توضيحاتى به رفيق آذر در دفاع از قرار بيشنهادى ام

ثريا شهابى

١ جولاى

رفيق آذر ماجدى

من قرارى نوشته ام و اتقافا مشکلى با علنى شدن قرارم ندارم. شما چطور؟ حاضريد اين نامه تان را علنى کنيد؟

٭ در مورد اينکه، «ظاهرا بايد سريعا در حمله به آذر ماجدى چيزى نوشته ميشد و وقت نبود که قرار با دقت بيشتر و با فرمولاسيون دقيق تر و اصولى ترى نوشته شود.»

درست است. بايد سريعا چيزى نوشته ميشد، نه به خاطر حمله به آذر ماجدى، به خاطر تاثيرات منفى تصميم آذر ماجدى که ميتواند دنيايى را در بيرون از ما عليه ما به حرکت درآورد و نگرانى از تصميمات نادرست بعدى و ضرورت عاجل دخالت رهبرى حزب. بخشى از اين دخالت توسط ليدر حزب تامين شد. بخش ديگر نقدى است که من بر اصول اساسنامه تان و در تعريف اصول کار يک تشکيلات جانبى بر مبناى اصول تا کنونى مان، خواهم نوشت.

٭ در مورد اينکه، «رفيق ثريا فراموش کرده ايد که کليه اعضاى شوراى مرکزى سازمان آزادى زن از اعضاى حزب اند. براى اطلاع شما بايد بگويم که ٩٠ درصد آنها عضو يا مشاور کميته مرکزى هستند و ٥ نفر از اعضاى دفتر سياسى در اين شورا عضويت دارند، اينها همان فراکسيونى هستند که شما به آن اشاره ميکنيد. و اين فراکسيون است که چنين تصميم گرفته است.»

نه مطلقا فراموش نکرده ام. بعد از خوندن اين بخش از نامه تان ترديدم در مورد اينکه از اصول رابطه سازمانهاى جانبى با حزب مطلع باشيد برطرف شد.

نه اين تعريف فراکسيون حزب در سازمانهاى جانبى نيست. البته اگر بر اصول تاکنونى پايند باشيم.

رهبر فراکسيون حزب، نماينده دفتر سياسى در نهاد جانبى است. و شما تنها نماينده حزب هستيد. تصور نميکنم که حزب به همه رفقاى ک م و د س در شوراى رهبرى ساز ماموريت داد که بروند و اين پروژه را راه بياندازند و رهبرى کنند.

شما از طرف حزب، دفتر سياسى. مامور اين کار شديد. و شما بعنوان نماينده حزب ضامن اين هستيد که اين سازمان را در چهارچوب موازين عقيدتى حزب هدايت کنيد، نه بقيه. اگر مشکلى پيش بيايد حزب از شما ميپرسد نه از بفيه اعضا ک م و د س. ضمنا فراکسيون حزب قرار نيست فقط در رهبرى آن باشد، ميتواند و بايد در بدنه ساز و در تشکيلات توده اى که اعضا ميليونى خواهد داشت، فعال باشد. ساز بايد درش بررى همه زنان، با گرايشات سياسى مختلف باز باشد و همه امکان داشته باشند که در چهارچوب اصول عمومى ساز، فراکسيون هاى مختلف سياسى خود را داشته باشند. و حتى براى آمدن در شوراى رهبرى و نشستن بر کرسى رياست هم فعاليت کنند.

قرار است حزب يکى از اين فراکسيون ها باشد و که ضمن اينکه آن را تاسيس کرده است بتواند همواره در رهبرى ساز بماند و آن را هدايت کند. اينجا است تضمين ميشود که که افق و دورنماى فعاليت هاى يک سازمان توده اى زنان در چهارچوب افق حزب سياسى کمونيستى که هژمونى خود را بر آن تامين کرده است، منطبق بماند. غير از اين الگو، سازمان زنان حزب را تشکيل ميدهيم و يا در بهترين حالت سازمانى غير حزبى اما حاشيه اى. يکى از شروط توده اى شدن ساز، اين است که چنين رابطه اى با حزب و بقيه احزاب داشته باشد. امروز بنظر ميآيد که مرز حزب و ساز مخدوش است.

شايد يکى از عواقب جانبى شرکت تعداد زيادى از اعضا د س در رهبرى ساز اين است که جايگاه رهبرى حزب را با رهبرى اين سازمان در اذهان خود اين رفقا مخدوش کرده است.

ضمنا شما و يقيه اعضا ک م و د س، هنگام کار در ساز، ديگر به عنوان عضو رهبرى حزب کار نميکنيد. بلکه بعنوان اعضا ساز کار ميکنيد.

اما رابطه حزب و ساز و شرط تبعيت از ليد حزب.

طبعا حزب هيچ دخالت روتين و غير روتينى تشکيلاتى در ساز ندارد. و حتى دخالت روتين سياسى هم نخواهد داشت، چرا که نماينده اش آنجا هست. اما هنگام اختلاف!

اگر شما، رهبر فراکسيون حزب در ساز با رهبرى حزب اختلاف پيدا کنيد و حزب تشخص بدهد که شما ديگر سياست هاى حزب را نمايندگى نميکنيد، ميتواند حمايت اش را از شما پس بگيرد. درست است شما مطلقا موظف نيستيد که به توصيه هاى ليدر حزب و دفتر سياسيى عمل کنيد. اما حزب هم مختار است که تصميم بگيرد که اين اختلاف آيا تا آنجا هست که حمايت اش را از شما پس بگيرد يا نه؟ ميتواند اعتبار و حمايت حزب را در اتنخابات پشت سر شما نيآورد. عضويت شما در دفتر سياسى به معناى توافق خودبخودى حزب با هرآنچه شما بکنيد نيست. رابطه برعکس است.

اما، يک کيس مجازى براى اينکه بيشتر متوجه شويد. اگر اکثريت اعضا دفتر سياسى عضو شوراى رهبرى ساز بشوند در آنصورت هنگامى که اختلاف پيش آمد، رابطه برعکس ميشود. راى گيرى ميشود و رهبرى ساز با آوردن اکثريت آرا، حزب را ملزم به تبعيت از تصميمات خود ميکند. در اين صورت حزب در ساز فراکسيون ندارد، بلکه ساز در حزب فراکسيون دارد و از طريق فراکسيون خود هژمونى سياسى خودش را تامين ميکند.

همينجا اضافه کنم که اشاره رفيق آرام به اينکه اين فراکسيون ها در دنياى واقعى وجود ندارد، نمى تواند ناقض اصول ما باشد. امروز عضويت کارگرى هم در دنياى واقعى وجود ندارد، آيا بايد خط اش بزنيم؟

در مورداينکه گفته ايد، «قبلا هياهو براه افتاده بود که حق تغيير سردبير نداريم. حالا عقب نشسته شده و بر پروسه «عادلانه و منطقى» تغيير تاکيد ميشود. اينها بهانه است. خودتان هم ميدانيد.»

پاسخ من اين است، من کجا گفته ام که حق تغيير سردبير را نداريد. بهانه چى است؟ نه خودم نميدانم. چيزى که من ميدانم اين است که معمولا اينها را هنگام شانتاژ بکار ميبرند. حرف سياسى تان را بزنيد.

ضمنا،

اين استدلال که هرکس به شما در هر سطحى انتقاد کند، ميخواهد به «زيرتان بکشد!» چيزى که شما، مريم نمازى و سياوش دانشود ( که اين يکى به شيوه هيستريکى و پاپوش دوزى و سواستفاده سياسى) مطرح ميکنيد، نميتواند تصويرى خوبى از شما بدهد. اين موقعيت رهبرى که محکم و با اعتماد بر کرسى رياست نشسته است و اجازه ميدهد که مردم که سهل است، همفکرانش چلنج اش کنند، نيست. شما بايد در موقعيت ريئس ساز، با اعتماد به نفس خيلى بيشترى عمل کنيد و انتقاد پذير تر از اينها باشيد. کسى دندان طمع براى کرسى رياست شما تيز نکرده است، اين را مطمئن باشيد، گو اينکه اگر هر کسى فکر کند که ميتواند بهتر از شما ساز را هدايت کند، و براى اينکار قدم پيش بگذارد، کمترين خلافى نکرده است چه رسد که جنايى کردن خواب و خيال چنين چيزى (آنطور که سياوش دانشور مينويسد)

من دخالت رهبرى حزب را خواسته بودم. دخالت حميد بخشى از دخالتى که مد نظر من بود را تامين کرد.

منهم با احترام

ثريا شهابى

..................................................

نقد قرار پيشنهادى ثريا شهابى درباره رهبرى سازمان آزادى زن

آذر ماجدى

قرار ثريا شهابى درباره رهبرى سازمان آزادى زن داراى اشتباهات حقوقى و سياسى متعددى است. ظاهرا بايد سريعا در حمله به آذر ماجدى چيزى نوشته ميشد و وقت نبود که قرار با دقت بيشتر و با فرمولاسيون دقيق تر و اصولى ترى نوشته شود.«سرپيچى رهبرى اين سازمان در مقابل توصيه هاى ليدر حزب، در مورد توقف مکاتبات، و اخيرا انتشار قرارى که «اخراج سردبير آزادى زن را شرط پيشروى اين سازمان ميداند». اولا «سرپيچى» اصطلاحى نظامى - ارتشى است و در حزب کمونيست کارگرى جايى ندارد. اما در مورد رابطه ليدر حزب با سازمانهاى جانبى، اين رابطه اى معنوى و مشورتى است. رابطه اى سياسى که بر اقناع و تلاش براى هم نظرى استوار است و نه تبعيت بى چون و چرا از تصميمات ليدر حزب. رابطه به شکلى که شما تعريف ميکنيد، حزب را بيک سازمان بوروکراتيک بدل ميکند و استقلال سياسى و حقوقى سازمان هاى جانبى را کاملا نفى ميکند. من، بعنوان رئيس سازمان آزادى زن، و بعنوان عضو دفتر سياسى حزب محقم که پس از شنيدن نظرات ليدر حزب يا هر مقام ديگر حزبى تصميمى را که بنظرم درست و اصولى است بگيرم. اين هم از نظر حقوقى، هم سياسى، و هم اصولى کاملا درست است. رابطه سازمان جانبى با حزب بمعناى پذيرفتن بى چون و چراى هر تصميم و نظرى نيست. قبلا هياهو براه افتاده بود که حق تغيير سردبير نداريم. حالا عقب نشسته شده و بر پروسه «عادلانه و منطقى» تغيير تاکيد ميشود. اينها بهانه است. خودتان هم ميدانيد. همانطور که نوشته ام مساله سردبيرى مهرنوش موسوى بخاطر اختلافات متعدد سياسى و سبک کارى کاملا زير سوال بود، و وقتى ايشان به رئيس سازمان آزادى زن اتهام سانسور و حق کشى زد و ميخواست که اين کمپين را علنى کند، ديگر بايد کنار گذاشته ميشد. نشسست شوراى مرکزى سازمان، بالاترين ارگان سازمان هم باتفاق آراء آنرا تائيد کرد و اقدامى ضرورى براى پيشبرد فعاليت هاى سازمان دانست. مهرنوش موسوى هم حق داشت که به اين نشست بيايد و به اين تصميم اعتراض کند و تقاضاى تجديد نظر کند. ايشان تصميم گرفت که نيايد و از طرق ديگر اعتراضش را به پيش ببرد. تا آنجا که به عمل رهبرى سازمان آزادى زن برميگردد از اين منطقى تر و عادلانه تر امکان ندارد، تا آنجا که به عملکرد مهرنوش موسوى و به شما برميگردد از اين غيراصولى تر و بهانه جويانه تر ممکن نيست.قرار پيشنهادى شما از نظر حقوقى اشکال دارد. اولا در ايراد به بند اساسنامه اى، چنين بندى در تمام سازمان ها رعايت ميشود و اصل سازمانى است، اگر قرار است که سازمانى بتواند فعاليت ها و سياست هايش را به پيش ببرد مصوبات سازمان و تصميمات رئيس سازمان بايد لازم الاجرا باشد و در صورتى که انتقادى به آنها وارد است بايد از کانال سازمانى پيگيرى شود. متاسفم ثرياى عزيز که بايد بگويم، زدن زير اصول هاى قديمى سازمان و تشکيلاتى، بخاطر حمله به رئيس يک سازمان معين هيچ نيست جز اپورتونيسم.نوشته ايد: «فعاليت حزب در اين پروژه همچون ساير پروژه هاى جانبى حزب، از طريق فراکسيون حزب در اين سازمان و نماينده حزب در رهبرى آن، (رئيس سازمان) تامين ميشود.» و در پايان قرار پيشنهادى تان گفته ايد که لازم است دفتر سياسى بخاطر اشتباهات سياسى رهبرى آن «در هدايت اين سازمان دخالت کند.» رفيق ثريا فراموش کرده ايد که کليه اعضاى شوراى مرکزى سازمان آزادى زن از اعضاى حزب اند. براى اطلاع شما بايد بگويم که ٩٠ درصد آنها عضو يا مشاور کميته مرکزى هستند و ٥ نفر از اعضاى دفتر سياسى در اين شورا عضويت دارند، اينها همان فراکسيونى هستند که شما به آن اشاره ميکنيد. و اين فراکسيون است که چنين تصميم گرفته است. در نتيجه بحث شما در مورد فراکسيون کمونيسم کارگرى و دخالت دفتر سياسى در رهبرى آن از کانال فراکسيون در اين مورد موضوعيت ندارد. رهبرى حزب در اين مورد هم همچون موارد ديگر دخالتى معنوى و مشورتى است که تاکنون از طريق ليدر حزب، يعنى همان کانال مشروع، تامين شده است. ادعا شده است که «سياست هاى رهبرى آزادى زن، به اعتبار اين سازمان و از آن بيشتر به اعتبار حزب لطمه زده است.» سياست هاى رهبرى سازمان آزادى زن، رئيس آن و ساير اعضاى رهبرى آن، سازمان آزادى زن را بيک سازمان معتبر، سرشناس و محبوب بدل کرده است. سازمان آزادى زن در عرض يکسال اخير در سطح بين المللى از فرانسه تا کانادا مطرح شده است. در بسيارى از رسانه هاى معتبر و سرشناس مطرح شده است، از بى بى سى، تا اينترنشنال هرالد تريبون، تايم مگزين، کانال ٤ روزنامه اينديپندنيت و ....،. دقيقا بخاطر همين فعاليت هاى درخشان رهبرى سازمان، مريم نمازى و خود من بيک کنفرانس وسيع در آمريکا دعوت شده ايم که در آن شيرين عبادى و سوزان سرندون هنرپيشه معروف آمريکايى شرکت دارند. قرار است در آنجا سازمان آزادى زن در کنار سازمان آزادى زن عراق بعنوان صداى آزادى زن در خاورميانه شرکت کند و در مقابل اسلام سياسى و مدافعينش کيفر خواست زنان را مطرح کند. در داخل کشور هم سازمان آزادى زن در چند قدمى يک سازمان توده اى قرار گرفته است. به يمن برنامه تلويزيونى سازمان آزادى زن از سرهنگ ارتش، تا دانشجوى دانشگاه و زن خانه دار از ما تقاضاى عضويت کرده اند و از ما ميخواهند که رهبريشان کنيم. از تهران تا اهواز، از کرج تا سنندج و اورامانات و اروميه از ما تقاضاى عضويت ميشود. سازمان آزادى زن به يک سازمان موفق در توده اى کردن کمونيسم کارگرى و به دروازه پيوستن فعالين جنبش آزادى زن به کمونيسم کارگرى تبديل شده است.آن چيزى که به سازمان آزادى زن و به تبع آن به حزب ضرر ميزند، نه سياست هاى رهبرى سازمان، بلکه کارشکنى ها و فضا سازى هاى اين چنينى در رهبرى حزب و مهمتر از آن چنين قرارى است. ما قرارى را در نشست سازمان آزادى زن تصويب کرديم و از آنجا که به علنيت معتقديم آنرا چاپ کرديم. ما قرارى صادر کرده ايم که متيوانيم علنى اش کنيم. آيا اين قرار رفيق ثريا شهابى را کسى جرئت ميکند علنى کند؟ من بعنوان عضو دفتر سياسى اين حزب با اين شيوه برخورد با سازمان هاى جانبى مخالفم و ما هيچگاه چنين عمل نکرده ايم. قرار شما نه تنها بضرر سازمان آزادى زن، بلکه بضرر حزب کمونيست کارگرى نيز هست. چنين تصويرى از حزب در رابطه با سازمان هاى جانبى تصويرى نادرست از حزب به مردم ميدهد.

با احترام

٣٠ ژوءن ٢٠٠٤

از: ثريا شهابى

٢٨ جولاى ٢٠٠٣

قرار براى تصويب در دفتر سياسى

در مورد رهبرى ساز

سازمان آزادى زن، يکى از پروژه هاى جانبى حزب است. فعاليت حزب در اين پروژه همچون ساير پروژه هاى جانبى حزب، از طريق فراکسيون حزب در اين سازمان و نماينده حزب در رهبرى آن، (رئيس سازمان) تامين ميشود. طى ماههاى اخير سياست هاى رهبرى آزادى زن، به اعتبار اين سازمان و از آن بيشتر به اعتبار حزب لطمه زده است. اخراج سردبير آزادى زن، به خاطر اختلافات سياسى و سبک کارى، بدون طى شدن يک پروسه منطقى و عادلانه، سرپيچى رهبرى اين سازمان در مقابل توصيه هاى ليدر حزب، در مورد توقف مکاتبات، و اخيرا انتشار قرارى که «اخراج سردبير آزادى زن را شرط پيشروى اين سازمان ميداند» و انتشار اصول تشکيلاتى که در يک بند آن گفته ميشود که،«. در سلسله مراتب تشکيلاتى اصل بر تبعيت هر جمع از مصوبات سازمان و تصميمات رئيس سازمان آزادى زن است.» که تبعيت از تصميمات رئيس سازمان آزادى زن را اصل اساسنامه اى خود قرار داده است،

اين سازمان را از امکان تبديل شدن به يک سازمان توده اى در دفاع از حقوق زنان که بتواند بعنوان يک پروژه جانبى حزب، در چهارچوب سنن و سياست هاى حزب حرکت کند، را به خاطر سياست هاى نادرست رهبرى آن، محروم ميکند.لذا دفتر سياسى لازم است در رابطه حزب با رهبرى اين سازمان تجديد نظر کند و براى هدايت اين رهبرى دخالت کند.