گيرندگان اعضاى دفتر سياسى و رفقا حميد تقوائى و بهرام مدرسى

اصغر کريمى

١٦ فوريه ٢٠٠٤

آيا رابطه حزب کمونيست کارگرى با سازمان جوانان کمونيست صرفا معنوى است؟

بدنبال درج مطلب رفيق کورش مدرسى در نشريه سازمان جوانان، و نامه انتقادى رفيق حميد تقوائى دو نامه از رفيق بهرام مدرسى به حميد نوشته شده که بحث را از حد اين نامه ها به اساسنامه کشانده و سازمان جوانان کمونيست را از نظر تشکيلاتى مستقل از حزب اعلام کرده و تاکيد کرده است که رابطه حزب با سازمان جوانان صرفا رابطه اى معنوى است. هدف من در اين نامه پرداختن به همين جنبه از مساله است.

قبل از هرچيز ببينيم اسناد چه ميگويند:

١- سازمان جوانان کمونيست رسما و علنا توسط حزب کمونيست کارگرى ايران ايجاد شده است. بيانيه تشکيل آنرا کميته مرکزى حزب در نشريه انترناسيونال شماره ٣٢ ژانويه ٢٠٠٠ منتشر کرده، اعضاى اولين کميته اجرائى اش را رسما و علنا حزب تعيين کرده و اصول سازمانى اش را دفتر سياسى حزب تهيه و تصويب کرده است و رسما اعلام ميکند که "اين اصول کلى اى است که مقررات اساسنامه اى و موازين تشکيلاتى سازمان جوانان کمونيست بر آنها متکى است. مقررات و آئين نامه هاى مصوب سازمان جوانان نميتوانند و نبايد ناقض اصول مندرج در اين سند باشند".

٢- در ادامه آمده است: "تغيير در اين سند (منظور اصول سازمانى سازمان جوانان کمونيست) تنها در صلاحيت کنگره و يا کميته مرکزى حزب کمونيست کارگرى ايران است".

٣- بند ١٠ اصول سازمانى: "کنگره فوق العاده سازمان جوانان ميتواند توسط کميته مرکزى سازمان يا رهبرى حزب کمونيست کاگرى ايران فراخوان داده شود".

٤- اسم کامل سازمان جوانان کمونيست، "سازمان جوانان کمونيست، سازمان جوانان حزب کمونيست کارگرى ايران" است.

٥- بند ٢: "سازمان جوانان کمونيست از نظر سازمانى از حزب کمونيست کارگرى ايران جدا است. عضويت در يکى به معنى عضويت در ديگرى نيست. براى عضويت در هريک از اين سازمانها بايد جداگانه تقاضا کرد".

موارد فوق همگى به صراحت اعلام ميکنند که رابطه حزب با سازمان جوانان کمونيست فقط معنوى نيست، تشکيلاتى هم هست.

درمورد فدراسيون سراسرى پناهندگان هيچ جا حزب کمونيست ايران رسما اعلام نکرد که آنرا ايجاد ميکند، مسئولينش را تعيين ميکند، اصول سازمانى اش را اعلام ميکند و تغيير در آنرا به کميته مرکزى حزب واگذار ميکند، درمورد سازمان آزادى زن هم حزب کمونيست کارگرى اعلام نکرد که آنرا ايجاد ميکند، رسما اعلام نکرد که چه کسانى را مسئول آن ميکند و اهداف و آئين نامه هاى آنرا هم رسما اعلام نکرد. چون رابطه حزب با اين دو سازمان معنوى است. درمورد سازمان جوانان کمونيست مساله کاملا متفاوت است. قبل از هرچيز اسم سازمان جوانان کمونيست، سازمان جوانان حزب است. حزب رسما اعلام ميکند که اين سازمان مال حزب است. همين براى نشان دادن رابطه تشکيلاتى اين دو سازمان کافى است. صرف اسم تعهداتى پيش پاى سازمان جوانان ميگذارد که فراتر از تعهد سياسى و معنوى است. اما بعلاوه حزب اصول سازمانى سازمان جوانان را هم تنظيم و در دفتر سياسى حزب تصويب کرده است و خيلى صريح و بدون هيچ ابهامى در نشريه حزب اعلام ميکند که اصول سازمانى سازمان جوانان را حزب ميتواند تغيير دهد. کسى که اين نکات بديهى را زير سوال ميبرد بعلاوه دارد بى اطلاعى اش را از سبک کار حزب در قبال تشکلهاى غير حزبى نزديک به حزب نشان ميدهد. حزب و حزب کمونيست ايران تا مقطع قبل از جدائى کمونيسم کارگرى، هميشه در قبال سازمانهاى غير حزبى نزديک به حزب سياست يکدست و مشابهى داشته و هيچوقت آنرا زير پا نگذاشته اند. اسناد تشکيل فدراسيون و سازمان آزادى زن که حزب کمونيست ايران و حزب کمونيست کارگرى مبتکر ايجاد آنها بوده اند به وضوح سبک کار حزب در قبال چنين تشکل هائى را نشان ميدهد.

اين چه رابطه "صرفا معنوى" است که به کنگره و يا کميته مرکزى حزب اين حق داده شده، در واقع خود حزب به خودش اين حق را داده است، که اصول سازمانى سازمان جوانان را رسما اعلام کند و هروقت هم لازم شد آنرا تغيير دهد و به خود اين سازمان و کنگره و کميته مرکزى اش اين حق را نميدهد! آيا در تمام دنيا سازمانى ديده ايد که با سازمان ديگرى صرفا رابطه اش معنوى باشد اما در عين حال يکى بتواند هروقت لازم ديد اصول سازمانى آن ديگرى را تغيير دهد! و به خود آن سازمان اين استقلال و اين حق را ندهد!

آيا هيچ سازمانى تاکنون ديده ايد که با سازمان ديگرى صرفا رابطه اش معنوى باشد اما در عين حال يکى بتواند هروقت لازم ديد کنگره آن ديگرى را فراخوان دهد!

رفيق بهرام در نامه دومش يکجا اشاره مبهم و کلى اى به اينکه رابطه سازمان جوانان کمونيست نه مثل فدراسيون و سازمان آزادى زن است و نه مثل کميته آلمان حزب ميکند اما توضيح نميدهد که اين تفاوت در چيست. دقيقا مساله همين جا است که رابطه حزب و سازمان جوانان حزب مثل رابطه حزب و سازمان آزادى زن و يا فدراسيون نيست، همينطور که مثل کميته آلمان هم نيست. اما اگر منظور رابطه معنوى بود که سازمان آزادى زن و فدراسيون هم رابطه معنوى بسيار قوى اى با حزب دارند. پس تفاوت رابطه سازمان جوانان با حزب در مقايسه با فدراسيون و سازمان آزادى زن در چيست؟ اين تفاوت دقيقا مربوط به وابستگى سازمانى است نه معنوى. معنوى که تفاوتى را نشان نميدهد. حق رهبرى حزب براى فراخوان دادن کنگره از جنس سازمانى است نه معنوى. من جدا تعجب ميکنم چگونه عليرغم صراحت اصول سازمانى سازمان جوانان کمونيست درمورد وابستگى سازمانى سازمان جوانان به حزب، رفيقى اين رابطه را انکار کند. در دو بند اصول سازمانى اين سازمان که خود حزب تصويب کرده است، براى حزب اين حق را قائل شده است که اگر در مقطعى از طريق اتوريته سياسى و معنوى نتوانست جلو سياست، نگرش و روندى را در سازمان جوانان سد کند، بتواند به فراخوان کنگره متوسل شود و يا اصول سازمانى سازمان جوانان را تغيير دهد. درمورد فدراسيون بعنوان مثال حزب حتى آنجا که احساس کند دارد به مسير ديگرى ميرود تلاش ميکند با فشار سياسى، از طريق فراکسيون حزب در فدراسيون و نفوذ معنوى جلو آنرا بگيرد چون رابطه اش سياسى و معنوى است و فدراسيون وابستگى سازمانى به حزب ندارد.

در اصول سازمانى سازمان جوانان اشاره شده است که سازمان جوانان کمونيست از نظر سازمانى از حزب جدا است و اين نکته بسيار بديهى توضيح داده شده است تا اتفاقا راه را بر تفاسير ديگر سد کند. جدا بودن دو سازمان را اصول سازمانى سازمان جوانان اينطور توضيح داده است که عضويت در يکى به معنى عضويت در ديگرى نيست و ساختار جدا دارد و در کنگره خود ارگانهاى رهبرى سازمان را انتخاب ميکند. اما هيچ جا از استقلال صحبتى نشده است.

بين مثال هاى اکستريم استقلال و دستور تشکيلاتى چه مقالاتى را چاپ بکند و نکند فاصله زيادى است. درمورد انترناسيونال هفتگى و ايسکرا هم رهبرى حزب دخالتش تا سطح کدام را چاپ بکند و کدام را چاپ نکند نيست. اينکه هنوز چيزى نميگويد.

موضوع به نظر من با توجه به اسناد کتبى سازمان جوانان روشن است. زير سوال بردن اين موازين روشن واقعا جاى تعجب است.