به: رفيق آذر ماجدى عضو دفتر سياسى حزب کمونيست کارگرى

موضوع: برکنارى سردبير نشريه آزادى زن و بازتاب آن در بدنه تشکيلاتهاى حزب

تاريخ: ٢٦ ماه مه ٢٠٠٤

رفيق عزيز آذر، سلام و درودهاى انقلابى مرا بپذير، قبل از هر چيز لازم به تذکر است که من، شما و تمامى رفقاى دريافت کننده اين نامه را از رهبران منتخب خود دانسته و ضمن ابراز احترام خاصى که برايتان قائلم، شما را در قبال آنچه در داخل حزب و در جامعه بر اثر عملکرد رهبران حزب ميگذرد مسئول ميدانم. و معتقدم رفقاى حزبى که در سازمانهاى غير حزبى فعاليت ميکنند، بطور اتوماتيک فراکسيون حزبى آن نهاد تلقى ميشوند و بابت حضور و فعاليت خود چه در سطح عضو ساده يا رهبرى آن به حزب نيز پاسخگو ميباشند. در مورد خاص سازمان آزادى زن که رئيس آن شما هستيد و در عين حال بعنوان عضو دفتر سياسى حزب ما و از رهبران شناخته شده حزب محسوب ميشويد. بطور اولى محسنات و معايب فعاليتهاى سآز بطور دوفاکتو به نام حزب نيز ثبت ميشود.

برکنارى بدون شرح و توام با قدردانى! رفيق مهرنوش موسوى از سردبيرى نشريه آزادى زن (برکنارى به اين دليل که در جائى سندى دال بر استعفا و يا کناره گيرى وى مشاهده نکرده ام.)، تشکيلات را در اين مقطع حساس، هفته منصور حکمت، سالروز درگذشت وى و فرارسيدن ١٨ تير دستخوش نوسانات ناخوشايند مينمايد و به خود مشغولى زيان آورى دچار ميکند. نامه سوالى رفيق اوستا در گروه جوانان کمونيست ياهو مشتى نمونه خروار است.

salam be rofagha

man az khnoome azar majdei mikham beporsam ke chera va be che dalili mehrnoosh musavi ke hameye khanandehaye nashriye doosesh darand ro az sardabiri barkenar kardan

lotfan tozih bedid khanoome majedi

motshakeram!

رفيق آذر عزيز، فعالين سآز اکثرا اعضا و کادرهاى حزب هستند، رفيق ما در لس آنجلس وقتى از چاپخانه برميگردد، زير يک بغل انترناسيونال و زير بغل ديگر آزادى زن دارد که به خوانندگان آنها هديه ميکند. هيچ فکر کرده ايد، که چشم در چشم خواننده در برابر سوال برحقش که چرا مهرنوش موسوى ديگر سردبير نيست، چه بايد بگوئيم؟ آيا فکر کرده ايد که اسعد نوعى که مثل شما از دروغگو و دروغگوئى بيزار است و با شهامت و باصراحت لهجه و شفاف است، در برابر کادرى که با حيرت ميگويد: از ايران از من پرسيده اند که چرا مهرنوش موسوى را برکنار کرده اند؟ من چه کنم. آيا بايد سکوت کنم؟ آيا بايد آن بخش از حقيقت را که ميدانم بگويم؟ ( آنچه در آشپزخانه منزلتان در حضور رفيق على جوادى بمن گفتى: «مهرنوش مدتى است برعليه على کمپين ميکند، اخيرا هم شروع کرده برعليه من هم کمپين ميکند.» و من پيشنهاد قبلى ام را به رفيق على مبنى بر اينکه بايد مسئله را در مقابل يک مرجع ذيصلاح حزبى روبرو کنيد و به قضيه فيصله بدهيد تکرار کردم، جواب على را قبلا شنيده بودم: «نه اين کار خودم است!» شما هم گفتيد «در دفتر سياسى مطرح شده و بيفايده است»). آيا فکر کرده ايد اسعد نوعى را که تا ديروز فعاليتهاى درخشان رفقاى انقلابى و کمونيستش مهرنوش و آذر را همچون پتک بر سر ارتجاع و بوروژازى ميکوبيد، مجبور ميکنيد که خفقان بگيرد و دم برنيآورد چون نميخواهد، بنفع يک رفيق برعليه رفيق همرزم ديگرش لب بگشايد. که نميخواهد بگويد که رهبر منتخب ديگرش على جوادى آنقدر درايت سياسى از خود نشان نداد تا که ترکش مسائل و معضلات خصوصى اش با مهرنوش به بدنه حزب سر ريز کند. و پرعضوترين تشکيلاتهاى خارج کشور حزب زمين بازى کمپين و ضدکمپين کادرهاى رهبرى حزب بر سر خصومتهاى شخصى گرديد. رفيق من، رهبر من، آذر عزيز مگر عضوگيرى و جلب اعتماد آدمها به اين سادگى است که با يک حرکت نسنجيده برپاى خودمان تيربزنيم و توقع داشته باشيم آب از آب تکان نميخورد. اگر شانس بيآوريم که بقيه هم درد دلشان را با شما درميان بگذارند و در خفا به پنبه کردن رشته هاى سازمان آزادى زن و حزب نپردازند، کلاهمان را بايد بياندازيم هوا.

آياضعف ما نيست که رهبرى حزب که همگى از اين ماجرا باخبر بودند و شاهد اوجگيريش نيز بودند، نتوانستند مکانيسمى را معرفى کنند و به اجرا گذارند که رفقاى «متخاصم» رودرو و باشهامت ادعانامه هايشان را دربرابر يک مرجع ذيصلاحيت و بيطرف حزبى معرفى و مستدل کنند و حکم آن مرجع را براى توافقنامه فيصله قضيه، محترم شمرند و متعهد شوند که بيرون از جلسه به احترام احساسات پاک انسانى و انقلابى رفقايشان بروند و پشت به پشت هم دهند و بر سر بورژوازى بشورند.رفقا! هرچه ميگذرد، فقدان نادر برايم دردناکتر و ملموستر ميشود، مهمترين ميراث نادر اين حزب است، اين حزب يعنى رهبرى منتخب کنگره اش، يعنى تک تک اعضايش که به کادرهايش راى دادند، يعنى آذر و مهرنوش و من و ديگر رفقايمان. يعنى رفقاتى که بخاطرش زير رگبار رژيم اسلامى و رژيم بعث و حزب دمکرات بارها حاضر شديم براى هم جان بدهيم. آذر جان خودت بخوبى واقفى که اين حزب را در بحثهاى کافى شاپى کنفدراسيونى بدست نيآورديم که به خواهيم در پاى پچ و پچهاى تلفنى از دست بدهيم و نبايد بگذاريم رفقايمان در اين وضعيت درجا بزنند، بايد به اين دور باطل پايان دهيم.

رفيق آذر اين سبو که متاسفانه، بدون ممانعت مشاوران نزديکبين شما و بدست شما شکسته شده است. نميدانم چگونه ميتوانيد آب ريخته را بجوى برگردانيد، پس بيآييد کمک کنيد، عقل رهبرى منتخب کنگره چهار را بگذاريد رويهم و حزب را آنچنان بسازيم که ساختارهايش و فونکسيونهايش توان رسيدگى به اختلافات «خانوادگى امان» را داشته باشد و محيط را براى جدل سياسى سالم و رفيقانه و براى راه حل يابى انقلابمان فراهم کنيم. تا پچ پچيزم از ميانمان رخت بربندد، و تا با شهامت و چشم در چشم به خصومتهاى حقير مجال دريدن حرمت انقلابى هيچ رفيقى و جريحه دار کردن قلب هيچ عزيزى را ندهيم. مگر نه اينکه اساس سوسياليسم انسان است، انسان بدون قلب و احساس، فراتر از يک ماشين حسابگر بيجان و سرد نميباشد.

زنده باد حزب منصور حکمت

دوستتان دارم

رفيق شما اسعد کوشا

رونوشت به:

رفيق حميد تقوائى ليدر حزب

رفيق کوروش مدرسى رئيس دفتر سياسى حزب

رفيق اصغر کريمى رئيس هيئت دبيران حزب

رفيق کاظم نيکخواه دبير تشکيلات خارج کشور حزب

رفيق اسد گلچينى دبير تشکيلات داخل کشور حزب

رفيق رحمان حسين زاده دبير کميته کردستان حزب