهبرى و کادرها به داخل بروند و يا کارهاى ديگرى بپردازند و کسان ديگرى توليد و ادراه راديو و تلويزيون را بدست بگيرند. نا روشنى در تعريف اين رابطه به هر دو طرف رابطه يعنى رهبرى حزب و توليد کنندگان لطمه ميزند. از يک طرف توليد کنند راديو و تلويزيون را در مقابل وظيفه اى قرار ميدهد که کارش نيست و از طرف ديگر حزب و رهبرى حزب را از ابزارى که براى کارش به آن محتاج است محروم ميکند. سوال اين است که توليد در تلويزيون ما با رهبرى و سازمان حزب چه رابطه اى دارد.؟ قرارى که ما در راديو انترناسيونال به آن رسيديم اين بود که سياست رسمى حزب از زبان مسئولين حزب بايد بيان شود و تفسير و يا تحليل را بايد از کسانى گرفت که اين کار را بهتر انجام ميدهند. اما اين بنظرم پاسخگو نيست. اين ممکن است رابطه مثلا بى بى سى با دولت بريتانيا جوابگو باشد و حتى براى راديو انترناسيونال فعلا جواب خوبى باشد اما براى تلويزيون، بخصوص اگر زنده باشد جوابگو نخواهد بود. ببينيد مساله اين است که ما در يک دوره تلاطم انقلابى هستيم. تلويزيون يک رکن مهم دسترسى رهبرى ما به مردم و دخالت مستقيم در فعل و انفعالات سياسى جامعه است. اگر دوره، دوره رکود بود و مشغول کارهائى بوديم که ٧ - ٨ سال پيش ميکرديم شايد موضوع به اين حدت مطرح نميشد. امروز آنکس که در تلويزيون به اسم خودش دارد با مردم حرف ميزند براى حزب ما و براى مردم در موقعيت رهبرى قرار ميگيرد. اگر برنامه ها آنطور که قرار است زنده اجرا شوند و اگر روند تحرکات سياسى مردم اوج بيشترى بگيرد و ما با دورانى مثل ١٨ تير روبرو شويم آنوقت کسى که جلو دوربين نشسته و دارد با مردم حرف ميزند دارد قاعدتا آنها را رهبرى ميکند به آنها بنشين و پاشو ميگويد و اگر نگويد اصلا بايد پرسيد تلويزيون را براى چه ميخواهيم؟ حتى اگر اين هم نباشد و بشين و پاشو هم نکند در کنه مساله تغييرى نميدهد. توليد کننداى که ميتواند خودش جلو دوربين بنشيند و در يک فضاى سياسى پرتلاطم و در مقابل دوربين و ميکروفونى که همه ميدانند مال حزب است به مردم خط بدهد، جهت بدهد. مرکز فعل و انفعال است. اين موقعيت بسيار بالائى در جامعه و در حزب را شکل ميدهد که الزاما از مسير حزب و مکانيسم هاى حزب عبور نکرده است. يک مکانيسم کنارى و غير رسمى براى دخالت در حزب و در سياست حزب بوجود مى آورد.

اگر حواسمان به اين جنبه نباشد در عمل يک شبکه موازى و آلترناتيو رهبرى حزب و خود حزب را ايجاد ميکنيم. يک سازمان موازى و آلترناتيو در مقابل حزب بوجود مى آوريم. اجازه بدهيد يک مثال افراطى بزنم تا موضوع روشن تر شود. در اين سيستم ممکن است فرد بجاى تلاش در حزب و جلب اعتماد و راى در کنگره ها و پلنومها و دفتر سياسى ها و غيره (که بسيار پر دردسر است) مستقيما از طريق تماس با تلويزيون و کار در آن در موقعيت آلترناتيو رهبرى حزب قرار بگيرد. آنوقت سازمان تلويزيون جانشنين سازمان حزب ميشود. اگر بخواهيد در حزب کمونيست کارگرى در سياست نقش بازى کنيد و به اين اعتبار در موقعيت رهبرى مردم قرار بگيريد بجاى خط دادن، سياست روشن کردنء سازمان دادن و غيره که امکان بالا رفتن در ستون منتخب حزب را تامين ميکند ميتوانيد از کنار به ستون تلويزيون وصل شويد. در اين سيستم مسئول تلويزيون تعيين ميکند که چه کسى ميتواند جلو دوربين قرار بگيرد و چه کسى نگيرد، از توليد کننده اى راضى باشد يا نباشد و بر اساس آن او را ابقا يا از کار برکنار کند. اين مسئول تلويزيون از ليدر حزب اختيارات عملى بيشترى دارد. حتى اگر توليد کنندگان اعضاى رهبرى حزب باشند بازهم کسى از ميان کل رهبرى حزب کسانى را دست چين کرده است. اگر معيار روشنى وجود نداشته باشد اين دريشه بزرگى براى رشد انواع محفليسم را بوجود مى آورد. گفتم اين يک مثال افراطى است براى اينکه بگويم چه چيز ممکن است. ما براى تعيين سردبير نشرياتمان که دست و بايشان با هزار بند بسته است از دفتر سياسى راى اعتماد ميگيريم اما در اين سيستم توليد کننده و مسئول تلويزيون راه ميان بر و اختيارات بيشترى دارند.

براى تلويزيونهاى راست و سلطنت طلب اين مساله ممکن است خيلى حساس نباشد. اولا در سنت آنها تحزب جاى مهمى ندارد يا بهتر است بگويم جايش براى آنها فرق دارد. حزب براى آنها ابزار به قدرت رسيدن نيست. پول و کودتا و غيره ابزار اين کار است. ثانيا خود نهاد تلويزيون براى آنها خصوصى است. اينها به اعتبار فعاليت خصوصى خود در اين موقعيت قرار ميگيرند براى ما اين امکان را حزب فراهم ميکند با هدف کاملا تعريف شده اى براى رهبرى مردم در انقلابى که در پيش داريم.

براى حل اين مساله بايد راهى پيدا کرد. يک مشکل اين است که توليد کنندگى عبارت شده است از تفسير و مصاحبه يا مصاحبه. به اين معنى توليد کننده خيلى لخت و سرراست يک برنامه کاملا سياسى در قالب مبارزه براى سرنگونى رژيم را ارائه ميدهد. فکر ميکنم اين شکل از توليد را بايد تغيير دهيم. صرف نظر از اينکه جذاب نيست اختلاطى که گفتم را زياد ميکند. کار ديگرى که ميشود کرد اين است براى توليد کنندگان برنامه هاى سياسى کوتاه مدت مدل راديو انترناسيونال را منبا قرار دهيم. منظورم اين نيست که صرفا مصاحبه کنند. منظور اين است که توليد کننده نقش اکتيو سياسى ندارد مديوم انجام کار است. برنامه هاى زيادى در تلويزيونهاى معمولى تر هم همينطور هستند. يک راه ديگر اين است که اگر توليد کننده به عنوان يک کاراکتر اکتيو سياسى ظاهر ميشود بايد براى اين توليد کنندگان مثل سردبيران نشريات حزبى رفتار کنيم. برنامه شان پلاتفرم داشته باشد، انتصاب آنها و بخصوص عزل آنها تابع مقرراتى شبيه سردبير نشرياتمان داشته باشد. مثلا با پيشنهاد ليدر و راى اعتماد دفتر سياسى. بعلاوه بايد در هر حال حدود اختيارات مسئول تلويزيون به روشنى تعريف شود. بنظر من مسئول تلويزيون نبايد حق داشته باشد به تصميم خود توليد کننده تعيين کند يا از کار برکنار نمايد. اختيارش را نبايد داشته باشد. هيات دبيران، ليدر يا دفتر سياسى بايد در اين رابطه نقش بازى کنند.

٤- راديودر کل طرح ها و فعاليت هاى ما کار و نقشه و اهميت راديو ماهواره اى غايب است. راديو ماهواره اى علاوه بر اينکه اهرم مهمى در کار سياسى ما ميتواند باشد از نظر مالى هم ميتواند در کسب درآمد براى اين پروژه نقش قابل مشاهده اى را بازى کند. پيشنهاد من اين بود و هست که بايد در اين رابطه ضابطه اى بگذاريم که راديو ماهواره اى بايد ٣٠ درصد هزينه پخش را تامين کند.

رفقا ميدانم که سوالات و جنبه هاى ديگرى هم هست، زياد هم هست، که بايد مورد بحث قرار بگيرد. اما فکر ميکنم اگر از همين امروز به پيچيدگى هاى اختلاط سازمان حزب و ميدياى توده اى مان دقت نکنيم بايد انتظار لطمات جبران ناپذيرى به سازمان حزب را داشته باشيم.

دستتان را ميفشارم

کورش مدرسى

٧ آوريل ٢٠٠٤