ما ميتوانيم و بايد متحد بمانيم!

مصطفى صابر

رفقاى دفتر سياسى، رفيق کوروش، رفيق حميد!

هوش زيادى نمى خواهد تا ببينيم که اگر در مقطع فعلى حزب دچار انشعاب، فراکسيونيسم غير سياسى يا جدال هاى نازل بشود و در يک کلمه اگر حزب بهم بريزد، به احتمال زياد فرصت تاريخى فعلى که در برابر کمونيسم کارگرى هست را از دست داده است. مردم به حزبى که در درون خودش دعواست و نمى توانند اين دعوا را جمع جور کنند و متمدنانه باهم اختلافاتشان را بگويند و در عين حال کنار هم بايستند و کار کنند، اعتماد نخواهد کرد. مردم چنين حزبى را بخصوص با مختصات ما که تازه دارد در يک ابعاد عظيم توده اى مطرح ميشود، انتخاب نخواهند کرد. بسادگى خواهند گفت اين آدم ها که کنار هم نمى توانند کار کنند عرضه انداختن جمهورى اسلامى و جمع جور کردن اوضاع بعد از آنرا ندارند. اگر حزب فعلى بهم بريزد، جمع کردنش بسيار دشوار است و کارى هرکولى تر از آنى ميخواهد که نادر هميشه ميگفت.

ولى آيا ميتوانيم کنار هم کار کنيم. همانطور که قبلا هم نوشتم به نظرم آرى، ولى شرط آن اتفاقا اينست که با همديگر سازش نکنيم، به همديگر امتياز ندهيم، بر عکس موازين و چارچوبه حزبى سياسى و علنى و اجتماعى را تعريف کنيم که ميتواند اختلافات و جدال هاى درونى را هضم کند و کارش را انجام دهد. حزبى که خود در هر لحظه عرصه جدال و کشاکش نيروهاى درونش براى فتح آنست ولى در عين حال به همه احترام ميگذارد، نسبت به همه عادل است، جلوى همه عرصه باز ميکند تا حرفشان را بزنند، کسى از زير پاى کسى که دارد روبه جامعه امر حزب، امر کمونيسم را پيش ميبرد چارپايه خالى نمى کند و اجازه ميدهد تا اين حزب ظرف تاثير گذارى و رهبرى اجتماعى هر کسى باشد که داعيه آنرا دارد و برنامه و اساسنامه و سياست هاى مصوب اين حزب را در فعاليت روبه بيرونش نمايندگى ميکند و از آن پيروى ميکند. رفقا اين ممکن است. به نظر من حزب بعد از منصور حکمت تنها چنين حزبى ميتواند باشد، . راستش حزب زمان منصور حکمت هم اساسا همين حزب بود: حزب قطعنامه ها و مصوبه ها. حزب علنى و شفاف و روبه جامعه. حزب تصميمات روشن و قابل دفاع در سطح علنى.

در نتيجه پيشنهادات قبلى ام را ميکوشم کمى روشنتر مطرح کنم:

١- بحث سياسى درونى ما تماما علنى شود. در سطح جامعه علنى شود. بولتن مباحثات درونى ما تحت نظارت يک کميسون ويژه که در آن حميد و کوروش عضو هستند و احتمالا سه نفر ديگر که توسط پلنوم انتخاب ميشوند، منتشر گردد. (ضوابط دقيق بولتن را ميشود تعيين کرد و به تصويب پلنوم رساند.) اشتباه است اگر بحث صرفا در حد کادرها و حتى اعضا علنى شود. اين به نظر من انعکاس عدم درک و تطابق با موقعيت عينى است که حزب از لحاظ اجتماعى دارد وارد آن ميشود.

٢- پلنوم در يک مصوبه به جامعه اعلام کند که اختلاف داريم ولى کنار هم ميمانيم و اختلافاتمان را به روش هاى اصولى و مبارزه با پرنسيب و علنى درون حزبى پيش ميبريم. اين حزب مصوبات و تصميم هاى علنى و شفافى است که به تصويب ارگانهاى رسمى و مشروع حزب (کنگره ها، پلنوم ها و مصوبات دفتر سياسى و..) رسيده است و هر گونه تغيير و تحولى در آن نيز از کانال همين کانال ها صورت خواهد گرفت. هيچ کس جواب از پيشى اى براى اختلافات فعلى ندارد. پس از يک دوره بحث در کنگره بعدى در مورد آن تصميم خواهد گرفت و تازه آنجا هم تضمينى نيست که اختلافات پايان بيابد. ولى حزب در همه حال محکم سرجايش ايستاده است و دارد کارش را ميکند. اختلافات بالا و پايين ميشود، آدم ها مى آيند و ميروند، ولى حزب سر جايش هست!

٣- کميسيون ويژه اى (که همان کميسيون فوق مى تواند باشد) تشکيل شود تا به شکايات رسيدگى شود. اما فقط شکاياتى که نسبت به تصميم معين اجرايى ابراز شده است. (براى مثال اعتراض مهرنوش از اين نوع است.) رفقا اگر خواهان پايان بخشيدن به فضاى شايعه و کى دم يخچال چى گفت هستيم، که هستيم، تنها راهش علنى کردن بحث ها و ايجاد فضاى شفاف است. اين فضا تنها بصورت سياسى ميتواند پاسخ بگيرد. تصورش خيلى ساده است که تکليف حقوقى هر کدام از شکايت ها حتى تا کنگره هم حل نشود. حقوقى کردن اختلاف سياسى به نظر من کل حزب را از بالا تا پايين به يک دادگاه تبديل ميکند و عملا يک انشعاب تحميلى و خطرناک و همان بهم ريختن حزب را به ما تحميل خواهد کرد. در يک فضاى شفاف و علنى کسى نمى تواند به کسى بهتان بزند و اگر هم بزند جواب ميگيرد. يعنى مجازات سياسى ميشود، آبرويش ميرود! مصرانه تقاضا ميکنم شکاياتى که خارج از اعتراض به تصميم اجرايى حزب است را از دستور خارج کنيم و اعلام کنيم پاسخ ما به همه شکاياتى غير از اين، پاسخى سياسى است: علنى و شفاف کردن محيط فعاليت حزبى! اين کارى است که رهبرى چنان حزبى بايد با قاطعيت انجام دهد.

٤- کميسيونى تعريف شود تا ضوابط و مشخصات اين حزب بعد از منصور حکمت را که دارد با درد متولد ميشود را بنويسيد و يا صحيح تر تدقيق کند تا به تصويب دفتر سياسى و پلنوم برسد. موازين اش را منصور حکمت داده است اما لازم است در جزئيات مناسبات بين سه قطب بالاى حزب (ليدر، دفتر سياسى، پلنوم) را تعريف کند. اين کميسون نيز ميتواند همان کمسيون فوق باشد.

در اين دوره حساس لازم است که کمسيونى مرکب از حميد و کوروش و چند رفيق ديگر، حواس اش به کارهايى که ميتواند حزب را به باد دهد، از جمله موارد فوق، باشد. اين يک دوره گذار است و بايد اشکال سازمانى گذرا ولى مهم و لازم مناسب آنرا هم تعريف کرد.

البته توهمى ندارم که اين پايان کار نيست. تازه شروع کار است. حزب ما در مفطع حياتى قرار گرفته است. دارد به حزبى وسيع و اجتماعى تبديل ميشود ولى خود حزب مکانيسم هاى درونى، روحيه و افق لازم براى اين تحول را به روشنى تعريف نکرده است. ما در اين مقطع قرار داريم و بايد بعنوان رهبران اين حزب بتوانيم به آن حزب وسيع و سياسى منصور حکمتى عبور کنيم. باور کنيد ممکن است تا دنيا دنيا است در يک چنان حزبى در هر لحظه معين دو و يا چند نظر مختلف و حتى دسته بندى هاى مختلف وجود داشته باشد. يک حزب وسيع اجتماعى اگر اينطور نباشد، عجيب است. بايد حزبى ساخت که در عين حزب سياسى بودن فرصت هضم اختلافات و امکان دادن به اينکه تصميمات از دل کوران جدالها به تصويب حزب برسد، را فراهم ميکند. رفقا متاسفانه دوره منصور حکمت مدتى است تمام شده است. دوره امثال من و شما شروع شده است. اما با اينهمه ميشود يک حزب سياسى بود، سياسى کار کرد، سياسى به هم برخورد کرد. اين شرط هرگونه انقلاب، تصرف قدرت و خلاصه پيروزى کمونيسم در ايران است.

زنده باد حزب کمونيست کارگرى ايران!

١٦ جون ٢٠٠٤