پاسخ به نامه رفيق اصغر کريمى

رونوشت به دريافت کنندگان نامه اصغر

رفيق اصغر عزيز!

به اعتقاد من و همانگونه که تلفنى هم پس از نوشتن و ارسال نامه ات صحبت کرديم، من مصرانه معتقدم که بايد در دفاع از منافع حزب کمونيست کارگرى در مقابل هر دو وجه برخوردهايى که صورت گرفته است قاطعانه ايستاد. براى من بر خلاف آنگونه که در نامه ات عنوان کرده اى، يا در پاسخ به اعتراض حسن صالحى به برکنارى من که آن را يک جابجايى معمولى جلوه داده ايى، خود اين عمل على السويه نيست. قدر مسلم اين است که انتساب هرگونه لفظ و يا شيوه برخوردى که به منافع و چهره اين حزب در بيرون ما لطمه بزند، چه در نفس و يا شيوه برکنارى من و يا در پوشش اعتراض به برکنارى من، مسلما قابل برخورد و از جانب من قاطعانه هر دو قابل رد و نقد است. بويژه و همانگونه که اشاره کرده ايى اگر در پوشش دفاع از من باشد. راستش قبل از هر چيز حقير کردن عمق نقد من است. نقد من از اين اقدام يک نقد اجتماعى است. ربطى به الفاظى که در ٢ نامه به آن اشاره شده است ندارد. من همانگونه که به شما هم توضيح دادم، ساعتها وقت صرف قانع کردن رفقا و دوستداران حزب در عدم اتخاذ اين شيوه برخورد نمودم. همانگونه که فايل آن را براى شما هم ارسال کردم، در مقابل اقدام اوستا از کرمانشاه که در وبلاگ خود علنا نوشته بود که آذر ماجدى بايد پاسخگو باشد که "چرا سردبير محبوب آزادى زن را برکنار کرده است، در صورت عدم پاسخگويى به سئوالات، ما خواندن نشريه را تحريم ميکنيم،" فورا طى ياداشتى به وى اطلاع دادم که بايد از انتشار علنى اين امر، خوددارى نموده و از مجارى حزبى نقد و اعتراض خود را به شيوه درست دنبال کند. ايشان هم قبول کرد. همايون از اصفهان در وبلاگ خود به عوض شدن سردبير اعتراض نموده بود که وى را با ساعتها بحث قانع نمودم که آن را از سايت خود بردارد. پس از برداشت اين مطلب و به جاى آن شعرى را نوشت به عنوان "اعتراض خاموش". رفيق على راستين با درخواست من همين امروز نامه اش را براى درج علنى در روزنه پس گرفت ولى با صحبتهاى من و نامه ايى که فايل آن براى شما ارسال شده است، قبول نکرد که آن را از وب شخصى خودش "آزادى بيان" هم بردارد. کسانى که با من تلفنى تماس گرفتند، سخنان و راهنمايى مرا شنيدند. من فکر ميکنم هم من وظيفه داشتم و دارم که آن را با شما درميان بگذارم، که اگر قصورى بوده همين جا عذرخواهى ميکنم، هم خود شما هم موظف بوديد با گرفتن اولين نامه، با من تماس گرفته و يا پاسخ خودتان را به اين نامه ها بدهيد. بسيارى از اين نامه ها از جانب شما بى پاسخ است. ولو اينکه فرد نويسنده آن نحوه و لحن برخوردش بد باشد، مستحق گرفتن جواب است. پاسخ ندادن خود نوعى بى احترامى به فرد است.

من فکر ميکنم که رابطه شخصيتهاى حزب با جامعه رابطه ايى مستقيم است. "مجارى حزبى" براى مردم، ارتباط با خود اين شخصيتهاست. فردى که از نروژ به من زنگ زده و جوياى اين مسئله شده بود، به خاطر ارسال نشريات حزب، فکر ميکرد که بايد نظرش را با اميد بخشى درميان بگذارد. اينکه افراد بيرون و حتى رفقاى داخل ما، به ارگانها و مجارى تعريف شده حزبى نامه نمينويسند، نه از روى نيت شر آنها، بلکه به خاطر جنبه هاى اجتماعى رابطه حزب با جامعه و مردم است. خيلى هايشان اين مجارى را نمى شناسند. من تا جايى که به دستم رسيده است، به خود اين افراد توصيه نمودم که با شما و مسئولين مربوطه تماس بگيرند. خيليهايشان عليرغم برخورد تند و بد، دارند به حزب انتظار بالايشان را يادآور ميشوند. حقيقتى در سخنان آنهاست که بايد از لابلاى اين خس و خاشاک آن را دريافت. خود را محق ميدانند در سرنوشت اين حزب و رفتارش دخالت کنند. ولو اينکه بيانشان و نحوه برخوردشان نادرست و غيرقابل قبول باشد که آن هم تنها در چند مورد بوده است.

هم قبل و هم بعد از نامه شما، شيوه برخورد من با اينگونه روشها کاملا روشن بوده و هست. رفيقى که از بلژيک اين عمل را با بستن روزنامه سلام مقايسه کرده بود، خبر برکنارى مرا نه از من که از رفيق عضو دفتر سياسى، رفيق مينا احدى شنيده بود. شما اين نامه ها را خوانده ايد. من با اين رفيق ٣ ساعت پس از مطلع شدن از اين ماجرا بحث داشتم. او ميخواست به خاطر برخوردهاى رفيق مينا از کادر بودن استعفا بدهد. نمونه هاى ديگرى نيز از تبليغ و جوسازى در باره برکنارى من وجود داشته است که به عنوان مثال در حضور رفيق کاظم نيکخواه در کنفرانس آلمان از زبان يکى از اعضا کميته مرکزى به اطلاع رساندم. به رفيق حميد هم گفتم. رفيق کاظم و رفيق حميد و بيش از ٢٠٠ نفر از اعضا و کادرها و دوستداران حزب شاهد اين بودند که من در کنفرانس آلمان چگونه برخورد کردم. من در اين کنفرانس اين برخوردها را نقد کردم. در مقابل نقد و اعتراض تعدادى از کادرهاى حزب به برکنارى خودم و لحن نادرست يکى از رفقا رسما و از پشت بلندگو گفتم جلو هرگونه برخوردى که ذره ايى حرمت و حقانيت اين حزب، سازمان آزادى زن و حرمت رفيق آذر ماجدى را زير سئوال ببرد مى ايستم. (همانگونه که ميدانيد به نحوه برخورد با خودم هم ايستاده ام) گفتم که من به اين حکم نقدى اجتماعى دارم، اين نقد را در مجارى تعريف شده تشکيلاتى دنبال ميکنم. جاى هيچ نگرانى نبايد باشد. جريان ما جريانى وسيع و اجتماعى است. ممکن است خطا هم بکند. من ذره ايى از دخالت خودم در فعاليتهاى حزب و جنبش کوتاه نمى آيم.

اما روى نامه شما ملاحظه دارم، تلفنى هم آن را بيان کردم.اين نامه يک جانبه نوشته شده است. در يک جاى نامه به اين اشاره نشده است که نحوه برخورد به خود من هم بايد صحيح و اصولى باشد. تصويرى که به ذهن متبادر ميکند، عليرغم خواست خودت، اين است که گويا حرمت و شخصيت و اعتبار من، جزو نگرانيهاى شما محسوب نميشود. گويا بى دقتى شما به خدشه آوردن به اعتبار شخصيت و حرمت من "زيانبار" نخواهد بود، ولو اينکه اين خدشه آوردن به اين طريق برکنارى باشد. گويا شما هم موظف نبودى هم در مراسلات درونى، هم در نحوه بيان علنى کنار گذاشتن من، جلو اتخاذ سنتهاى "جنگ سردى" يا هر اسمى که روى آن ميگذاريد را بگيرى. رفيق اصغر عزيز، همين گزارش منتشر شده نشست اخير لندن در آزادى زن در روزنه، آيا در لفافه به قول على راستين بيان نميکند که نشريه آزادى زن تاکنون نماينده اعتراض جنبش حق طلبى زن در مقابل جمهورى اسلامى نبوده است؟ اگر نبوده، پس چه بوده؟ مگر رفيق ناهيد رياضى که عضو همين جمع مرکزى است، رسما و کتبا نخواسته بود که لااقل از زحمات من، در اين نشست قدردانى کند؟ آيا کردند؟ يک کلمه در باره تاثير اين نشريه و تلاشى که من براى اجتماعى کردن آزادى زن از طريق اين ابزار کردم اسمى برده نشده است. از کمپين نوبل به عنوان اقدامات اين سازمان اسم برده شده است، در حالى که از مبتکر برپايى آن، از نشريه که ابزار اصلى اين اقدام مهم در شرايط فقدان تلويزيون بود، هيچ اسمى در ميان نيست. آن وقت شما به من ميگويى که در نقد به کار بردن لفظ "حذف" در نامه رسمى برکنارى، مته به خشخاش گذاشته ام؟ مگر حذف کردن يک تلاش، شاخ و دم دارد؟!

مگر در حزب کمونيست کارگرى، شان و حرمت تک تک افراد، صرف نظر از جايگاه و موقعيت آنها، يک امر درخود نيست؟

من قبلا هم گفته و تاکيد ميکنم که نفس برکنارى من به اين شيوه، عامل برانگيختن نقد و اعتراض است. شما حتى در يک گوشه نامه ات، سهمى براى پذيرش مسئوليت اين وضعيت براى مسئول سازمان آزادى زن که قاعدتا مسئول رفتار و اعمال اين سازمان ميباشد قائل نشده اى.

چگونه است که من هم مقصرم، هم بايد برکنار شوم، هم هتک حرمت کردن من آنقدرها هم مهم نيست، هم اينکه مسئوليت اعتراض و نقد بيرون و درون ما به اين عمل، به عهده من گذاشته ميشود؟ در همين جنگى که شما به آن اشاره دارى، رفيق کميته مرکزى اين حزب مرا با پچ پچ کردن متهم کرده بود که "چون ضد حزبى" بودم برکنارم کردند. ( به اطلاع رفيق کاظم و رفيق حميد در کنفرانس آلمان رساندم) رفيق مينا احدى رسما به يکى از رفقايى که کمپين گل رز را امضا نموده است، گفته بود که نبايد اين کمپين را امضا ميکرد، اين کمپينى غير حزبى بوده است. اگر شما کميسيونى در دفتر سياسى براى رسيدگى به اين وضع تشکيل داديد، من هم به خود حق ميدهم، تک به تک اين موارد را با سند و فاکت در معرض بررسى قرار دهم.

ميدانم که گفتى اگر با من صحبت کرده بودى، نامه ات را با درنظر گرفتن سخنان من مينوشتى، ميدانم و ميفهمم که نگرانى، به آن ارج ميگذارم، ميدانم که دنيايى کار داريم. با همه اين تفاصيل، من هم ميخواهم احساس و درک خودم را يک بار ديگر تاکيد و هم حق خود ميدانم به گيرندگان نامه ات آن را عنوان کنم. من مصرانه بر حقانيت نقد خود بر نحوه رهبرى سازمان آزادى زن پافشارى ميکنم. هيچ گونه مصلحت گرايى را هم که بخواهد نحوه برخورد ناعادلانه و غير اجتماعى به من و نشريه آزادى زن و خوانندگانش را توجيه کند نميپذيرم.

اين آخرين نامه ايى است که آن هم به خاطر بى جواب نگذاشتن مسائلى که در نامه ات مطرح نمودى، مينويسم. تا بررسى اين مسئله من همچنان که گفتم، فعاليتهاى خود را مثل سابق دنبال نموده، مواردى را که به آن برميخورم فورا ضمن برخورد صحيح، ابتدا به خود شما گزارش ميکنم.

با احترام، مهرنوش موسوى اول ژوئن ٢٠٠٤

رفيق مهرنوش عزيز همانطور که خودت در جريان هستى در مقابل برکنارى تو از سردبيرى نشريه سازمان آزادى زن نامه ها طومارى از داخل و خارج بدست ما ميرسد که اکثرا در دالانهاى حزبى و در ميان ليستهائى نامعلوم و خارج از مکانيزمهاى تعريف شده حزب ميچرخد. صرفنظر از برخى رفقا که سوال دارند و توضيح خواسته اند، اما لحن و شيوه توزيع برخى از نامه ها بسيار آزارنده و مضر است. من ميخواهم اينجا دو مساله را از هم تفکيک کنم. يکى مساله سازمان آزادى زن و برکنارى تو از سردبيرى نشريه اين سازمان که طبعا مکانيزمهاى خود را براى حل و فصل اختلافات و انتقادات و غيره دارد و دوم بحث "ديکتاتور منشى" و "سانسور" در سازمان آزادى زن که يک حمله جنگ سردى است که دامنه آن به آذر ماجدى محدود نميماند و کل حزب و کل سنت آزاديخواهانه ما را زير سوال ميبرد و قاعدتا تصديق ميکنى که اين براى حزب و همه ما زيانبار است. و هرروزى که بيشتر کش پيدا کند ضرر و زيان بيشترى خواهد داشت. صرفنظر از هرقضاوت و يا اختلاف نظرى که هرکدام از ما نسبت به برکنارى تو از سردبيرى نشريه سازمان آزادى زن داشته باشيم، تا آنجا که به اين نکته دوم مربوط ميشود، سوال من اين است که آيا نبايد از تو بعنوان يک عضو کميته مرکزى حزب، انتظار داشته باشيم که خودت در صف اول مقابله با کسانى که تحت پوشش دفاع از تو دارند سنتهاى جنگ سردى را به رفيق آذر ماجدى نسبت ميدهند، از الفاظ تندى مثل محکوم کردن استفاده ميکنند و غيره و يا مستقيما اين مساله را با اقدامات حکومت اسلامى مقايسه ميکنند بايستى و وجود مکانيزمهاى اصولى و تشکيلاتى براى حل اين مسائل را به آنها توضيح دهى؟ نه تنها حرمت آذر ماجدى و اعتبار سازمان آزادى زن براى همه ما مهم است اما کاملا روشن است که اين مساله و دامنه تاثيرات آن به آذر و سازمان آزادى زن محدود نميماند. طبعا حزب محکم در مقابل اين مساله ميايستد، وظيفه دارد بايستد، اما همانطور که اشاره کردم انتظار اين است که تو هم بعنوان يک عضو کميته مرکزى محکم و صريح در مقابل اين فشار جنگ سردى بايستى. درست به اين خاطر که اين حملات در پوشش دفاع از تو دارد صورت ميگيرد، نحوه برخورد صريح و روشن و بى ابهام تو به اين مساله اهميت دارد و بدون ترديد هرگونه بيدقتى از جانب تو زيانبار خواهد بود. من بحثم اينجا با مهرنوش موسوى بعنوان يک عضو کميته مرکزى حزب است و انتظار از تو در مقابل فضاى اين بحث ها و همچنين روش توزيع برخى از نامه ها که به آن اشاره کردم. شايد توضيح تو اين باشد که فى الحال اينکار را کرده اى اما در اينصورت باز انتظار ميرفت که رهبرى حزب را در جريان ميگذاشتى و هماهنگ با هيئت دبيران و ليدر حزب به عواقب و جنبه هاى سوء تاثير اين مساله بر حزب صريح و محکم برخورد ميکردى. مساله کماکان در جريان است و ضرورت اين نحوه برخورد از جانب تو کماکان به اعتبار خود باقى است.

با تشکر و آرزوى موفقيت

اصغر کريمى

رئيس هيئت دبيران حزب

٢٨ مه ٢٠٠٤

رونوش:

حميد تقوائى و هيئت دبيران

دفتر سياسى حزب