کوروش جان لطفا اين نوشته را در اختيار اعضاى دفتر سياسى قرار دهيد ممنونم کاظم

کاظم نيکخواه

پاسخى به نوشته ايرج فرزاد در مورد حوزه ها

با عنوان "طرحى براى انقباض در خارج کشور.."

مخالفت رفيق ايرج فرزاد با حوزه اگر از سر ملاحظات فنى، و عملى بودن و نبودن و يا مفيد بودن و نبودنش در تشکيلات خارج صورت ميگرفت، ميشد از همين سر بسادگى با آن کنار آمد يا آنرا رد کرد. اما وقتى که اين ارزيابى وجود دارد که گويا حوزه پديده خطرناک و ويروس مانندى است که حزب قدرت سياسى و حزب اجتماعى و حزب بزرگ و موازين و سنتهاى تاکنونى و سنت منصور حکمت را از بين ميبرد، و حتى با سنتها وسياستهاى دوره قبل ما در حزب کمونيست ايران هم خوانايى ندارد، ديگر آشکارا اختلاف فقط برسر حوزه نيست. بلکه دو درک اساسا متفاوت از همه اينها يعنى از کل حزبيت و جنبش کمونيسم کارگرى و همان "سنتها و موازين اساسى" خودرا بوضوح نشان ميدهد. اين البته نه کشفى تازه و نه عجيب است. در حزب بعد از منصور حکمت ناچاريم و بايد پيه بحث هايى داغ در تمام زمينه ها را به تن بماليم و با حوصله تلاش کنيم يکديگر را حتى المقدور قانع کنيم. من قبل از اينکه استدلالات و نکات ايرج را در مورد حزب کادرها و حزب بزرگ و حزب و قدرت سياسى و غيره جواب دهم لازم ميدانم به تذکر آيين نامه اى او هم اشاره اى بکنم. ايرج با حق بجانبى تمام به حميد تقوايى تذکر ميدهد که " اگر يک سياست و يک موازين اساسى تشکيلاتى يا يک سياست منصور حکمت و حزب را تغيير ميدهيم و يا ميخواهيم در آن تجديد نظر کنيم بايد مقدمتا دلائل و ضرورت اين تغيير را هم بيان و مستدل کنيم". در جاى ديگرى ميگويد "ليدر حزب، دفتر سياسى و يا هيئت دبيران حزب اگر بخواهند سياستهاى تاکنونى حزب را تغيير بدهند، تامل و مکث بيشترى را مى طلبد." آيا روشن نيست که ايرج ميخواهد به خواننده نوشته اش القا کند که اينکه حميد دارد در "سياست منصور حکمت" و "موازين اساسى تشکيلاتى" و "سياست حزب" تجديد نظر ميکند، بديهى است؟ اين تذکر آيين نامه اى آشکارا قرار است بعنوان اهرمى براى اثبات حق بجانبى ايرج فرزاد در مخالفتش با حوزه بکار رود و همين نحوه برخورد است که مورد نقد من است. اين ديگر بحث و اقناع نيست. اين برخورد فضاى سالم در يک بحث سياسى را گل آلود ميکند. و اين کمترين چيزى است که ما بدان نياز داريم. روشن است که ما بايد تلاش کنيم در هر موردى چه اساسى چه غير اساسى بيشترين هم نظرى را ايجاد کنيم. در اين شکى نيست. بايد تلاش کنيم در فضايى از بحث و اقناع پيش برويم. و اين تلاشى است که بويژه از جانب حميد در مورد کوچکترين تا بزرگترين موارد مورد اختلاف دارد صورت ميگيرد. اما اين که ايرج درست موقعى که بحث حوزه به اظهار نظر دفتر سياسى گذاشته شده است و دارد نظرش را مينويسد و پلاتفرم خارج کشور که من يک ماه پيش به هيئت دبيران داده ام بخاطر همين معلق مانده است، از حميد تقوايى فول ميگيرد و تذکر ميدهد که اگر ميخواهيد سياستهاى منصور حکمت و موازين اساسى حزب را کنار بزنيد، تامل کنيد، اول بحث و استدلالتان را بگوييد. اين ديگر يک تذکر ساده نيست. به اين ميگويند فضا درست کردن. اگر بخواهد بحث برود روى تذکر آيين نامه اى جواب بسادگى اينست که ايرج عزيز طبق موازين اساسنامه اى اين حزب، حوزه سلول پايه حزب است. در آنجا نوشته شده حزب نه تشکيلات داخل يا خارج حزب. اگر ايرج ميخواهد از موازين دفاع کند ميبايست قاعدتا در موضع دفاع از حوزه مى ايستاد و مثلا ميگفت چرا در خارج کشور فقط ميگوييد حوزه محل زيست. اين قابل فهم بود و ميشد توضيحاتش را داد. اما ايرج در موضع مخالفت با حوزه ايستاده است و به مدافعين حوزه تشکيلاتى تذکر ميدهد که براى تجديد نظر در موازين اساسى قبلا تامل کنيد و استدلالتان را بگوييد! چه کسى ميخواهد در موازين اساسى تجديد نظر کند؟ آنکه موازين اساسنامه اى و مصوبه همين کنگره اخير را قبول ندارد يا آنکه ميخواهد حزب را بر آن اساس سازمان دهد؟

بنظر من ايرج نه فقط با حوزه در خارج کشور بلکه در داخل کشور هم مخالف است. تمام استدلالهايى که او مطرح ميکند را ميتوان موبمو در مورد حوزه هاى حزبى در همه جا آورد. و در نتيجه به اين نتيجه رسيد که حوزه اساسا با حزب کادرها مغاير است، با حزب و قدرت سياسى مغاير است، با حزب بزرگ مغاير است و با منصور حکمت مغاير است.

حوزه و حزب کادرها

ايرج ميگويد "مسئوليت حزب بر عهده کادر حزب است و عضو حزب مخصوصا با توجه به تعريفى که درهمين مصاحبه مورد اشاره من با منصور حکمت از آن شده است، هيچ مسئوليتى ندارد. ادغام اين دو مقوله و تجديد نطر در تعريف از واحد پايه اى حزب (اينجا با تاکيد بر تشکيلات حزب در خارج) بعنوان جمع و حوزه متشکل از کادر و عضو و در نتيجه سپردن مسئوليت سياستهاى حزب برعهده عضو تغيير يک سياست تشکيلاتى و اعلام يک سياست جديد در مورد تعريف از کادر و عضو است و تصميم حزب و منصور حکمت براى گسترش خود به يک حزب توده اى و وسيع در خارج کشور را زير سوال ميبرد و در نتيجه اين سياست انقباض، نقض همان سياستى است که منصور حکمت ..بدست داده است"

به نکته انقباض بعدا مى پردازم. اما سوال اينست که از نظر ايرج چه چيز "سياست جديد" است؟ کلا تشکيل حوزه در خارج مورد نقد است يا ادغام کادر و عضو در حوزه؟ اگر ادغام مساله است چرا ايرج از تشکيل حوزه بطور کلى يا مثلا حوزه اعضا دفاع نميکند؟ و اگر خود حوزه است که مساله است و نه ادغام يا غير ادغام، (که آشکارا مساله اينست) آيا بهتر نيست مستقيما با اعلام مخالفت با حوزه بطور کلى (با يا بدون ادغام) بحثش را طرح کند و فضاى ابهام در پس کلماتى از قبيل ادغام و جمع کردن کادر و عضو ايجاد نکند؟

اينجا ايرج با برجسته کردن "ادغام" و "جمع کردن عضوو کادر در حوزه" ميخواهد تناقض بحث حوزه کادرها و اعضا را با بحثهاى منصور حکمت و اين تز درست که اين حزب حزب کادرهاست، استنتاج کند. با عرض پوزش بايد بگويم که اين فقط بازى با کلمات است. گويى حزب کادرها يعنى حزب بى عضو! يا حزبى که کادرها را سازمان ميدهد و اعضا را گله وار رها ميکند.

بحث حزب کادرها را منصور حکمت بهيچوجه به مفهوم کنار گذاشتن اعضا از مسئوليت و از سازمان حزب طرح نکرد. مصاحبه مورد اشاره ايرج هم کلمه اى در اين مورد و در تاييد اين موضع ايرج نميگويد. برعکس او براى اينکه بخش هرچه وسيعترى از دوستداران حزب و حتى آنها را که " ممکن است ندانند لنين خوردنى است يا پوشيدنى" را به سازمان حزب بکشاند، اين تاکيد را گذاشت. او براى حفظ جهتگيرى مارکسيستى و استحکام و افق و آرمانگرايى و انقلابيگرى حزب، در شرايطى که توده هاى وسيعى از دوستداران حزب به عضويت حزب در مى آيند، به درست بر جايگاه مهم کادرها تاکيد کرد. بحث اين است که در حزب را بروى دوستدران حزب باز کنيم، عضويت را ساده کنيم و کادر شدن را سفت و سخت تر کنيم. من تاکيد ميکنم که نه نادر و نه هيج سند حزبى اى در هيچ کجا از تاکيد بر حزب کادرها اين تز عجيب و بدون معنى را که الان ايرج دارد بعنوان درک و سياست منصور حکمت ارائه ميدهد استنتاج نکرده اند که کادر و عضو نبايد در يک تشکيلات حزبى ادغام يا جمع شوند يا کنار هم سازمان يابند. اگر ايرج "سنتهاى حزبى" را مرورى کرده بود متوجه ميشد که در اين حزب در خيلى جاها (بجز کميته هاى اصلى تصميم گيرنده) عضو و کادر در يک سازمان و تشکل حزبى جمع ميشوند و سازمان مى يابند تا چه رسد به حوزه که سلول پايه حزب است. هرچه حزب بزرگتر شود اين پديده بيشتر و بيشتر قابل مشاهده خواهد بود. بنابرين بل گرفتن از اينکه شما ميخواهيد عضو و کادر را کنار هم قرار دهيد، نقدى جديد و مفهومى من در آوردى از بحث حوزه و حزب کادرهاست. همين بحث را در مورد حوزه هاى پايه در داخل و در ميان کارگران هم ميتوان مطرح کرد. براستى ايرج ميخواهد کادرهاى حزبى و مارکسيست را از حوزه هاى کارگران عضو حزب در کارخانه ها و محلات کنار بگذارد؟ يا اصولا قرار است چنين حوزه هايى وجود نداشته باشند؟ اگر هم از نظر ايرج بحث فقط در مورد خارج کشور است، و در مورد داخل ،صدق نميکند آيا دوباره در داخل به همين تناقض با حزب کادرها نميرسد؟ بعلاوه فرض کنيم حوزه اى در کار نباشد، سياست جدا سازى کادر و عضو در سازمان حزبى تا کجا ميخواهد پيش برود؟ هرجا عضو و کادر قاطى شدند نميشود همين سوت اخطار را به صدا در آورد؟ اين تز عجيب از کجا آمده است؟

بحث حزب کادرها مطلقا هيج تعريفى از چگونگى سازمانيابى عضو و کادر بدست نميدهد. بلکه تاکيدى است بر نقش کادرهاى کمونيست و مارکسيست در حفظ استحکام سياسى و کمونيستى و رزمندگى حزب، در شرايطى که توده هاى هرچه وسيعترى از دوستداران حزب به سازمان حزب جذب ميشوند. سوال من از ايرج اينست که سازمان روتين اعضاى حزب چيست؟ اصلا عضو در سازمان حزب جايى دارد؟ دخالتگرى او در سياستهاى حزبى از چه کانالى تامين ميشود؟ آيا ميخواهيم بقول يکى از رفقا آنها را "بطور اجتماعى" سازمان دهيم يعنى با توده هاى مردم؟ يعنى خارج از سازمان حزب؟ ايرج مفهوم حوزه بعنوان سلول پايه حزب را نگرفته است. او وقتى در مخالفت با حوزه ميگويد "مسئوليت حزب بر عهده کادر است و عضو حزب...هيچ مسئوليتى ندارد"، نشان ميدهد که فرق بين سلول پايه و کميته هاى تصميم گيرنده را متوجه نيست. اينکه کادرها مسئوليت پيشبرد حزب را بعهده دارند به اين مفهوم نيست که اعضا هيچ مسئوليتى ندارند. اعضاى حزب آدمهاى بى سازمان و بى مسئوليتى نيستند. عضو در حد خودش مسئول است و بايد تلاش کنيم که مسئوليت بپذيرد. بهمين دليل است که در سند کادرها که فکر ميکنم خود نادر نوشته است يک شرط کادر بودن "پذيرش مسئوليت در سطح کادر" تعيين شده است نه هر مسئوليت حزبى. نادر خود دهها جا از مسئوليت اعضا صحبت ميکند حتى در موازين اساسنامه اى حزب گفته شده است "هيچيک از اعضاى حزب به اجبار و بر خلاف تمايل خود به انجام هيچ وظيفه يا قبول هيچ ماموريت و مسئوليتى موظف نميشود" اما ايرج حاضر نيست حتى در حد عضو يک حوزه به عضو مسئوليت بدهد. دقيقا اين سياست است که حزب را منقبض ميکند و از بحث درست و اصولى حزب کادرها، حزبى فقط متشکل از کادرها ميفهمد، جايى براى اعضا در حزب قائل نيست، پاسخى به مساله چگونگى دخالتگرى اعضا در حيات حزب ندارد، و بخش زيادى از کسانى را که اعلام آمادگى کرده اند که در چارچوب حزب کار کنند، مسئوليت بعهده بگيرند، رشد کنند و کادر شوند و سازمان يابند از چارچوب حزب خارج ميکند.

حوزه و "حزب بزرگ" و "حزب قدرت سياسى"

حوزه طبق سند موازين اساسنامه اى سلول پايه حزب است. سلول پايه همانطور که از اسمش مستفاد ميشود به زبان ساده يعنى کوچکترين واحد سازمانى دائمى حزب. براى ايرج همين که ما ميخواهيم حوزه هاى حزبى را در خارج تشکيل دهيم، اين نتيجه گرفته ميشود که گويا قرار است حزب را منقبض کنيم و حزب را کوچک کنيم. گويى سازمان بزرگ بايد سلول بزرگ داشته باشد! يا اصلا سلول نداشته باشد. مثل اينست که بگوييم فيل سلولهايش هم بايد بزرگ و به اندازه هيکل يک گوسفند باشند! تصوير ديگرى که از حوزه وجود دارد اينستکه حوزه فقط تشکيلاتى براى مطالعه و آموزش اعضا است. با اين دو پيش فرض نادرست و بازهم من در آوردى به يک باره سياست درست کردن حوزه به انقباض حزب و دور زدن و کنار گذاشتن حزب بزرگ و حزبى که نميخواهد قدرت سياسى را بگيرد، معنى ميشود و حمله از اين سر شروع ميشود. و بحث "دور زدن سير يک پروسه و تاريخ معين" از آن بيرون کشيده ميشود. اين بحث ساده تر و ابتدايى تر از آنست که بشود با آن کنار آمد. در پاسخ به اين استدلال تنها بايد تاکيد کرد که اولا حوزه تجمعى براى مطالعه نيست. تجمعى براى کار حزبى است. تجمعى براى تاثير گذاشتن بر محيط پيرامون است. تجمعى براى تبليغ و ترويج و عضو گيرى و نيرو جمع کردن براى آکسيون و همه کارهاى بزرگ حزبى است. حوزه همانقدر سازمان مطالعه و آموزش اعضا است که خود حزب سازمان مطالعه و آموزش است. نه در دوره کنونى نه از جانب منصور حکمت نه از جانب حميد تقوايى و نه در طرح تشکيلات خارج ضرورت حوزه از ضرورت مطالعه و آموزش اعضا استنتاج نشده است. اين ايرج است که ظاهرا طى همه اين سالها آن را اينگونه فهميده است. حوزه يعنى يک شبکه حزبى که در محل کار و زيست و هرجا که حزبى ها وجود دارند براى کار کمونيستى، براى نيرو جمع کردن براى کارهاى بزرگ و کوچک از انقلاب گرفته تا کمونيست کردن آدمها و سازمان دادن اعتصاب و تظاهرات و پخش نشريات کمونيستى و همه کارهاى مهم تشکيل ميشود. در خارج هم عينا کمک و نيرو جمع کردن براى همه کارهاى روتين و غير روتين و بزرگ و کوچکى که حزب در خارج کشور قرار است انجام دهد جزو وظايف حوزه ها تعريف شده است. حوزه جمع کوچک متشکلى است که اعضايى که بهر دليلى در ارتباط نزديک با هم قرار دارند تشکيل ميدهند تا تحت نظر کميته حزبى مربوطه براى آکسيونهاى بزرگ و خانه حزب و تظاهرات و عضوگيرى و پخش اعلاميه و بحث حضورى با آدمها و به خيابان کشيدن آنها و همه کارهايى که قاعدتا توسط حزب بايد انجام شود، کار کنند. عملا هم تجربه نشان ميدهد که محافل و حوزه هاى خودبخودى يا طبيعى که در خارج کشور از جمع چند عضو تشکيل ميشوند نقش زيادى در ايجاد خانه هاى حزب پررونق و ميزهاى کتاب پر رونق و آکسيونهاى خوب و جذب اعضاى جديد دارند. ايرج و برخى رفقاى ديگر اين درک را از حوزه دارند که حوزه تشکلى مربوط به دوره استبداد و خفقان است. و اگر اوضاع انقلابى و ملتهب شود يا باز شود، ديگر حوزه ضرورت وجوديش را از دست ميدهد. ايرج ميگويد "بعلاوه اين شيوه سازماندهى حزب در خارج کشور و تعريف از ارکان پايه اى حزب، با وضعيت عمومى حزب و اوضاع سياسى ايران و شرايط کنونى فعاليت حزب و نقشى که تشکيلات حزب در اين رابطه دارد در تباين است. اين طرح بيشتر براى يک حزب در دوره استيلا و تعرض استبداد و دوره هاى عقب نشينى و حفظ نيرو و روى آورى به فعاليت مخفى مناسب است تا براى يک حزب علنى کار، حزب مدعى قدرت سياسى و حزب رهبر انقلاب جارى و در دستور روز."

لطفا ايرج بگويد که اين تعريف و درک از حوزه را از کجاى بحثها و موازين و سنتها و تئوريهاى بيست سال گذشته کمونيسم کارگرى و مارکسيسم انقلابى آورده است. در اين مورد هم اتفاقا برعکس است. حوزه در دوره اى که حزب بزرگتر ميشود و وارد عرصه وسيع اجتماعى و حتى وارد جنگ نهايى قدرت ميشود، ضرورت وجودى بيشترى پيدا ميکند. در آن شرايط حزب کمونيست کارگرى بايد و ميتواند و حياتى است که سازمان نه فقط مارکسيست و محکم، بلکه بسيار گسترده اى داشته باشد که شاخکهايش يعنى حوزه هايش را در اقصى نقاط جامعه ميگسترد و از اين طريق نبض جامعه و توده هاى وسيع مردم را در دست دارد. نه راديو نه تلويزيون نه امکانات ديگر جاى حوزه را نميگيرند. از بحثهاى ايرج اين تصوير گرفته ميشود که حزب قدرت سياسى حزبى است که از يک گروه زبده از کادرها تشکيل ميشود و با پشتوانه يک توده بى شکل ميزند و قدرت را ميگيرد و پرچمش را وسط تهران ميکوبد. اين تصوير به همه چيز شبيه است جز يک حزب کمونيستى متوجه قدرت.

شکل کار حوزه اى هيچگاه از شرايط خفقان استنتاج نشده است. اگر اينطور بود ديگر بکار بردن کلمه سلول پايه معنا نداشت. منصور حکمت در جايى در اشاره به دوره اى که فضاى سياسى باز ميشود ميگويد "حتى در صورت آغاز پروسه سازماندهى شهرى و منطقه اى حوزه ها - يعنى آغاز سازماندهى هرمى - هنوز حوزه ها بسيارى از خصوصيات کنونى خودرا حفظ خواهند کرد. ايجاد اشکال مرکب سازمانى مرکب در آينده ابدا به معناى رجعت به سازمان سازيهاى پوچ و تصنعى پوپوليستى نخواهد بود". البته در بحثهاى مربوط به سبک کار در آستانه تشکيل حزب کمونيست ايران در مورد اينکه حوزه هاى محل طبيعى زيست و کار در دوره اختناق ضربه پذيرى کمترى دارند و غيره بحثهاى مفصلى شده است. احتمالا ايرج اين بحثها را با کل بحث حوزه ها و ضرورت وجودى آنها قاطى کرده است.

در خارج کشور خصلت حوزه ها تا حدى با داخل فرق ميکند. اما اينجا هم حوزه تجمع تعدادى از اعضاست که بسته به توان و خصوصيات و ارتباطات و شرايطشان کمونيسم و حزب را به درون جامعه ميبرند. نکته مهمى که بايد توجه کرد اينست که اين حوزه نيست که تعيين ميکند حزب چيست و چه ميکند. گويا کسى که ميخواهد حوزه بسازد، سازمان کوچک مخفى ميخواهد درست کند، کارهاى بزرگ را ميخواهد کنار بگذارد و محافل مطالعاتى درست کند. اين جا هم مساله برعکس تصوير ميشود و درک غير معمولى از حوزه ارائه ميشود. حوزه خصلت حزب را در خارج تعيين نميکند. بلکه اين حزب و سياستهاى حزبى و کميته حزبى است که تعيين ميکند حوزه چه باشد، چگونه کار کند و در خدمت چه امرى قرار گيرد. تشکيلاتى که دارد براى بسيج نيرو براى گرفتن قدرت و حفظ قدرت کار ميکند، تشکيلاتى که ميخواهد قدرت بسيج دهها هزار نفرى داشته باشد، اعضايش را هم براى همين کار سازمان ميدهد. حوزه هايش را هم به همين سو سوق ميدهد. نوشته من طولانى ميشود و گرنه ميتوان نشان داد که تشکيلات خارج کشور براى رسيدن به چنين ظرفيتى اولا به حوزه نياز دارد و ثانيا در صورت رسيدن به چنين جايى صد بار بيشتر لازم است که اعضايش در ظرفى مثل حوزه متشکل کرده باشد.

يک نکته را هم در آخر بگويم که در بحث ايرج نيامده است اما برخى رفقا مطرح کرده اند و آن قرار دادن آلترناتيو خانه حزب بجاى حوزه است. ميگويند حوزه يعنى نفى خانه حزب. ميگويند سازمان اعضا خانه حزب است. من ميخواهم تاکيد کنم که اولا خانه حزب جايى در هرم سازمانى حزب ندارد. خانه حزب يک سازمان حزبى نيست. اختيارات و قدرت تصميم گيرى ويژه اى در حزب ندارد. بلکه ابزارى در خدمت حزب است. پاتوق اعضا و کادرهاى حزب و دوستداران غير عضو حزب است. حتى کسانى که دوستدار حزب نيستند نيز ميتوانند در خانه حزب رفت و آمد داشته باشند و در خيلى موارد دارند. اگر کسى خانه حزب را سازمان اعضاى حزب تعريف کند دارد اعضا را از دايره سازمان حزبى کنار ميگذارد. يا خانه حزب را به اعضا محدود ميکند و نقش آنرا بعنوان پاتوق دوستداران حزب نفى ميکند. ثانيا اين بحث که گويا تشکيل حوزه هاى حزبى به معناى نفى خانه حزب است با هيچ منطقى جور در نمى آيد. وجود حوزه هاى فعال و خوب يک نتيجه اش خانه حزب پر رونق است. حوزه ها يک کارشان جلب افراد به خانه حزب است. اين را در تجربه هم ميتوان نشان داد که آنجا که محافل و حوزه هاى غير رسمى اعضا وجود دارند، يعنى جمعى از اعضا و کادرها که در روابطى نسبتا طبيعى يا خودبخودى در ارتباط باهم قرار دارند، اينها بيشترين افراد و اعضا را به خانه حزبى ميکشانند، به رونق آکسيونها و تظاهراتها کمک موثرى ميکنند، ميز کتابهاى حزب را فعالتر ميکنند و در معرفى حزب در محيطهاى مختلف نقش مثبتى دارند. حوزه هاى حزبى و خانه حزب نافى يکديگر نيستند مکمل يکديگرند. بهر رو در اين رابطه ميتوان مفصل تر صحبت کرد. اين را اگر لازم باشد در نوشته جداگانه اى بيشتر باز خواهم کرد.

٢٩ آوريل ٢٠٠٤