به رفقا کوروش مدرسى و حميد تقوايى

با عرض سلام و ارادت، اميدوارم حالتان خوب باشد که البته مطمئن نيستم با وجود جدال سختى که مابينتان در گرفته حال زياد خوبى داشته باشيد.

من نازنين صديقى يکى از کادرهاى حزب از شهر گوتنبرگ سوئد هستم. ميخواستم صحبتى با شما دو عزيز داشته باشم.

من نه در جناح کوروش هستم و نه در جناح حميد! من متعلق به جنبش و حزب منصور حکمت ميباشم و بسيار نگران و دلواپس جدالهاى شما هستم.

قصد بحث سياسى و ايدئولوژيک با شما ندارم، فقط ميخواهم احساس و برداشت خود را از اين بحثها ابراز کنم.

خواهش ميکنم به اين بحثها خاتمه دهيد. چقدر خوب است که بدور از هرگونه تشنجى، دو پلاتفرم و يک دستورالعمل واحد را نتيجه بگيريد. شما نميدانيد در پس اين بحثها که مطمئنا از سر احساس مسئوليت است چه نجواهايى در گوشه و کنار زمزمه ميشود. شما نميدانيد که يک عده چگونه اين مسائل را دامن زده و به قول معروف يک کلاغ را چهل کلاغ ميکنند.

شما نميدانيد، اما شايد هم ميدانيد. شايد هم آگاهانه دست به اين کار زده ايد!

ولى هر چه هست خواهش ميکنم با يک نتيجه گيرى دوستانه به اين بحثها خاتمه دهيد.

من اين بحث و جدلها را چيزى به جز جنگ قدرت نميبينم.

من به صف آرايى کميته مرکزى و مشاورين آن کارى ندارم اما در ردههاى پايينتر وقتى که نگاه ميکنيد، هيچگونه صفى را پشت سر شما نميبينم فقط تنها چيزى که کاملا لمس ميشود نااميدى و دلسردى در پيشبرد امور حزبى است.

شما هر دو در کنار هم بايد در اين حزب باشيد و راه نادر را ادامه بدهيد. اين حزب به هر دوى شما احتياج دارد. شايد فکر ميکنيد که من چقدر بچه و غيرسياسى هستم ولى اين يک احساس واقعى است که براى بسيارى در اينجا پيش آمده است.

اگر در پلنوم ١٦ بحث ليدر نميشد اين مسايل پيش نميآمد. بعد از منصور حکمت ليدر هيچ معنايى براى شخص من نداشت.

رفقاى عزيز، آيا درست بود که در اين دوران حساس، ر. آذر ماجدى اين برخورد را با رفيق دلسوزى مثل مهرنوش کرده و او را اينگونه برکنار نمايد؟!!

مگر اين حزب، حزب عزل و نصب است؟!

چرا بايد همچنين برخوردهايى صورت بگيرد و ديگران به آذر لقب بيوه مائو را بدهند؟!!! (براى نمونه به وب لاگ آزادى بيان نگاه کنيد)

اگر اين مسايل ادامه پيدا کند در اين حزب سنگ روى سنگ بنا نمى شود. شما هر کدام بحثى را ارائه داده ايد که انتهايى ندارد و عده اى نيز پشت سر شما جمع شده اند و براى هم شاخ و شانه ميکشند. کادرهاى رده بالا صحبت از فروپاشى حزب و تولد محفليسم در ارکان رهبرى ميکنند. ميگويند که عملا حزبى باقى نمانده و فقط محفلها هستند که عمل مينمايند.

انصاف داشته باشيد و زحمات شبانه روزى نادر عزيز را بر باد ندهيد. ما و حزبمان را خنده زار ديگران نکنيد. فقط شما دو نفر هستيد که ميتوانيد اين حزب را نگاه داريد. باور کنيد که خواب و آرامش را از من گرفته ايد. شبها کابوس نابودى ميبينم.

من که کتاب مستعفيون را خوانده ام، با اين که آن موقع در ايران بودم و عضو حزب نيز نبودم اما از خواندن آن کتاب لرزه بر بدنم مى افتد. خواهش ميکنم يک بار ديگر آن تجربه تلخ را تکرار نکنيد.

نميدانيد شما دو نفر چقدر خصوصا براى ما تازه واردين عزيز هستيد. ديدگاههاى ما کسانى که در کومه له نبوده ايم خيلى با قديميها فرق ميکند.

خواهش ميکنم هديه زيباى نادر به بشريت را حفظ نماييد. هر دو به همديگر لبخند بزنيد و دوباره لبخند را بر لبانمان بياوريد. شما غولهاى سياسى اين حزب و مايه افتخار ما هستيد. به قلبهاى لرزان ما رحم کنيد.

مايلم در صورتى که خودتان مايل بوديد نامه مرا براى اعضاى دفتر سياسى و کميته مرکزى حزب و در هر سطح ديگرى که خود تشخيص ميدهيد بفرستيد.

٥ ژوئن ٢٠٠٤

نازنين صديقى