از: ثريا شهابى

١٦ ژوئن ٢٠٠٤

رفيق آذر ماجدى عزيز

شما در نامه به مهرنوش که قرار است براى همه کادرها هم برود بخشى از رهبرى حزب را متهم ميکنيد. که

«ولى خوب اين حزب بعد از منصور حکمت است. ظاهرا ميشود ترور شخصيت کرد، فضا سازى کرد و بخشى از رهبرى حزب را هم با خود همراه کرد.»

رفيق آذر منظورتان کدام بخش از رهبرى حزب است؟

اگر اين اشاره در مورد رفقايى از د س است که مخالف شما، اظهار نظر کرده اند. شما بايد نظرشان را نقد کنيد. نه اينکه در نامه به مهرنوش آنها را به «ترور شخصيت و فضا سازى» متهم کنيد. شما به رفيق مهرنوش درس احترام و حفظ حرمت رفقاى رهبرى را ميدهيد. عليه ترور شخصيت و فضا سازى نوشته ايد. منهم با اين موافقم. فکر ميکنم اين شامل رفقايى که شما با آنها موافق نيستيد هم بشود. حمله شما سوت حمله به بخشى از رهبرى حزب است که شما با آنها موافق نيستيد و به اين شکل و اينطور از کنار و در جمله اى به مهرنوش که قرار است براى همه کادرهاى حزب برود، مطرح ميشود.

اين کار شما اختلاف در مورد کيس مهرنوش را وارد فاز ديگرى ميکند. اين کار شما به همان اندازه غير اصولى است که کسى عليه شما بقول شما فضا بسازد و شخصيت ترور کند.

اين کار شما يعنى در اين دعوا، با مخالفين خود در رهبرى حزب، به اين ترتيب و به بهانه کيس مهرنوش تصفيه حساب سياسى کردن. شما مجاز نيستيد رفقاى محترم و عزيز و کمونيستى که به اندازه رفقاى ما در شوراى مرکزى ساز عزيز، کمونيست و محترم هستند را اينطور به سادگى خراب کنيد.

ضمنا در مورد کيس فرهاد بشارت و نحوره برخورد منصور حکمت، بنظرم درست نميگوئيد. آن کيس با اين کيس کاملا متفاوت بود. من اگر لازم شد بعنوان کسى که در جريان آن تغيير و تحولات بودم، در جزئيات بيشتر صحبت خواهم کرد.

منصور حکمت، فرهاد بشارت را به خاطر هيچ نقض اصولى برکنار نکرد. فرهاد بشارت اساسا اصولى را نقض نکرده بود. مسئله اساسا برکنارى نبود. منصور حکمت حمايت سياسى اش را از فرهاد بشارت پس گرفت. آنهم نه به خاطر حمله به خودش، يا عدم امکان همکارى با او.

فرهاد بشارت ميخواست فدراسيون را ببندد. در مقابل اين اقدام به پيشنهاد منصور حکمت، دفتر سياسى وقت حمايت خود را از فرهاد بشارت پس گرفت. اعلام کرد که او نماينده حزب در فدراسيون نيست. دفتر سياسى به پيشنهاد منصور حکمت نماينده ديگرى را معرفى کرد و براى شرکت در انتخابات کنگره فدراسيون از نماينده جديد خود حمايت کرد. نماينده حزب در کنگره فدراسيون کانديد شد و با اکثريت آرا بعنوان دبير فدراسيون انتخاب شد.

فرهاد بشارت اعلام کرد که در مقابل نماينده دفتر حزب، خود را کانديد نخواهد کرد. جلسات توضيحى و مکاتبات توضيحى زيادى در اين مورد انجام شد.

در کنگره فدراسيون فرهاد بشارت و هريک ديگر از اعضا رهبرى وقت فدراسيون ميتوانستند کانديد شوند و در انتخابات شرکت کنند.

اين يک پروسه مشروع، شفاف، علنى، قابل دفاع و قانونى بود که طى آن حزب در حيات سياسى يکى از پروژه هاى جانبى اش دخالت کرد و جلوى فروپاشى آن را گرفت، ربط و نزديکى به کيس رفيق مهرنوش ندارد.

در حاشيه، همانطور که گفتم مسئله اساسا برکنارى نبود. فشار سياسى و اتوريته حزب بود که در کيس فدراسيون دخالت کرد، نه حق و حقوق اساسنامه اى حزب! اساسا حزب اگر هم ميخواست نميتوانست و نميتواند رهبرى فدراسيون را برکنار کند. فدراسيون يک تشکيلات جانبى حزب است. مکانيسم دخالت حزب در آن عين مکانيسم حزب نيست.

اساسنامه فدراسيون ميگويد که دبير فدراسيون منتخب کنگره و کنفرانس هاى فدراسيون است. نماينده حزب هم ميتواند در اين کنگره ها و کنفرانس ها کانديد شود و راى بيآورد. و اين تنها راه دخالت حزب در انتخابات رهبرى فدراسيون است. اين مکانيسم در بحرانى که زمان فرهاد بشارت بوجود آمد، و در دل و با وجود همه حملات جنگ سردى عليه نادر، کاملا رعايت شد.

با احترام

ثريا شهابى