رفيق کورش عزيز

دونامه زير را از رفقا مينا و مصطفى در جواب به رفيق فاتح شيخ و براى پخش در ک م دريافت کرده ام. من بدليلى که توضيح داده ام اين نامه ها را براى ک م نميفرستم. لطفا

آنها را در اختيار د س قرار بدهيد.

حميد تقوائى

٣ ژوئن ٠٤

پاسخى به نوشته رفيق فاتح شيخ

به رفقاى کميته مرکزى و مشاورين

رفقاى گرامى

نميدانم تا چه حد در جريان مباحثات مربوط به تغيير سردبير نشريه آزادى زن هستيد. اما در همان چهارجوب نامه رفيق فاتح شيخ، نکاتى مهم را بايد به حضور همه شما برسانم. من همانطور که همه شما ميدانيد از روز اول با " ساز" فعاليت ميکنم و در جريان همه مسائل اين سازمان از اول بوده ام. مشکلات و اختلافات بين سردبير و رئيس سازمان آزادى زن، از همان ماههاى اول فعاليت ما بروز کرد و همواره يکى از مسائل درونى سازمان بوده است. در مورد جابجايى و تغيير سازماندهى هم ما همواره صحبت کرده و نظر من اين بود که جابجايى بايد با حضور خود مهرنوش و در جمع باشد و در اين مورد تا همين دو هفته پيش توافق نظر وجود داشت و آذر هم همين نظر را داشت. اما چه اتفاقى افتاد که يک هفته مانده به جلسه عمومى ساز، ما اين تصميم را گرفتيم و اين کار را کرديم. نکته بسيار مهمى که فاتح آنرا کاملا پاک ميکند و ابدا از اين وقايع حرف نميزند و ظاهرا هيج احساسى نسبت به آن ندارد و هيج خطاى سياسى نيز در اين بين نمى بيند، اما همين نکته اتفاقا مهمترين قسمت داستان است.

کمپين جنگ سردى عليه حزب و رهبرى حزب و سازمان آزادى زن

رفقاى گرامى کميته مرکزى! در گرماگرم جر و بحثهاى ما در مورد زمان نشست مسئولين " ساز"، بحثى از سوى لادن داور در آلمان با من مطرح شد که خواهان شرکت تعداد بيشترى در اين جلسه و از جمله خودش بود. ما در يک جلسه پالتاکى، البته مهرنوش در اين جلسه هم نيامده بود، تصميم گرفتيم که فعلا جلسه در همين سطح بماند. وقتى اين پاسخ را لادن داور از من شنيد، فورا گفت که ديکر آذر ماجدى را از بيرون افشا خواهد کرد و گفت که خودش در اين ميان چيزى از دست نميدهد و ديکر حاضر نيست که حقش را بخورند و حرفى نزند مثل مورد فدراسيون و غيره . من اين تهديد را همان موقع هم جدى تلقى کردم و با لادن داور جر و بحث شديدى داشتم و فورا اين ماجرا را به رئيس هيئت دبيران و ليدر حزب گزارش دادم. همزمان با کمپين گل رز و اختلافاتى که ما با اطلاعيه اوليه داشتيم، و همزمان با بحثهايى که در بين خودمان درگير بود، مهرنوش موسوى نامه اى در پاسخ به بحثهاى آذر ماجدى نوشت که با اتهامات شديدى همراه بود که حتى همين هم ميتوانست جواب سياسى اش را بگيرد. اما بلافاصله بعد از آن مهرنوش موسوى نامه اى به ليدر حزب و رئيس هيئت دبيران و رئيس دفتر سياسى و جمع مسئولين ساز نوشت و اجازه خواست که از بيرون حزب، آذر ماجدى را افشا کرده و اين حق کشى در مورد خودش و سانسور و غيره را افشا کند. و بقول خودش به مردم متوسل شود. اين يک اتفاق مهم بود و حداقل براى من بسيار نکته مهمى بود. من اينرا زمينه سازى يک حمله جنگ سردى به حزب و حرمت رهبران آن و آذر ماجدى بالاخص ميدانستم و از همان اول بشدت در مقابل آن ايستادم. البته هموز فکر نميکردم که واقعا اين اتفاق بيفتد و اصلا تصورش را نميکردم که عليه ما طومار جمع شود و غيره. رفيق حميد تقوايى نيز به وضوح کامل نوشت که ظاهرا مهرنوش ميخواهد همزمان با کمپين گل رز يک کمپين ديگر نيز راه بياندازد که او بشدت در مقابل آن مى ايستد. مهرنوش موسوى جوابى سربالا به اين نامه ليدر حزب داد و کمپين مزبور عملا شروع شد. همه چيز خيلى سريع اتفاق افتاد و يکباره ما ديديم که از بلژيک، مينا اسکندرى نامه نوشت و ما را با جمهورى اسلامى ايران مقايسه کرد، و طومارى در ايران جمع شد و يکى به ما گفت که استالينى هستيم و ديگرى به رهبرى حزب گفت سانسورچى هستيد و اين بساط چيست که راه انداخته ايد و بالاخره على راستين از ايران نوشت که روش استالينى آذر ماجدى را افشا خواهد کرد و تعدادى از همان کسانى که مهرنوش موسوى در نامه علنى اش در روزنه و گزارشى که به مردم داده، آنها را در آغوش گرفته و صميمانه از آنها تشکر ميکند، به طرف ما و حزب و رهبرى، و بويژه آذر ماجدى لجن پرتاب کرده و تهمت هاى آشناى جنگ سردى را در مورد نبود دمکراسى و آزادى، در مورد روش استالينى و سرکوب و بگير و ببند و غيره پرتاب کردند و انگار نه انگار رفيق فاتح اينها را شنيده و انگار که مو بر تنش راست نشده است. اين اتفاقا مهمترين نکته در مورد مهرنوش موسوى است و من فقط بهمين دليل، به دليل اجازه خواستن از رهبرى که قدمى عقب گذاشته و از بيرون افشايمان کند، بود که ادامه فعاليت او را در نقش سردبير آزادى زن غير اصولى ميدانستم و هنوز هم فکر ميکنم که کسى که خواهان تبليغات بر عليه يک ارگان و يک کميته است، اول بايد از آن بيرون برود. و تغجب ميکنم که در حزب منصور حکمت حتى در مقابل اين تعرض خشن و غير قابل تصور به خودمان و به حرمت رهبرى، لام تا کام حرف نزده و اين رفتار تقبيح نميشود در مقابل کماکان دنبال مقصر و دنبال دوختن لباس سرکوب و استفاده از ابزار تشکيلاتى به تن ما و بويژه به تن آذر ماجدى هستند.رفقا کسى که تعدادى از اطرافيان و ارتباطات خودش را بسوى اين سوق ميدهد که بدليل يک جابجايى "گيرم حتى حق با او باشد و ما برکنارى او را به غلط انجام داده باشيم" براى ما با قيافه اى حق بجانب نامه نوشته و هر چه از دهنش ميايد، را پرت کند، بايد مورد انتقاد قرار گيرد و نه ما که از اصوليت دفاع کرده و تا همين امروز نيز سعى کرده ايم، مباحثات را به ميان " توده ها " و "مردم" نکشيم. رفيق فاتح از چهره ها و اجتماعى بودن چهره ها حرف ميزند. گويى مردم ايران منتظر اين بوده اند که ببينند کى مسئول نشريه است و کى او را برکنار کرده و فورا شروع به طومار نوشتن کنند. نهايت ساده انگارى است اکر تصور شود که کمپين سازمان يافته نبوده و خودبخودى و بدليل نفوذ کسى راه افتاده است. در اينکه ما چهره هاى سرشناس داريم ودر اينکه مهرنوش موسوى يکى از اين چهر ه هاست شکى نيست. ولى من از شما ميپرسم اين حزب با شديدترين تکانهاى داخلى ليدر عوض کرد کسى طومار امضا کرد و حرفى زد. در اين حزب زمان منصور حکمت، آذر مدرسى را در پلنومى که بعد از کنگره سوم داشتيم، در مقابل رفقايى ديگر که کانديد بودند، منصور حکمت براى پست رئيس هيئت دبيران کانديد کرد و کسى نه بحثى ر ابه بيرون حزب کشيد و نه دادخواهى از مردم شد. تصور کنيد که با همين استدلال، على جوادى بدليل کنار گذاشته شدن مثلا از پست رياست تلويزيون به مردم متوسل شود، يا خود من بدليل سازماندهى خودم و نارضايتى از يک پست تشکيلاتى و يا برکنارى خودم بهر دليلى از مردم بخواهم که قضاوت کنند، آيا اين دست به سوى مردم بردن، از يکسو نشانه بن بست فرد در درون حزب و نااميدى وى بهر دليلى نيست و از سوى ديگر با همين هدف نيست که طومار جمع شود و فشار به اين رهبرى وارد شود و به يک معنا وارد يک مبارزه علنى با رهبران و رهبرى نميشود. طبعا اين حق هر کس است که شعار محکوميت ما را بدهد اما قبل از هر چيز همانطور که گفتم بايد بيرون رفته باشد. همه حرف من اينست که مردم زياد در قيد و بند جايگاه تشکيلاتى ما نيستند. مگر اينکه ما اينرا برايشان مسئله کنيم و بطريق اولى مردم و همينطور فعالين خودمان و يا کادرهاى ما مثلا مينا اسکندرى، از خودش به نتيجه سرکوبگرى آذر ماجدى نرسيده، مگر اينکه توضيحاتى در اين مورد شنيده باشد. رفيق فاتح نشست مسئولين و يکى از تصميمات اين نشست را از قبل محکوم ميداند و ميگويد اينهم اشتباه ديگرى در همان حد اشتباه قبلى آذر ماجدى است. تعجب ميکنم. مگر حرف اول اين نبود که همه بايد تصميم ميگرفتند و آذر چرا عجله کرده است. خوب الان همه در يک جلسه عادى و در يک روز آفتابى بدون دغدغه نشسته و تصميم گرفته اند چرا اينهم غلط است. بدليل اينکه تصميم مورد نظر شما را نگرفته اند. بهر حال اين جمع رهبرى سازمان آزادى زن است و قرار داده است که از تصميم تغيير مهرنوش به اتفاق آرا دفاع ميکند. رفيق فاتح نيامدن مهرنوش به جلسه را با گفتن اينکه در کنفرانس آلمان بوده توجيه ميکند. مهرنوش اگر بين کنفرانس آلمان و اين جلسه يکى را انتخاب ميکرد، بطريق اولى بايد به نشست ساز مى آمد. مگر نمى ديد که چه اوضاعى برپا شده است. مگر نميخواست حرفش را بزند و جواب بشنود، مگر در يک جمع کار نکرده بود، خوب مسئولين اين سازمان در يکى از بحرانى ترين شرايط بايد مى نشستند و از حرمت خودشان و حزب و رهبرى حزب دفاع ميکردند، آيا اين مهم نبود، بويژه اينکه مهرنوش يکى از طرفين اصلى اين دعوا بود. بهر حال من نفهميدم مرز اينکه رفيق فاتح قبول کند که ما تصميم درستى گرفته ايم چيست. بويژه اينکه رفيق در ادامه به تصميم هيئت دبيران هم فکر ميکنم ، معترض است و آنرا نمى پسندد.

سخن کوتاه، رفقاى گرامى من همانطور که گفتم با هر اختلافى ، سبک کارى و سياسى و هر درگيرى فردى و لفظى ميتوانستم کنار بيايم، ولى با اين پديده که جديد و غير عادى و ضربه زننده بود، نه فقط کنار نمى آيم، بلکه فکر ميکنم هر نوع کوتاه آمدن در مقابل اين قضيه غير اصولى است و بويژه درخواست دارم که وقتى از رفيق فاتح در تلويزيون، کسى سوال کرد، پاسخ را دقيق بدهد و همه واقعيت را بگويد . اگر قرار است بحث علنى شود همه چيز را بايد گفت.

با تشکر مينا احدى

خواهش ميکنم اين کار را نکنيد!

رفيق فاتح شيخ عزيز! رفقاى کميته مرکزى، رفيق حميد تقوايى.عجالتا مايلم يک نکته را در مورد نامه رفيق فاتح شيخ بگويم. منظورم تکه آخر نوشته ايشان است که گفته اند نظر خود را اگر سوال از ايشان شود علنا خواهند گفت. ايتدا بگويم که شخصا در يک مورد با اين سوال از خارج حزب مواجه شدم. اما ترجيح دادم ارزيابى خودم را نگويم. به سوال کننده گفتم: «من فعلا ترجيح ميدهم سکوت کنم. اجازه بده تا ما در داخل حزب راجع به آن حرف بزنيم و بعد وقتى که لازم شد منهم نظرم را علنا خواهم گفت.» من ميخواهم به همه رفقا توصيه کنم تا وقتى اين مساله و يا موارد مشابه در درون خودمان سرانجام نيافته است همين کار را انجام دهند. من ميخواهم از رفيق فاتح عزيز نيز خواهش کنم که همين کار را بکنند. فکر کنم همه ميدانيم که اگر ما علنى شروع کنيم نظراتمان را راجع به «اشتباهات» اين يا آن رفيق طرح کنيم سر قرقره اى باز شده است که هيچ جور نمى شود آنرا جمع کرد. آنوقت رفيق ايکس و رفيق زد و رفيق واى هم که با ارزيابى رفيق فاتح موافق نيستند خود را مجاز ميدانند تا نظرشان را همه جا علنى بگويند. آنوقت رفيق الف و ب و پ هم وارد خواهند شد. در هر دور رفت و برگشت هم دعواها و اظهار نظرها ميتواند تند تر شود و رخت چرکهاى بيشترى از همديگر را روى اينترنت آويزان کنيم. صاف و ساده تنها کارى که حاصل اين خواهد شد خراب کردن خودمان و حزبمان خواهد بود.

ضرر سياسى اين موضع اين خواهد بود که ما اجازه خواهيم داد مسائلى به مشغله حزب و مردم تبديل شود که حتى در خود بالاى حزب راجع به آن بحث است. حزب به مثابه حزب اين وسط تصميمى نگرفته و عملا هيچکاره ميشود و تازه بايد دنبال وقايع بدود. اگر اين حزب رهبرى دارد و اگر اين رهبرى وظيفه اى دارد در وحله اول اينست که چه مسائلى را به مشغله کل تشکيلات و جامعه تبديل کند. نقش رهبران در اينگونه لحظات معلوم ميشود.

در پايان يک نکته را هم بگويم. من مخالف علنى شدن دعواها و اختلافاتمان نيستم. برعکس خيلى هم موافق آن هستم و فکر ميکنم اگر تعجيل نکنيم اشتباه بزرگى مرتکب شده ايم. اما اگر واقعا ميخواهيم علنى کنيم چرا نبايد اصل دعوا را علنى کنيم؟ همه ما ميدانيم که در اين حزب اختلاف هست. خب بياييم اختلافات را از سر سياسى و اساسى آن مطرح کنيم. بياييم دعواهاى سياسى مان را به مشغله مردم تبديل کنيم. منظورم از دعواهاى سياسى همان اختلافاتى است که اکنون در بين ما در نحوه برخورد به اوضاع سياسى و خط مشى حزب در قبال شرايط انفلابى که در ايران هست برميگردد. اينگونه علنيت هم صادقانه تر، هم عميقتر و هم انقلابى تر است و کمک شايانى خواهد کرد تا حزب بتواند از برزخ کنونى بيرون بيايد.

با ارادت به همه رفقا، مصطفى صابر.