آخرین میخها بر تابوت یک گرایش منحط
ایرج فرزاد
Iraj.farzad@gmail.com
"انتخاب" احمدی نژاد با ماجراهای جالبی همراه بود. اگر بخواهیم
قرار گرفتن یک حزب اللهی در مقام ریاست جمهوری را از دریچه شخصیتها و عناصر
مختلف ائتلاف منقرض شده ملی مذهبی برانداز کنیم، به پدیده جالبی میرسیم. و فکر
میکنم قضاوت الیت منورالفکر این ائتلاف مبنای خوبی برای ارزیابی آن گرایش مدافع
جمهوری اسلامی که جور زمانه بخشا آنها را به موقعیت اپوزیسیون راند، در دسترس
همگان گذاشته باشد.
درفاصله زمانی دور اول و دور دوم این انتخابات، شمس الواعظین و سپانلو و
کیارستمی با وجودی که قلبشان همراه احمدی نژاد بود و او را
به خاطر وفاداری به راه مستضف پناهی امام، بیشتر دوست
داشتند، اما به "مصلحت" میهن و نظام دیدند که پشت رفسنجانی را بگیرند. و این
سه شخصیت، شاخص اند. لابد فراموش نکرده ایم که طی سالهای صدارت دولت اصلاحات
آقای خلتمی، کلیه عناصر و تشکلهای مدافعین جهموری اسلامی به اپوزیسیون رانده
شده در خارج کشور، زیر پای اینها فرش قرمز پهن کردند، تدارکات برگزاری جلسات و
سخنرانیها و شعر خوانیهایشان را بر عهده گرفتند و گفتند و باز گفتند که مردم
ایران راه دیگری ندارند جر اینکه از میان دولتمداران "میهن" و از درون صف کسانی
که هرکدام سابقه چندین قتل سیاسی وچندین فقره جنایت سازمانیافته و زنجیره ای را
در زندگی شخصی شان و در خدمت به اسلام ثبت کرده اند، ناچارا باید با یکی کنار
بیایند. مملکت اینها اسلامی است و با غرب و غرب زدگی و سطح توقعات،
استانداردها و توقعات مردم از زندگی غرب فرق میکند!
اینها سعدی و آیت الله نوری و آل احمد و امام حسین و شیخ طوسی و خمینی و حجره
ها را دارند و غرب مارکس و دیدرو و مونتسکیو و روسو و لنین و رومن رولان و کانت
و بالزاک و ماهواره و موزیک پاپ و بلوز و راک بیگانه با تقدس فقر و تسلیم به
شهادت و خفقان و استبداد. از منظر اینها مردم ایران سزاوار زندگی بیشتری جز در
دوران سیاه قرون وسطی و یا تن دادان به اصلاحات برده داری و فاشیسم اصلاح شده
اسلامی نیستند. آخر این جماعت که بطور سانتیمانتالی مخالف گزینه "خشونت" هم
هستند، از بخت بد هنرشان و شعرشان و سخنوری شان بدون برقراری خفقان و خشونت
اسلامی گوشی برای شنوائی و مخاطبی برای ارج و قرب مجاهدتهایشان پیدا نمیکرد.
میبایست کمونیستها و بلشویکهای آن مملکت و الیت سیاسی و روشنفکر و فیلسوف و
مبارز مارکسیست و حاصل انسانی سالها مبارزه با رژیم ساواک و بساط ارتجاع اسلامی
را در شنیع ترین کشتارها در گورهای دسته جمعی مندفون کرد، تا بتوان برای متاع و
کالاهای بنجل و ارتجاعی اینها که به نام رمان و شعر و سینماگری از دایره مجوز
وزارت ارشاد جمهوری اسلامی پذیرش گرفتند، از میان جانبازان و بسیجیان و
پاسداران انقلاب اسلامی و حماسه آفرینان جبهه و سرکوب "ضد انقلاب" مخاطب گیر
آورد. و بازیابی هنر و استعداد ادبی شعری و داد سخنوری این قشر همواره مرتجع
فقط آنزمان میسر شد که بگویند مردم ایران هم، برای تعطیل نشدن عرض اندام این
نوبرهای محافظه کاری که دیگر موجودیشتان به بقای جمهوری اسلامی گره خورده است،
چاره ای ندارند جز اینکه از دنیای معاصر و از توقعاتی که بشر هم عصر ما از
زندگی و از هنر و از سینما و نویسندگی و کتاب و شعر و موسیقی دارد، قطع رابطه
کنند و در دوران دویست سیصد سال قبل اروپا با اصلاحاتی عاشورائی در رژیم جنایت
و کشتار به زندگی قناعت کنند. ذهنیات و مالیخولیای اینها که گویا مقدرات زندگی
مردم در شرق و در ممالک اسلام زده هم هستند، محصول فرهنگ تشیع است آنگاه که این
"اندیشه" و "رهیافت و گفتمان" در هولناک ترین آشویتسهای اسلامی قدرت سیاسی و
ترجمان اجتماعی خود را در برابر چشمان بهت زده بشریت به نمایش گذاشت.
اما سوال این است حال که پاره قلب حزب اللهی و جوهر نمادین ایدئولوژیک کلیه
طیفهای ملی اسلامی، پیروز از صندوقها درآمد و اما از سوی دیگر هنوز مصلحت دنیوی
ایجاب میکند که جمهوری اسلامی با "تعامل و تساهل" با آمریکا و جهان غرب به
بقا ادامه دهد، آیا دوران دفاع از جمهوری اسلامی در مقام و لباس دگراندیش و
"اپوزیسیون" بسر نیامده است؟ آیا وقت آن نرسیده است که مانع بی بازگشتی بر سر
راه این گرایش فاشیسم تاچریسم اسلامی که هویت خود را در بقا اسلام سیاسی می
بینند و طبع شعر و تعهد هنر و ادبیات و سینماگری شان فقط با دلسوزی به حال
سرمایه حاج آقاها و آخوندها و بچه آخوندها گل میکند، ایجاد کنیم؟
اینها ابن الوقت اند و به نرخ روز و با مصلحت نظام و به نسبت
خطری که موقعیت رقت انگیزشان را تهدید میکند، بسرعت رنگ عوض میکنند. با تمام
وجاهت ملی اسلامی اذعان کردند که درانتخابات اخیر قلبشان همراه احمدی نژاد بود.
اما فراموش نکردند که در راه بقا رژیم که بقای خود آنها را ضمانت میکند، گاه
"فدیه" هم لازم است. نه تاریخ برای رستگاری این طیف همیشه عاشق ارتجاع نوشته
میبشود و نه مردم در دنیای هذیانهای ذهنی با اینها شریک اند. این رژیم رفتنی
است، این حکم ما حکمتیستها و اعلام اراده مصمم ما در دفاع از حقوق مدنی مردم
ایران است. و به همین دلیل است که نورافکنها را بر اینها متمرکز میکنیم تا در
هر شکاف و ترکی که جمهوری اسلامی در برابر مبارزات و مقاومتهای مردم برخواهد
داشت، مجددا بر صندلی طرفداری از جمهوری اسلامی در لباس و هیات اپوزیسیون و دگر
اندیش جلوس نکنند. اینها را باید وادار کرد که به نام خود و در همان جایگاه در
موقعیت دفاع از بنیانهای جمهوری اسلامی باقی بمانند.
انتخاب احمدی نژاد اگر درسی برای مردم ایران داشته باشد، همین
است. باید آخرین میخها را بر تابوت گرایش ایدئولوژیک، مکتب ادبی هنری ملی
اسلامی و به عنوان صفی که زیر خونین ترین جنایات اسلامی جان گرفت و در این لجن
به بلوغ رسید، کوبید. اینها همزاد جمهوری اسلامی اند، از نزول اجلال مجدد اینها
بر مرکب دگراندیش بازی و نمایش ریاکارانه و سالوسی اپوزیسیون نمائی باید
جلوگیری کرد. تنها "گزینه" اینها در رفت و برگشت این طیف قرار گرفتن در حاشیه
اپوزیسیون راست است. یا اینها باید وادار شوند که کمافی السابق در کنار رژیم
اسلامی قرار گیرند و یا لباس دوستان دروغین را از تن در آورده و نیرویشان را در
خدمت اپوزیسیون راست قرار دهند.
مردم ایران در قرن ۲۱ زندگی میکنند، بگذار جمهوری اسلامی و دوائر منورالفکر
محصول دستگاه مخوف انکیزیسیون این رژیم در طیف ملی مذهبی به عشق و عرفان و بساط
شعر و معر خود در دوران سیاه قرون وسطی در عوالم خلسه و عشق خود با اسلام سیاسی
و ویرانه های ارتجاع شرق و شرق زدگی و اسلام و اسلام پناهی و اقتصاد حرص و آز
سرمایه ملی اسلامی بر بستر فلاکت و فقر مردم و در باتلاق اختناق اسلامی علیه
شهروند جامعه و کار ارزان کارگر ایرانی غرق شوند.
منشور سرنگونی حزب حکمتیستها و بیانیه تضمین حقوق مردم در
تعیین نظام آتی، چتر گرد آوری نیروی وسیع مردم علیه جمهوری اسلامی است.
۷ ژوئیه ۲۰۰۵
۱۶ تیر ۱۳۸۴
|