حقيقت مثل خورشيد است. ولى شما در نيمکره ديگر بسر ميبريد!

رفيق مهرنوش عزيز

در پاسخ به نامه مفصل شما ذکر نکاتى را لازم ميدانم.

قبل از هر چيز بايد بگويم که کاملا با جمعبندى رفيق حميد تقوايى موافقم و لذا لزومى نمى بينم که به نکاتى که رفيق حميد به آنها پاسخ گفته بپردازم، صرفا به بعضى از آنها اشاراتى ميکنم. نزديک به دو ماه است که غائله اى در حزب براه افتاده است که انرژى و تمرکز زيادى از رهبرى حزب و سازمان آزادى زن را بخود اختصاص داده است. کمپينى براى آزادى فعالين اول ماه مه براه افتاد و بدنبال آن کمپين ديگرى براه افتاد که حزب و سازمان آزادى زن را به اسارت گرفت. فعالين کارگرى آزاد شدند، رهبران حزبى و سازمان آزادى زن هنوز در اسارت بسر ميبرند. اميدوارم که نامه حميد تقوايى بتواند به اين کمپين پايان دهد و ما شاهد آزادى حزب و سازمان آزادى زن نيز باشيم.

رفيق عزيز، در مقابل صد صفحه آژيتاسيونى که شما ظرف اين مدت عليه من و سازمان آزادى زن نوشته ايد، من ترجيح دادم، تا زمانى که اين نامه هاى قطور در ميان دفتر سياسى و شوراى مرکزى سازمان آزادى زن پخش ميشد، فقط به نکات اساسى اشاره کنم و وارد رد و بدل مکاتباتى نشوم، ولى حالا که اين صحبت ها به ميان کادرهاى حزب رفته است، درست و اصولى ميدانم که به مسائلى که عنوان شده است پاسخ گويم و جاى هيچ شک و شبهه اى باقى نگذارم.رفيق مهرنوش، بنظر ميرسد که ما در دو نيمکره مختلف زندگى ميکنيم. آفتاب شما براى ما تاريکى است. شما بهتر از هرکسى ميدانيد که در سازمان آزادى زن چه گذشت، و در رابطه با کمپين گل رز چه گذشت و اگر انتخاب ميکنيد که بنويسيد: «مسئله به سادگى اين است که رفيق آذر ماجدى، وسط بحث سياسى و نقد من به روشهاى کار و برخوردش در جريان کمپين گل رز که من براى دفاع از آزادى کارگران سقز، برپا کرده بودم، تصميم گرفته است بدون ارائه هيچ گونه دليل منطقى و اصولى، بدون هيچ گونه رجوعى به آراء کسى، ولو اينکه حتى اين آراء اشتباه ميبود، ٢ هفته قبل از نشست جمع مرکزى سازمان آزادى زن، راحت و مثل آب خوردن مرا از سردبيرى آزادى زن برکنار کند،» باين خاطر است که ميخواهيد حقيقت را وارونه جلوه دهيد. نه، دوست عزيز مساله اصلا به اين سادگى نيست. شما کمپينى تشکيل داديد، من به آن نقد داشتم، نقد سياسيم را گفتم و از شما خواستم که به اين علت که بيانيه اين کمپين با سياستهاى سازمان آزادى زن مغاير است آنرا در نشريه منتشر نکنيد، شما در پاسخ به اين نامه من، مرا متهم به سانسور کرديد و از رهبرى حزب اجازه خواستيد که مرا افشاء کنيد. در هر سازمانى از عفو بين الملل، تا فدراسيون پناهدگان، از حزب سوسيال دموکرات تا حزب کمونيست کارگرى اگر سردبير نشريه سازمان يا هر مسئول ديگرى رئيس سازمان را به سانسور متهم کند و بخواهد که آنرا علنى کند و عليه رئيس سازمان افشاءگرى کند، سردبير را کنار ميگذارند. به همين سادگى. نميشود عليه مسئول سازمان «افشاءگرى» کرد، او را متهم کرد و بعد هم انگار نه انگار که اتفاقى افتاده به کار ادامه داد. اين نه فقط بى حرمتى به رئيس که بى حرمتى به خود سازمان نيز هست. آيا اين ديکتاتورى است؟ خير. آيا اين غيراصولى است؟ خير. آيا اين «غيراجتماعى» است؟ راستش نمى فهمم که اين ديگر چه صيغه اى است که از اين کمپين اخير در دهان هواداران کمپين عليه رئيس سازمان آزادى زن افتاده است. ما تاکنون چنين مقوله اى را در اصول سازمانى حزبى مان نداشتيم. در اساسنامه اى هم که در نشست شوراى مرکزى باتفاق آراء بتصويب رسيد، جنين موردى پيش بينى نشده است، در اصول سازمانى حزب کمونيست کارگرى هم چنين مقوله اى را نداريم. اين اختراع شماست و به مذاق عده اى در حزب خوش آمده است و بدون آنکه به مفهوم واقعهى آن دقت شود و يا در آن تعمق شود به اين ور و آنور پرتاپ ميشود. سازمان آزادى زن سازمانى اجتماعى است و به يمن تلويزيون براى آزادى زن روز به روز اجتماعى تر ميشود، ولى اصول سازمانى آن بتصويب توده ها نميرسد و براى عزل و نصب و هر فعل و انفعال ديگر در آن نيز به توده ها ارجاع نميشود و رفراندوم نميکنيم. توسل جستن به اين مقوله يک عوامفريبى بيش نيست. براى مه آلود کردن و خاک آلود کردن فضا است.

و آيا اين مساله تنها مساله اى بوده است که چنين تصميمى را الزامى کرده است؟ خير. تمام رفقاى مسئول در سازمان آزادى زن در جريان تنش و اصطکاک افزاينده درون سازمان هستند. همکارى ما غيرممکن شده بود. بارها از من خواسته شده بود که سردبير را تغيير دهم و من بخاطر وضعيت حزب، همان وضعيتى که به شما اجازه و امکان داده است که نزديک به دو ماه در اين حزب فضا بسازيد و اخلال ايجاد کنيد، تعلل ميکردم و تصميم گرفته بودم که تعيين تکليف در مورد آنرا تا نشست بتعويق اندازم. اقدام آخر شما راهى براى من باقى نگذاشت. رفيق عزيز شما يکبار ديگر نيز در شرايط مشابه اى قرار گرفته ايد ولى بعلت فضاى متفاوت حاکم بر حزب اتفاقا آب از آب تکان نخورد. شما از سردبيرى همبستگى هفتگى نيز کنار گذاشته شديد، بدلايل مشابه. ولى در آن مقطع توده ها اعتراض نکردند، از اردوگاه هاى پناهندگى طومار جمع نشد، مريم نمازى به استالينيسم متهم نشد. بسيارى حتى متوجه نشدند. اگر اکنون اين غائله براه ميافتد، بخاطر فضاى سياسى حزب است که نه تنها به کمپين و فضا سازى عليه رئيس سازمان آزادى زن امکان ميدهد، بلکه از آن استقبال ميکند.دوست عزيز روش هاى منصور حکمت و سنت هاى منصور حکمت را نيز بياد ما نياوريد. بعنوان کسى که ٢٤ سال از نزديک روش ها و سنت هاى او را ديده ام و دنبال کرده ام، فکر نميکنم که شما احتياج به چنين کارى داشته باشيد. بگذاريد اتفاقا يک مورد نسبتا مشابه از تاريخ اين حزب را به شما يادآورى کنم. در آن مقطع شما در اين حزب نبوديد و از اين ماجرا دست اول اطلاع نداريد. منصور حکمت در زمانى که فرهاد بشارت دبير فدراسيون بود، بدنبال حرکتى که بنظر او مغاير با اصول ميامد، به فرهاد بشارت اعلام کرد که ايشان ديگر کانديد حزب براى دبيرى فدراسيون نخواهد بود و با کانديد فرهاد بشارت براى دبيرى نيز در جلسه دفترسياسى مخالفت کرد. براى اطلاع شما، فرهاد بشارت شخصيتى بسيار اجتماعى بود، در آن مقطع اجتماعى ترين شخصيت حزب بود، در آنموقع هم چند صدا بلند شد. آنها نيز به انبان جنگ سردى متوسل شدند که با قاطعيت تمام از منصور حکمت پاسخ گرفتند و بهمن شفيق، عضو کميته مرکزى وقت در پلنوم بشدت مورد انتقاد منصور حکمت قرار گرفت. ضمنا در آنموقع هم حزب اساسنامه نداشت. فرهاد بشارت و جعفر رسا با چند نفر ديگر در حزب به مسموم کردن فضا مشغول شدند، منصور حکمت در کنگره دوم عليه اين اقدامات آنها و محفليسمشان، در جلسه رسمى کنگره صحبت کرد. نوارهاى هم کنگره دوم و هم پلنوم مورد اشاره در آرشيو حزب وجود دارد. ولى خوب اين حزب بعد از منصور حکمت است. ظاهرا ميشود ترور شخصيت کرد، فضا سازى کرد و بخشى از رهبرى حزب را هم با خود همراه کرد.ضمنا من از شما در نشريه قدردانى و تشکر کردم. صحبتى از برکنارى شما نشد. اينکه هنوز نشريه روى سايت نرفته نامه هايى به دفتر سياسى حزب ميرسد حاوى نکاتى يکسان که «برکنارى شما را محکوم ميکند» و روش مرا «تقبيح» ميکند را بايد به حساب چه گذاشت؟ به حساب تله پاتى نامه نويس ها؟ رفيق عزيز، از نوشته درون نشريه هيچکس به ديکتاتورى من نميرسد. در بهترين حالت، بخاطر «محبوبيت» شما ممکن است عده اى اول نامه بنويسند بخود شما و يا من و بپرسند که چرا سردبير عوض شده، نه اينکه محکوم کنند و تقبيح کنند. رفيق عزيز اين نامه ها ديکته شده است. آيا اين معناى اجتماعى شدن ماست؟رفيق مهرنوش عزيز، يک مورد ديگرى که بجاى آفتاب سياهى بر حقايق پاشيده شده است، مورد نشست شوراى مرکزى است. ما از نزديک به سه ماه پيش در مورد اين نشست صحبت کرديم، در جلسات پالتاکى و من در ماه مارس در نامه اى که در پاسخ به اتهامات شما نوشتم اعلام کردم که تاريخ آخر ماه مه است و از همه خواستم که اگر مشکلى براى شرکت دارند اطلاع دهند. تعدادى از رفقا گفتند که نميتوانند شرکت کنند، عمدتا بعلت مالى ولى شما تا يک روز قبل از نشست به درخواست پى در پى من و مريم کوشا، مسئول سازماندهى نشست اعلام نکرديد که آيا شرکت خواهيد کرد يا خير. حتى وقتى که تاريخ کنفرانس آلمان اعلام شد من به رفيق نسان نودينيان تلفن زدم و از او خواستم که در صورت امکان کنفرانس آلمان را به تعويق بياندازد، چون فکر ميکردم براى رفيق مينا احدى، خود شما و رفيق نسرين رمضانعلى مهم است که در هر دو مجمع شرکت کنيد. رفيق نسان گفت که امکانپذير نيست. از اول هم گفته بوديم که نشست علنى نيست، همانند پلنوم حزب است. در مورد دستورجلسه نيز در جلسه پالتاک صحبت کرده بوديم. ليذر حزب، رئيس هيات دبيران حزب و دبير تشکيلات کل کشور، رفيق اسد گلچينى نيز به نشست دعوت شده بودند. و اينها همه قبل از کمپين گل رز بود. همه چيز قبل از آن سازمان يافته بود.رفيق مهرنوش آژيتاسيون بس است. عباراتى چون «در کجاى دنيا عليه فردى نامه و قرار امضا ميکنند، بدون شرکت خود او، بدون اينکه قبلا به او قرار را نشان داده باشند» فقط عوامفريبى است و تلاشى است براى مه آلود کردن فضا. رفيق عزيز با اين حساب نشست باين خاطر که شما تصميم گرفتيد در آن شرکت نکنيد مى بايست به مساله تغيير سردبير نپردازد و هيچگونه قرارى در اين زمينه تصويب نکند. اين ديگر نميدانم چه سيستم کار سازمانى است. شايد در سيستم جديدى که شما ابداع کرده ايد، که قرار است به «توده ها» براى فعل و انفعالات داخلى سازمانى و تغيير پست ارجاع کرد، به اين شيوه بايد کار کرد. قرار مزبور در جلسه پيشنهاد شد، به بحث گذاشته شد و بعد بر سر آن راى گرفته شد. اگر در نشست حضور داشتيد ميتوانستيد هم قرار را ببينيد و هم در بحث حول آن شرکت کنيد. شما امکان فرجام خواهى مى بايست داشته باشيد و داشتيد. دوست عزيز من از شما خواستم که به نشست شوراى مرکزى سازمان بياييد و اگر مساله اى داريد در آنجا مطرح کنيد. اين نشست صلاحيت برخورد به اين مساله را داشت. ممکن بود بجاى تائيد اين تصميم و ضرورى تشخيص دادن آن، راى ميداد که تصميم اشتباه بوده است و شما بايد ابقاء شويد، آنوقت انتخاب با من ميبود که کماکان کانديد رياست بمانم و يا صرفنظر کنم. شما انتخاب کرديد که در اين نشست شرکت نکنيد. و کماکان از طرق ديگرى اعتراض تان را به اين تصميم به پيش ببريد. اين کار غيراصولى است، اين کار غيرحزبى و غيرسازمانى است.توضيح کوتاهى درباره شرکت رفيق على جوادى در نشست. على جوادى قرار بود به لندن بيايد در روزهاى آخر بعلت مسائلى نتوانست به لندن بيايد از من خواست که در صورت امکان، تلفنى يا از طريق اينترنت در مباحث شرکت کند. من نيز گفتم که در صورت امکان اينکار را خواهيم کرد. وجود لپ تاپ مريم نمازى بما اجازه داد که او از طريق اينترنت در بخشى از مباحث شرکت کند ولى دقيقا بخاطر عدم حضورش در جلسه در راى گيرى شرکت نکرد. رفقاى ديگر هم اگر علاقمند بودند ميتوانستند اين درخواست را مطرح کنند. رفيق مهرنوش اتفاقا ما همگى در جلسه بارها از اينکه شما حضور نداشتيد ابراز تاسف کرديم. برعکس آنچه ميخواهيد بطور تلويحى به خواننده القاء کنيد تمام شرکت کنندگان از اينکه شما شرکت نکرديد متاسف بودند. ميخواستند حضورا با شما صحبت کنند، نظرتان را بشنوند و نظرشان را بشنويد. ولى اين انتخاب شما بود که در اين نشست شرکت نکنيد. نامه رفيق مينا احدى اتفاقا براى پرهيز از همينگونه اتهاماتى که چپ و راست پرتاپ ميشود فقط براى کسانى ارسال شد که در مباحث نشست بودند و باين خاطر براى رفيق على جوادى نيز ارسال شد.نوشته شما تلاش دارد اعتبار و مشروعيت نشست شوراى مرکزى را بزير سوال ببرد. بنوعى ما را به محفليسم متهم کند. شما اين اتهامات را پيش از اين هم به من زده ايد، هوادارانتان نيز در جلسات ديگرى همين کار را کرده اند. اعضاى شوراى مرکزى به زير سوال برده شده اند. از اين صحبت شده است که اين رفقا چگونه به عضويت شوراى مرکزى درآمده اند، متهم شده ام که رفقاى خودم را به شوراى مرکزى دعوت کرده ام. «خودم آورده ام و خودم برده ام» يادتان هست؟ اين جمله تاريخى شماست. من همان پاسخى که در آن جلسه و به شما داده ام را در اينجا تکرار ميکنم. اين رفقا از فعالين عرصه جنبش آزادى زن هستند، براى سازمان آزادى زن فعاليت کردند، بطور نمونه رفيق على جوادى بيشترين تبليغ را براى سازمان آزادى زن، پيش از آغاز بکار تلويزيون خود سازمان، از طريق تلويزيون يک دنياى بهتر انجام داده است، از جمله با خود شما بعنوان سردبير نشريه آزادى زن مصاحبه کرده است، در نشريه قلم زده اند، باز هم بعنوان نمونه شما تعداد زيادى مصاحبه با ايشان در نشريه انجام داده و بچاپ رسانده ايد، عموما «اجتماعى» و سرشناس اند، خود ابراز علاقه و درخواست کرده اند که در سازمان آزادى زن فعال باشند. اين دوستان همانگونه به اين جمع پيوسته اند که شما پيوستيد، به دعوت من. ضمنا اکثريت اين رفقا از مرکزيت حزب کمونيست کارگرى و سايرين از کادرهاى قديمى و با سابقه اين حزب اند. من کسى را از کوچه به اين جمع دعوت نکرده ام. در مقابل اين اتهام که رفقاى خودم را به اين جمع دعوت کرده ام، فقط بايد بگويم که افتخار ميکنم که اين رفقاى کمونيست با سابقه و «اجتماعى» از رفقاى من هستند.

بعنوان جمعبندى:١- ٨ نفر در جلسه حضور داشتند. اين اکثريت جمع شوراى مرکزى است، از نصف بعلاوه يک هم بالاتر است. تمام جلسات حزبى، دفتر سياسى و پلنوم و کنگره هم با نصف بعلاوه يک رسميت دارد.

٢- قرارها در جلسه پيشنهاد شد، مورد بحث قرار گرفت و به راى گذاشته شد.

٣- رفيق على جوادى در مباحث بهمان شيوه اى که گفتم شرکت داشت و در راى گيرى شرکت نکرد.يک نکته ديگر. شما خيلى حق بجانب بطور تلويحى رفقاى غايب در جلسه را مخالف قرار و يا تصميم تغيير سردبير قلمداد ميکنيد. اين رفقا اعلام موضع علنى نکرده اند. در صحبت شفاهى با من نيز چنين نگفته اند. حتما خودشان اگر لازم باشد اعلام موضع ميکنند.رفيق مهرنوش بالاخره تکليف تان را روشن کنيد. نميتوانيد هاى و هوى کنيد و به فردى بودن تصميم ايراد بگيريد و وقتى نشست سازمان باتفاق آراء تصميم را تائيد ميکند و آنرا براى پيشبرد فعاليت سازمان ضرورى تشخيص ميدهد، حقانيت و مشروعيت نشست را زير سوال ببريد. اين ديگر بى اصولى است. يک نکته ديگر. على راستين نامه بسيار تحريک آميز و زشتى خطاب بمن نوشته است، همان فردى که شما در گزارش به مردم در آغوشش گرفته ايد و از او قدردانى و تشکر کرده ايد، ولى استالينيسم نه در نامه او بلکه در نامه اسد حکمت ذکر شده است. مينا احدى در اينجا يک اشتباه لپى کرده است. ولى راستش در ماهيت امر فرقى ندارد. براى تصحيح فاکت ها ذکر اين نکته ضرورى بود.

با احترام

آذر ماجدى

١٥ ژوئن ٢٠٠٤